Web Analytics Made Easy - Statcounter

گاهی  هر چه یکی از طرفین دائماً به دنبال شریک زندگی خود باشد تا صمیمیت، ارتباط، زمان را حفظ کرده و یا شکل دهد این جریان دنبال و اصرار کردن بیشتر شود، شریک زندگی نیز بیشتر و بیشتر فاصله خواهد گرفت.

اخبار اجتماعی- در چنین شرایطی یکی از زوجین کم‌کم با مقاومت روبه‌رو می‌شود و با عقب‌نشینی خود وضعیت را بدتر می‌کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ممکن است این وضعیت گاهی برای زوج‌هایی که سال‌هاست با هم زندگی می‌کنند نیز پیش بیاید و هر کدام از طرفین انتظار داشته باشند که شریکشان حتی شده مانند یک بازیگر، نقش خود را خوب ایفا کند!

معمولاً همسری که به دنبال شریک زندگی‌اش راه می‌افتد، خود را فردی متعهد، آگاه و عاطفی‌تر تصور می‌کند و در مقابل نیز همسر یا شریک خود را فردی سرد، بی‌تفاوت، کم‌تعهد و... در نظر دارد، اما واقعیت اینجاست که هر دوی این افراد دارای ابعاد و پتانسیل‌هایی برای برقراری یک رابطه صمیمی‌تر هستند، اما در حال حاضر در این نقطه از رابطه خود دچار مشکل شده‌اند.

روانشناسان و مشاورین خانواده غالباً می‌گویند که در این شرایط، یکی از طرفین، خود را شایسته عشق نمی‌داند و در نتیجه با بروز رفتار‌هایی حتی ناخودآگاه باعث کمتر شدن سطح صمیمیت خود با شریک زندگی‌اش می‌شود.

حالا بیایید این مسئله را موشکافانه‌تر زیر نظر بگیریم و شرایط هر کدام از طرفین را دقیق‌تر بررسی کنیم:

همسری که نقش تعقیب کننده را دارد

کسانی که به فکر دنبال کردن رابطه خود با همسرشان هستند معمولاً خود را فردی دلسوزِ خانواده می‌دانند و حتی بدون دریافت حداقل قدردانی نیز به این فرآیند ادامه می‌دهند، به همین دلیل هم می‌توان نتیجه گرفت که خود را شایسته عشق نمی‌دانند و به طور ناخودآگاه نیز شریکی را برمی‌گزینند که در روابط خود دور و دورتر می‌شود.

سرانجام هم حس می‌کنند که باید چنین مشکلی را مدیریت کرده و آن را حل و فصل نمایند. این در حالی است که شریک زندگی‌شان خیلی راحت می‌تواند آن‌ها را فردی ناامید، بیش از حد احساساتی و یا حتی سمج. تلقی کند!

آسیب‌هایی که به این افراد وارد می‌شود بسیار مشهود است، آن‌ها غالباْ اعتماد به نفس خودشان را از دست می‌دهند و خود را فردی بی‌ارزش تصور می‌کنند، طرد شدن از سوی همسر به آن‌ها حس نامرئی بودن می‌دهد و ناامیدی کلی‌شان در برقراری رابطه عاشقانه باعث تحقیرشان می‌شود.

حالا اینکه در رابطه با شریک زندگی خود نقش فرد تعقیب‌کننده را داشته باشید چه مزایایی دارد؟ این افراد غالباً نسبت به شریک خود احساس آگاهی بیشتری دارند و خود را به نوعی ناجی رابطه می‌دانند، چراکه همیشه آغازگر رابطه هستند و گرمای آن به خواست آن‌ها بستگی دارد!

علاوه بر این، چنین افرادی معمولاً از سوی نزدیکان، خانواده و یا حتی خودشان دائماً مورد قدردانی و یا حتی ترحم واقع می‌شوند و اطرافیانشان آن‌ها را تأیید می‌کنند. این افراد در زندگی مشترک خود همه چیزشان را فدا می‌کنند، حتی اگر همسرشان به قدردانی و یا تلافی خوبی‌هایشان نپردازد.

همسری که بیشتر و بیشتر فاصله می‌گیرد

این طرف از رابطه معمولاً خود را برتر از همسر خود تصور می‌کند، چراکه شریک زندگی‌اش دائماً در حال تلاش است تا با او ارتباط برقرار کند. پیگیری بیش از حد همسر تعقیب‌کننده باعث می‌شود که این طرف از رابطه با خیال راحت به تقویت این حس برتری خود بپردازد و بدون در نظر گرفتن مسائل مختلف، رفتار کند، حال چه با انجام یک‌سری کار‌ها و چه با انجام ندادن آنها!

این شرایط به این دسته از افراد احساس امنیتی می‌دهد که بدون در نظر گرفتن رفتارشان همیشه محبوب خواهند ماند و هیچ‌وقت ترک نمی‌شوند.

این افراد غالباً نسبت به ضرر‌هایی که به خود و رابطه‌شان وارد می‌کنند بی‌اطلاع هستند. آن‌ها فکر می‌کنند که هر میزان از ضعف و یا نیاز به توجهشان توسط شریک زندگی به سرعت پاسخ داده می‌شود، در حالی که احساسات یادشده، شکایت یا تقاضا تلقی می‌شوند و در دراز مدت دیگر توسط شریک‌شان پاسخ داده نخواهند شد!

چه باید کرد؟

در این موقعیت از رابطه، هر دو طرف این را می‌پذیرند که رفتارشان نشان‌دهنده عزت نفس پایین آنهاست، با این حال چیزی که بیشتر زوجین فراموش می‌کنند این است که شریک زندگی‌شان می‌تواند رفتاری متفاوت‌تر از همیشه از خود نشان دهد و دیگر وضعیت به کلی تغییر کند. در چنین شرایطی است که غالباً تغییرات بسیاری، خواه مثبت و خواه بسیار منفی در رابطه زناشویی آن‌ها پدید می‌آید.

در اینجا نکاتی را برایتان مطرح می‌کنیم که بتوانید این مشکل را شناسایی کرده و برای حل آن‌ها قدم بردارید:

درباره رابطه زناشویی خود خوب فکر کنید و ببینید که شما کدام یک از طرفین هستید، فرد تعقیب و دنبال‌کننده یا فرد بی‌تفاوت و در حال فرار؟! بعد یک قدم بیشتر بردارید، آیا وضعیت رابطه‌تان به‌گونه‌ای هست که یکی از شما به دنبال رفتاری گرم‌تر و بامحبت‌تر باشد و دیگری از او فرار کند؟

در رابطه با آن چیزی که در این شرایط به دست می‌آورید و آنچه که از دست می‌دهید بنویسید. در مقابل، یادداشتی نیز از مزایا و معایب این موقعیت برای شریک زندگی‌تان تهیه کنید. با بالا و پایین کردن این نوشته‌ها ببینید آیا می‌توانید کاری کنید که دو طرف سود ببرند؟

بپذیرید که هر دوی شما از سطح بلوغ و هوش هیجانی برابری برخوردار هستید، چراکه داشتن احساس برتری نسبت به شریک زندگی، نقطه ضعف بزرگی در خراب شدن روابط به حساب می‌آید.

اگر متوجه شدید که در رابطه زناشویی‌تان نقش فرد دنبال‌کننده را دارید:

بر عزت نفس خود پافشاری کرده و از سرزنش همسرتان برای سرد شدن و محبت نکردن اجتناب کنید. تعقیب و دنبال کردن شریک زندگی‌تان را متوقف کنید. معمولاً بزرگ‌ترین ترس این افراد آن است که بعد از توقف این کار شاهد بی‌توجهی بیشتر همسرشان باشند و بپذیرند که دیگر هیچ صمیمیتی بینشان وجود ندارد! این کار، ریسکی است که برای تغییر در رابطه‌تان باید آن را پذیرید. معمولاً بعد از توقف پیگیری یکی از طرفین، طرف دیگر فرار کردن و سرد بودن را کنار می‌گذارد و برای شروع مجدد رابطه‌شان تلاش می‌کند.

تمرکز خود را بر روی برآورده کردن نیاز‌های خودتان نگه دارید. شما باید به دنبال روش‌های جدیدی برای تحقق نیاز‌های خودتان در رابطه باشید. راه‌های جدیدی برای بیان محبت خود پیدا کنید، آن هم بدون آنکه تعهدات رابطه‌تان را زیر پا بگذارید.
عزت نفس خودتان را نگه دارید و محکم باشید.

اگر فهمیدید که در رابطه‌تان نقش همسر فراری را دارید:

خودتان را کنترل کرده و از سرزنش شریک زندگی‌تان برای پیگیری رفتار شما و گرم کردن رابطه بپرهیزید. ببینید که چقدر واقعاً حساس و آسیب‌پذیر شده‌اید؟ یادتان باشد که دوری بیش از حد و جدا کردن احساساتتان از شریک زندگی می‌تواند باعث سردی هر چه بیشتر و به هم خوردن روابط شود.

روشی برای بیان احساساتتان پیدا کنید. به دنبال راهی راحت‌تر برای ابراز محبت و برگرداندن صمیمیت با همسرتان باشید و هرچه سریع‌تر آن را پیش بگیرید. ممکن است در ابتدا کمی برایتان سخت باشد، ولی نتیجه‌بخش خواهد بود.

وقتی هر دو طرف برای ایجاد رابطه سالم و پرمحبت خود دوباره تلاش کنند می‌توانند در نهایت به عشق و محبتی عمیق‌تر و پررنگ‌تر از گذشته دست یابند، فقط کافی است که از سرزنش همسر و شریک زندگی‌تان دست بردارید. ممکن است در ابتدا همه چیز به نظرتان کمی گیج‌کننده بیاید، ولی اگر با حوصله خود کمی بیشتر تلاش کنید، کم‌کم همه چیز درست خواهد شد و رابطه‌ای دلنشین‌تر و البته صمیمی‌تر به دست خواهید آورد.

منبع: افکارنيوز

کلیدواژه: عشق سرزنش اعتماد به نفس خانواده زندگی مشترک عشق شریک زندگی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.afkarnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «افکارنيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۱۹۰۶۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

میل مضر تکیه‌زدن بر رأس هرم

  الپرت در مقدمه کتابش می‌نویسد: زمانی تمام فکر و ذکرم این بود که روزی به بزرگی و برتری برسم جوان که بودم فکر می‌کردم برتری یعنی داشتن ثروت و دنبال راهی بودم که حسابی پول‌دار شوم. اولین راهی که به ذهنم رسید این بود که بروم سراغ کارگزاری بورس، با این‌که زیاد از آن سر درنمی‌آوردم مدتی بعد،شیفته ورزش شدم وتصمیم گرفتم برای ثروتمند شدن ورزشکاری مشهور شوم. رویایم این بود که بازیکن حرفه‌ای بسکتبال باشم، بعد هم نوبت به تنیس و بیسبال رسید اما هیچ‌وقت در هیچ‌کدام از این رشته‌ها استعداد کافی نداشتم.سال‌های پایانی دبیرستان و سال‌های ابتدایی کالج، رفته‌رفته دیگر برتری را بیشتر در شهرت می‌دیدم تا ثروت. اول دلم می‌خواست داستان‌نویسی با شهرت جهانی شوم و جوایز را درو کنم. وقتی فهمیدم دستیابی به این هدف چقدر سخت است و چون به اشتباه تصور می‌کردم کار آکادمیک ثبات بیشتری دارد، تحصیلاتم را در مقطع فوق‌لیسانس و دکترا ادامه دادم؛ امیدوار بودم از آن استادان دانشگاه مشهوری شوم که برای سخنرانی از این سر جهان به آن سر جهان دعوت می‌شوند. در مقایسه با برنامه‌های شغلی پیشینم، به این هدف نزدیک‌تر شده‌ام اما لزوما راضی‌تر یا شادتر نیستم. فکر می‌کنم دلیلش این است که هر‌چند این اهداف مختلف ارزش‌های گوناگونی در زندگی‌مان دارند همگی در پی انگیزه‌ای واحد شکل می‌گیرند؛ این‌که عضو طبقه برگزیده جامعه شویم و بر رأس هرم اجتماعی تکیه بزنیم.در چند سال گذشته به این باور رسیده‌ام که میل به تکیه‌زدن بر رأس هرم برای خودمان، روابط‌مان، جوامع‌مان و سیاره‌مان و حتی برای کسانی که موفق می‌شوند خودشان را به آن بالا برسانند، میلی شدیدا مضر است. بنابراین، در حد توانم شروع کردم به مبارزه با این انگیزه‌ها. ادعا نمی‌کنم که چشم و دل سیر شده‌ام و دیگر برایم هیچ جذابیتی ندارند. اتفاقا دارند. خوب هم دارند. نمی‌دانم روزی می‌رسد که سوار هواپیما شوم و دیگر حسرت نشستن در قسمت درجه یک هواپیما را نداشته باشم یا به رویدادی بروم و حسرت نخورم که کاش جای یکی از مشاهیر روی صحنه بودم،‌ البته هنوز هم تا آنجا که بتوانم ورزش می‌کنم و می‌نویسم. چیزی که مرا مردد کرده این نیست که کار خوبی را به خاطر نفس آن کار یا حتی جذابیت برنده شدن انجام دهم، بلکه تردیدم بابت نظمی اجتماعی است که استعدادهای‌مان را می‌گیرد و تبدیل‌شان می‌کند به میل مفرط به یافتن جایگاهی در رأس سلسله مراتب‌های رقابتی. در واقع چنان که در این کتاب نیز به آن خواهم پرداخت به این باور رسیده‌ام که تلاش‌های شخصی‌مان برای رسیدن به برتری و چه‌بسا از آن نیز مهم‌تر نظام‌های اجتماعی نابرابری که به این تلاش‌ها دامن می‌زنند مبنای بخش بزرگی از مشکلات جهان‌مان هستند. 
در این کتاب این مشکلات را با جزئیات شرح خواهم داد اما برای این‌که منظورم را دقیق‌تر متوجه شوید یکی از تناقض‌های بنیادین وضع کنونی‌مان را در نظر بگیرید. در جهان ما فراوانی است اما کافی نیست. ما در دل فراوانی زندگی می‌کنیم و ظرفیت تولید بی‌سابقه‌ای داریم، ولی همچنان میلیاردها نفر غذا پوشاک و مراقبت‌های بهداشتی و درمانی مناسب ندارند. از این‌رو در جهانی که روی هم رفته ۳۹۹.۲تریلیون دلارثروت دارد بیش از ۳.۴میلیارد نفر همچنان باروزی کمتراز۵.۵۰دلارصبح رابه شب می‌رسانند و سالانه ۳۴.۵میلیون نفر بر اثر کمبود امکانات بهداشتی و درمانی و حدود ۹میلیون نفر دراثرگرسنگی می‌میرند. 
در ضمن با این‌که امروزه بیشتر کارهای حیاتی ما را دستگاه‌ها انجام می‌دهند، اوقات فراغت چندانی نداریم. جمعیت انسان در این کره خاکی ازهمیشه بیشتراست اما بازهم بسیاری ازماتنهاییم.ازقرن‌هاحکمت وپیشرفت‌های علمی برای شادکامی بیشتر برخورداریم، ولی همچنان از اضطراب و افسردگی در عذابیم. در حقیقت علاوه برافزایش تعداد مبتلایان به افسردگی، متوسط تعداد سال‌هایی که افراد به گفته خودشان، گرفتار افسردگی‌اند نیز رو به افزایش است. ما می‌توانیم به هر جای این زمین، اعماق اقیانوس‌ها و حتی به فضا سفر کنیم اما همین ابزارهای کاوشگر، پایداری سیاره‌مان را به خطر می‌اندازند. هر سال نزدیک به دو برابر ظرفیت بازسازی زمین منابعش را مصرف می‌کنیم.این جریان‌ها همه به هم مرتبطند. وقتی در جهانی زندگی می‌کنیم که برخی بیش از اندازه ثروتمند و بسیاری به‌شدت فقیرند، فشاری عظیم وادارمان می‌کند خودمان را به اوج برسانیم وگرنه به قعر سقوط خواهیم کرد.در چنین جهانی آینده ما را مضطرب و اوضاع افسرده‌مان می‌کند، با همتایان‌مان بیگانه می‌شویم و اگر حس کنیم تنها راه بقای‌مان آسیب رساندن به محیط‌زیست است، این کار را با بی‌اعتنایی انجام خواهیم داد.چنین نیست که برای رسیدن به جهانی بهتر برای همه صرفا به متفکران بیشتر نیاز داشته باشیم، بلکه نیازمند متفکران خوب بیشتری هستیم. پس به جای این‌که منابع را (شامل احترام و توجه) فقط روی اقلیتی کوچک متمرکز کنیم، باید همه با هم همکاری جمعی مستمری داشته باشیم. می‌دانیم که کار ساده‌ای نیست و مستلزم آموزش درست و نهادهای مناسب با ماهیتی آشکارا مبتنی بر همبستگی و سلسله مراتبی است که سرکوبگرانه نباشد. بی‌تردید از اشتباه گریزی نیست اما ساختن زندگی خوب و بسنده برای همه ارزشش را دارد. باهم خوب باشیم و مایحتاج کافی در اختیار هم بگذاریم از هم خواسته زیادی نداشته باشیم و زیادی برای خودمان نخواهیم. برای شکوفایی بشر همین کافی است.  

دیگر خبرها

  • نشانه‌های آمادگی برای ازدواج در دختران
  • ادعای جنجالی ایران‌اینترنشنال؛ سردار علیرضا عسگری کیست و کجا زندگی می‌کند؟
  • کشفی تازه و متفاوت از تصور پیشین درباره مرز میان مرگ و زندگی
  • آمریکا: با آژانس اتمی برای شفافیت بیشتر فعالیت‌های هسته‌ای ایران همکاری داریم
  • سفر کم سابقه هیات کره شمالی به تهران پس از 5 سال / معمار رابطه تجاری مسکو و پیونگ یانگ در تهران به دنبال چیست؟
  • معاون رییسی: دیدگاه دولت به تعطیلی پنج‌شنبه‌ها نزدیک‌تر است
  • دیدگاه دولت به تعطیلی پنج‌شنبه‌ها نزدیک‌تر است یا شنبه ها؟ | پاسخ معاون رئیسی
  • زندگی قاتل با جسد زن گمشده به‌ مدت ۲ شبانه‌ روز در تهران!
  • میل مضر تکیه‌زدن بر رأس هرم
  • ۱۴ سال پرستاری از جانبازی که بی‌نام و نشان بود