Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایکنا»
2024-05-08@03:33:06 GMT

مصطفی چمران؛ مجاهدی عارف

تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۱۳۶۲۱۴

مصطفی چمران؛ مجاهدی عارف

مصطفی چمران در 18اسفند 1311 در محله سرپولک تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه انتصاريه گذراند،سپس وارد دبیرستان دارالفنون شد، دو سال آخر را در دبیرستان البرزبه پایان برد و دیپلم گرفت.

وی از دوره جوانی در جلسات تفسیر قرآن آیت الله سید محمود طالقانی، در مسجد هدایت شرکت می کرد و به بارور کردن اندیشه خود می پرداخت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مبارزات سیاسی اش را نیز ازهمان دوران آغاز کرد و در مبارزات سیاسی منجر به ملی شدن صنعت نفت شرکت داشت.
چمران در سال 1332 وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد و در رشته برق فارغ التحصیل گشت. در دوران تحصیل در دانشگاه، به همراه دوستانش، انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران را تأسیس کرد. با تشکیل نهضت مقاومت ملی ،چمران نماینده دانشکده فنی در نهضت شد. در حادثه 16 آذر 1332 که سه دانشجو به شهادت رسیدند، چمران نیز زخمی شد. در سال 1337با استفاده از بورس تحصیلی دانشجویان ممتاز به آمریکا رفت و در رشته الکترونیک و فیزیک پلاسما، با درجه علمی دکترا فارغ التحصیل شد. او در آمریکا نیز به فعالیت ها و مبارزات سیاسی خود ادامه داد و انجمن اسلامی دانشجویان را در آمریکا بنیان نهاد.فعالیت های سیاسی چمران،سبب قطع بورس تحصیلی او از سوی حکومت پهلوی شد.
چمران پس از قیام 15 خرداد 1342، به مصر رفت و دوره جنگ های چریکی را آموخت و سپس آموزش مبارزان ایرانی به وی واگذار شد. در اواخر سال 1349به دعوت امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، وارد آن کشور شد و به عنوان مدیر مدرسه صنعتی جبل عامل، فعالیت‌های خود را آغاز کرد.

وی تشکیل سازمان امل را از همین مدرسه آغاز کرد. او در مدت هفت سال اقامت در لبنان، در جریان جنگ اسرائیلی‌ها علیه لبنان در صف مقاومت کنندگان بود.

این شهید در دوران اقامت در لبنان در شهر صور با یک دختر عرب به نام غاده ازدواج کرد.غاده در تمام فعالیت ها کنار همسرش بود. به گونه‌ای که با چمران به ایران آمد و دوشادوش همسرش در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران،در جبهه جنوب،به دفاع از انقلاب پرداخت.
چمران پس از پیروزی انقلاب به ایران آمد و به عنوان معاون نخست وزیردر امورانقلاب مشغول حل و فصل مسائل نقاط بحرانی کشور شد. در  16آبان 1358به فرمان امام خمینی (ره) به وزارت دفاع منصوب شد.

وی در اولین دوره انتخابات مجلس، به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد. با آغاز جنگ هشت ساله عراق بر علیه ایران، مرحله دیگری از زندگی چمران آغاز شد. او با تشکیل ستاد جنگ‌های نامنظم در اهواز، چندین عملیات چریکی برای جلوگیری از پیشروی دشمن صورت داد. طی عملیاتی در جاده سوسنگرد، از ناحیه دو پا آسیب دید و به بیمارستان منتقل شد. وی در حالی در جنگ هویزه، با عصا قدم بر می داشت شرکت کرد و به دفاع از این مرز و بوم پرداخت.
پس از آزاد سازی دهلاویه، به هنگام نبرد،در اثر ترکش خمپاره زخمی شد و در راه انتقال به بیمارستان اهواز، در 31 خرداد 1360 به شهادت رسید. امروزه در محل شهادت وی در دهلاویه، بنای یادبودی احداث شده است. از شهید چمران، مناجات‌ها و دست نوشته‌های عارفانه زیادی بر جای مانده است. در ایران خیابان‌ها، مدرسه‌ها، دانشگاه‌ها و اماکن دیگر، به افتخار او، نام چمران دارند.

گو شه‌های از مناجات و دست نوشته های شهید چمران

نجوا با معبود
خوش دارم که در نیمه های شب؛ در سکوت مرموز آسمان و زمین، به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم؛محو عالم بی نهایت شوم، از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جزخدا چیزی را احساس نکنم.

کویر تنهایی
خدایا ترا شکر می کنم که به من نعمت «توکل» و «رضا» عطا کردی، و در سخت ترین طوفانها و خطرناکترین گردابها، آنچنان به من اطمینان و آرامش دادی که با سرنوشت و همه پستی ها و بلندیهایش آشتی کردم و به آنچه تو بر من مقدر کرده ای رضا دادم.خدایا در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی، تو در کویر تنهایی، انیس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت ناامیدی، دست مرا گرفتی و کمک کردی... که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه پیش بینی نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی، و در میان ابرهای ابهام، در مسیری تاریک، مجهول و وحشتناک مرا هدایت کردی.

میدان آزمایش
دنیا میدان بزرگ آزمایش است که هدف آن جز عشق چیزی نیست. در این دنیا همه چیز در اختیار بشر گذاشته شده، وسایل و ابزار کار فراوان است.عالیترین نمونه های صنعت؛ زیباترین مظاهرخلقت؛ از سنگریزه ها تا ستارگان؛ از سنگدلان جنایتکار تا دلهای شکسته یتیمان؛ از نمونه های ظلم و جنایت تا فرشتگان حق و عدالت، همه چیز و همه چیز در این دنیای رنگارنگ خلق شده است. انسان را به این بازیچه های خلقت مشغول کرده اند. هر کسی به شأن خود به چیزی می پردازد؛ ولی کسانی یافت می شوند که سوزی در دل و شوری در سر دارند که به این بازیچه راضی نمی شوند. این نمونه های زیبای خلقت را دوست دارند و می پرستند.

عصاره حیات
خوش دارم آزاد از قید و بندها، درغروب آفتاب، بر بلندی کوهی بنشینم و فرو رفتن خورشید را در دریای وجود مشاهده کنم وهمه حیات خود را به این زیبایی خدایی بسپارم و این زیبایی سحرانگیز با پنجه های هنرمندش با تار و پود وجودم بازی کند؛ قلب سوزانم را بگشاید؛ آتشفشان درد و غم را آزاد کند، اشک را که عصاره حیات من است، آزادانه سرازیرنمایم؛عقده ها و فشارهایی را که بر قلب و روحم سنگینی می کنند بگشاید. غم های خسته کننده ای را که حلقومم را می فشرند و دردهای کشنده ای که قلبم را سوراخ سوراخ می کند، با قدرت معجزه آسای زیبایی تغییر شکل دهد و غم را به عرفان و درد را به فداکاری مبدل کند و آنگاه حیاتم را بگیرد و من دیوانه وار، همه وجودم را تسلیم زیبایی کنم و روحم به سوی ابدیتی که نورهای زیبایی¬می گذرد، پرواز کند و در عالم آرامش و طمأنینه، از کهکشانها بگذرم و برای لقاء پروردگار به معراج روم و از درد هستی و غم وجود بیاسایم و ساعتها و ساعتها در همان حال باقی بمانم و از این سیر ملکوتی لذت ببرم.

اعطای ظرفیت
خدایا! از تو می خواهم که طبع ما را آن قدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم؛ دنیا ما را نفریبد؛خودخواهی ما را کور نکند؛ سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ وغیبت، قلب های ما را تیره و تار ننماید.
خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی ها سرمست و مغرور نشویم.
خدایا! به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابر عظمت توخودم را نبینم.

انیس تنهایی
خدایا از آنچه کرده ام اجر نمی خواهم و به خاطر فداکاریهای خود بر تو فخر نمی فروشم. آنچه داشته ام تو داده ای و آنچه کرده ام تو میسرنمودی، همه استعدادهای من؛ همه قدرتهای من؛همه وجود من؛زاده اراده تو است. من از خود چیزی ندارم که ارائه دهم، از خود کاری نکرده ام که پاداشی بخواهم.خدایا هنگامی که غرش رعد آسای من در بحبوحه طوفان حوادث، گم می شد و به کسی نمی رسید، هنگامی که فریاد استغاثه من در میان فحش ها و تهمت ها و دروغ ها ناپدید می شد!تو ای خدای من! ناله ضعیف شبانگاه مرا می شنیدی و بر قلب سوخته ام نورمی تافتی و به استغاثه ام جواب می گفتی... در ایامی که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی...

فقط خدا
ای مادر هنگامی که فرودگاه را ترک می گفتم، تو حاضر شدی؛ هنگام خداحافظی گفتی:«ای مصطفی ، من تو را بزرگ کردم،با جان و شیره خود، تو را پرورش دادم و اکنون که می روی از تو هیچ نمی خواهم و هیچ انتظاری ندارم ، فقط یک وصیت می کنم و آن این که خدا را فراموش نکنی .» ای مادر بعد از 22سال به میهن عزیز خود باز می گردم و به تو اطمینان می دهم که در این مدت دراز، حتی یک لحظه خدا را فراموش نکردم.عشق او آن قدر با تار و پود وجودم آمیخته بود که یک لحظه حیات من ،بدون حضور او میسر نبود.

منابع از  زندگی و مبارزات دکتر چمران؛

1- بنیاد شهید و امور ایثارگران ، آذر1387،«چمران»شاهد یاران ش37، تهران ،انتشارات شاهد
2- جعفریان، حبیبه ،1378، چمران به روایت همسر شهید، تهران،انتشارات روایت فتح
3- علی مردانی، نرگس،1387، مصطفی مردی برای تمام فصول،تهران،نشر وزرا، چاپ دوم
4- منصوری لاریجانی،اسماعیل،1381،زمزم عشق، تهران،مؤسسه فرهنگی انتشاراتی آیه
5- نرم افزار چند رسانه ای شاهد 24

گردآوری از محمود تنها، رئیس اداره امورقرآن، عترت و نماز آموزش و پرورش مازندران

منبع: ایکنا

کلیدواژه: مصطفی چمران مجاهد عارف دانشگاه تهران رشته برق لبنان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۱۳۶۲۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

فرجام مجاهدی که نامش بر دانشگاه صنعتی نشست

سید مجید شریف واقفی از محدود دانشجویان و اعضای سازمان مجاهدین خلق است که نامش چهار سال بعد از قتل، در آبان ۱۳۵۸ جایگزین «آریامهر» شد و دانشگاه صنعتی شریف را شکل داد.

به گزارش ایسنا، امروز ۱۶ اردیبهشت ماه چهل و نهمین سالروز شهادت سید مجید شریف واقفی عضو سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ است.

سازمان مجاهدین خلق دو ماه قبل از تاسیس دانشگاه صنعتی آریامهر در تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۴۴ توسط محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیک‌بین تشکیل شد. این سازمان خود را مدافع حقوق «خلق» می‌دانست و در ابتدای تاسیس متاثر از افکار اسلامی، تم مبارزه علیه رژیم پهلوی گرفت اما قدرت‌طلبی‌ها و حسادت‌های داخلی سازمان در برهه‌های زمانی مختلف موجب تصفیه حساب‌ها و حذف فیزیکی خونین در رده‌های عالی و میانی سازمان شد.

نمونه معروف آن حذف عبدالرضا نیک‌بین از ترکیب بنیانگذاران و کناره‌گیری او از ترکیب سازمان در اواخر دهه ۱۳۴۰ بود. محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن علی‌اصغر بدیع‌زادگان را که تقریبا یک سال بعد از تاسیس به سازمان پیوست را جایگزینش کردند.

با غلبه افکار مارکسیستی بر سازمان مجاهدین خلق، مدیران ارشد سازمان به تدریج حذف فیزیکی اعضای بریده از خود را هم‌زمان با شدت گرفتن مبارزات انقلابی مردم علیه رژیم پهلوی در دستور کار قرار داد. آنان به این نتیجه رسیدند آنچه در گذشته به آن اعتقاد داشتند، نمی‌تواند مبنای حکومت‌ باشد به همین دلیل از اواخر سال ۱۳۵۳ تا اوایل سال ۱۳۵۴ در دیدگاه‌ها و مواضع ایدئولوژیکی خود تجدید نظر کردند، اقدامی که موجب شعله کشیدن آتش جنگ قدرت در داخل سازمان و انتقام‌های سیاسی و خونین شد.

با غلبه تفکرات مارکسیستی - لنیستی بر تفکر اسلامی، انتقام از اعضای مذهبی سازمان و حذف فیزیکی آنان آغاز شد. سید مجید شریف واقفی از مطرح‌ترین اعضای مجاهدین خلق بود که بعد از تغییرات ایدئولوژیک سازمان به طرز فجیعی به شهادت رسید.

جایزه رتبه اول ریاضی و معلومات عمومی مرداد ۱۳۴۵

مجید که بود؟

حاصل ازدواج سید حبیب‌ الله و سیده بتول در اواخر مهر ۱۳۲۷ در نطنز به دنیا آمد و اسمش را مجید گذاشتند. او فرزند چهارم خانواده بود.

نسب خاندان شریف واقفی با چند واسطه به امام سجاد (ع) می‌رسد.

سید تاج‌الدین حسن اصفهانی جد اعلای خاندان شریف واقفی است که مزارش با بیش از ۶۰۰ سال قدمت زیارتگاه مردم فلاورجان است. سید تاج‌الدین حسن پسر شرف‌الدین محمد مشهور به ملا تاج شاگرد علامه مجلسی و مردی دانشمند و فاضل بود. او پدر شیخ بهاءالدین اصفهانی ملقب به فاضل اصفهانی از علمای مطرح قرن یازدهم و دوازدهم قمری بود. سید تاج‌الدین به دلیل وقف کردن‌های زیاد بین مردم اصفهان به «واقفی» شهرت یافت.

مادرِ سید مجید در خاطره‌ای از چرایی انتخاب نام «مجید» برای پسرش، گفت: «مدتی قبل از تولد مجید شبی در عالم رویا به مجلس سوگواری سیدالشهدا وارد شدم. در آن جا سیدی بزرگوار در کسوت روحانیت بر فراز منبری قرار داشت. من در گوشه‌ای نشستم و نوزاد را به دامن گرفتم. سید مرا خطاب کرد که کودک را نزد او ببرم. بلافاصله به سمت ایشان رفتم و مجید را به ایشان دادم و ایشان نیز مجید را روی دست‌هایش بلند کرد و سه مرتبه پیاپی فرمودند: «مجید خوب می‌شود، مجید خوب می‌شود، مجید خوب می‌شود.» بعد مجید را به من داد.

در موقع گرفتن نوزاد ناگهان چشمم بر گلوی آن حضرت افتاد مشاهده کردم خط سرخی گلوی ایشان را بریده دریافتم که ایشان سیدالشهدا است. با شتاب به سوی او برگشتم که ناگهان از خواب پریدم.»

سید حبیب، پدر سید مجید کارمند اداره فرهنگ و هنر نطنز بود. او ۱۲ روز بعد از به دنیا آمدن مجید برای تدریس رشته زری‌بافی از هنرستان هنرهای زیبای تهران به هنرستان هنرهای زیبای اصفهان منتقل شد و در آنجا مشغول آموزش مشتاقان و کارآموزان شد.

سید مجید قبل از رفتن به مدرسه خواندن و نوشتن زبان فارسی و خواندن قرآن را در خانه از پدر و مادرش آموخت. او دوره ابتدایی را از کلاس دوم شروع کرد. مجید به دبستان پرورش رفت. او دوره دوم مدرسه را به دبیرستان صائب اصفهان رفت.

نبوغ و هوش بالای سید مجید موجب شد او در رشته ریاضی با معدل ۹۷ / ۱۹ از دبیرستان فارغ شود و دیپلم بگیرد. او در پایان این دوره در مسابقات معلومات عمومی کشور شرکت کرد و نفر سوم شد.

سید مجید در تعطیلات تابستان نزد پدر به هنرستان زری‌بافی رفت و تحت آموزش‌های استاد حاج مصورالملکی از مینیارتوریست‌های معروف دهه ۱۳۴۰ قرار گرفت. او در همان دوره و در همان هنرستان به شاگردان خارجیِ پدرش که برای دیدن آثار تاریخی به اصفهان سفر می‌کردند، زبان فارسی آموزش ‌داد.

دوستان سید مجید برای شرکت در جلسات قرآن به منزل آنان رفت و آمد داشتند و همین آشنایی موجب شد مجید و دوستانِ هم‌کلاسیش در دوره دبیرستان «انجمن اسلامی» مدرسه را شکل بدهند.

او عضو فعال انجمن اسلامی دبیرستان صائب بود و در برگزاری نماز ظهر و عصر مدرسه پیش‌قدم بود. اذان می‌گفت و قرآن می‌خواند و دعاهای مفاتیح‌الجنان را با صدای زیبا و دلنشین می‌خواند. سید مجید علاوه بر امور انجمن اسلامی مدرسه در کتابخانه دبیرستان هم فعال بود و همین مسئله موجب علاقمندیش به کتاب‌های غیردرسی و سیاسی شد.

سید مجید بعد از گرفتن دیپلم در سال ۱۳۴۵ برای رفتن به دانشگاه در آزمون سه دانشکده فنی دانشگاه تهران، دانشگاه صنعتی تهران (پلی‌تکنیک) و دانشکده نفت دانشگاه آبادان شرکت کرد و در هر سه دانشگاه رتبه اول و دوم را کسب کرد.

مجید شریف واقفی نفر دوم نشسته از چپ

اگرچه او تمایل زیادی برای درس خواندن در دانشکده نفت آبادان داشت اما به دلیل رد شدن در آزمون مصاحبه شفاهی از رفتن به این دانشگاه باز ماند.

سید مجید برای ادامه تحصیل، دانشگاه صنعتی آریامهر را انتخاب کرد و در تیر ۱۳۴۹ در رشته مهندسی برق فارغ‌التحصیل شد.

درخشش سید مجید در دوره دانشجوی موجب تقدیر اسدالله عَلَم، نخست‌وزیر و وزیر دربار محمدرضا شاه و محمد باهری، معاون وزارت دربار از او شد.

سید مجید جوان پس از پذیرفته شدن در دانشگاه صنعتی آریامهر به اقدامات سیاسی و مذهبیش اضافه کرد. او در دانشگاه هم از دانشجویان فعال انجمن اسلامی بود. جلسات قرائت و تفسیر قرآن را با حضور اساتیدی چون خلیفه سلطانی، چیت‌ساز و مهندس ذوالعلم در خوابگاه دانشگاه برگزار می‌کرد همچنین از اساتیدی هچون دکتر علی شریعتی برای افتتاح کتابخانه دانشگاه دعوت کرد.

او در برگزاری گردش‌های ورزشی، علمی - دانشجویی و برپایی جلسات مباحثه و ارشاد دانشجویان و تاسیس فروشگاه تعاونی دانشگاه صنعتی آریامهر نقش موثری داشت.

سرباز فراری

سید مجید در تیر ۱۳۴۹ در رشته مهندسی برق فارغ‌التحصیل شد و به خدمت سربازی رفت و در پایان دوره آموزشی و گذشت چند ماه از خدمت نظام وظیفه، در سال ۱۳۵۰ به اداره برق منطقه فارابی تهران منتقل شد اما دوره سربازیش را با فرار از اداره برق ناتمام گذاشت.

سید مجید پس از ورود به دانشگاه صنعتی آریامهر و تاسیس انجمن اسلامی دانشگاه با دانشجویان عضو سازمان مجاهدین خلق آشنا شد و به زودی به آنان پیوست و با ارتقاء در سلسله مراتب سازمانی به یکی از رهبران میانی این سازمان تبدیل شد.

او بعد از عضویت در گروهک تروریستی منافقین برای اعتصاب در شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه برنامه‌ریزی کرد، همچنین در اعتراضات اجتماعی علیه شرکت هواپیمایی اسرائیلی ال عال در سال ۱۳۴۸ شرکت داشت و با این کار موجب باز شدن پای دانشگاه صنعتی آریامهر به مسئله ضدامنیت ملی شاهنشاهی شد اتفاقی که موجب ناخرسندی موسسان دانشگاه و سازمان اطلاعات و امنیت کشور- ساواک - شد.

چند ماه بعد از انتقال به ساختمان اداره برق فارابی یکی از خانه‌ های تیمی سازمان منافقین توسط ساواک شناسایی شد و سید مجید لو رفت و ماموران ساواک او را تحت تعقیب قرار دادند.

ماموران به محل خدمت سید مجید واقع در خیابان امیریه تهران رفتند اما او را که آن روز، به دلیل غیبت رییس اداره به جای او پشست میز رییس نشسته بود نشناختند و با او به تصور این که رییس اداره است، صحبت کردند و خواستار بازداشت سید مجید شدند، او هم که متوجه مسئله شده بود خود را معرفی نکرد و با فریب ماموران از محل کار فرار کرد و به سرعت به دانشگاه رفت و تعدادی از دوستانش را که احتمال می‌داد اسامی آنها هم لو رفته باشد خبر کرد و مانع دستگیری آنان شد.

دوستان مجاهد مجید شریف واقفی

حساسیت ساواک به سازمان مجاهدین خلق بعد از انجام سه عملیات تروریستی توسط آنها بیشتر شد. بمب‌گذاری در کارخانه صنایع الکترونیکی تهران، ربودن یک فروند هواپیمای متعلق به شرکت ایران ایر و عملیات شهریور ۱۳۵۰ از جمله عملیات‌هایی بود که مجاهدین خلق برای مبارزه علیه رژیم پهلوی در اواخر دهه ۱۳۴۰ و اوایل دهه ۱۳۵۰ ترتیب دادند.

در عملیات ضدپاتکی که ساواک علیه آنان انجام داد، هسته اولیه سازمان و بسیاری از کادرهای اصلی آن از جمله ۵۲ مدیر ارشد سازمان در اوائل دهه ۱۳۵۰ دستگیر و اعدام شدند. بعد از این حادثه بزرگ، مدیریت سازمان مجاهدین خلق بین سه گرایش فکری مختلف تقسیم شد. جناح مذهبی در اختیار مجید شریف واقفی، جناح سیاسی در اختیار محمدتقی شهرام و جناح نظامی در اختیار بهرام آرام قرار گرفت.

ازدواج ساکت

سیده مریم و سید مرتضی شریف واقفی خواهر و برادر سید مجید از ازدواج برادرشان اظهار بی‌اطلاعی کردند اما براساس اعترافات وحید افراخته، مسوول بخش مارکسیست سازمان منافقین، مجید اوایل دهه ۱۳۵۰ با لیلا زمردیان دختر عباسعلی و نرگس و خواهر کوچکتر یکی از دوستان مارکسیستش که در دانشگاه با او آشنا شده بود و یک سال از خودش کوچکتر بود، ازدواج کرده بود.

وحید افراخته پس از قتل فجیع مجید و دستگیریش توسط ماموران ساواک، در اعترافاتش در دادگاه پهلوی به تشریح ماجرای این ازدواج پرداخت و گفت: «لیلا زمردیان قبل از شهریور ۱۳۵۰ از طریق پوران بازرگان و زری عاملی با مجاهدین تماس‌هایی برقرار کرد. مدتی مسلح به سلاح ۳۵ / ۶ میلی‌متر بود و بعدا اسلحه از او گرفته شد. مخفی شدن او زمانی بود که رضا رضایی مخفی شده بود و در منزل منیره اشرف‌زاده سکونت داشت و بیرون نمی‌آمد.

رضا به بهرامِ آرام گفته بود که احتیاج به زن دارد و آرام، لیلا زمردیان را به همین منظور به این منزل آورده و او را مخفی کرده بود. او رضا را پذیرفت و به اصطلاح زن او شد. لیلا که فردی مغرور و جاه‌طلب است، با استفاده از حربه‌های زنانه در این مدت اطلاعات زیادی نسبت به مسائل گروهی و تشکیلاتی به دست آورد. ماموریت نوشتن اطلاعات و عکس‌برداری از آنها به وسیله مینوکس به او سپرده شد.

لیلا مدتی بعد به همراه شریف واقفی به کارگری فرستاده شد و شریف واقفی که به صورت پنهانی شروع به جمع‌آوری افراد مذهبی کرده بود، این مساله را با لیلا زمردیان در میان گذاشت. لیلا وحشت کرده بود و با نوشتن نامه‌ای جریان را به اطلاع گروه رساند سپس به گروه پیوست و تحت مسؤولیت دختری به نام N قرار گرفت و N تحت مسؤولیت شهرام قرار داشت. البته معلوم نیست لیلا این دختر را به چه نام می‌شناسد ولی به شدت از او ناراضی بود و می‌گفت: «من نمی‌خواهم تحت مسؤولیت او باشم.»

لیلا زمردیان در پایان توسط مامورین عملیاتی کمیته مشترک ضد خرابکاری که به منظور شناسایی و دستگیری اعضای گروه‌های تروریستی مشغول به کار بودند، کشته شد.

نحوه مرگش هم به این صورت بود که مامورانِ خیابان ری به هنگام گشت در حوالی میدان شاه به یک زن چادری جوان ظنین شده و چون قصد تعیین هویت او را داشتند. وی با استفاده از ازدحام جمعیت و ترافیک سنگین فرار کرد و به اخطارهای ماموران توجهی نکرد و علاوه بر آن تظاهر به داشتن اسلحه کرد. او در کوچه شترداران از ناحیه لگن خاصره و پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت و چون از فرار ناامید شده بود با جویدن قرص سیانور خودکشی کرد و در راه بیمارستان فوت کرد.

در بازرسی بدنی از او یک قطعه کارت شرکت لرد الکترونیک با مشخصات صدیقه خلقی، ملحق به عکس لیلا زمردیان، یک یادداشت حاوی تعدای قرار ملاقات گروهی، یک نشانی منزل، یک عدد قرص سمی، مبلغ ۲۶ هزار و ۹۰۰ ریال وجه نقد، سه حلقه انگشتری، یک رشته گردنبند و یک عدد ساعت اراتور زنانه مستعمل متعلق به گروه، نزد او بود.»

مجید شریف واقفی و مریم زمردیان

جاسوس در خانه

مجاهدین خلق در اسفند ۱۳۵۳ از طریق لیلا زمردیان که رابط سید مجید شریف واقفی با سازمان بود، متوجه مسلح بودن سید مجید شد. این مسئله از سوی سازمان قابل تحمل نبود چون او به دلیل مخالفت با تغییر ایدئولوژی سازمان از اواخر دهه ۱۳۴۰ از سازمان کنار گذاشته شده بود. زمردیان در نامه‌ای اعتراف کرد از آذر ۱۳۵۳ در جریان مسلح بودن شوهرش بود اما به سازمان گزارش نداده بود.

مرتضی صمدیه‌لباف از دیگر اعضای بریده از سازمان و از دوستان شریف واقفی یکی، دو بار به وحید افراخته گفته بود که دیگر به‌دلایل اعتقادی نمی‌خواهد با سازمان کار کند. این مسئله نیز شائبه ارتباط منظم مخالفان را برای هسته مرکزی سازمان تقویت کرد و بنابراین تصمیم به مذاکره اولیه با آنها گرفته شد.

در چند تماس که در فروردین ۱۳۵۴ بین وحید افراخته، به نمایندگی از سازمان با سید مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه‌لباف گرفته شد آنان صراحتا از قطع همکاری و جدایی‌شان از سازمان سخن گفتند. سازمان نیز تصمیم به تصفیه فیزیکی شریف‌واقفی، صمدیه‌لباف و سعید شاهسوندی گرفت.

مجاهدین خلق تاکید داشت بعد از ترور هر سه نفر با سیف‌الله کاظمیان، سمپات صمدیه و انباردار آنان تماس گرفته شود که «انبارک» محل نگهداری اسناد و مدارک آنان را تخلیه کنند و تحویل دهند.

شرح جنایت

طبق قراری که از طریق لیلا زمردیان به شریف‌واقفی ابلاغ شد، وحید افراخته و سید مجید ساعت چهار بعدازظهر ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۴ در سه‌راه بوذرجمهری نو یکدیگر را ملاقات کردند. قبل از این دیدار، محسن سید خاموشی و حسین سیاه‌کلاه نیروهای تحت امر افراخته در یکی از کوچه‌های خیابان ادیب‌الممالک مخفی و منتظر ورود شریف‌واقفی شدند. طبق قرار ورود سید مجید توسط منیژه اشرف‌زاده کرمانی خبر داده می‌شد.

طبق برنامه، لیلا بی‌آنکه از جریان ترور مطلع باشد، سید مجید را تا محل ملاقاتش با وحید همراهی کرد و از او جدا شد. قرار بود در این ملاقات آخرین حرف‌ها زده شود و وحید به‌لحاظ تاکتیکی برای انحراف اذهان، موافقت سازمان را به سید مجید شریف‌واقفی اعلام کند.

محسن سیدخاموشی، از عوامل اصلی ترور شریف‌واقفی، در دادگاه اعترافات هولناکی کرد.

محسن در جلسه دادگاه که با حضور والدین سید مجید برگزار شد و تلویزیون شاهنشاهی آن را به صورت مستقیم پخش کرد، گفت: «در محل قرار، علی و بعد حیدر و حسن هم آمدند. شش ماشین قهوه‌ای را هم با خود آورده بودند... د. وسایل ضروری از جمله کلرات، بنزین، برزنت، ابر، نایلون، هر کدام یک دست لباس اضافی برای خود آورده بودیم، میخ پنجری و لُنگ را داخل ماشین گذاشتم و صندوق عقب را مرتب کردیم.

وحید افراخته قاتل مجید شریف واقفی

اول یک ورقه نایلون زیر انداختیم. بعد برزنت را روی آن کشیدیم، بعدا ابر را روی برزنت کشیدیم. حدود سه کیلو کلرات در بسته‌های یک کیلویی در داخل ماشین گذاشتیم. یک پیت هم خریدیم و آن را پر از آب کرده داخل ماشین گذاشتیم. طرح بدین شکل بود که روبه‌روی کوچه ادیب الممالک یک همشیره بایستد، بعد وقتی سید مجید شریف‌واقفی وارد کوچه شد، همشیره برود و عباس وارد کوچه شود و سید مجید را بکشد، بعد جسد را دو نفری (عباس و حیدر) با هم حمل کنند، در صندوق عقب بگذارند و بعد سوار شده بروند... د. حیدر سر قرار سید مجید شریف‌واقفی رفت. من و عباس هم ماشین قهوه‌ای را به کوچه‌ای برده نمره‌ها را باز کرده و نمره‌های جعلی را پشت شیشه‌های آن گذاشتیم و به محل عمل رفتیم؛ ماشین را دم کوچه باریک گذاشتیم و ایستادیم.

چند لحظه بعد، علی با ناراحتی آمد و گفت: «همشیره سر قرار خود نیامده چه کار کنیم؟» عباس گفت: «مهم نیست؛ من طوری می‌ایستم که نیمی از کوچه را ببینم.» ما ایستاده بودیم که دیدیم همشیره با چادر آمد و روبه‌روی کوچه ایستاد. حدود یک ربع گذشت که همشیره رفت. عباس از من خداحافظی کرد و داخل کوچه شد. لحظه‌ای بعد صدای شلیک گلوله بلند شد. من لنگ را برداشته و داخل کوچه شدم که دیدم سید مجید شریف‌واقفی با صورت روی زمین افتاده. لنگ را روی صورت او گذاشتم و برگشتم؛ ماشین را روشن کرده دستمالی، تر کردم. وقتی عباس و حیدر جسد را داخل ماشین گذاشتند، من خون‌های روی سپر را پاک کردم و با هم سوار شدیم و رفتیم.

عباس از جلو یک تیر به صورت او شلیک کرد و حیدر هم یک تیر به پشت سرش شلیک کرد بعد دو نفری جسد را داخل ماشین آوردند. چند زن از دیدن صحنه داد و فریاد کردند که حیدر سر آنها داد کشید: «ما پلیسیم، دور شوید.» کسی که کشته شد خرابکار بود.

از طریق کوچه آب منگل و شهباز رفته و از آنجا به خیابان عارف، نزدیک میدان خراسان رفتیم. حیدر پیاده شد و من و عباس وارد جاده مسگرآباد شدیم. همان موقع که سید مجید شریف‌واقفی روی زمین افتاده بود، اسلحه‌اش را از کمرش برمی‌دارند، ‌ همان اسلحه‌ای که از انبار تخلیه کردند، ‌ولی نارنجکش را برنمی‌دارند و نارنجک از کمرش می‌افتد و عباس و حیدر نفهمیده بودند در نتیجه نارنجک در کوچه ماند. من و عباس در جاده مسگرآباد، همان جایی که وحید افراخته علامت داده بود، رفتیم ولی جایی برای سوزاندن جسد نبود زیرا همان لحظه‌ای که ماشین را پارک کردیم، یک گله گوسفند و چند مرد نزدیک ما شدند.

محل آتش زدن جسد مجید شریف واقفی در حومه تهران

در هر صورت ما از منطقه دور شدیم و در امتداد جاده قدیم پیش رفتیم. بالاخره جایی یافتیم در ۱۸کیلومتری جاده‌ مسگرآباد که چاله‌های زیادی داشت. بعد از مدتی معطلی، بالاخره جسد را از ماشین پایین انداختیم و کلرات را روی جسد ریختیم، مخصوصا روی صورتش، بعد بنزین ریختیم، بعد دست‌های خود را و ماشین را تمیز کردیم؛ بعد مقداری هم بنزین روی دست و پای عباس ریخته شد. در همان حال فندک را زد. از جسد شعله طولانی بلند شد و از دست و از پای عباس هم شعله بلند شد مقداری عقب رفته، من روی او پریدم و او را زمین زده و شعله را خفه کردم. وقتی بلند شدیم، متوجه شدیم که شعله به درِ صندلی عقب ماشین گرفته به سرعت داخل ماشین پریده و ماشین را از شعله‌ها دور کردم.

در گودالی جسد را انداخته و کلرات و بنزین روی آن ریختیم. جیب‌های آن را تخلیه کردیم، ۲۰عدد قرص سیانور داشت و مقداری نوشته که آیه قرآن در آن بود و حدود ۴۰۰ تومان پول.»

بدین ترتیب رحمان افراخته مشهور به وحید افراخته، جوان ۲۵ ساله‌ای که مسؤول بخش مارکسیست سازمان منافقین بود به دلیل اختلافات داخلی سازمان، سید مجید شریف واقفی رهبر شاخه مذهبی سازمان را که گرایش‌های اسلامی داشت و درصدد ایجاد شاخه اسلامی سازمان بود در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۴ به طرز فجیعی به شهادت رساند و برای رد گم کردن، جسدش را آتش زد و در محل دفن زباله‌ها در حاشیه شهر انداخت.

با این حال جسد سید مجید شریف واقفی در یک اقدام اطلاعاتی توسط ساواک شناسایی و به پزشکی قانونی منتقل شد و محسن سید خاموشی و بقیه عوامل موثر در قتل شریف واقعی دستگیر شدند.

این واقعه تلخ باعث شد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نام «دانشگاه آریامهر» در آبان ۱۳۵۸ به «دانشگاه صنعتی شریف» تغییر کند همچنین نام چند خیابان در شهرهای اصفهان، سمنان و نطنز نیز به اسم سید مجید شریف واقفی نامگذاری شد.

منابع

ماهنامه شاهد یاران، شماره ۱۲۹

تقی شهرام، جزوه سبز، انتشارات سازمان مجاهدین خلق، بی‌جا، ۱۳۵۴، ص۴۶

رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران، تهران، نشر علم، ص۳۹۲ و ص۵۴۷

احمدرضا کریمی، شرح تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴، ص۹۶

سید حجت میراسماعیلی، خداوندان اشرف (نگاهی بر روند فرقه‌گرایی سازمان مجاهدین خلق)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۹۶، ص۱۰۱

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • اشک‌های بامزه چمران در شورای شهر تهران
  • سخنگوی شهرداری تهران: توصیه‌های چمران فصل‌الخطاب است
  • شکار ۳ امتیازی آلومینیوم از تهران/شاگردان حسینی موقتا در رده هشتم
  • دسترسی بزرگراه همت غرب از بزرگراه چمران شمال
  • وعده چمران برای عدم قطع درختان پارک لاله
  • مهدی چمران یک‌تنه پشت اقدامات جنجالی شهرداری در شهر تهران
  • فرجام مجاهدی که نامش بر دانشگاه صنعتی نشست
  • واکنش چمران به حصارکشی بوستان لاله تهران
  • قراردادهای سفر زاکانی به چین محرمانه است
  • قرارداد خرید اتوبوس برقی از چین منع انتشار داشته است