مجازات سنگین تاوان قتل فجیع مرد طلافروش
تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۴۸۹۴۹۷
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مرد مصالح فروش در دسیسهای مرد طلا فروش را به محل کارش کشاند و به طرز فجیعی او را کشت. این مرد که با برداشتن کلید گاوصندوق به مغازه طلافروشی وی دستبرد زده بود، پای میز محاکمه ایستاد و قضات دادگاه وی را به قصاص، زندان، شلاق و دیه محکوم کردند.
اوایل پاییز سال ۹۷ همسر یک مرد طلافروش به پلیس آگاهی رفت و از ناپدید شدن همسر ۳۷ ساله اش به نام نیما خبر داد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شب من و خانواده همسرم که نگران او شده بودیم به طلافروشی همسرم رفتیم و متوجه شدیم دوربینهای طلافروشی تخریب و به آن جا دستبرد زده شده است. حالا هیچ خبری از همسرم نداریم و نگران او هستیم. به دنبال اظهارات زن جوان، پلیس به طلافروشی مدنظر رفت و دریافت دزد یا دزدان پس از تخریب دوربینهای مداربسته طلافروشی، ۲.۵ کیلوگرم طلا و چندین میلیون تومان از گاو صندوق سرقت کردهاند.
بررسیها نشان میداد، عاملان سرقت کلید مغازه را داشته اند. تلاش برای افشای راز ناپدید شدن مرد طلافروش ادامه داشت تا این که دو روز بعد خودروی وی در یکی از خیابانهای همان محل پیدا شد. با این سرنخ، پلیس به بررسی دوربینهای مدار بسته همان خیابان پرداخت و دریافت یک مرد ناشناس خودروی مرد طلافروش را در حاشیه خیابان پارک کرده است.
وقتی تصویر این مرد به خانواده نیما نشان داده شد، آنها گفتند مرد جوان را میشناسند. او مرتضی نام دارد و صاحب مغازه مصالح فروشی در همان محله است. به این ترتیب، پلیس رهسپار مصالح فروشی این مرد شد و وی را بازداشت کرد. مرتضی مدعی بود مرد طلافروش را نمیشناسد، اما بررسی دوربینهای مداربسته مغازه وی دست اش را رو کرد.
فیلم دوربینهای مدار بسته نشان میداد مرتضی مرد طلافروش را به مغازه اش کشانده و او را کشته است. دوربین مداربسته تمام جزئیات جنایت را ضبط کرده بود. با به دست آمدن این فیلم، مرتضی لب به اعتراف گشود و به قتل با انگیزه سرقت اعتراف کرد و گفت جسد را مثله کرده و در بیابانهای حاشیه تهران انداخته است.
با اعترافهای تکان دهنده وی، این مرد در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد. در ابتدای جلسه اولیای دم برای مرتضی حکم قصاص خواستند. وی وقتی در جایگاه ویژه ایستاد گفت: مرد طلافروش را میشناختم. مدتی بود به شیشه معتاد شده بودم و وضع مالی من خراب شده بود به همین دلیل به دنبال پول بودم.
با طمع یک شبه پولدار شدن تصمیم گرفتم از مرد طلافروش سرقت کنم. من عمدی و در تصادفی صوری به ماشین نیما کوبیدم. او از ماشین پیاده شد و از من خسارت خواست. به دروغ به او گفتم مدارک ماشین را همراه ندارم. از او خواستم به مغازه ام بیاید تا مدارک ماشین را به او بدهم و خسارتش را بگیرد.
وقتی نیما به مغازه آمد دست و پاو دهانش را با چسب بستم. سپس کلید مغازه طلافروشی و گاوصندوق را به زور از او گرفتم. او تقلا میکرد تا فرار کند به همین دلیل او را خفه کردم. سپس به مغازه طلافروشی رفتم. وی در تشریح جزئیات سرقت گفت: من دوربینهای مداربسته طلافروشی را از کار انداختم. سپس هر چه پول در گاوصندوق داشت به همراه ۲.۵ کیلوگرم طلا از گاوصندوق برداشتم و خارج شدم.
من ماشین نیما را چند خیابان آن طرفتر پارک کردم. این متهم ادامه داد: من همان شب به مغازه خودم برگشتم. میخواستم جنازه را بیرون ببرم، اما نشد، به همین دلیل جسد را مثله کردم، پاهایش را بریدم، آن را در گونی گذاشتم و در بیابانهای حاشیه تهران رها کردم.
فراموش کرده بودم دوربینهای مداربسته مغازه خودم را از کار بیندازم به همین دلیل هم ماجرا خیلی زود لو رفت. در پایان دفاعیات متهم، قضات وارد شور شدند و با توجه به درخواست اولیای دم، مرتضی را به قصاص و برای سرقت و تخریب مغازه قربانی به ۱۳ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق و به خاطر جنایت بر میت به پرداخت دیه محکوم کردند.
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: اخبار حوادث حوادث قتل طلافروش
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۴۸۹۴۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کاسبی کپسولی
روزگار رونق کسبوکار اصغر پیکنیکی و همکارانش که تعدادشان چه مجاز و چه غیرمجاز کم نیست، با گرم شدن هوا و افزایش تمایل خانوادهها به پهن کردن سور و سات در گردشگاهها، نزدیک و قریب است.
به گزارش مشرق، اصغر پیکنیکی، بیرون مغازه دوداندودش، مقابل پایه فلزی زنگ زده نگهدارنده ۳ مخزن ۵۰ کیلویی گاز، پامرغی نشسته. دستی بر شیر شلنگ شارژ و اتصال رابط کپسول گاز پیکنیکی مشتری دارد و دستی دیگر نیز به بدنه یکی از آن ۳ مخزن که در حالت وارونه روی پایه همان نگهدارنده قرار گرفته. هر ۳،۲ دقیقه یک بار، شیر کپسول گاز پیکنیکی را میبندد و با کمی مکث، دوباره باز میکند.
چند مرتبه این کار را تکرار میکند تا بالاخره، صدای شیندار تزریق گاز از مخزن به کپسول به سکوت تبدیل میشود و این یعنی به قدر کافی گاز مایع با ترکیبات پروپان، بوتان و چند عنصر دیگر، فضای کپسول پیکنیک ۱۰ کیلویی مشتری را که پسر جوانی است، پر کرده.
درست در همین لحظه، با نشت اندکی از حجم آن گاز انتقالی به بیرون، هوای اطراف اصغر پیکنیکی (اهالی و کسبه، با این نام صدایش میکنند) آغشته میشود به بویی سنگین و نرم که بیشباهت با بوی گوگرد و کمی هم سرب نیست.
آغشتگی بویناک به مشام پسر جوان نیز میرسد؛ پس میرود و میگوید: «اصغرآقا، یه نگا به رگلاتور کپسول میندازی بیزحمت. یه وقتایی فشار گاز رو، خوب تنظیم نمیکنه.» اصغر پیکنیکی هم به پشتوانه بیش از ۱۹ سال پخش و توزیع محلی گاز در جایی از گوشه و کنار یکی از مسیرهای خروجی جنوب شرقی پایتخت، نادیده عیب رگلاتور را فرسودگی شیر روپیچ آن میداند و خطاب به حسن (شاگرد جوان مغازه) فرمان به تعویض فوری آن میدهد.
روزگار رونق کسبوکار اصغر پیکنیکی و همکارانش که تعدادشان چه مجاز و چه غیرمجاز کم نیست، با گرم شدن هوا و افزایش تمایل افراد و خانوادهها به پهن کردن سور و سات گردشهای دسته جمعی در گردشگاهها، نزدیک و قریب است.
گاز پرکنی برای گردش شاید هم برای قیرگونی
سویی از مغازه یا ایستگاه گازپرکنی اصغر آقا، کپسول یا سیلندرهای گاز در سایزهای مختلف از ۲ تا ۱۱ کیلویی ردیف شدهاند و سوی نامتقارن دیگرش نیز مخازن بزرگ ذخیره گاز مایع قرار گرفته است.
کاغذهای دستنویس بسیاری هم با این محتوا که «استعمال دخانیات، ممنوع» هر جای مناسب و نامناسبی از دیوارهای مغازه دیده میشود.
سرنترس، استانداردهای نیمبند و پیشنهاد نان و آبدار
کار اصلی روزانه (شارژ کپسولها و سیلندرها) که در گرو رعایت بیچون و چرای ایمنی و ضرورت دارا بودن مهارتهای اولیه این صنف است، با آمدن اصغرآقا و نوش آن چای تازهدم و دورچینهای خوش طعم و عطر آغاز میشود. ایمنی و مهارتی که از بروز حوادثی مانند انفجار و آتشسوزی جلوگیری میکند.
آن هم حوادثی که اخبارشان را هر چند وقت یکبار، یکی از همسایگان یا کسانی از اقوام به گوش مادر حسن میرسانند تا پیش از آنکه دیر شود و داغی بر دلش بنشیند، مانع از کار کردن تک پسر خود در مغازه پیکنیک پرکنی اصغرآقا شود. از سر همینهاست که گاهی فکری میشود و با خود میگوید: «حادثه، بیرحم است؛ کاش بلای جان عزیزکم نشود.» مانند حادثه سالها پیش که در مغازه اصغرآقا رخ داد و فقط قدرت خدا بود که کسی از آن گزندی ندید.
گاهی هم اینترنت را میجوید تا شاید به گواه مطلبی، افروختههای دلش مهار شود اما خیال بیجهتی است؛ چون طولی نمیکشد که درمییابد اغلب استانداردهای موسوم به ۸۴۱ شورایعالی استاندارد (تاسیسات، تجهیزات، ذخیرهسازی و توزیع گاز مایع) در مغازه اصغرپیکنیکی، نیمبند اجرا میشود! با وجود همه این هشدارها و دلواپسیها، حسن کارش را بسیار دوست دارد و هیچ نمیخواهد دکتر یا مهندس شود.
حتی نمیخواهد که خلبان و اینفلوئنسر شود. او میخواهد متصدی گاز پیکنیک پرکنی باشد. بهویژه از آن زمان که نقل تحسین و تمجید دوستان هممحلهای اش درباره شجاعت و سر نترسی که او در کارش دارد، به گوشش خوش آمده است.
روز به نیمه میرسد و کپسولها یکی پس از دیگری پر میشوند؛ از گازهایی که قیمتشان از ۵۰ هزار تومان برای سیلندرهای ۵ کیلویی شروع میشود تا سیلندرهای ۵۰ کیلویی که باید حسابی سر کیسه را برایشان شل کرد. علاوه بر این حسن، پیشنهاد گاز پیکنیک پرکنی در محل (مقابل منازل) را با اوستایش درمیان میگذارد تا هم خودی نشان دهد و هم رزقش را فراوانی بخشد.
منبع:همشهری