جوان قمارباز پدرش را با قرص برنج کشت + جزئیات
تاریخ انتشار: ۲ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۵۲۷۴۰۶
به گزارش جام جم آنلاین از باشگاه خبرنگاران جوان، رسیدگی به این پرونده از ظهر ۲۱ مرداد سال ۹۷ به دنبال انتقال پیکر نیمه جان یک مرد ۵۳ ساله به نام امیر به بیمارستان امام حسین آغاز شد.
وی که علایم مسمومیت شدید داشت، ساعتی بعد تسلیم مرگ شد و یک پدر و پسر که شریک کاری امیر بودند و آنها نیز مسموم شده و وی را به بیمارستان منتقل کرده بودند، تحت درمان قرار گرفتند و ساعتی بعد ترخیص شدند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آنها گفتند یک باره پس از خوردن ناهار حالشان بد شده است. در حالی که بیمارستان علت مرگ را تشخیص نداده بود، پزشکی قانونی به بررسی جسد پرداخت و علت مرگ را مسمومیت با قرص برنج اعلام کرد. در این میان شریک کاری امیر به نام حبیب تحت بازجویی قرار گرفت. وی گفت:من به همراه پسرم و امیر و پسرش در یک مغازه لوازم خانگی در خیابان بهار با هم کار میکنیم. آن روز ظهر ناهارمان را گرم کردیم و با هم غذا خوردیم. اما پسر امیر به نام افشین دندان درد داشت و غذا نخورد.
ما هنگام خوردن غذا متوجه بوی نامطبوعی شدیم که از آن به مشام میرسید. به همین دلیل غذا را نیمهکاره رها کردیم، اما امیر پس از خوردن چند لقمه یک باره حالش بد شد. با اظهارات این مرد و پسرش پلیس در نخستین گام از تحقیقها به بررسی دوربین مدار بسته فروشگاه لوازم خانگی پرداخت و دریافت دوربین به طرز مرموزی خاموش بوده است. در حالی که پرونده رنگ و بوی جنایی به خود گرفته بود، افشین تحت بازجویی قرار گرفت و به قتل اعتراف کرد. وی گفت:من و پدرم سالها ست در فروشگاه لوازم خانگی مشغول به کار هستیم. مدتی بود دچار مشکل مالی شده بودم و ۴۰۰ میلیون تومان بدهکاری داشتم. نیمی از آن را در معاملات لوازم خانگی بدهکار بودم و مقداری را هم در قمار باخته بودم. برای فرار از دست طلبکارها میخواستم خودکشی کنم. به همین دلیل به خیابان ناصرخسرو رفتم و قرص برنج خریدم.
وی ادامه داد: آن روز میخواستم با خوردن قرص برنج خودم را بکشم، اما یک باره فکر تازهای به ذهنم رسید. قرص را در غذای پدرم و شریک کاری او ریختم تا پدرم را بکشم. فکر میکردم با مرگ پدرم به زودی میتوانم تمام اموالش را تصاحب کنم. من پس از گرم کردن غذای پدرم و شریک کاری او و پسرش به بهانه دندان درد غذا نخوردم و مغازه را ترک کردم. وقتی به مغازه برگشتم که آنها غذا را خورده و مسموم شده بودند. به دنبال اظهارات افشین برای او کیفرخواست به اتهام قتل پدرش و شروع به قتل شریک کاری او و پسرش صادر شد و پرونده به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در این میان اولیای دم اعلام رضایت کردند. بدین ترتیب؛ افشین دیروز در حالی که با وثیقه آزاد بود از جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه ایستاد و اتهاماتش را انکار کرد. او خودش را بیگناه خواند و گفت:من آن زمان تحت تاثیر مشکلات مالی دچار افسردگی شده بودم و حالم بد بود به همین دلیل تصمیم به خودکشی گرفتم. من قرص برنج را خریدم و در مغازه گذاشتم تا در فرصت مناسبی آن را بخورم، اما وقتی مغازه را ترک کردم نمیدانم چه کسی قرصها را داخل غذای پدرم و شریک کاری او و پسرش ریخته است. من انگیزهای برای کشتن پدرم نداشتم و تحت فشار روانی به قتل پدرم اعتراف کردم.
منبع: جام جم آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۵۲۷۴۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زنهای غریبه گرفتم
به گزارش همشهری آنلاین، زن ۳۲ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعبالعلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت میکرد و ما مشکل مالی نداشتیم.
مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن میگفت و با حسرت از گذشتهاش یاد میکرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچگاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خالهام ارتباط بسیار صمیمانهای داشتم تا اینکه عاشق پسرخالهام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان میداد و رابطهاش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار میکرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.
هنوز آخرین سال دبیرستان را میگذراندم که روزی مادر و خالهام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری میکردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشهگیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.
پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکسهای زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمیدهم مگر به شرط...با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفتهای مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. اینگونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار میرفتم و به بخت سیاه خودم میگریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمیرفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحتهای اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.
در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبهای ارتباط دارد و به من خیانت میکند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمیکند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.
با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار میدانستم به گونهای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی میکرد. من هم اهمیتی نمیدادم و دیگر برایم رفتارهایش بیمعنی بود.
روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخالهام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام میدادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.
با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمیخواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانتهای همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت میکردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقهای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخالهام میدانستم.
حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمدهام.
با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای قانونی و مشاورهای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
کد خبر 849327 منبع: خراسان برچسبها خبر مهم ازدواج - طلاق خانواده حوادث ایران