Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-05-06@07:35:34 GMT

ساعت عزیمت تـو می شه انتهــــا نباشه

تاریخ انتشار: ۳۰ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۱۸۵۵۴۴

ساعت عزیمت تـو می شه انتهــــا نباشه

سالگشت خاموشی واروژان، روز مرگ او نیست. حالا دیگر شکی نیست که باید حوالی این سالگشت، از جاودانگی‌اش گفت و نوشت و این باور را به زبان آورد که واروژان هر گز خاموش نشده است. حسین عصاران‌

«جهان را چه گونه آفریدی؟»
«چه‌گونه؟
به لطفِ کودکانه اعجاز!
بجز آنکه رؤیتی چون من‌اش باشد
(تعادلِ ظریفِ یکی ناممکن
در ذُروه امکان)
که را طاقتِ پاسخ گفتن این هست؟
به کرشمه دست برآورده
جهان را
به الگوی خویش
بریدم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

»
برگرفته از شعر «جهان را که آفرید؟»
سروده احمد شاملو

از کتاب «واروژان» که چند جایی گفته‌ام و چند جایی نوشته‌ام و بعضی هم که به مهر و نقد آن را سنجیده‌اند؛ از این منظر ملال‌آور است تکرار مواردی که از ضرورت نوشتن این کتاب و سختی یافت و جمع‌آوری اطلاعات و صحت‌ سنجی آنها و انتخاب روش تحقیق می‌گوید. هر آنچه هست، حاصلش کتاب «واروژان» است، به تألیف من، حسین عصاران. و البته همیاری و همراهی تعداد زیادی هنرمند و هنرورز و دوست و همراه مهربان؛ هر کدام از هر جایی که دست و نفس گرم شان را رساندند.

پیش از آغاز تألیف این کتاب، به‌واسطه مهر و عشق قدیمی‌ام به ترانه و موسیقی، واروژان را در حدی که امکانش بود می‌شناختم، چه بسا بیشتر از بسیاری و طبعاً کمتر از دیگرانی. اهل کنجکاوی و تاریخِ ترانه‌نویسی و جوب‌گردی بوده‌ام و تکه‌تکه‌هایی از او را می‌دانستم؛ اما برآیند این شناخت هر چه بود، شناخت واروژان نبود، فقط درک و باور به اهمیت او بود. در مسیر کنجکاوی و یافت تازه‌ها و گردآوری داده‌ها و بافت آنها در هم، بیشتر به واروژان نزدیک شدم. فرآیند این شناخت، درست از جنس طرح فرشید مثقالی از چهره واروژان بود؛ تنگ هم قرارگیری چند خط جسته ‌وگریخته؛ یکی از آنجا و دیگری از اینجا، جایی متراکم و جایی از هم گسسته، جایی در سایه و قسمتی در روشنی که در نهایت از همنشینی این خط‌ها، چهره‌ای از واروژان نمایان می‌شد، اما باز هم نه با وضوح تمام.

در این راه شانس داشتم که لحظه به لحظه بزرگ شدن واروژان را دیدم و فقط همان را نوشتم. لحظه به لحظه هنرمند و منزه زیستن او را باور کردم و همان را نوشتم. مرگش را دیدم، اما آن را ننوشتم. در اتاقی که کتاب واروژان شکل گرفت، نیمه‌های یک شب زیبای بارانی که «یاور همیشه مؤمن» را می‌شنیدم، واروژان بی‌نفس شد، خاموشی‌اش را دیدم. همچون بچه‌ای مادر گم‌کرده گریستم. با «اسفند» غم و گریه‌ام را در میان گذاشتم که «واروژان مُرد» و بعد «چه سخت بود...چه تصویر تلخی... فقط ۴۱ سال داشته...» و از این جملات.
به میان روضه‌ام پرید که: «مگه واروژ تو کتابت می‌میره؟!...»
به زیبایی موسیقی واروژان سوگند که فقط همین جمله:
«مگه واروژ تو کتابت می‌میره؟!»

چنان متعجب که گویی واروژانِ دیگری بوده که بی‌نفس شده. گویا آن واروژانی که او می‌شناخت، زنده است. آن ضمیر مالکیت «ت» در «کتابت» در سرم بزرگ شد. بلافاصله و در یک جرقه ناگهانی آخر کتاب را دیدم. پیش از این فهرست و توضیح آنچه را دیگران به‌عنوان یادبود و بزرگداشت واروژان در تمام سال‌های بعد از سکوتش انجام داده بودند، در قالب یک ضمیمه آماده کرده بودم؛ و حالا که باید واروژان در کتاب من نمیرد، فصل بعد از بی‌نفسی را با ادامه زندگی واروژان در ذهن و یاد و خاطره دیگران آغاز کردم؛ از اورتور ترانه «تقدیر» که ناصر چشم‌آذر چند روز بعد از این خاموشی، به یاد او ساخت تا ترانه‌ها و نوشته‌های عاشقانه شهیار قنبری به یاد «قدیس».

بنا بود که عنوان هر فصل، جایی از کلام ترانه‌های کارنامه واروژان باشد، آن‌چنان که نمایه‌ای از محتوا و مضمون آن فصل باشد؛ آنجا که از کودکی سخت و دلگیرش گفته بودم، شده بود: «شنبه روز بدی بود»، آنجا که جایزه «سپاس» را گرفته بود و از سر گوشه‌گیری در مراسم غایب بود، شده بود «با چراغ و گل غریبه»، آنجا که از خدمتگزاری‌اش به ملودی‌سازان و اعتباربخشی به آنان گفته بودم، شده بود: «هر چی می‌کارم مال تو» و آنجا که با ترانه «بوی خوب گندم» خودش را به تمامی فراخواند و همه جهانِ غبطه برانگیزِ هنرمندانه‌اش را اجرا کرد، نوشتم: «هر چی که دارم، مال من». با این روند برای نام این فصل اخیر هیچ انتخابی نداشتم جز «ساعت عزیمت تو، میشه انتها نباشه».
در کتاب من واروژان نمرد و این واقعیت است که از این رویکرد به خودم می‌بالم.

اما بی‌اغراق و از صمیم قلب، من واروژان را بعد از انتشار کتاب بیشتر شناختم. آنجا که در نصف روز چاپ اول تمام شد و در کمتر از یک سال چاپ چهارم در دسترس قرار گرفت؛ و این تازه آغاز شناخت او بود. انسانی محجوب و درخود و به معنای زیبایش، تنها و اهل کار و کار و کار، بی‌هیچ استعدادی در خودنمایی و خودابرازی، بعد از 41 سال، از زندگی روی زمین خداحافظی می‌کند، یک سال بعد از آن، جامعه از ریشه و اساس منقلب می‌شود و تنها نمایه‌های معرفی زندگی او، که موسیقی و ترانه باشد، زیر علامت سؤال می‌رود تا جایی که بر اساس موازین معمول هر آنچه  می‌توانسته بو و نشانی‌ای از او داشته باشد، ممنوع می‌شود، اتفاقات سیاسی و اجتماعی پشت به پشت هم جامعه را گسل می‌زنند، جریانات تازه هنری روی ‌هم انباشت می‌شوند، آثار جدید به زمانه‌شان پاسخ می‌دهند و از زمانه و تاریخ هم پاسخ می‌گیرند، نسل‌ها از پی هم می‌آیند و مد و نگرش و جهان‌بینی خود را می‌آورند، معیارهای زیبایی‌شناسانه پیچ و تاب می‌خورد و هر آنچه برای فراموشی انسان خاموشی، چون واروژان لازم بوده، محقق می‌شود؛ اما چهار دهه بعد همین جامعه از درون و برون منقلب شده، تشنه دانستن از هنرمندی می‌ماند که جز موسیقی و ترانه هیچ اثری از او در دسترس نیست، نه تصویری و نه صدایی که از خود بگوید و نه حتی آلبوم عکسی.
من واروژان را از حجم این شگفت‌زدگی در وجود خودم بیشتر شناختم؛ آنجا که مهر دوستان نادیده را به سوی خودم درک کردم، دوستانی که از سر معرفت و علاقه به کتابی که نام من پشت آن نوشت شده بود، مرا با مهرورزی‌هایشان، پرواز می‌دهند. در دیدارهای اتفاقی در سینما و سالن کنسرت و چه بسا خیابان و فرودگاه و...

شانس من در این راه رد کردن آن توهمی است که می‌توانست امر را بر من چنان مشتبه کند که تصور کنم این‌ها به خاطر «حسین عصاران» است، خوشبختانه در کمال صراحت و صداقت و یقین محض، از همان ابتدا باور داشته‌ام که خاستگاه این مهرورزی و احترام، فقط نام واروژان بوده که من بر حسب کاری که کرده‌ام از آن منتفع شده‌ام. عصاران سر راهِ مهری که دوستان به جهان هنرمندانه واروژان داشته‌اند، قرارگرفته‌ و از نور آن گرم می‌شود. شک ندارم و شک هم ندارم که فروتنی نمی‌کنم.
و اینجا بود که واروژان، شفاف‌تر از پیش، پیش رویم ایستاد. آنجا که دانستم ما در خاطراتی که از خود، برای جهان باقی می‌گذاریم، ادامه حیات می‌دهیم؛ پس نمی‌میریم. واروژان در جهانی که برای ما ساخت، زنده است. پس سالگشت مرگ ندارد. با هر اثری که از او می‌شنویم، متولد می‌شود و با پایان یافتن آن شنیدن، جاودانه می‌شود. در میان آن تولد و این جاودانگی دمادم، جهان زیبایی نشسته است که او برای انسان و آینده و تاریخ به یادگار گذاشته است؛ جهان زیبایی که در این شب قطبی، بیش از هرزمانی به گرمای آن نیاز داریم؛ جهان عشق و هنر و پاکی و شفافیت؛ شفاف همچون زهی‌های کشیده‌اش.‌/ایران جمعه

 

منبع: ایران آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۱۸۵۵۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تمجید فوق‌العاده نشریه فورفورتو از علی دایی | او سوپراستار بین‌المللی فوتبال است | شاید نمی‌دانستید که علی دایی آنجا حضور داشت!

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ورزش سه، نشریه معتبر فورفورتو در گزارشی مفصل، لحظاتی از تاریخ فوتبال را روایت کرده که شما احتمالا نمی‌دانید پای یک اسطوره بزرگ در آنجا در میان بوده است.

به عنوان مثال، به بازی انگلیس و آرژانتین در جام جهانی ۹۸ اشاره می‌کند و لحظه‌ای که مایکل اوون موفق شد پیر لوئیجی کولینا را متقاعد به اعلام ضربه پنالتی به نفع سه‌شیرها کند. بعد از مخاطبان پرسیده آیا می‌دانستید کسی که روی اوون خطا کرد مائوریتسیو پوچتینو سرمربی حال حاضر چلسی بود؟

یکی دیگر از این موارد قهرمانی کاکا در جام جهانی است! بله این ستاره برزیلی هم فاتح جام جهانی شده هرچند هیچکس آن را به خاطر ندارد چرا که برنده توپ طلا در سال ۲۰۰۲ تنها با ۱۷ سال سن عضو تیم ملی برزیل بود و هرگز در این مسابقات به میدان نرفت.

یک مورد دیگر! آیا می‌دانستید زمانی که آگوئرو آن گل تاریخی را وارد دروازه کویئنز پارک‌رنجرز کرد و قهرمانی دراماتیک منچسترسیتی رقم خورد، فیل فودن ستاره این روزهای سیتی درست پشت دروازه QPR به عنوان توپ جمع‌کن نشسته بود؟

این گزارش طولانی شامل ۳۲ مورد می‌شود. حضور رونالدوی اورجینال در المپیک، نشستن الکس فرگوسن روی نیمکت اسکاتلند در جام جهانی ۱۹۸۶، حضور مارکو ماترازی در جشن شادی گل جنجالی رابی فاولر که ادای اسنیف کوکایین را درآورد و...

اما نکته جالب اینکه مورد شماره یازده این گزارش به علی دایی اشاره دارد. فورفورتو در این رابطه عکسی منتشر کرده و در مورد عکس نوشته: سوپراستار بین‌المللی فوتبال، علی دایی، در زمین نیوکمپ بین مهمت شول (شماره ۷) و الکساندر زیکلر (شماره ۲۱) بایرن نشسته بود آن هم‌ زمانی که بایرن در فینال لیگ قهرمانان اروپا با منچستریونایتد مصاف می‌داد.

سپس در این بخش که با عنوان «دایی در نیوکمپ در سال ۱۹۹۹» آمده، توضیح داده است: علی دایی مهاجم ایرانی قبل از اینکه کریستیانو رونالدو از او سبقت بگیرد، با ۱۰۸ گل بهترین گلزن بین‌المللی جهان به حساب می‌آمد. اما زمانی که منچستریونایتد در فینال لیگ قهرمانان اروپا در سال ۱۹۹۹ بایرن را شکست داد، دایی روی نیمکت بایرن مونیخ بود.
البته همه مردم ایران می‌دانند که علی دایی در آن بازی تاریخی بخشی از تیم بایرن مونیخ بود که با بدشانسی محض دستش از جام قهرمانی اروپا دور ماند. علی دایی هنوز تنها ایرانی حاضر در فینال لیگ قهرمانان اروپا به حساب می‌آید و بعید است فعلا بازیکنی از ایران به چنین جایگاهی برسد.

کد خبر 849033 برچسب‌ها ویژه ورزشی علی دایی تیم بایرن مونیخ لیگ قهرمانان اروپا

دیگر خبرها

  • یک روایت از جهادگران در عملیات بیت‌المقدس
  • نماینده مجلس نگران ترکیه شد؛ آنجا هر مرد ۱۵ شریک جنسی زن دارد؟
  • چگونه آنفلوآنزای اسپانیایی ۱۹۱۸ جهان را دگرگون کرد
  • ترجمه عکس و متن «فصل‌های درون» منتشر شد
  • این برنامه‌ها را حتما بشنوید/ ضیافت کتاب خوان‌ها در رادیو
  • امام جعفر صادق (ع)؛ شخصیت مهم در جهان اسلام و مکتب شیعه
  • کتابخانه‌ای به گستره صدا
  • کتابخانه ای به گستره صدا
  • تمجید فوق‌العاده نشریه فورفورتو از علی دایی | او سوپراستار بین‌المللی فوتبال است | شاید نمی‌دانستید که علی دایی آنجا حضور داشت!
  • کتاب عکس «نزدیک تر» حاصل سفر به ۵ قاره جهان است