Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «پارسینه»
2024-05-06@14:25:04 GMT

اقبال لاهوری؛ شاعر مشرق زمین

تاریخ انتشار: ۵ اردیبهشت ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۵۵۲۲۱۰

اقبال لاهوری؛ شاعر مشرق زمین

اقبال لاهوری شاعر و متفکر بزرگ جهان اسلام و از قهرمانان شبه قاره هند و پاکستان است که برای آزادی و استقلال مسلمانان در راه هدف خود پیروزمندانه مبارزه کرد. وی در ۲۲ فوریه ۱۸۷۷ در خانه‌ای کوچک در محله کشمیران شهر «سیالکوت» در ایالت «پنجاب» به دنیا آمد.

کودکی اقبال

«محمد رفیق» پدر بزرگ اقبال، یکی از ساکنان روستای «لوهار» بود که به اتفاق ۳ برادرش از «کشمیر» زادگاه آبا و اجدادی خویش هجرت کرد و در شهر سیالکوت هند اقامت گزید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

«نور محمد» پدر اقبال که در زمان تولد فرزندش در شهر سیالکوت مشغول امور بازرگانی بود، به جهت علاقه شدیدی که به اسلام داشت فرد بسیار متدینی شناخته می‌شد.

اقبال در مکتب‌خانه، نخست قرآن را آموخت و سپس در دبستان درخشندگی خاصی ازخود نشان داد و در دوره دبستان به دریافت جوایز متعددی نیز نائل شد و در همین زمان بود که توجه یکی از دوستان پدر اقبال به نام «شمس العلما» که به شغل معلمی اشتغال داشت به اقبال جلب شد.

طبق نوشته «احمد سروش» در مقدمه «کلیات اقبال لاهوری»، اولین سروده‌هایی که از قلم اقبال تراوش کرد در دوران دبستان بود و وقتی که «مولوی میر حسین» اشعار اقبال را مشاهده کرد به او توصیه نمود بجای اینکه به سبک محلی شعر بسراید به زبان اردو شعر بگوید.

اقبال پس از سپری کردن دوره دبستان برای گذراندن دوره متوسطه وارد «اسکاچ مشن کالج» شد و در همین ایام بود که برخی از غزلیات خود را برای تصحیح نزد شاعر معروف اردو که به «داغ» تخلص داشت می‌فرستاد و استادش پس از چند مرتبه تصحیح به صراحت نوشت که «اشعار اقبال محتاج به رسیدگی نیست» و بعد‌ها که اقبال شهرت پیدا کرد، استادش با افتخار در همه جا ذکر می‌کرد که «اشعار اقبال را من تصحیح می‌کردم.»

ورود اقبال به لاهور و ادامه تحصیلات

محمد اقبال بعد از اینکه تحصیلات خود را در زادگاه خود به اتمام رساند، برای ادامه تحصیل به شهر لاهور رفت و مهاجرت از زادگاهش نقطه عطف و روزنه جدیدی در زندگی اقبال ایجاد کرد. همزمان با ورود اقبال به لاهور، این شهر به سرعت در حال توسعه و پیشرفت بود و به تدریج داشت به یک مرکز فرهنگی مهم در شبه قاره تبدیل می‌شد و در همین ایام بود که زبان اردو جانشین زبان فارسی شده بود و مراکز ترویج زبان اردو به شدت در حال شکل‌گیری و رشد بود.

در همین دوران اقبال اشعار خود را در انجمن ادبی شهر لاهور به زبان اردو می‌خواند و خیلی زود به چهره‌ای معروف در لاهور تبدیل شد و جراید لاهور مرتب با او تماس می‌گرفتند و از او درخواست داشتند تا اشعار او را در نشریات خود منتشر کنند. اقبال در کنار شعر و نویسندگی در لاهور، تحصیلات خود را در دانشگاه این شهر ادامه داد و در سال ۱۸۹۷ لیسانس خود را گرفت و جایزه‌ای نیز در همین سال دریافت کرد.

آشنایی اقبال با «توماس آرنولد»

پس از دریافت لیسانس، وی توجه خود را به رشته فلسفه و تمدن مغرب زمین و روش مطالعه و تحقیق انتقادی معطوف ساخت و ۲ سال بعد نیز در رشته فلسفه، فوق لیسانس خود را دریافت کرد. در همین زمان بود که با پروفسور توماس آرنولد آشنا شد و به شدت تحت تأثیر او قرار گرفت و این تأثیر همانند تأثیر مولوی میرحسن در شهر سیالکوت بود. با توجه به نفوذ مولوی میرحسن در اقبال که باعث بصیرتی عمیق در قلب و روح اقبال به فرهنگ اسلامی شد، آشنایی با توماس آرنولد نیز باعث شد تا با فرهنگ و تفکر غرب آشنا شود. در همین دوران اقبال در سرودن شعر استعدادی شگرف از خود نشان داد و در ژوئن ۱۹۰۳ در حالی که شهرت شاعری پیدا کرده بود در دانشکده دولتی لاهور به عنوان استاد یار مشغول تدریس شد و آثار جاودانی از خود به زبان فارسی به یادگار گذاشت.

تحصیل در دانشگاه «کمبریج»

اقبال به تدریج با توماس آرنولد دوستی عمیقی پیدا کرد و به توصیه او در سال ۱۹۰۵ برای ادامه تحصیل عازم اروپا شد و در انگلستان تحصیلات خود را در دانشگاه کمبریج ادامه داد. طبق مقررات دانشگاه کمبریج او ابتدا وارد دانشکده تربیتی شد و در نوامبر سال ۱۰۹۷ لیسانس خود را از این دانشگاه دریافت کرد و تحت سرپرستی پروفسور «نیک تیگرت» بر روی موضوع «مابعدالطبیعه در ایران» شروع به تحقیق کرد.

تحول و تضارب فکری در احوال اقبال

اقبال در اواخر دوران اقامت در اروپا دچار کشمکش و تصادم فکری عظیمی شد، و مردد بود که آیا به زندگی عملی بپردازد و یا حیات فکری و عملی خود را ادامه دهد. در این کشمکش درونی اقبال به این نتیجه رسید که وحدت وجود صوفیانه علت اصلی عقب ماندگی مسلمانان شده است و تصمیم گرفت که شعر و شاعری و کار‌های علمی خود را ترک کند و به زندگی و کار‌های عملی بپردازد.

دوستان اقبال او را از این کار منع کردند و وی را تشویق می‌کردند که همچنان به سرودن اشعار و زندگی علمی و تحقیقی خود ادامه دهد. با هدایت «سرعبدالقادر» و «توماس آرنولد» سرانجام اقبال متقاعد شد که همچنان به شعر و شاعری و کار‌های علمی خود بپردازد، چرا که اگر اقبال از زندگی علمی و فکری و سرودن شعر دست می‌کشید، عالم اسلام و جهان بشریت دچار خسران بزرگی می‌شد.

هر چند اقبال در تمام دوران زندگی خود و حتی تا نیم ساعت قبل از مرگ خود به سرودن و شعر گفتن ادامه داد و حتی با آنکه او شاعری توانمند بود، ولی هدف او از شعر هیچگاه تدوین منظومه‌های شعری و نشان دادن فصاحت بیان نبود و او فقط می‌خواست با زبان شعر نظریات دینی و اجتماعی خود را بیان کند.



تأثیر حافظ و مولوی بر اقبال

این شاعر بزرگ پارسی‌گوی به مولانا جلال‌الدین محمد بلخی و حافظ شیرازی، ارادتی خاص داشت چنان که خود نوشته است: «هر وقت ذوق و قوه تفکر من اوج می‌گرفت روح حافظ در من جلوه می‌نمود و من خود حافظ می‌شدم.» و درباره مولانا هم می‌گوید: مولوی مرا با خود آشنا کرد و با او بود که خود را یافتم. اقبال پس از دریافت درجه استادی از دانشگاه کمبریج، راهی آلمان شد و در دانشگاه مونیخ تحصیلات خود را ادامه داد و بعد از دریافت دکترا مدتی در لندن به تدریس زبان عربی پرداخت و یک سال بعد راهی لاهور شد و در آنجا به وکالت پرداخت و از کار‌های دیگر دست کشید.

ورود به سیاست

سال ۱۹۱۱ سال سرنوشت‌سازی در تفکرات اقبال بود، چرا که می‌دید انگلستان با مسلمانان در شبه قاره، مثل برده رفتار می‌کند و آن‌ها را عقب‌مانده نگه داشته است. این شاعر متفکر در این زمان شعر «شکوه» را سرود و در انجمن حمایت اسلام لاهور قرائت کرد و یک سال بعد اقبال به عنوان یکی از مهم‌ترین رهبران فکری مسلمانان شبه قاره هند ظاهر شد و با طرح دیدگاه‌های خود در خصوص مسلمانان و راه‌های برون رفت از مشکلات، مسلمانان را به اتحاد دعوت کرد.

فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی

در سال ۱۹۲۷ دوستان اقبال او را وادار کردند که گام‌هایی عملی در صحنه سیاست بردارد و اقبال توانست اولین حضور جدی خود را در صحنه سیاست با حضور در مجلس شورای ایالتی پنجاب بردارد و در سال ۱۹۳۰ نیز به ریاست حزب «مسلم لیگ» انتخاب شد و در سال‌های بعد نیز در چندین دوره ریاست این حزب را تجربه کرد. اقبال به نمایندگی مسلمانان هند به اتفاق مولوی «شوکت علی» در اولین کنگره اسلامی فلسطین که در شهر «بیت المقدس» برگزار شد نیز شرکت کرد و در یک سخنرانی پرشور که شخصیت‌های مهمی، چون «آیت الله کاشف الغطا» از مراجع بزرگ شیعیان نیز در آن جا حضور داشت، درباره علل عقب‌ماندگی مسلمانان نظرات خود را مطرح کرد.

اقبال به‌سرعت به عنوان یکی از رهبران و پیشروان عمده مسلمان شبه قاره هند و از کسانی که خواهان استقلال پاکستان بودند، مورد توجه قرار گرفت و به عنوان رهبر مسلمانان هند، خواهان استقلال پاکستان شد و از فکر تشکیل پاکستان حمایت کرد و گام‏‌های بلندی در جهت نجات مسلمانان هند برداشت. هر چند اقبال توفیق آن را نداشت که خود کشور مستقل پاکستان را نظاره کند، ولی نظریه او موجبات تشکیل کشور مستقل مسلمانان را فراهم کرد و محمد علی جناح، رهبر مسلمانان شبه قاره هند با پیگیری و تلاش فراوان موجب تشکیل یک کشور مسلمان و مستقل شد. بسیاری از صاحبنظران پاکستانی، اقبال لاهوری را بنیان‏گذار اصلی پاکستان می‌‏دانند و بر این باورند که تلاش‌های او بود که راه را برای مسلمانان به رهبری محمد علی جناح فراهم کرد که کشور مستقل پاکستان را بنیان گذارد.

سفر به افغانستان

در سال ۱۹۳۳ دولت افغانستان از اقبال دعوت کرد که برای مشاوره در تجدید سازمان دانشگاه کابل به این کشور سفر کند. اقبال که برای مردم و دولت افغانستان به خاطر به دست آوردن استقلال کشور خود و آزادی از زیر یوغ استعمار انگلیس احترام خاصی قائل بود، این دعوت را پذیرفت و به شهر‌های مختلف افغانستان سفر کرد و در شهر غزنی بر مزار «سلطان محمود غزنوی» اشک ریخت.

آثار اقبال لاهوری

محمد اقبال لاهوری بدون شک یکی از نوابغ دوران معاصر به شمار می‌رود؛ و در تمامی آثار اقبال، جهان‌بینی دینی او که انسان را خلیفه خداوند بر روی زمین می‌داند و عشق به پیامبر اسلام و خاندان مطهرش در بیشتر آثار وی موج می‌زند، گواهی بر این مدعا است. از اقبال آثاری مهمی به زبان فارسی، اردو و انگلیسی تا کنون منتشر شده است که از مهم‌ترین آثار او که به صورت شعر و به زبان فارسی منتشر شده است، می‌توان به «اسرار خودی»، «رموز بیخودی»، «پیام مشرق»، «ارمغان حجاز»، «جاوید نامه»، «پس چه باید کرد‌ای اقوام شرق»، اشاره کرد که این آثار با نام «کلیات اقبال لاهوری» در ایران و افغانستان منتشر شده است.

«احیای فکر دینی در اسلام» نیز یکی از مهم‌ترین آثار اقبال به شمار می‌رود که این کتاب به زبان انگلیسی نوشته شده و ترجمه فارسی این کتاب و کتاب «سیر حکمت در ایران» که آن نیز به زبان انگلیسی است، در ایران نیز منتشر شده است. «بانگ درا»، «بال جبرئیل»، «ضرب کلیم» نیز از آثار اردوی اقبال لاهوری است.

فوت اقبال

بیماری کلیه در سال ۱۹۲۴ به سراغ اقبال آمد، اما طبیب مشهور هندی حکیم «عبدالوهاب انصاری» اقبال را معالجه کرد و حدود ۱۰ سال دیگر اقبال از سلامتی برخوردار بود، ولی از سال ۱۹۳۴ به بیماری‌های مختلفی مثل کم‌شنوایی و کم‌بینی چشم دچار شد و به تدریج دچار کسالت ممتدی شد و سر انجام در ۲۱ آوریل ۱۹۳۸ در سن ۶۶ سالگی از دنیا رفت و پیکرش در جوار «مسجد پادشاهی لاهور» به خاک سپرده شد.

اقبال نیم ساعت قبل از مرگ این ابیات را سرود:

سرور رفته باز آید که ناید

نسیمی از حجاز آید که ناید

سر آمد روزگار این فقیری

دگر دانای راز آید که ناید

منبع: پارسینه

کلیدواژه: کتاب و کتاب خوانی معرفی کتاب اقبال لاهوری

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.parsine.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «پارسینه» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۵۵۲۲۱۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

موسی عصمتی؛ شاعر روشندل: رسانه ملی با «سرزمین شعر» حرکت نویی را آغاز کرد

 شعر عصمتی که در وصف پدر کارگرش سروده شده بود،‌ از همان قسمت آغازین برنامه سرزمین شعر مورد توجه مردم قرار گرفت و تا هم‌اکنون بارها و بارها در صفحات مختلف مجازی بازنشر شده است. به بهانه اتمام مسابقه سرزمین شعر از قاب شبکه چهارم تلویزیون و استقبال از شعر این شاعر با او گفت‌وگویی ترتیب دادیم تا درباره تجربه سرزمین شعر با او گپ و گفت کنیم.

نظرتان درباره برنامه سرزمین شعر چیست؟

من فکر می‌کنم سرزمین شعر یک اتفاق مبارک نه فقط برای ایران، بلکه برای جامعه فارسی‌زبانان بود. چون شاعرانی که توسط سرگروه‌ها انتخاب شده بودند و با هم رقابت می‌کردند،‌ فقط شامل جغرافیای ایران نمی‌شد. در این برنامه ما دوستان افغانستانی داشتیم که شعرهای بسیار خوبی هم خواندند. از این جهت فکر می‌کنم سرزمین شعر اتفاق مثبتی در جغرافیای زبان فارسی بود و بینندگان زیادی هم در میان فارسی‌زبانان داشت. در کنار بازتاب مردمی و بازخوردی که بین مردم داشت، دیگر کار ارزشمند این برنامه آوردن شعر به رسانه و آشتی دوباره رسانه با شعر بود. البته رسانه قبلا هم به شعر می‌پرداخت ولی به این اندازه و وسعت و جدیت اتفاق نیفتاده بود. ضمن اینکه توجه به رأی و نظر مردم، واقعا اتفاق مهمی بود. اینکه مردم شعرها را بشنوند و خودشان آنها را داوری کنند، در حوزه شعر اتفاق نیفتاده بود. مردم شعرها را می‌شنیدند، فکر می‌کردند، به شعرها و شاعران‌شان امتیاز می‌دادند و می‌دیدند که نظرشان با داور یکی است یا نه؟ چه بسا نوجوان‌ها و جوان‌هایی که با دیدن سرزمین شعر و شرکت در مسابقه مردمی و فرستادن رأی و نظرشان، نگاه جدی‌تری به شعر پیدا کردند و خودشان هم وارد فضای شعر شدند.

شعر شما در شبکه‌های اجتماعی مورد اقبال واقع شد، چه بازخوردهایی دریافت کردید؟

بازخوردها واقعا خیلی زیاد بود. در جمع شاعران مورد لطف قرار می‌گرفتم و بسیاری نیز با تماس‌ها و پیام‌های شخصی به من ابراز لطف می‌کردند. مخصوصا که این شعر درباره پدرم بود و شنیدنش برای خیلی‌ها خوشایند بود. این شعر هم درباره پدر بود، هم درباره کارگر و کارگری و هم درباره مسائل اجتماعی. از زاویه متفاوتی به کارگر و پدر و زندگی اجتماعی پرداخته بود و این برای مردم خیلی جذاب بود. به همین خاطر اظهار لطف‌های فراوانی دریافت کردم و برای خودم هم جالب بود که نسبت به شعرهای دیگرم تا این حد مورد توجه قرار بگیرد. می‌توانم بگویم پیش از این سابقه نداشته است که شعر من تا این حد شنیده شود.

شما سال‌ها است که شعر می‌گویید؛ شاید بیش از بیست سال. یعنی پیش از سرزمین شعر نشده بود که شعرتان با چنین اقبالی در میان مخاطبان مواجه شود؟

واقعا تا به حال سابقه نداشته است که یکی از اشعار من تا این حد دیده و شنیده شود. سرزمین شعر در این اتفاق نقش اصلی را داشت و واقعا به شنیدن شدن شعرها کمک کرد. من این شعر را چهار سال پیش سروده بودم ولی تا حالا اینقدر دیده نشده بود. در بعضی شب شعرها و مراسم‌ها خوانده شده بود ولی بازخوردهای محدودی داشت. وقتی که مقیاس شنوندگان وسیع می‌شود،‌ طبیعتا بازخوردها هم زیاد می‌شود. سرزمین شعر همان قابی بود که توانست شعر را دوباره به دل مردم ببرد. هم مخاطب از شنیدن شعرهای تازه و معاصر زبان فارسی لذت برد و هم شاعران فرصتی یافتند برای اینکه شعرشان را به گوش مردم برسانند. در حالی که تیراژ کتاب‌های شعر به پانصد تا و هزار تا رسیده و همان‌ها هم اغلب در گوشه کتاب‌خانه‌ها و فروشگاه‌ها خاک می‌خورند، شعرهایی که در سرزمین شعر خوانده شدند صدها هزار بار فقط در شبکه‌های اجتماعی دیده شدند. این جدا از مخاطب خود تلویزیون است که طبیعتا تعداد نامشخص و زیادی دارد. به خاطر همین من فکر می‌کنم رسانه ملی با سرزمین شعر یک حرکت نو را شروع کرد و یک گام رو به جلو برداشت که قطعا با تداوم این برنامه‌ها روی آینده شعری جامعه فارسی‌زبانان هم تأثرات زیادی خواهد داشت.

شما معلم هستید و دانش‌آموزان‌تان هم نابینا هستند. حضورتان در سرزمین شعر بین شاگردها هم بازخوردی داشت؟

بله آنها هم شنیده بودند. همین امروز من کلاس داشتم و جالب اینکه اولین حضورم در این کلاس بود. وقتی وارد شدم و با بچه‌ها آشنا شدم، از من اجازه خواستند که این شعر را سر کلاس پخش کنند. فیلم شعرخوانی را توی فلش داشتند و همان‌جا در کلاس شعرخوانی را پخش کردند. می‌گفتند که ما این شعرخوانی را بارها و بارها در فضای مجازی شنیده‌ایم و ارتباط خوبی با آن برقرار کرده بودند. با توجه به اینکه تعدادی از این بچه‌ها شهرستانی هستند، برایم جالب بود که این شعر حتی در کانال‌های مجازی شهرهای خودشان هم پخش شده بود. این نشان می‌دهد که یک برنامه خوب تا چه حد می‌تواند مورد توجه قرار بگیرد و چطور همه مردم در شهرهای مختلف از آن استفاده می‌کنند.

جالب است که حتی بچه‌های نابینا هم سرزمین شعر را دیده و شنیده‌اند. یعنی مخاطبان این برنامه بسیار گسترده و متنوع بوده است.

بله. این شعر در جامعه نابینا هم به خوبی شنیده شده بود. اتفاقا جامعه نابینایان با رسانه، رادیو و تلویزیون، بیشتر ارتباط دارند. بخشی از تلویزیون شنیداری است و رادیو هم که همیشه مونس نابینایان بوده است. در صفحات مجازی و پیام‌رسان‌های مختلف هم با استفاده از نرم‌افزارهای صفحه‌خوان، این شعر را شنیده بودند. حتی می‌توانم بگویم نابینایان زودتر از افراد عادی با سرزمین شعر ارتباط برقرار کرده بودند. چون نابینایان ارتباط بیشتری با رسانه دارند، زودتر از سایر مردم جذب سرزمین شعر شده بودند.

می‌شود گفت که صداوسیما پیش از سرزمین شعر، در حوزه شعر و ادبیات و برنامه‌سازی برای در این حوزه‌ها، به جامعه نابینایان بی‌توجهی کرده است؟ این را از این جهت می‌پرسم که سر و کار جامعه نابینایان بیشتر از متن، با صدا است.

بالاخره شعر قبل از این هم به شکل‌های مختلف، مثل برنامه مشاعره، در تلویزیون بود. گاهی اگر شب شعری را بازتاب می‌داد، آنها هم می‌شنیدند. مشخصا نمی‌توانم بگویم صداوسیما کوتاهی کرده است. ما الآن اطلاع داریم که برنامه «شش نقطه» در شبکه استانی تهران برای بچه‌های نابینا پخش می‌شود و استقبال خوبی هم از آن شده است. منتها صداوسیما با سرزمین شعر کمک بیشتری کرد به پاشاندن بذر شعر و ادب در دل مردم و به تبع آن در دل جامعه نابینایان. قابل انکار نیست که در عصر جدید شعر حضور کمتری در میان مردم دارد و هنرها و جذابیت‌های دیگر جای شعر را تا حدودی پر کرده‌اند. این در حالی است که قبلا شعر همه چیز مردم بود؛ یعنی هم رسانه بود، هم داستان بود، هم سینما بود، هم آموزش و پرورش بود. بزرگ خانواده شاهنامه را می‌آورد، بچه‌ها آن را می‌شنیدند و انگار یک سریال تاریخی را در خانه خودشان تجربه می‌کردند. شعر پیش از این همه جلوه‌های زندگی مدرن را به خانواده‌های ایرانی می‌برد، ولی الآن با توجه به پیشرفت صنعت و دغدغه‌هایی که هست، مردم کمتر فرصت پیدا می‌کنند که مطالعه کنند و شاید آن حوصله و وقت گذشته را نداشته باشند. به همین خاطر تلویزیون راحت‌تر می‌تواند شعر را به خانه‌های مردم بیاورد. کاری که سرزمین شعر انجام داد و این اتفاق مبارک و بزرگی را رقم زد. من فکر می‌کنم سرزمین شعر می‌تواند در قشر نوجوان و دانش‌آموز ما بسیار موثر باشد. همانطور که دانش‌آموزان من تکه‌های این برنامه را دیده بودند و برایشان جالب بود،‌ چه بسا کسانی باشند که احساس کنند استعداد شعر را دارند و بعد از سرزمین شعر به نوشتن رو بیاورند.

به عنوان سوال آخر، به نظرسنجی و آرای مردمی بازگردیم. از شما در قسمت آخر سرزمین شعر به عنوان برگزیده مردمی این مسابقه تقدیر شد. به نظرتان این اتفاق چقدر به نزدیک شدن مردم و شعر کمک خواهد کرد؟

بله. با توجه به بازدید گسترده‌ای که شعر من داشت و ارتباط خیلی خوبی که مخاطب با این شعر برقرار کرد، توانستم جایزه مردمی سرزمین شعر را کسب کنم و خوشحالم که شعرم مورد توجه مردم قرار گرفته است. پیشتر گفتم که داوری مردم و دخالت آنان در انتخاب شاعر برگزیده، اتفاق خیلی خوبی بود. این اتفاق باعث شد کسانی که پای تلویزیون می‌نشینند با معیارهای خاص خودشان شعرها را بسنجد و به موازات داوران آنها هم شاعران مورد نظر خودشان را انتخاب کنند. فکر می‌کنم این اتفاق در فصل‌های بعدی سرزمین شعر رونق بیشتری خواهد داشت و اتفاقات بهتری هم خواهد افتاد. آرای مردمی به شاعران کمک می‌کند که بدانند سلیقه و ذائقه مردم چه حال و هوایی دارد و اگر بخواهند شعرشان مورد توجه مردم هم قرار بگیرد، چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد. یعنی هم سلیقه ادبی مردم را بالاتر خواهد برد، هم به شاعران نکات و درس‌هایی خواهد آموخت.

دیگر خبرها

  • موسی عصمتی؛ شاعر روشندل: رسانه ملی با «سرزمین شعر» حرکت نویی را آغاز کرد
  • ماجرای جالب شاعر شدن شهرام شکیبا + فیلم
  • نمایشگاه کتاب؛ بهترین فرصت برای ارتباط‌ فرهنگ‌های بومی
  • شاعری که براساس دانش ادبی شعر نسروده!
  • در سرزمین ما شاعران پس از مرگ زنده می‌شوند / یک شاعر شهرستانی همه‌کاره هیچ‌کاره است
  • در سرزمین ما شاعران بعد از مرگ زنده می‌شوند / یک شاعر شهرستانی همه کاره هیچ کاره است
  • نارنجک جنگی سالم در سلماس کشف شد
  • کشف نارنجک جنگی سالم در سلماس
  • جایگاه میرنوروز از نگاه ملی مغفول مانده است
  • شعر میرنوروز آمیخته با مضامین قرآنی است