تحولات جهانی بازار کار با همگرایی در نظام بین الملل
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۱۲۵۴۱۰
یکصدمین سال تأسیس سازمان بینالمللی کار، فرصت مهمی برای بحث در مورد مسائل بنیادی در زمینه سیاستگذاری اشتغال در آینده است. ما اینک در شرایطی به سر میبریم که سرنوشت تمامی افراد در همه کشورها به تغییرات ناشی از جهانی شدن گره خورده است و به تعبیر دیگر، در طول دهههای آینده، موضوع اصلی تطبیق اقتصادهای ملی و نهادهای ملی با تغییر و تحولات جهانی و نیز سازگاری تغییرات جهانی با نیازهای بشری است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مطابق با گزارش اشتغال و چشمانداز جهانی، رشد نیروی کار از میزان اشتغالزایی در منطقه پیشی گرفته و در نتیجه تعداد افراد بیکار همچنان تا سال 2020 افزایش خواهد یافت. گزارش مذکور نشان میدهد که رواج کار غیر رسمی در منطقه همچنان بالاترین میزان در سطح جهان خواهد بود و شامل نزدیک به
70 درصد کل کارگران است. این یک مسأله فراملی است و تغییرات اقلیمی، تحولات دائمی فناوری، تغییرپذیری تولید و اشتغال منجر به تحولات گسترده برای تمامی کشورها خواهد شد. از این رو مواجهه با این دنیای نوظهور و در حال تغییر، نیازمند یک نگرش مشترک در تمامی کشورهاست:
«حق توسعه یک حق انسانی جدایی ناپذیر، ذاتی و مرتبط است و تحقق آن میتواند دستیابی به تمامی اهداف توسعه پایدار را محقق سازد به نحوی که دسترسی عادلانه و برابر همه اعضا به یک نظام اقتصادی متوازن و مبتنی بر قواعد بدون هیچ گونه تبعیضی فراهم و تضمین شود». برای تحقق این اصل مشترک، گفتوگوی اجتماعی کلید تدوین راه حلهای مؤثر و کارآمد سیاستی است که بتواند به جای آنکه فناوری برای آیندۀ ما تصمیم بگیرد، به ساختن دنیای کار برای تحقق بهترین دستاوردهای ممکن برای جوامع کمک کند. کما اینکه تجربه جهانی یک سده گذشته حکایت از آن دارد که چالشها صرفاً از طریق تشریک مساعی جمعی و توسل به چندجانبهگرایی قابل حل و فصل هستند. بنابراین بدیهی است که تقویت چند جانبهگرایی و اتکا به رهیافتهای جمعی برای نیل به آیندهای روشنتر باید در دستور کار سازمانهای بینالمللی قرار گیرد.
طبیعتاً با چنین مبنایی، نظم یکجانبه جهانی و مبتنی بر زور و سرکوب، بی معناست و در تضاد با اهداف متعالی تمامی سازمانهای بینالمللی خصوصاً سازمان بینالمللی کار است. رفتارهایی نظیر اعمال تحریمهای اقتصادی یکجانبه و زورگویانه علیه ملت ایران در مغایرت با چندجانبهگرایی قرار دارد. همچنین ظلم رژیم غاصب صهیونیستی بر مردم مظلوم فلسطین، اعم از اعمال محدودیت بر فعالیتهای اقتصادی و رفت و آمد مردم منجر به آثار زیانباری بر بازار کار در فلسطین و دیگر مناطق اشغالی از جمله جولان سوریه شده است. غزه همچنان از راه زمین، دریا و هوا محصور شده و میزان قابل توجه بیکاری همچنان بیش از 40 درصد است. میزان بالای بیکاری، اشتغال ناکافی و نابرابری ناشی از اعمال ظالمانه غیرانسانی مذکور است. این رفتارهای خصمانه، روح همکاری و توسعه پایدار را در جامعه جهانی نقض مینماید و بیشترین آسیب را به اقشار مختلف مردم وارد میکند.
باید بار دیگر تمامی کشورها در سراسر جهان بر این نکته مشترکاً اذعان کنند که تحولات جهان کار، مستلزم اتخاذ سیاستها و انجام اقدامات نوآورانه برای تنظیم یک «دستور کار انسان محور» است. در دنیای «جهانی شده» که مشکلات و چالشهای یک کشور بسادگی و بسرعت میتواند به دیگر کشورها سرایت یابد، همکاری عملی و تبادل دانش برای توسعه پایدار از ضروریات تأمین صلح و رفاه برای همه است.
جمهوری اسلامی ایران بر چنین مبنایی، به کمپین الحاق به مقاوله نامهها پیوسته و اقدامات لازم را برای الحاق به چندین مقاوله نامه از جمله مقاوله نامههای 144، 81، 176 و 102 بعمل آورده است. در این راستا، سند ملی کار شایسته و سیاستهای اشتغال کشور مبتنی بر برنامه پنج ساله ششم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به تصویب رسیده و برای اجرا به همه دستگاههای ذیربط ابلاغ شده است. در سیاستها و برنامههای مذکور، تقویت گفتوگوهای اجتماعی، تضمین حقوق بنیادین کار، ایجاد و توسعه فرصتهای اشتغال مولد و گسترش حمایتهای اجتماعیها مطرح هستند که اجرای آنها به محوریت وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی با جدیت دنبال میگردد.
همچنین برای آینده نیروی کار، به دلیل تغییرات سریع و شگرف در عرصه کار، نظامهای تحصیلی، آموزشی نیاز به باز مهندسی و تحول دارند تا بتوانند پاسخگوی نیازهای مهارتی آینده باشند. در این ارتباط، نهضت مهارت افزایی بهعنوان یک ضرورت اجتناب ناپذیر در ایران آغاز شده است. بعلاوه تقویت توانمندیهای شرکای اجتماعی، گسترش نهادهای کار، افزایش بهرهمندی از پتانسیل جوانان، حمایت از بنگاههای اقتصادی بویژه شرکتهای نو پا و دانش بنیان و ارتقای استانداردهای کار به صورت جدی مورد اهتمام دولت جمهوری اسلامی و بهطور ویژه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی قرار دارد. بدین منظور، تقویت گفتوگوهای اجتماعی، تضمین حقوق بنیادین کار، ایجاد و توسعه فرصتهای اشتغال مولد و گسترش حمایتهای اجتماعی از مؤلفههای اصلی این سیاستها هستند. اما همانطور که ذکر شد، موفقیت در این سیاستها و برنامهها، مستلزم همکاریهای بینالمللی است و در این راستا همکاری و همگرایی با کشورهای عضو جنبش عدم تعهد و همچنین گروه آسیا و اقیانوسیه بسیار مغتنم است و در نشست سازمان بینالمللی کار، زمینه برای تعامل و تبادل دانش و تجربه با سایر کشورها فراهم شد. امید است که این نگرش جدید بر اساس همکاری و مشارکت و چندجانبهگرایی بینالمللی، مبنای کار نظام جهانی قرار گیرد و اقدامات لازم برای جلوگیری از یکجانبهگرایی و اقدامات تحکمآمیز در دستور کار سازمانهای بینالمللی قرار گیرد.
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۱۲۵۴۱۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
درمورد زنان چند بار دست در حفره حجاب کردند و گزیده شدند، اما باز هم تکرار میکنند!
عباس عبدی در اعتماد نوشت: چرا عدهای با علوم اجتماعی و انسانی به شدت دشمن هستند؟ گروهی که در مرحله بعد نیز به شیوههای گوناگون با دانش پزشکی مخالفت میکنند. ریشه این مخالفت را باید در الزامات عقلانیت جدید و ترس سنتگرایان و به طور مشخص مستبدان و یا بنیادگرایان با این عقلانیت جستوجو کرد. ریاضیات و فیزیک کمتر دچار این وضعیت بودهاند. بشر از روزی که به مفهوم عدد پی برده دو به علاوه دو را چهار میداند و مخالفت با این گزاره ممکن نیست، یا آن اندازه به دور از عقل سلیم است که محلی برای مخالفت باقی نمیگذارد. ولی ماجرای جامعهشناسی و علوم اجتماعی و انسانی و تا حدی پزشکی متفاوت است.
جامعهشناسی یکی از جدیدترین علوم است و اگر بخواهیم خیلی ساده و فشرده تعریف کنیم، بر این فرض استوار است که ریشه پدیدههای اجتماعی در دنیای انسانی ما قرار دارد و به جای آنکه پدیدههای اجتماعی را به چیزهایی مثل خشم خدایان اسطورهای یا طبیعت نسبت بدهد، ریشهها و علل را در مناسبات میان انسانها جستوجو میکند. بر این اساس، جامعهشناسان معتقدند که جامعه در طول زمان و به تدریج و بر اثر کنشهای متقابل انسانی شکل میگیرد یا به عبارت سادهتر، مجموعه انسانها با هم جامعه را میسازند.
این فرض یا ایده معنایش این است که جامعه چنان نرم و شکلپذیر نیست که کسی یا کسانی بتوانند مثل موم هر جور که میخواهند آن را شکل بدهند. جامعهشناسی نشان میدهد که بسیاری از خواستها و ذهنیتهای صاحبان قدرت تحققپذیر نیست؛ و چه بسا نتایج مترتب بر اعمال و رفتار آنان چیزی مغایر با اهداف مورد نظرشان شود. از این منظر علوم اجتماعی برای آنان در نقش جام جهانبین است در حالی که آنان هیچ علاقهای به دیدن واقعیات این جام ندارند و به صورت پیشفرض آنها را انکار میکنند.
جامعهشناسی چه پیامی دارد که تا این اندازه مورد نفرت و خشم چنین افراد و گروههایی است؟ به نظرم از میان همه پیامها دو جنبه از همه مهمتر است. یکی نگرش تاریخی و دیگری قائل بودن اعتبار برای عینیت اجتماعی و استقلال نسبی آن از ارادههای فردی و حتی اثرگذاری و جهتدهی آن بر اراده است.
نگرش تاریخی یعنی اینکه پدیدههای اجتماعی در زمان شکل میگیرند، رفتهرفته جا میافتند و در طول زمان تغییر میکنند و در نهایت هم در زمانی مقرر نیز کاملا دگرگون میشوند و از میان میروند. این نگرش میگوید پدیدههای اجتماعی ازلی و ابدی نیستند. عقاید مردم، سبک زندگی آنها، سلیقهها و گرایشها و بسیاری از چیزها همواره در حال تغییر است و کسی یا کسانی نمیتوانند یک قاعده تعیین کرده و از همگان بخواهند که بر اساس آن عمل کنند.
مثل اینکه قاعدهای بگذارند که همه باید یک نوع غذا بخورند. در جهان قدیم علوم اجتماعی به معنایی که امروز میشناسیم، چندان اهمیت نداشت. زیرا برای تبیین پدیدههای اجتماعی به تقدیر یا خواست خدایان و مانند آن متوسل میشدند. مثلا درباره فقر معتقد بودند که این سرشت خلقت و طبیعت است که برای گروهی از مردم فقر را رقم زده و برای گروهی دیگر موقعیت بالا را. به تعبیر حافظ «بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی/ خون خوریگر طلب روزی ننهاده کنی…»
در چنین جامعههایی تحولات بسیار آهسته و بطئی بود. تحرک اجتماعی، روابط میان فرهنگها و ساکنان مناطق گوناگون خیلی کم بود. بنا بر این کمتر عاملی در جامعه بود که در کوتاه یا حتی میانمدت دچار تحولات ریشهای شود و اساسا پرسشی هم درباره تغییر پیش نمیآمد و اگر هم بود به تقدیر و سرنوشت و اموری از این نوع نسبت داده میشد. در حالی که در چند سده اخیر در اروپا و در ۱۵۰ سال اخیر در ایران تغییرات بسیار گسترده و تند بوده است.
کافی است تصویری چند بعدی از ایران در ۱۵۰.۱۰۰ و حتی ۵۰ سال پیش داشته باشیم و با تصویر مشابه امروز مقایسه کنیم، خواهیم دید که در چهار جهان به نسبت متفاوت قرار داریم. این واقعیت حتی در طول یک نسل نیز مشهود است. ما از چند دهه پیش، از یک جامعه روستایی با اقتصاد کشاورزی و خانوادههای گسترده، افرادی کمسواد و بیسواد در فضایی غیرارتباطی وارد عصر صنعتی، شهری با خانوادههای هستهای یا تکعضوی، فناوری دیجیتال، مردم تحصیلکرده و با ارتباطات گسترده شدهایم. طبیعی است که هضم این حد از تغییرات برای خیلیها سخت است.
یکی از نزدیکان از عذابهایی که مادر پیرش میکشید تعریف میکند که با دیدن بیتوجهی نوهها به دین و نیز پوشیدن شلوارک و تاپ دختران در خانه جلوی برادران خودش چنان حرص و جوش میخورد که حد ندارد. یا از سفر رفتن آنان با دوستانشان، یا شادیها و زندگی آنان را نمیتواند درک کند و تعابیری دیگر از آنها در ذهن دارد. یا دیر ازدواج کردن یا اصلا ازدواج نکردن که مطلقا قابل فهم برای او نیست.
خوب این مادربزرگ دوستداشتنی کار چندانی نمیتواند انجام بدهد، ولی حکومتها و صاحبان قدرت که نتوانند این تحولات را هضم و درک کنند و بخواهند مانع از تغییرات شوند یا حتی تغییراتی را برخلاف خواست عمومی ایجاد کنند، دچار شکستهای فاحش میشوند، در حالی که دانش جامعهشناسی میتواند آنان را از این خبطهای سیاستی دور دارد.
یکی از جالبترین نمونههای آن اقدامات رضاشاه در مخالفت با حجاب و برداشتن آن از سر زنان بود. او به خیال یا ادعای خود میخواست جامعه را پیشرفته کند، لذا محصول تحولات جامعه مدرن که مشارکت زنان بود را با ریشه آن - که تحولات اقتصادی و اجتماعی است - اشتباه گرفت و جابهجا کرده و در سال ۱۳۱۴، اقدام به کشف حجاب اجباری کرد. در شرایطی که ایران هنوز در دوره اربابرعیتی و خانخانی بود. غالب اقتصاد آن معیشتی و کشاورزی بود، طوایف هنوز یکهتاز بودند.
بیسوادی بالای ۸۰ درصد بود. بیسوادی زنان احتمالا بالای ۹۵ درصد بود، اشتغال صنعتی و اداری در حداقلهای قابل تصور بود، شهرنشینی زیر ۲۵ درصد بود، نرخزاد و ولد و نیز مرگ و میر بسیار بالا بود و هیچ نشانهای از شاخصهای جامعه مدرن در حد متعارف دیده نمیشد. او در چنین شرایطی مدعی آزاد کردن زنان بود!
در حالی که مردانش آزاد نبودند و در همان زمان نزدیکترین همراهان سیاسی خود را یکی پس از دیگری در زندان میکشت یا بیرون از زندان مجبور به خودکشی میشدند. این سیاست به نحو دیگری نیز در حکومت محمدرضا پهلوی نیز ادامه یافت و نتیجه همه اینها را در جریان انقلاب دیدند و جالب اینکه در هر دو مورد سیاستمداران فهمیدهای بودند که آنها را از این رفتارها منع میکردند.
اکنون نیز با مشکل مشابهی مواجه شدهایم؛ قانون فرزندآوری رویه دیگری از همین بیتوجهی و دشمنی با علوم اجتماعی است. قانونی که با صرف هزینههای سرسامآور نهتنها به اهداف تعیین شده، نرسید که نتایج آن کاملا هم معکوس بوده که در یادداشت جداگانهای با ریز جزییات اشاره کردهام.
مورد مهمتر که هزینههای مادی، روانی، اجتماعی و سیاسی آن بسیار بیشتر است، نحوه مواجهه با مساله پوشش زنان است. تا حالا چند بار دست در این حفره کرده و گزیده شدهاند و همچنان هم در حال تکرار آن هستند. توجه ندارند که نتایج منفی این سیاستها بسیار زیانبار است. میخواهید بدانید که نتیجه چه خواهد شد؟
توماس پیکتی در کتاب «تاریخ کوتاه برابری» با تحلیلی دقیق از بیتوجهی بلشویکها در تقدیس روابط قدرت و یقین آنان به دانستن حقیقت؛ سرنوشت این حکومت را که مهد سوسیالیسم و منع مالکیت خصوصی و مظهر برابری بود را در پایان عمر ۷۳ سالهاش چنین ترسیم میکند: «روسیه در سده بیستم به کشوری بدل شد که مالکیت خصوصی را کاملا لغو کرده بود، [ولي] در آغاز سده بیست و یکم به پایتخت جهانی الیگارشیها و نبود شفافیت مالی و بهشتهای مالیاتی تبدیل شد.»
اگر در سال ۱۹۲۰ و یا حتی ۱۹۴۵ پس از تبدیل شدن اتحاد جماهیر شوروی به یکی از دو قطب جهان، کسی میگفت که فقط ۴۵ سال دیگر لازم است تا جامعهای به نسبت مذهبی، همراه با سرمایهداری لجامگسیخته را در مناطق شوروی شاهد باشیم، اصحاب قدرت مسخره میکردند؛ ولی بودند کسانی که ادامه آن روند رسمی حکومت کمونیستی را غیرممکن میدانستند. امروز نه فقط یک الیگارشی فاسد سرمایهداری در آنجا هست، بلکه افراطیترین مذهبیهای جهان نیز در گوشه و کنار آن امپراتوری عجیب ریشه دوانده و حتی خودشان را هم از تبعات فاجعهبار این افراطگری بینصیب نگذاشتهاند.
کشورهای کمونیستی میخواستند جامعهای بسازند که همه انسانها مطابق با قاعدهای که حکومت میگوید فکر و تحلیل کنند، غذا بخورند، لباس بپوشند، یکسان ببینند و… حتی برای اینکه چه کسی با چه کسی ازدواج کند از حزب کمونیست مجوز بگیرند. اسلاونکا دراکولیچ نویسنده و متفکر کروات در کتاب «کمونیسم رفت و ما ماندیم و حتی خندیدیم» مینویسد: «اگر زنی لباس زیبا میپوشید عنصر مشکوکی به حساب میآمد که گاهی حتی لازم بود دربارهاش تحقیق شود.
اعضای حزب کمونیست در یوگسلاوی تا سالها بعد از جنگ هم اگر میخواستند با زنی ازدواج کنند که ظاهر مشکوکش به وضوح بر اصل و نسب «بورژوایی» او دلالت میکرد، میبایست رسما از حزب درخواست مجوز میکردند». (ص ۴۹)
امروز نه از یوگسلاوی نشانی مانده و نه از آن حزب کمونیست صادرکننده مجوز ازدواج؛ چنان که از شوروی و حزب کمونیستش هم نشانی نمانده، اما جامعهای بسیار متفاوت به جا مانده است. البته یک چیز دیگر هم به جا مانده و آن قضاوتی است که درباره آن سیاستها ابراز میشود. قضاوتی همراه با خوارشماری و نفرتی که در مورد این رفتارها و آن ایدهها وجود دارد.
بیتوجهی به رویکردهای جامعهشناسانه هزینه سنگینی است که پرداخت خواهد شد. فریب کلاهبرداران گندمنمای جو فروش را نخورید.