درباره شفیعی کدکنی| شاعری نوگرا با تصویرپردازی های شاعرانه
تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۴۱۹۳۳۸
به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا، طبیعت در تمام دورههای ادب فارسی، منبع الهام برای شاعران ایرانی بوده است؛ در دوره معاصر نیز با ترغیب نیما به انعکاس دید نو و نگاه فردی در شعر، شاعران تلاش کردهاند، تصاویری بدیع و زیبا از طبیعت و محیط طبیعی اطراف خود ارایه دهند که این عامل، سبب ظهور تصاویر اقلیمی شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا به مناسبت سالروز تولد محمدرضا شفیعی کدکنی سعی دارد در این مطلب به بررسی طبیعت و جایگاه آن در تصویرپردازی شاعرانه کدکنی بپردازد.
جایگاه عنصر خیال در شعر
عنصر خیال در شعر از اهمیت بالایی برخوردار است و این عامل سبب شده در تمام تـعاریفی که از شعر شده به خیال انگیز بودن آن اشاره شود. شفیعی کدکنی بر این باور است که هیچ تجربه یی از تجربههای انسانی بـیتأثیر از نـیروی خیال در ارزش هنری و شعری نیست. بنابراین شعر هیچ شاعری، خالی از تـصویرپردازیهای شـاعرانه و عـنصر تخیل نیست و بخشی از گیرایی شعر و تأثیربخشی آن، ناشی از خیالورزی شاعر و ویژگیهای هنری خیالپردازی شاعرانه است. کدکنی اعتقاد دارد عنصر تخیل یـکی از اساسیترین ویژگیهایی است که میتواند، شعر شاعر را برجسته سازد و تأثیر بخشی آن را مـضاعف کـند.
شـفیعی کـدکنی، شـاعر مـعاصر نیز با تـأکید بـر فردیت در تصویرپردازی از توجه به طبیعت در تصویرپردازی شاعرانه غافل نبوده و میتوان گفت که او بیشتر از دیگر شـاعران مـعاصر در زمـینه تصویرپردازی، طبیعتگرا بوده است. او ارتباط نزدیکتری بـا طـبیعت داشـته و تـصویر آفرینش بـا طـبیعت و ویژگی های طبیعی و اقلیمی محیط خویش را به هم گره زده است. او در برخی موارد با طبیعت و اجزای آن پیوندی احساسی ایـجاد کرده و علاقه خود را به طبیعت، پاکی و صفای آن بیان داشته است. درباره شعر شفیعی کدکنی کتابها و مقالات بسیاری به نگارش درآمده و نویسندگانی نیز به طبیعتگرایی شاعر در تصویرپردازی اشـاره داشـتهاند. از مقالاتی کـه درباره طبیعتگرایی شاعر نگارش یافته، میتوان به مقالات نمادپردازی در شعر شفیعی کدکنی از حجتالله بهمنی مطلق و رمزهای پایـداری و جاودانگی در اشعار م. سرشک شفیعی کدکنی از رحمان ذبیحی و صغری باوندیپور اشاره کـرد.
صور خیال در شعر شفیعی کدکنی از وحید مبارک و فرحناز حیدری نسب مقالهیی دیگر است که در باب انواع تصاویر از جمله تشبیه، استعاره، کنایه، نماد و ... در شعر پرداخته اما به ماهیت سیاسی و اجتماعی تصاویر دقت نکرده و در این مورد بحثی نداشته است.
حضور طبیعت در شعر شفیعی کدکنی از عباس باقی نـژاد در فـصلنامه بهارستان سخن، مقاله دیگری است که در آن به شکلی کوتاه و مختصر به ارتباط شعر شفیعی با جامعه و ویژگی اجتماعی شعر وی پرداخته شده است.
رنگ اقلیمی در شعر کدکنی
در شعرهای شفیعی کدکنی نیز عناصر اقـلیمی و طـبیعی به وفور در تصویرپردازی به کار گرفته شده است و شاعر از این منبع غنی تصویرپردازی بسیار سود جـسته اسـت. کـارکرد تصاویر اقلیمی که شاعر در شعر خود آورده، متفاوت است؛ به این شکل کـه بـرخی از ایـن تصاویر و بیشتر در دفترهای اولیه شعری، کارکردی عاشقانه، توصیفی و صرفا هنری دارند و مرتبط با شـخص شـاعر بوده و متناسب با موضوعات شعری دفترهای نخستین معنا پیدا می کنند.
کدکنی در ادبـیات زیر، هنرمندانه عناصر طبیعت را در جهت خلق تصاویری با کارکرد عاشقانه به کار گرفته است و پاکی و زیـبایی مـعشوق را با پاکی طبیعت، پیوند زده است؛ نگاه معشوق در زیبایی و جذابیت به خنده مـهتابها مـانند شده است:
ای نگاهت خنده مهتاب ها
بر پرنـد رنـگ رنـگ خواب ها
ناز نوشین تو و دیـدار تـوست
خنده مهتاب در مردابها
در جایی دیگر با احساسی عاشقانه، خنده معشوق را به آـینه خـورشید مانند کرده و نگاه معشوق را در زیـبایی بـه آهو کـه رمـز زیـبایی در فرهنگ و ادب فارسی است، مانند میکند.
خندهات آیینه خورشیدهاست
در نگاهت صدهزار آهو رهاست
زیبایی بهار، پاکی چـشمه سـاران، لطافت نسیم سحری، بوی خـوش بـاران و خـاک باران خورده و پاکـی بـرف کوهساران نیز از دید کدکنی طـبیعتگرا به دور نمانده و این نشان از عشق و علاقه شاعر به بهار به مثابه فصل پویش و رویـش اسـت، بهار و تصویرسازی و مضمونپردازی از آن در شعر شفیعی پررنـگ اسـت. حبیب الله عباسی در ایـن باره مـینویسد: «کدکنی عاشق بهار اسـت. عاشق شکوفه ها و سـبزههـا، در سراسر مجموعه «در کوچـه بـاغ نیـشابور» ستایـشگر بهـاران اسـت و بـاران، کـه در ایـن سمبل هایی است در شـعر او، شـکوفه، سبزه و بهار یعنی آغاز زندگانی دیگـر»
شفیعی کدکنی بـا رجـوع به این عـناصر، مـعشوق خود را در ویژگیهای خاصی به این اجزای طبیعت مانند کرده است و به این شکل، تصاویری نو و بـدیع خـلق کـرده است:
در نگاه من بهارانی هنوز
در مشام جـان بـه دشـت یـادها
در تـموز تـشنه کامیهای من
پاکتر از چشمه سارانی هنوز
باد صبح و بوی بارانی هنوز
برف پاک کوهسارانی هنوز
این تصاویر افزون بر این که ملموس و عینیاند، زنده، جاندار و نو نیز هستند که نگاه فردی شاعر و آمیختگی طبیعت و معشوق را در شعر کدکنی به نمایش میگذارند؛ به این شکل که شاعر، عاشق این جلوههای طبیعت است و معشوق را نیز در زیبایی و حس دوست داشـتن بـه این جلوههای طبیعت مانند میکند.
تصویرپردازی شاعرانه شفیعی در شعر زیر نیز ۲ خصیصه نوگرایی و اقلیم گرایی را به هم پیوند زده اسـت.
با لکه های ابر سپیدت که شامگاه
چون سوسنی سپید کـه پر پر شـود ز بـاد
آیند بر کرانه دشت افق فرود
بر موج های ساحل دریاچه ای کبود
نگاه طبیعت گرایانه شاعر در شعر زیر نـیز، خـالق تـصویری بـدیع و مـلهم از طـبیعت است؛ صدای مداوم زنجره در شب که از طبیعت به گوش میرسد، به صدای خوش چگور مانند شده است.
در این میان زنجره
چگور خویش ساز کرده است
و میسراید از کـران شب
شفیعی کدکنی، تابع رویکرد معاصر در تصویرپردازی
شفیعی کدکنی در بـسیاری از تصاویر شـعری خود، تابع رویکرد معاصر در تصویرپردازی است؛ به این صورت که شعر و تصاویر شعریاش، انعکاس اندیشه سیاسی و اجـتماعی وی است. او شاعری متعهد به اجتماع خویش است و یکی از متعهدترین شـاعران مـعاصر به شمار می رود و شعرش آیینهیی است که رخدادها، حوادث اجتماعی، بیداد استبداد، فریاد مبارزان و کشتار آنها را در آن منعکس میکند. کدکنی در بخشی از دفتر «شبخوانی» به سـیاست روی می آورد و آنچه در شعرش مـیآید، انـعکاس ایده های سیاسی است که در این دوره میتوان گفت متأثر از اخوان ثالث است. یکی از خاستگاههای نماد و منابع الهام شفیعی در تصویرپردازیهای سیاسی- اجتماعی، طبیعت است.
در شعر زیر، شاعر با نگرشی سیاسی و اجتماعی درخت تک افتاده کوهبید را در دل درهیی ژرف، مظهر مقاومت و ایستادگی میداند و بـا مـجموعه تـصاویر فرعی همچون «سنگ، تیشه تیز برق، خشم طوفان» که همه مـرتبط بـا فضای کلی حاکم بر شعر، تصاویری سیاسی و اجتماعی هستند و نماد مفاهیمی سیاسی است، در نمادسازی و تصویرپردازی از طـبیعت و اقـلیم زنـدگی خود، الهام میگیرد:
در آغوش این دره دیرسال/ بر این صخره خامش کور و کـر/ درخـت تـک افتاده کوهبید/ برآورده مغرور بر ابر سر
در واقع نـگاه شاعر نگاهی فردی و نو است و این نگاه فردی منجر به ارایه تصاویری نو و مـبتکرانه و مـرتبط بـا ذهنیت شاعر میشود که پیش از این کاربرد نداشته است.
درخت و صخره
شاعر در شعر کوتاه مـزمور درخـت پیـوندی زیبا میان ذهن، اندیشه خـود و طـبیعت ایـجاد کرده است. این پیوند افزون بر ویژگی زیبایی شناختی، اندیشه اجتماع مدار و سیاسی شاعر را نیز به خوبی باز تابانده است:
تـرجیح مـی دهـم که درختی باشم/ در زیر تازیانه کولاک و آذرخش/بـا پویـه ی شکفتن و گفتن/ رام صخره ای / در ناز و در نوازش باران/خاموش از برای شنفتن
در واقع درخت، کولاک و آذرخش و صخره هر کدام نـماد مـفاهیم خـاص سیاسی در ذهن شاعر است و شاعر با الهام از طبیعت و با تـأکید بر دید شخصی، تصویری نو و بدیع خلق کرده است. باید گفت شفیعی کدکنی توانایی خاصی در ایراد مفاهیم سیاسی در قالب تصاویر بـرگرفته از طـبیعت دارد و آنچنان هنرمندانه مضامین سـیاسی را در قـالب این تصاویر بیان میکند که عدم آشنایی با ذهنیت جامعه مدار و سیاسی وی می تواند مخاطبان را گمراه کرده و به معنایی ظاهری از شعر او بسنده کنند؛ حال آنکه غایت و هدف نهایی شاعر بـیان انـدیشه سیاسی- اجتماعی در قالب این شیوه بیان خاص است.
گل آفتابگردان
در شعر زیر چنان به نظر می رسد که شاعر تنها به توصیف گل آفتابگردان پرداخته است: نفست شکفته بادا و/ تـرانهات شـنیدم/ گل آفـتابگردان/ نگهت خجسته بادا و شکفتن تو دیدم/ گل آفتابگردان/ به سحر که خفته در باغ، صنوبر و ستاره/ تو بـه آبها سپاری همه صبر و خواب خود را/ و رصد کنی زِ هَر سو ره آفـتاب خـود را
با دقت و تأملی در معنای شعر و وقوف بر ذهنیت شاعر، روشن میشود که شاعر از آفتابگردان، نمادی برساخته اسـت تـا ذهنیت سیاسی خود را بیان کند. آفتابگردان میتواند نماد فردی انقلابی و روشنفکر باشد کـه شـاعر تـرانه او را شنیده است.
درخت و برگ
در شعر کوتاه برگ بی درخت نیز اندیشه یی ژرف در قالب تصاویری ساده و ملهم از طبیعت و بیانی ساده ارایه شده اسـت. در این شعر نیز شاعر همچون شعر قبلی، با پیوند ذهنیّت خود با طبیعت،آنچنان هنرمندانه مقصود خود را در پوشش تصویر بیان کرده که جز با دقت و تأمل قابل کشف نیست: گر درخـتی از خـزان بی برگ شد/ یا کرخت از سورت سرمای سخت/ هست امیدی که باد فرودین/ برگها رویاندش از فرّ بخت/ بر درخت زنده بیبرگی چه غم/ وای بر احوال برگ بیدرخت
در شـعر زیـر نیز شاعر در قالب زبانی نمادین و با الهام از طبیعت در تصویرپردازی، تلاش کرده مقصود و مـنظور خـود را بـه مخاطب انتقال دهد.
در زمانی که بر خاک غلتید/از تگرگ سحرگاهی آن برگ/ زیر لب/تند با بـاد مـیگفت/ زنده بادا زندگانی/ مرگ بر مرگ
روشن اسـت کـه قـصد شاعر در این شعر توصیف ساده اصابت تگرگ بر برگ و به زمین افتادن آن نیست و آنچه مـهم بـه نـظر میرسد معنای نمادین و معنایی است که در لایه دوم ایراد شده است؛ «برگ» نـمادی از آزادیـخواهی است که جان خود را در راه آرمان خویش فدا کرده است.
با تأملی در اشعار شفیعی کـدکنی و بـا بررسی، تجزیه و تحلیل تصاویر شعری وی، روشن می شود که طبیعت برای شاعر مـنبع الهـامی غنی در تصویرپردازی بوده است. با تأکید بـر ایـن ویـژگی شعر وی است که می توان گفت وی شاعری طـبیعت گـراست و تصاویری که ملهم از طبیعتاند در شعر او غالب است. او نگاه فردی و تجارب شخصی خود را در تصاویر شـعری انـعکاس داده و در این مورد عینیت گراست. در تـصاویر شـعری دفترهای نـخستین، کـه از طـبیعت الهام گرفته شدهاند، شاعر بیانگر احـساس رمـانتیک خود در قالب این تصاویر است. شـاعر عناصری از طبیعت را برگزیده و با کـاربرد نـمادین آنـها، اندیشه سیاسی خـود را بـه زبان تصویر ارایه کرده اسـت. مـطالعه یی در نمادهای شعری او به روشنی طبیعت گرایی او در تصویرپردازی را نشان می دهد و شاعر با تصاویر ساده مـلهم از طـبیعت ذهنیت خود را در پرده و به شکلی غـیرمستقیم بـه مخاطب انـتقال مـی دهـد.
منابع
۱. اخـوان ثالث، مهدی، (۱۳۸۱)، آخر شاهنامه، تهران: زمستان.
۲. امانی، اختر، (۱۳۹۱)، نقد و بررسی شعر «سفر به خیر» اسـتاد شـفیعی کدکنی از دیدگاه فرمالیستی، مجلّة رشد آمـوزش زبـان ادب فـارسی، شـماره۱، پایـیز۱۳۹۱، صفحات۶۳-۶۲.
۳. برهانی، مـهدی، (۱۳۷۸)، از زبـان صبح (دربارة زندگی و شعر شفیعی کدکنی)، تهران: پاژنگ.
۴. پورنامداریان، تقی و همکاران، (۱۳۹۱)، «بررسی و تاویل چند نماد در شعر معاصر»، ادبـیّات پارسی معاصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال دوم، شماره اوّل، بهار و تابستان ، صص۴۸-۲۵.
۵. روزبه، مـحمّدرضا، (۱۳۸۱)، ادبـیّات معاصر(شعر)، تهران: روزگار.
۶. شـاملو، احـمد، (۱۳۸۲)، مجموعه آثار، دفتر یکم، چ چهارم ، تهران: انتشارات نگاه.
۷. شفیعی کدکنی، محمّدرضا، (۱۳۷۰)، ادوار شعر فـارسی از مـشروطیّت تا سقوط سلطنت، تهران: انـتشارات سـخن.
۸. آیینهای برای صداها، چ اوّل، تهران: انتشارات علمی.
۹. فتوحی، محمود، (۱۳۸۵)، بلاغت تصویر، تـهران: نـشر سخن.
۱۰. عباسی، حبیب اله، (۱۳۸۷ )، سفرنامه باران، تهران: سخن.
۱۱. نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف، (۱۳۸۰)، لیلی و مجنون، به تصحیح حسن وحید دستگردی و به کوشـش سـعید حمیدیان، چ۴، تـهران: قطره.
منبع: ایرنا
کلیدواژه: محمدرضا شفیعی کدکنی تهران باران ادبیات بهار
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۴۱۹۳۳۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرا شادترین شاعر ایران سالها نادیده گرفته شد؟
به گزارش قدس آنلاین به نقل از ایسنا، محمدعلی اسلامی ندوشن متولد ۱۳۰۴ در ندوشن یزد بود که برای دیدار با فرزندانش به کانادا رفت و بعد بهخاطر عوارض کهولت سن و کرونا آنجا ماندگار شد و پنجم اردیبهشت سال ۱۴۰۱ چشم از دنیا فروبست و خانواده پیکرش را همانجا به امانت به خاک سپردند تا در فرصت مناسب، طبق وصیت خودش به ایران برگردد و در نیشابور در جوار آرامگاه عطار و خیام آرام گیرد؛ هرچند زادگاهش یزد بود و از ندوشن برخاسته بود.
پیکر اسلامی ندوشن ۲۸ آبان ۱۴۰۲ به ایران بازگشت و بعد از تشییع در دانشگاه تهران، یزد و نیشابور در خانه ابدیاش آرام گرفت.
این نویسنده و پژوهشگر دانشآموخته حقوق بینالملل از فرانسه بود و استاد پیشین دانشگاه تهران، که علاوه بر درسهای حقوقی، به تدریس نقد ادبی، سخنسنجی و ادبیات تطبیقی نیز میپرداخت. او سالها زندگی خود را صرف تحقیق در آثار علمی و ادبی ایران و ترجمه آثار نویسندگان جهان کرد و آثارش بهصورت کتاب در بیش از ۵۰ جلد در زمینههای گوناگون اعم از ادبی، فرهنگی و اجتماعی به چاپ رسیده است.
همزمان با سالروز درگذشت محمدعلی اسلامی ندوشن در اردیبهشت که با نام سعدی گره خورده و در هفته بزرگداشت این شاعر قرار داریم، بخشهایی از جستار او را درباره سعدی که در کتاب «چهار سخنگوی وجدان ایرانی» (چاپ سوم - ۱۳۸۰) منتشر شده است میخوانیم. اسلامی ندوشن در این کتاب سعدی را حاضرترین فرد در متن جامعه ایرانی میداند و از این شاعر به عنوان اولین معلم و یک مصلح اجتماعی یاد میکند و او را «سخنگوی ضمیر آگاه ایرانی» میخواند که در دورههایی کمتر به او توجه شده و کمتر درباره او حرف زده شده است.
اسلامی ندوشن در این کتاب نوشته است:
ز خلق، گوی لطافت تو بردهای امروز
به خوبرویی و سعدی به خوبگفتاری
سعدی تقریباً شادترین شاعر ایران است. شاعری است که کمتر ما را در دستاندازهای زمین و آسمان میاندازد، و یا در دستاندازهایی که وجدان ما را به تب و تاب افکند. خیلی آرام بیان میکند و در واقع میخواهد ما را آرام به راه راست بیاورد. نزدیک هفتصد سال سعدی در ایران معلم اول بوده. به عنوان «مصلح اجتماعی» میتوان گفت که درسدهنده به همه خانوادهها بوده. اگر درسش را گوش نکردهاند، موضوع دیگری است. او درس خود را داده، مردم هم خواندهاند و تکرار کردهاند، از مکتبخانهها تا بالاترین مجامع ایران. چه شد که طی این هفتصد سال، حاضرترین فرد در متن جامعه ایران بوده است؟ و چه شد که طی این پنجاه سال اخیر آنطور که میبایست، به مقام سعدی توجه نشد؟ کسان دیگری به عللی بیشتر در متن توجه بودند، بیشتر کتاب دربارهشان نوشته شد، بیشتر بحث و حرف درباره آنها صورت گرفت، مثل حافظ و مولوی و فردوسی. از این چهار بزرگ، از سعدی کمتر حرفش زده شد. برای این موضوع چند علت هست:
یکی اینکه از زمانی که بیشتر سیاسی شدیم، یعنی از شهریور ۲۰ که ایران در اشغال قرار گرفت، قشری از جامعه ایران یکدفعه سیاسی شد، گروههای مختلف، مرامها و حزبهای مختلف و زیر و بمهای مختلف پیش آمد و کسانی که خود را «پیشرو» میدانستند، سعدی خیلی به مذاقشان خوش نمیآمد؛ زیرا او را چنان که باید قاطع نمیدیدند که یک جهت را در پیش بگیرد؛ مثلا تکلیف با مولانا روشنتر است، یا فردوسی، یا حتی حافظ. سعدی چون همهجانبه است، همه مسائل بشری را مطرح کرده، هیچ جهتی را به تنهایی نگرفته و قصدش واقعا تربیت ساده اجتماعی برای جامعه بوده، باب طبع کسانی که بیشتر یکجهتی فکر میکردند، نبوده. سیاستْ قاطع است. یک حزب میگوید این باید بشود و آن نباید بشود، یک مرام نیز همینگونه فکر میکند. فکر یکجهتی باعث میشود که انسانها پیشوایان فکری خود را آسانتر در جهت معینی انتخاب کنند، تا آنها کمک کنند به نظریهای که آن حزب یا آن دسته و گروه به آن دلبسته است. این است که سعدی چنان که باید، باب طبع چپروها و کسانی که اندیشه تند را دنبال میکردند و خواه ناخواه روی نظریاتشان تعصب داشتند، نبود. آنها هم چون تبلیغات وسیعی داشتند، در دیگران و بهخصوص جوانها اثرگذار شدند. البته پیش اهل نظر همیشه سعدی، سعدی بوده؛ اما نزد کسانی که با سیاست تند سروکار داشتهاند، کمی نادیده گرفته شده و حتی کسانی سبکسرانه این جسارت را به خود دادند که لطیفترین سخنور زبان فارسی را «ناظم» بخوانند، نه شاعر!
علت دوم این بود که سعدی جامعه ایرانی را واگو و ترجمانی میکند؛ یعنی آینهای است در برابر ما. بدیهی است که او به این بسنده نمیکند. «مایی» که او میخواهد، آن است که بهتر از آنچه هست باشد، عیبهایش تا حد امکان کاهش گیرد. البته او اینقدر واقعبین هست که بداند بشر بیعیب نمیشود. کمال وجود ندارد و هر انسانی یک مقدار در معرض لغزش است؛ اما تا حد ممکن میخواهد جامعه را اصلاح کند؛ بنابراین آینه وجودی جامعه ایرانی است. عیبها و حسنهایش، هر دو را میگوید و ما البته در این پنجاهساله که دگرگونی سیاسی میخواستهایم، این را خیلی خوش نداشتهایم. گذشتگان ما قدر این سخنها را میدانستند و برایشان مسألهای نبود. ما که در معرض فرهنگ غرب و چپ قرر گرفته بودیم و عوارض بعدیاش را هم به نوعی دیدیم، خوش نداشتیم که قیافه خودمان را در آینه سعدی نظاره کنیم! گرایش بر آن بود که اندیشههای حزبی و سیاسی جامعه را پیش ببرد، تا اینکه یک فرد اخلاقی بخواهد آن را اصلاح کند.
سومین نکته این است که اصلاحکردن فردی خود، قدری مشکلتر است تا دنبالهروی از یک مرام و یک روش. این یکی آسانتر است؛ زیرا افراد جمع میشوند، دنبال هم راه میافتند، چند شعار را مدنظر قرار میدهند و امید دارند که فکر خود را بر کرسی بنشانند، در حالی که اصلاح فردی و اخلاقی کار آسانی نیست. انسان باید قدری تحمل محرومیت بکند، تحمل انضباط بکند، برای خود مقداری حفاظ اخلاقی قرار دهد تا بتواند انسان بهتری بشود، و چون این کار آسان نبوده، مردم آنطور که باید به طرف سعدی نرفتند.