«حاج قاسم» و عروسش در آبادان چه میکنند؟
تاریخ انتشار: ۱۷ فروردین ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۳۱۸۵۵۸
به گزارش جهان نيوز، جواد کلاته عربی، نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس در روایتی و در خلال حضورش در «یادمان دشت ذوالفقاری» و گفتگوهای خاطرات شفاهی با حاج قاسم صادقی، به یادمان شهدای جبهه و دشت ذوالفقاری آبادان پرداخته که متن کامل آن چنین است:
ترمز دستی را می کشد و ماشین را خاموش میکند. کاپشن پاییزهاش را از روی صندلیِ کناری برمیدارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حسینعلی...
با خودش فکر میکند.
حسینعلی صادقی...
یادش میافتاد. در عملیاتِ روز تاسوعا شهید شد. روز تاسوعای سال ۵۹ در کنار خودش شهید شد. خوب یادش مانده بود که ترکش توپ عراقی، با سر او چه کرد.
کاپشن پاییزهاش را تنش میکند. دفترچه یادداشت و خودکارش را از جیب پیراهنش درمیآورد. روی پاهایش مینشیند و روی یک برگه مینویسد: «خانواده محترم شهید، من قاسم صادقی هستم، همرزم شهید حسینعلی صادقی. اگر میخواهید درباره خاطرات شهیدتان مطالبی را بدانید، با این شماره تماس بگیرید. شماره تماس:…۰۹۱۲»
بعد، دستمالش را از جیبش کاپشنش درمیآورد و یک نقطه از سنگ مزار را تمیز میکند. کاغذ را میگذارد روی همان جای تمیز و آن را با چند تکه چسب شیشهای، به سنگ مزار شهید میچسباند. طبق معمول، چند روز بعد، شماره ناشناسی به او زنگ میزند. اینبار یک نفر با لهجه لُری میگوید: «برادر شهید صادقی هستم. یکی از فامیلهای ما کاغذ شما رو روی قبر حسینعلی دیده و شمارهتون رو به ما داده…» آن موقع که نه پلاک و نه آماری از رزمندهها و شهدا بود. بعد از شهادت حسینعلی، پیکرش را به جای اَزنا برده بودند بهشت زهرای تهران و به خاک سپرده بودند.
سال ۸۸ بود. اولش را با جمع کردن همرزمهایش شروع کرد؛ همانهایی که سالهای ۵۹ و ۶۰ جلوی عراقیها را در جبهه ذوالفقاری آبادان گرفته بودند؛ همان منطقهای که دشمن میخواست محاصره آبادان را از آنجا کامل کند و همه شهر را بگیرد. اما کمکم به این فکر افتاد که اسم و عکس و آدرس و خاطرات شهدایش را هم جمع کند؛ شهدایی که هیچ نام و نشانی از آنها در هیچجا نبود. شهدایی که جزو گروه جنگهای نامنظم «فداییان اسلام» بودند، آمار رسمی و حتی پلاک نداشتند و پیکر بعضیشان هیچگاه پیدا نشد و برنگشت.
با کمک همرزمهایش، نام و نشانی بعضی خانواده شهدا را پیدا میکند. عکس و مشخصات کامل آنها را میگیرد و کنار هم میگذارد. بعضی را هم میرود مزارشان را پیدا میکند و نوشتهای به سنگ مزارشان میچسباند تا خانوادهشان را پیدا کند. از بچههای آن دوره، پرسوجو میکند ببیند این شهید، دقیقاً کجا و به چه نحوی شهید شده است. بعد، این خاطرات و اطلاعات را به خانواده شهیدی منتقل میکند که حتی نمیدانند فرزندشان چگونه به شهادت رسیده است و دیگران از او چه خاطراتی دارند.
سال ۱۳۹۳ میشود. سه چهار سالی از جمعآوری اسم و آدرس رزمندهها و شهدا میگذرد. خیلی از بچههای گروه فداییان اسلام دوباره زیر اسم شهید «سیدمجتبی هاشمی» و شهید «شاهرخ ضرغام» جمع شدهاند. حاج قاسم، نام و نشانی خیلی از شهدای ذوالفقاری را پیدا کرده است، اما یک چیزی، یک جایی، برای ماندگاری این سندها و خاطرهها کم است؛ جایی که بتواند یاد آن شهدا و رزمندهها را از غربت فراموشی میان نسل جوانِ جنگندیده درآورد.
او میداند باید چکار کند. فکرش را با چند نفر مطرح میکند. همه خوشحال میشوند و ذوق میکنند. اما کسی امید ندارد کارش به سرانجام برسد. حاج قاسم میخواهد دوباره برگردد ذوالفقاریه آبادان؛ روبهروی روستای سادات، آنطرفِ جاده قفاص؛ همان جایی که گروه فداییان اسلام جلوی تانکهای عراقیها ایستاد؛ همان جایی که حسینعلی صادقی و شاهرخ ضرغام شهید شدند. اینبار هم باید میجنگید؛ با کمیها و کاستیها و مشکلات عدم همکاریها.
با هماهنگی سازمان راهیان نور، بعد از ماهها پیگیری موفق میشود زمین خالیِ روبهروی روستای سادات را بگیرد؛ همانجایی که خاکریزهای گروه فداییان اسلام، آنجا بود. چند کانکس میبرد روی بیابان خدا میگذارد و به همراه همسر، پسر و عروسش بار سفر میبندد و ساکن آنجا میشود؛ او آنقدر در کارش جدی است! باور داشت همان شهدایی که نگذاشتند محاصره آبادان کامل شود، یاریاش میکنند.
امکانات بسیاری میخواست. باید خاکریزها و سنگرها و تانکها و ماشینهای سوخته جبهه ذوالفقاریه را بازسازی میکرد. نامه پشت نامه. از مسئولین آبادان تا فرمانده سپاه تهران و مسئول راهیان نور و حتی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و هر مسئولی که میدانست «باید» یا «میتواند» به او کمکی کند. فقط هم نامه نمینوشت. یک پایش آبادان بود و یک پایش تهران. میرفت میایستاد توی دفتر آن مسئول و تا جواب نمیگرفت، برنمیگشت. «یادمان شهدای ذوالفقاریه» حالا چندین کیلومتر خاکریز و جاده و دهها سنگر و چندیدن تانک و ادوات جنگی و چند سوله بزرگ و مجهز اسکان زائران راهیان نور و سرویس بهداشتی مناسب و کتابفروشی دارد، اما حاجقاسم و پسر و عروسش هنوز هم توی همان کانکسی زندگی میکنند که سال ۹۳ به آنجا آوردند؛ همان کانکسی که سه قسمت شده است: کارگاه هنری و تبلیغاتی عروسش، محل اسکان و استراحت خودش و اتاق پسر و عروسش.
حالا، یادمان شهدای ذوالفقاریه تبدیل شده به پاتوق رزمندهها و خانوادههای شهدای گروه فداییان اسلام. حاج قاسم خانوادهها را میبرد محل شهادت شهیدشان را نشانشان میدهد و از خاطرات آن روزها میگوید. اما کار اصلیاش، پذیرایی از دانشآموزان و دانشجویان و خانوادههایی است که در فصل برگزاری اردوهای راهیان نور به یادمان شهدای دشت ذوالفقاریه میروند. آنها، هم خاطرات مقاومت آن روزها را از زبان گویای حاج قاسم میشوند، هم با سلیقه و تدبیر او میتوانند شبی را در سنگرهای بازسازیشده در دل دشت ذوالفقاری، تا صبح خلوت کنند و به آن روزها و آدمهای قهرمانش فکر کنند.
منبع:مشرق
منبع:مشرق
منبع: جهان نيوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۳۱۸۵۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نقد نباید مایه نگرانی تولیدکنندگان کتاب شود
ایسنا/مازندران جلسه نقد و بررسی کتاب «لبخندی که گم شد» اثر فاطمه قنبری با موضوع زندگی و شهادت شهید «سید جواد اسدی» از شهدای مدافع حرم در سالن اجتماعات کتابخانه ابنشهرآشوب ساری برگزار شد.
شهدا الگوهای نوجوانان و جوانان ما هستند
رییس اداره کتابخانههای عمومی ساری شامگاه ۱۸ اردیبهشت در این جلسه با اشاره به فعالیتهای متنوع کتابخانههای استان گفت: این بار توفیق پژوهش و نگارش زندگی شهدای مدافع حرم نصیب ما شد.
علیزاده با بیان این که هر ارگان فعال در این حوزه باید در راستای ارزشگذاری برای این اثر گام بردارد، اظهار کرد: این کتاب تاکنون مورد نقد و بررسی قرار نگرفته است، شهدا الگوهای نوجوانان و جوانان ما هستند و در تلاشیم تا این افراد را به اعضای کتابخانهها معرفی کنیم. آمادگی برنامهریزی برای آثاری که در حوزه شهدا خلق میکنند را داریم.
نقد امری دوسویه است
ابراهیم باقری حمیدآبادی در این نشست گفت: در این کتاب تلاش میشود تا واقعیت ملموس و زنده شخصیت شهید روایت شود.
نویسنده و منتقد مازندرانی نقد و بررسی را امری دوسویه دانست و افزود: در کشورهای مدرن نقد بهعنوان امری برای جدا کردن سره از ناسره باب شد و همین امر سبب جایگیری برخی نویسندگان در رتبههای جهانی شد.
باقری مبنای نقد در ایران سدههای گذشته را جایگاه معنا و مفهوم عنوان کرد و گفت: نقد نباید مایه نگرانی تولیدکنندگان کتاب شود، بلکه باید مشوقی برای حرکت به جلو باشد. در دو دهه اخیر برخی نویسندگان آثارشان را برای در امان ماندن از نقد، پنهان میکنند یا نسبت به نقد موضع میگیرند، اما نقد به برطرف کردن معایب و بازدارندگی در راستای کیفیسازی کمک میکند.
نویسنده مازندرانی خاطرنشان کرد: کیفیسازی و کمیسازی نقد باید منصفانه باشد و روی ظرفیت اثر بیش از کاستیها تمرکز شود.
وی درباره شخصیت شهید اسدی از شهدای مدافع حرم در خانطومان اظهار کرد: درباره شهیدی صحبت میکنیم که به دنبال احقاق حقوق خانواده، وطن و شخصی خود بهمثابه انسان ایرانی- اسلامی بود. این کتاب برای ماندگاری و نه صرفا معرفی شخصیت شهید نوشته شدهاست.
باقری با اشاره به بستر خاطرهروایی کتاب بیان کرد: کتاب متنی ترتیبوار و متوالی دارد و سیر توالی خطی تولد تا بازگشت پیکر را به نقل از چندین نفر روایت میکند که هر کدام، بخشی از پازل شخصیت شهید اسدی را کامل میکنند.
وی روایتهای کتاب را بومی، ساده و متعلق به راویان دانست و گفت: در متن اثر تلاش شده تا امانت روایت و لحن راوی حفظ شود، چراکه حفظ اصل لحن روایت یک اصل در پژوهش و تدوین به شمار میآید.
باقری ادامه داد: از خوبیهای کتاب به حاشیه نرفتن و پرداخت صرف به شخصیت شهید است. نکته مهم دیگر این است که کتاب به حقایقی میپردازد که از ذهن راویان شاهد حقیقت روایت میشود، به زبان سادهتر روایت از زبان شاهد زنده عینی است. کسی نمیداند که تعداد زیادی از راویان در صحنه حضور داشتند و آنچه که دیدند را روایت کردهاند و نقلقول نیست.
نویسنده مازندرانی تاکید کرد: دنیا بهویژه فضای غرب، به واسطه بسترهای خاطرهوار جنگهای گوناگون، آثاری در قالب کتاب، فیلم و مانند آن تولید و بهعنوان قهرمانان بلامنازع به دنیا تحمیل کرد. این کتابها بسترهای حقیقی- روایی تاریخ ما به شمار میآیند و ظرفیت غنی تولید اثر و انتشار در سراسر دنیا هستند. باقری شهدای مدافع حرم را ارزشهای فرهنگی جامعه امروز دانست و گفت: این ارزشها نیاز به سرمایهگذاری برای شناخت در جامعه دارند، نقد اصلی به کسانی است که این کتابها را معرفی نمیکنند.
حاصل این کتاب فقط شهید اسدی نیست
فاطمه قنبری نویسنده اثر با اشاره به خطوط قرمز پژوهش در حوزه شهدای خانطومان گفت: همچنان در معذوریت بیان اطلاعات در این زمینه قرار داریم و جمعآوری اطلاعات کتاب به دلایل امنیتی دشوار بود.
وی درباره نخستین کتاب خود درباره شهید اسدی اظهار کرد: کتاب اول در سال ۱۳۹۶ با عنوان «تعزیه دریا» منتشر شد. تعزیه در روستای «امره»؛ بهویژه خانواده اسدی، جایگاه ویژهای دارد. حاصل این کتاب فقط شهید اسدی نیست و در آن تاریخ محلی، شهید اسدی و بازگشت پیکر وی به روایت همسرشان را میخوانیم.
این نویسنده خاطرنشان کرد: در ابتدای کار به فکر نوشتن شهید نیستیم بلکه توصیف میکنیم، چراکه قهرمان این کتاب از قبل حاضر بوده و من تنها راوی او به روایت مشاهدات و شنیدهها بودهام.
قنبری افزود: حق مطلب عظمت و زندگی شهید در این کتاب کامل ادا نشده، ۷۶ ساعت مصاحبه از شهید اسدی داریم که درواقع بستر پژوهش گستردهتر این شخصیت است.
برادرم در راه حفاظت از وطن و خانواده هیچ مانعی را نمیپذیرفت
در ادامه این نشست خواهر شهید سید جواد اسدی نویسندگان این حوزه را ماموران خداوند برای ثبت شهدا در تاریخ خواند و گفت: خواست خداوند این بوده که در راه شهدا گام بردارید، شهدا زنده هستند و نویسندگان این کتاب شهید ما را زندهتر کردند.
وی از انتشار مطالب کتاب در کانال شهید اسدی خبر داد و افزود: مطالب کتاب بهصورت روزانه برای دسترسی آسان و آشنایی افراد جامعه با شهید در کانال قرار میگیرد، چرا که شخصیت سیدجواد در بین فرزندان خانواده ما مستثتنی بود.
خواهر شهید اسدی با بیان این که شهید شخصیتی دستگیر و بخشنده داشت، خاطرنشان کرد: برادرم در راه حفاظت از وطن و خانواده هیچ مانعی را نمیپذیرفت.
انتهای پیام