Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش جماران، محمد حسین کریمی پور در کانال تلگرامی خود نوشت:

 

آقام که شما باشی، مادر بهیچ وجه اجازه نمی داد بروم. حرف جبهه را می زدی، منقلب می شد. طاقتم طاق شده بود. رفتم و‌ یواشکی ثبت نام کردم. چند تکه لباس را تکه تکه بردم خانه محسن و آنجا ساکم را کم کم جور کردم تا روز اعزام رسید. آه حاج خانم گرفت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

امریه برای الحاق به یک گردان مهندسی از تیپ ۴۶ در هرمزگان بود . آمریکایی ها در خلیج فارس فشار می آوردند. برخی یگان های مهندسی،  در گیر گسترش سایت ها و تاسیسات ساحلی در هرمزگان شده بودند. هر کار کردم که امریه خوزستان بگیرم،  نشد که نشد. سه ماه اول را باید می رفتم تنگه هرمز. امریه را که گرفتم از ترمینال زنگ زدم به خاله ام خبر دادم. جرات نکردم به خانه خودمان زنگ بزنم. 

جانم برایتان بگوید. رفتم و پس از سه ماه انتقال گرفتم به اروند. گاه گاهی که عقب می آمدم و‌تلفن دردسترس بود ، زنگ می زدم. مادر ، دیگر تن به قضاء و قدر داده بود. نفرین نمی کرد و قربان صدقه می رفت. مرا بدجور خجالت زده می کرد. پای گوشی، جوشش عاطفه و‌ صدای گریه اش قطع نمی شد. شش ماه گذشته بود و‌ جرات نکرده بودم بروم مرخصی. ترسم از آن بود که با پای خودم بروم و مادر نگذارد برگردم. 

القصه، طاقت نیاوردم. دل را زدم بدریا و  حول و‌حوش عید،  چند روز مرخصی گرفتم.  به تهران که رسیدم خانه خالی بود. رفتم خانه عمویم. ایام موشک باران بود و خانواده رفته بودند شمال، خانه خاله ام.  مصبت را شکر، روزگار! 

یک شب مهمان حاج عمو بودم. زودتر از موقع، رفتم ستاد . یک تیم داشت می رفت کردستان عراق برای بررسی نیازهای مهندسی پسا عملیات حلبچه. اجازه گرفتم و با آنها رفتم. اولین بار بود که از سردشت تا حلبچه و خرمال،  دریایی از غیر نظامیان وحشت زده را در صحنه جنگ می دیدم. جاده ها پر بود از مردم ساکت و فرسوده ای که بقچه ای بدوش بسوی ایران می رفتند. آدمهای وحشت زده ای که بمباران شیمیایی و تل اجساد خشک شده حلبچه و عنب را دیده بودند.  زیر بمباران لاینقطع سوخوهای صدام،  دهها کیلومتر پیاده گریخته بودند. صورتهایی که از حیات و‌ چشم هایی که از اشک  و ابدانی که از رمق تهی شده بود. 

بعد از سردشت،  پیرزن فلج را کنار گردنه ای یافتیم. نشسته بود در خاکی کنار پیچ جاده و جمعیت روان را می نگریست. از کسی چیزی نمی خواست و بین آوارگان مظلوم،  کسی نای آنرا نداشت کاری برایش بکند. وقتی سراغش رفتیم تا سوارش کنیم، آخرین رمقش را صرف حرف زدن کرد. راننده کردمان میگفت اصرار دارد بشما بگویم مجبور شده عروسش را بزند تا او را زمین بگذارد و‌نوه هایش را نجات دهد. می گفت نکند فکر کنند کرد عاطفه ندارد، نگاه کنید بقچه نانشان را هم برایم گذاشته اند. عظمت روح و  قدرت بخشایش مادر، شگفت انگیزست. گویی وقتی زن مادر می شود، چیزی از خدا درو حلول می کند. یاد مادر خودم افتادم و‌پشت ماشین کنار پیرزن تا اردوگاه هلال احمر، سیر گریستم. من مجروح و جسد و جنگ دیده بودم ولی دیدن مصیبت زن و‌بچه چیز دیگریست. خرد می کند آدم را! 

آنهایی که آرزوهای سیاسی خود را از مسیر جنگ می طلبند یا جنگ ندیده اند یا مادر نداشته اند یا احساس انسانی در وجودشان مرده. جنگ وقتی به جمعیت انسانی می زند، یک فاجعه تمام عیارست. یک کثافت کاری مطلق! 

غافلگیری پایان نداشت. صبح روز دوم، وقتی حیرت زده و شکسته روی تپه های مشرف به سد در بندیخان نشسته بودم، ناگهان بهار با تمام شکوهش به جان درمانده ام هجوم آورد. آقا جان! بهار یعنی بهار کردستان. آتش کم شده بود. تا چشم کار می کرد تپه ماهورهای نرم از چمن و گل های رنگ رنگ پوشیده بود. جایی زرد، جایی سرخ و جایی بنفش. آسمان چنان کبود بود که نفست می گرفت. ابرهای سفید و‌چاق با تنبلی سر در پی هم داشتند. پرنده ای جایی همان دور و بر می خواند به صوت داودی. نسیمی خنک و خوشبو و فرحناک از دریاچه می آمد . مادر طبیعت همانجا داشت بهار را می زایید. زیباترین کودک گیتی را. اینرا ازین برادرتان داشته باشید. بهار،  بچه کردستانست. جایی حول و‌حوش تپه ماهورهای مقدس دربندیخان.  من در گوشه گوشه گیتی،  مناطق زیبای مشهور دیده ام . اما هیچ منظری از خلقت،  باندازه آن منظره در آن روز خاص، منقلبم نکرده است. 

آن سفر چند روزه به کردستان، برای من تجربه ای شگفت بود. 

آن بهار بمن آموخت دردناک ترین زخم های جنگ را مادران بر می دارند. در سکوت می سوزند، تکه تکه می شوند  و می میرند اما از پسران و مردانشان بد نمی گویند. آنها از زایش نمی ایستند. زایش فرزندان . زایش محبت. زایش بخشایش. زایش بهار. 

بدون مادران، عالم چه تهی می بود. 

فرخنده بادا مادران. 

فرخنده باد بهار. 

والحمد لله رب العالمین. 

 

انتهای پیام

منبع: جماران

کلیدواژه: 40 سالگی انقلاب بودجه 98 خلیج فارس دوران دفاع مقدس شکر کردستان عراق گریه 40 سالگی انقلاب بودجه 98 امام خمینی س سید مصطفی خمینی سید احمد خمینی سید حسن خمینی انقلاب اسلامی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۱۸۸۳۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پسر روانی مادر پیرش را کشت و آتش زد / «صدایی از من می‌خواست از مادرم انتقام بگیرم»

ساعت ۱۰ شب شنبه ۱۵ اردیبهشت ساکنان ساختمانی در محله وردآورد صدای درگیری و مشاجره مادر و پسر همسایه طبقه سوم را شنیدند.   به گزارش خبرآنلاین،دقایقی بعد ناگهان صدای زن همسایه خاموش شد اما استشمام بوی شدید سوختگی که کل ساختمان را پر کرده بود همسایه‌ها را از خانه‌هایشان بیرون کشید.   به‌دنبال بوی دود و سوختگی، آنها به طبقه سوم رسیدند و دریافتند این بو از خانه مادر و پسر می‌آید. بلافاصله آنها با آتش‌نشانی و پلیس تماس گرفتند. وقتی همسایه‌ها پشت در خانه رسیدند پسر جوان فریاد می‌زد: «بروید! اگر از اینجا دور نشوید خودم را با اسید می‌سوزانم.»   لحظاتی بعد مأموران کلانتری وردآورد و آتش‌نشانی وارد محل شده و از پسر جوان خواستند تا در را باز کند. اما تهدیدهای او ادامه داشت و فریاد می‌زد: اگر کسی نزدیک شود خودم را با اسید می‌سوزانم.   از آنجایی که صدایی از زن صاحبخانه به گوش نمی‌رسید، مأموران احتمال دادند که بلایی سر پیرزن آمده باشد.با این احتمال موضوع به بازپرس کشیک قتل و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت اعلام شد.   با حضور تیم جنایی در محل و پس از دقایقی صحبت با پسر جوان، او تسلیم شد و در را باز کرد. با ورود تیم جنایی به محل آنها با جسد پیرزن جلوی در آپارتمان روبه‌رو شدند که در حال سوختن بود.   خانه بهم ریخته و کنار جسد چاقو، پیچ گوشتی و ظرفی افتاده بود که پسر جوان مدعی بود داخل آن اسید است و می‌خواسته با آن، خودش را بسوزاند. امدادگران آتش‌نشانی، بلافاصله جسد را خاموش کردند.   یکی از همسایه‌ها در تحقیقات میدانی کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت گفت: این پسر مشکل روحی و روانی دارد و حتی مدتی هم در مرکز درمانی بستری بود. شب حادثه صدای مشاجره او و مادرش را شنیدم که مادرش می‌خواست او قرص‌هایش را بخورد اما وی امتناع می‌کرد.   اعتراف به قتل پسر جوان که وضعیت روحی خوبی نداشت در رابطه با جنایتی که مرتکب شده بود، گفت: مادرم مدام می‌گفت تو دیوانه‌ای و باید قرص‌هایت را بخوری. این کلمات مرا تحریک کرد. حس بدی به من دست داده بود و صداهایی می‌شنیدم که از من می‌خواست از مادرم انتقام بگیرم.   وقتی داخل آشپزخانه بود به سمتش رفتم و چاقو و پیچ گوشتی را از آشپزخانه برداشتم و به او حمله کردم. مادرم فرار کرد و من دنبالش دویدم و او را زدم بعد روی جسد بنزین ریختم و آن را به آتش کشیدم.   با دیدن شعله‌های آتش تازه متوجه شدم که چه‌کار کرده‌ام. پشیمان شدم و تصمیم گرفتم با اسید خودم را بکشم. به سراغ ظرفی رفتم که داخل آن اسید بود. من نمی‌توانستم بدون مادرم زندگی کنم.

در بررسی محتویات بطری، مشخص شد که داخل بطری جوهر نمک بوده اما متهم تصور می‌کرده که داخل آن اسید است. پسر جوان که وضعیت روحی مناسبی نداشت به دستور بازپرس جنایی بازداشت و برای بررسی سلامت روانی به پزشکی قانونی منتقل شد. کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: دستگیری قاتل فراری دو میهمان عروسی در مخفیگاهش ربایش دختر نوجوان در ازای ۱۰۰ میلیارد ریال در جنوب تهران قتل زن و مرد میانسال در شهر ری درپی اختلافات مالی

دیگر خبرها

  • آتش در خانواده نیکا شاکرمی
  • پسر روانی مادر پیرش را کشت و آتش زد / «صدایی از من می‌خواست از مادرم انتقام بگیرم»
  • پسر روانی مادر پیرش را کشت و در خانه آتش زد
  • «اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد
  • خانه خود را در بهار سبز کنید
  • پسر پرخاشگر مادر را کشت و جسدش را سوزاند
  • دستگیری پسر جوانی که مادر خود را به آتش کشید + جزئیات
  • قتل بی‌رحمانه مادر توسط پسر پرخاشگر در شهرک دانشگاه
  • مجازات دختر‌ی که باعث مرگ مادر معتادش شد
  • صادرات دام راه حلی مناسب برای تعدیل بازار گوشت