هر شورا یک پرونده!/ وضعیت پیچیده اصلاح طلبان شوراهای شهر
تاریخ انتشار: ۲۲ فروردین ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۳۹۲۱۸۵
رویداد۲۴ روز گذشته مهدی مقدری عضو شورای شهر اصفهان خبر داد که از ورود به جلسات شورای شهر منع شده است. او به رویداد۲۴ گفته بود «با حضور در شعبه ۱۱ بازپرسی عمومی و انقلاب اصفهان، آخرین دفاعش در پروندههای مرتبط با توئی️ت و پست اینستاگرامی دفاع از مهدی حاجتی عضو شورای اسلامی شهر شیراز و علی اصغر غروی پژوهشگر قرآنی و فعال سیاسی صورت گرفت و در پایان جلسه، بازپرس پرونده با قرار نظارت قضایی، من را به مدت شش ماه از حضور در شورای شهر اصفهان محروم کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
البته ماجراهای اصفهان به مقدری محدود نمیشود و علی معینی عضو شورای مرکزی سازمان ادوار تحکیم وحدت و از فعالان سیاسی اصفهان که مدیریت یکی از زیر مجموعههای شهرداری را بر عهده داشت، بازداشت و به زندان منتقل شده است، گفته میشود اتهام معینی، به برگزاری مسابقات فوتبال و برخی توئیتهای او مرتبط باشد.
مهدی مقدری اولین عضو شورای شهر نیست که به دادگاه احضار شده و محکوم شده است. تعداد زیادی از اعضای شورای کلان شهرهای ایران در سال ۹۷ به دادگاه احضار شدند. مواردی مثل شورای شهر بابل، موضوعی غیر سیاسی بودند و ماجرا مربوط به رسوایی جنسی اعضای آن بود.
موارد دیگر اما اکثرا سیاسی بودند. احضار عضو شورای شهر نیشابور نیز در رسانهها بازتاب داشت. احضار چهرههای اصلاح طلب در اکثر موارد به خاطر مواضع سیاسی آنها بود. مواضعی که حساسیت نهادهایی را برانگیخته بود.
نوزده ماه از استقرار شورای پنجم گذشت، حرفهای درگوشی پیش از انتخابات شوراها حاکی از آن بود که یکی از بزرگان اصولگرا گفته بود اصلاح طلبان در شورای شهر دفن میشوند. این پیش بینی بعد از یک سال و نیم چندان محقق نشده است و شوراهای شهر، کمابیش به انجام وظیفه مشغولند!
در هفته آخر اسفند دو سه ایستگاه جدید مترو افتتاح شد و مشهد و اصفهان و تبریز هم شاهد تلاش و ایدههای نو بوده است، اما آنچه شورای شهرها را با چالش جدی مواجه کرده است، احضار مکرر چهرههای شاخص شوراهای شهر به نهادهای قضایی بوده است.
وضعیت نامعلوم مهدی حاجتی در شورای شهر شیراز
مهدی حاجتی تنها چهره نزدیک به نیروهای ملی مذهبی است که وارد شورای کلانشهر شده است. بعد از حضور انصاری راد در مجلس ششم از نیشابور (و حذف علیرضا رجایی از تهران) نیروهای ملی مذهبی اجازه حضور در نهادهای انتخابی را نداشتند تا اینکه مهدی حاجتی جوان از شیراز وارد شورای شهر شد.
حاجتی از روز اول اختلافات جدی با مقامات شیراز به خصوص متولیان آرامگاه شاهچراغ داشت، در نهایت بازداشت چند شهروند بهایی و توییت حاجتی، بهانهای شد تا او مدتی در زندان و مدت طولانی تری را دور از شورا طی کند. در تمام این مدت دستغیب رئیس شورای شهر شیراز سکوت کرده بود، شاید به امید تایید صلاحیت در انتخابات مجلس.
غلامعلی سفید ساکت نبود
د همان روزهایی که دستغیب رئیس شورای شهر شیراز نماد سکوت عارفانه در شیراز بود، غلامعلی سفید رئیس شورای شهر یزد دفاعی جانانه از سپنتا نیکنام کرد. اعتراض سفید و اشاره او به ریشه افرادی که مانع حضور نیکنام در شورای شهر یزد شده بودند، سرانجام خود سفید را راهی دادگاه کرد و در نهایت حکم حبس و شلاق برای او صادر شد، حکمی که هنوز اجرا نشده است.
حبس و شلاق در تهران
محمود میرلوحی عضو شورای شهر تهران نیز با شکایت قالیباف به حبس و شلاق محکوم شده است، میرلوحی میگوید قالیباف شهر نابسامانی را به اصلاح طلبان تحویل داده است و قالیباف از این واژه خوشش نیامده است. میرلوحی درباره سخنانش گفته اگر این کار را انجام ندهم و از عملکرد گذشته صحبت نکنم، نسبت به وظیفه ذاتی محوله کوتاهی کردهام و باید فردا برای این کوتاهی پاسخگو باشم. امروز برای نظارت بر حساب و کتاب شهرداری تهران وظیفه نظارتی دارم.
تویبتهای خانم دکتر
میرلوحی تنها عضو شورای شهر تهران نیست که راهی دادگاه شده است، همان روزی که میرلوحی به دادگاه رفته بود، ناهید خداکرمی نیز به دادگاه رسانه رفت تا درباره بعضی تویبتهای خود توضیح بدهد، خداکرمی نسبت به سایر اعضای شورا، با صراحت بیشتری از برخی محدودیتها برای زنان انتقاد میکند و پیشنهادانی نیز برای بازنگری ذز بعضی قوانین محدود کننده داده است.
کرج و اهانت
در کرج هم برای خلیلی ارکانی مشکلاتی ایجاد شده است، خلیلی اردکانی رئیس منطقه البرز حزب اتحاد است و گویا به خاطر برگزاری مراسمی که معتمدی مهر عضو نهضت آزادی در آن سخنرانی کرده، مشکلاتی برای معتمدی مهر و خلیلی اردکانی ایجاد شده است، یکی یک سال و دیگری شش ماه زندان.
امیر شهلا فرق داشت؟
البته لیست احضارها و بازداشتها به عنوان همین فهرست محدود نمیشود، امیر شهلا عضو شورای شهر مشهد نیز نوروز گذشته احضار شد، نزدیکان او. میگویند این احضار و بازداشت حاصل یک پاپوش بوده است، اما این ابهام هنوز باقی مانده است.
تبریز به خیر گذشت
آخرین کلان شهری که در این یک سال با مشکل مواجه شد تبریز بود. احمد زیدآبادی که به شهر تبریز سفر کرده بود تا کتابهایش را رونمایی کند، با مخالفت بعضی نهادها مواجه شد، اما رئیس اصلاح طلب شورای شهر تبریز، رگ مهماننوازیاش گل کرد و در صحن شورای شهر تبریز، مراسم رونمایی از کتاب زیدآبادی برگزار شد. بعد از این برنامه انتقادات تندی به شکور اکبرنژاد مطرح شد، اما تا این لحظه خبری از شکایت و بازداشت برای او نبوده است.
منبع: رویداد24
کلیدواژه: رویداد24 شورای شهر اصفهان شورای شهر شیراز مهدی حاجتی سپنتا نیکنام محمود میرلوحی شورای شهر بابل رضا مهرداد شورای شهر نیشابور شورای شهر کرمانشاه شورای شهر یزد امیر شهلا بازداشت اعضای شورای شهر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rouydad24.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رویداد24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۳۹۲۱۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مزیت اصلاحطلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربهگیر بین جامعه و حکومت از میان رفته
میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
سعید حجاریان، فعال سیاسی اصلاحطلب، در یادداشتی در مشق نو نوشت:
این نوشته تلاشی است برای طرح یک مسئله، آسیبشناسی یک روند و در حد وسع ارائه چند پیشنهاد، که در نوشته دوم تقدیم خوانندگان خواهد شد. برای ورود به بحث ناگزیر از طرح یک مثال هستم. همه ما در سطوحی با مسئلهها، بحرانها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آنها به ابزارهایی متوسل میشویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک میکنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز میتوان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئلهها، بحرانها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبههها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟
کمی به عقب برمیگردم. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا بهنام چپ [خط امام] و سپس اصلاحطلب شناخته میشد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راهحل تبدیل شود. بهعنوان نمونه در زمانیکه گروههای سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیفزاید و از نظامیگری بکاهد یا به عبارتی از عرصه عمومی اسلحهزدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه ده مادهای دادستانی ختم شد. یا، در دورهای که نظام اطلاعاتی کشور بهشکل پراکنده اداره میشد و هر گروه بهصلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و بهعنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود.
مضاف بر اینها میبایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائتهای تئوکراتیک و جزماندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیفزاید. افزون بر اینها میتوان درباره آنچه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذشت نیز، تأمل کرد؛ دولت اصلاحات توانست با ابتکاراتی پرستیژ ایران را در منطقه و جهان ارتقاء دهد و ضمناً، در بحرانهایی مانند افغانستان، ۱۱ سپتامبر و همچنین حمله نظامی به عراق جنگطلبی و تنشزایی را تعدیل کند. و، در آخر باید به انتخابات ۹۲ اشاره داشت که جریان اصلاحات بهرغم پرونده مفتوح انتخابات ۸۸ در جمیع ابعاد، به بنبستشکنی کمک کرد و در جهت کاستن از سرعت فرآیند فرسودگی کشور گام برداشت. البته همه این موارد طبعاً واجد خطاها و کاستیهایی بوده است، که فهرستکردن و نقد قاعدهمند آنها میتواند راهگشا باشد.
اینک اما بهنظر میرسد دو فاکتور مذکور، یعنی درک صحیح وضع موجود، و نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل، اگر نگوییم به بنبست رسیده، دستکم با بحران اساسی مواجه شدهاند. بحرانی که دامنگیر احزاب اصلاحطلب، جبهه اصلاحات ایران و… نیز شده، و بیم آن میرود چون آفت بهسراغ ریشهها نیز برود.
درباره نظام ادراکی اصلاحطلبان. طی سالیان گذشته، مجموعهای از تلاشها رخ داد و کمک کرد تا اصلاحطلبان درکی نسبتاً روشن از وضع موجود یا به تعبیری «منطق موقعیت» بهدست بیاورند. این تلاشهای سه وجهی شامل ۱) فعالیت مستمر و هدفمند حزبی- جبههای، ۲) کوششهای محققانه، و ۳) حضور مؤثر در نظام اداری کشور بوده است که امروزه هر سه وجه محل تأملاند. یعنی آنچه مزیت نسبی اصلاحطلبان- بهعنوان جریان آلترناتیو- بهشمار میرفت، رقیق شده و رو به اضمحلال رفته است. در وجه اول شاهد فقدان خلاقیت حزبی از یکسو و کاستیهای بسیار در تئوریک و پراتیک سیاستورزی حزبی هستیم. در مقابل، رقیب که اساساً تحزب را امری ثانوی و مخل نظم عمودی- دستوری در سیاست میپندارد، ضمن آنکه خود همچنان به زیست محفلی و باندی وفادار است تلاش میکند با حداکثر توان از احزاب رقیب سازمانزدایی کند.
در وجه دوم با افت قابل ملاحظه تولیدات نظری، خاصه در زمینه مسائل توسعه و علوم انسانی روبرو هستیم و گاه، تلاشهایی رهزن و تعمیمهای انحرافی را مشاهده میکنیم که نهتنها قابلیت انطباق بر شرایط کنونی ایران را ندارند بلکه مخل پروژههای اصلاحی میشوند. در سوی دیگر، جریان رقیب تلاش داشته از کلمات مشئومه و حوزههای ممنوعه از قبیل علوم انسانی، الهیات جدید و جز اینها قبحزدایی کند و بهشکل قرارگاهی بر این حوزهها متمرکز شود و آنها را تصرف کند. تعدد نشریات علوم انسانی و برنامههای سمعی- بصری وابسته به نهادهای حاکمیتی تصویری بهنسبت روشن از این وضعیت به نمایش میگذارد. البته که نگارنده معتقد است هنوز این جریان با جوششها و کوششهای تئوریک معتبر فاصلهای قابل توجه دارد. به اینها اضافه کنیم ارتقاء متوسط سواد عمومی و تسلط بر زبانهای خارجی، و همچنین امکان دسترسی به منابع آکادمیک برای کنشگران آزاد و البته ابزارهای هوش مصنوعی، که قادرند بینیاز از ایستگاههای مرسوم تغذیه فکری جناحی، خوراک فکری شهروندان منفرد را تأمین کنند. در وجه سوم با عدم حضور مؤثر اصلاحطلبان در نظام اداری کشور مواجه هستیم. این عدم حضور تا حد زیادی معلول نگاه دگرساز و غیریتستیز ساخت قدرت بوده است چنانکه میبینیم عمده تلاش جریان رقیب اصلاحطلبان بر فتح بوروکراسی و ویژهخواری، آن هم به مبتذلترین شکل آن بوده است. اما از سوی دیگر نمیتوان بر یک ضعف اساسی، یعنی عدم کادرسازی و از آن مهمتر محافظهکاری، حتی در مواجهه با اختیارات قانونی چشم بست. ضعفی که در درجه اول نظام ارتقاء جناحی- باندی و در درجه بعد انواع تبعیضهای جنسی، قومی و… را در پی داشته است. معالوصف، شاید بتوان گفت اشغال بوروکراسی و ورود به سیاهه حقوق-دستمزدِ دولت دیگر لزوماً مزیت یک جریان سیاسی آلترناتیو بهحساب نخواهد آمد.
با این اوصاف میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل. برای توضیح این سرفصل نخست میبایست تفکیکی میان سیاست پاییندستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) قائل شد. اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک بهنظر میرسد کفه سیاست بالادستی به سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری، و حتی شورایهای قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پاییندستی ورود کرده است. از دیگر سو، سیاست پاییندستی بهحدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچگونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دستکم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرفکننده، آمار گرانفروشی و گرانفروشان را گزارش میکردند!
این وضعیت چندعاملی چرخ فعالیت کنشگران اصلاحطلب را دستخوش اختلال کرده است. به عبارتی نه ورودیها (inputs) با واقعیت همخواناند، نه نظام هنجاری با مطالبات جامعه تنظیم است، و نه با ابداعات و بضاعت کنونی راهی برای اثرگذاری باقی مانده است. برای این ادعا مثالهایی را ذکر میکنم که به نظر موجب صدمه دیدن پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان شدهاند. سابق بر این دستگاه ادراکی- تحلیلی جریان اصلاحات، حسب دریافت خود از وضع موجود از طریق ابزارهای در دسترس، به اموری به نسبت کلان واکنش نشان میداد. برای نمونه میتوان به مجموعه بیانیههای تحلیلی جبهه مشارکت ایران اسلامی اشاره داشت. بخشی از آن متون، فارغ از آنکه در یک ساعت «س» بدل به کیفرخواست شدند، ایستارهایی را فراهم آوردند که عمدتاً، گفتوگو و نقد در عرصه عمومی را بهدنبال داشتند. حال آنکه امروز با تغییر گارد حاکمیت و گذار به الگوهایی جدید و نامتعارف از جمله در:
الف. مسئله واگذاری و تخصیص منابع،
ب. مسئله خصوصیسازی،
پ. مسئله نظام دانش و طبقاتی شدن آن،
ت. مسئله کارگران و زیر ضرب رفتن آنها و فقدان توان چانهزنی مؤثر این قشر،
ث. مسائل نظام درمان و تعرفهها،
ج. مسئله شهر و الگوی دفرمه توسعه آن،
چ. مسئله تبعیض مضاعف در تحرکهای عمودی در بوروکراسی خاصه در مورد زنان و نیروهای مستقل و صاحب فکر، و…
کوششی درخور، جهت فهم مسئله و تجویز راهحل صورت نمیپذیرد یا اگر هم تلاشی صورت میگیرد، ارتباط مؤثری با جامعه هدف برقرار نمیکند. به عبارتی جریانی که سابقاً دارای تصویری کلان از نظام اداره عمومی کشور بود، اینک فاقد آن تصویر شده است. به اینها اضافه کنیم مواردی که به سیاستهای کلی نظام راجع است و اساساً باب گفتوگو دربارهشان بسته است؛ خواه بهعلت محافظهکاری، خواه بهدلیل فقدان تئوری منسجم و منطبق با واقعیت، و خواه بهسبب انذارها و محدودیتها.
این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را بهدنبال دارد. نخست آنکه کارویژه اصلاحطلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربهگیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان میرود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم میبیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان میدهد. دوم آنکه، جامعه بهسوی نوعی خودبسندگی هدایت میشود و بیپشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد میشود و بهشکل اقتضایی عمل میکند. نام این وضعیت را میتوان «تسطیح سیاست» نهاد، بدین معنا که تصادم دولت و جامعه بهغایت افزایش پیدا میکند و مردم مستمراً متحمل هزینههای گزاف میشوند. ضربهناپذیری- یا ضربهپذیری حداقلی- مردم بهشکل تودهای در دولت اصلاحات میتواند مؤید این تحلیل و اهمیت این کارویژه اساسی باشد؛ چنانکه در تمامی ادوار دولت در جمهوری اسلامی جز دولت اصلاحات ضربهپذیری تودهای، چه برآمده از اعتراض و چه برخاسته از شورش وجود داشت و دولت نتوانست بهعنوان ضربهگیر از وارد آمدن خسارت به مردم بکاهد.
سوم آنکه متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاحطلبان تحمیل میشود. نخستین مرحله این تصویرسازی، اختلال در نظام مسئلهیابی است. این اختلال، که شاید در پزشکی نیز شایع باشد، با تشخیص نادرست بیماری و تجویز نادرست دارو همراه است. مرتبط کردن سنگاندازیها در پروسههای اصلاحی، و برگشتپذیری آنها به مؤلفههایی چون «لحن»، «ادبیات تحریکآمیز» و… جزئی از این نظام اختلالی است؛ حال آنکه میتوان فهرستی از لحنهای آرام، و ادبیات غیرتحریکآمیز را بر آفتاب فکند و این فرضیه را ابطال کرد. دومین مرحله این تصویرسازی «برساختن خصم» است. چنانکه اختلال در نظام مسئلهیابی به هسته مرکزی یک تفکر بدل شود، ناخودآگاه آن تفکر به برساختن خصم رهنمون میشود. بدین معنا که آگاهانه یا از سر خطای تحلیلی صرفاً به بخشی از صحنه سیاست نور تابانده و خصمِ جدید علتالعلل مسائل معرفی میشود. حال آنکه اساساً منطق اصلاحات، نه خصمپرور است و نه حذفمحور.
در بخشهای بعدی این یادداشت، تلاش خواهم کرد به طرح پیشنهادها و تجویزهایی ناظر به آینده جریان اصلاحات بپردازم.