Web Analytics Made Easy - Statcounter

ساعت 24-دختر و پسر جوانی که به‌خاطر مخالفت خانواده‌ها زندگی مخفیانه تشکیل داده بودند، در نهایت به دلیل اعتیاد دست به سرقت‌های سریالی زدند و دستگیر شدند.

ماجرای آشنایی این دختر و پسر که ۱۲ سال اختلاف سنی دارند به یک‌سال‌ونیم پیش برمی‌گردد. آنها پس از دستگیری دلیل سرقت‌های سریالی خود را مخالفت خانواده دختر با ازدواج آنها اعلام کردند و درحال‌حاضر پرونده آنها به دستور میثم حسین‌پور که دادیار دوم دادسرای ویژه سرقت تهران است، در پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران در حال رسیدگی است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این دختر و پسر حدود یک ماه پیش، زمانی که گروهی از مأموران پلیس تهران در حال گشت‌زنی بودند مورد ظن قرار گرفتند و پس از استعلام خودروی پرایدی که سوار آن بودند مشخص شد خودرو سرقتی است، بنابراین هر دو دستگیر شدند.

این دو در مورد داستان زندگی خود گفتند: دختر جوان متولد ۶۱ است و پسر متولد ۷۳ و حدود یک‌ونیم سال پیش در یکی از پارک‌های تهران در منطقه غرب تهران با هم آشنا شده‌اند. پس از آنکه رابطه آنها صمیمی‌تر شد، آنها که ۱۲ سال اختلاف سنی داشتند تصمیم به ازدواج با یکدیگر گرفتند، اما خانواده دختر جوان پس از آنکه پسر به خواستگاری رفت، به دلیل اختلاف سنی ۱۲ ساله و سابقه‌داربودن پسر جوان با ازدواج آنها مخالفت کردند.

باوجوداین آنها به رابطه مخفیانه خود ادامه دادند و حتی تصمیم گرفتند زیر یک سقف زندگی کنند.

دختر در این مورد گفت: من لیسانس دارم و معلم بودم، با کامران در پارک آشنا شدم، وضع خانوادگی ما خوب بود،‌ اما خانواده‌ام با ازدواج ما مخالفت کردند. کامران مدتی قبل از آشنایی با من پس از دو سال که به‌خاطر سرقت در زندان بود، آزاد شده و قول داده بود که خلاف را کنار بگذارد، اما این کار را نکرد و من هم برای اینکه به او نزدیک شوم تا شاید بتوانم به او کمک کنم و زندگی بهتری داشته باشیم، با او همراه شدم. خانواده من مخالفت کردند و ما در شهر قدس یک خانه اجاره کردیم و بعد از مدتی من هم شروع به مصرف شیشه کردم، ‌بعد از آن بود که وقتی در مدرسه فهمیدند من شیشه مصرف می‌کنم اخراجم کردند. آن‌موقع بود که در تأمین هزینه‌ها ناتوان شدیم و به‌خاطر تأمین هزینه موادمان سرقت ضبط و باتری را شروع کردیم. ماشین‌ها را که می‌دزدیدیم یکی، دو روز در آنها زندگی می‌کردیم و بعد ماشین را با سرقت ضبط و باندش رها می‌کردیم و به‌جای ضبط و باند و باتری مواد می‌گرفتیم.

این دختر در پایان گفت ما عاشق هم بودیم، به همین خاطر من هم مصرف مواد را شروع کردم.

در بخش دیگری از تحقیقات مشخص شد این زوج جوان در مواردی که مدارک شناسایی را در خودروها پیدا می‌کردند با آنها سیم‌کارت می‌خریدند یا هر مدرک شناسایی را به قیمت ۱۵۰ هزار تومان می‌فروختند تا مواد تهیه کنند. آنها در اعترافات خود نیز گفتند به طور معمول روزی دو خودرو سرقت می‌کردند و پس از چند روز خودرو را که در محدوده ستارخان، صادقیه و مرزداران سرقت کرده بودند در خیابان رها می‌کرده‌اند.

منبع: روزنامه شرق

منبع: ساعت24

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۵۸۰۶۷۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم

به گزارش خبرآنلاین چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

23302

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198

دیگر خبرها

  • معرفی بهترین مستندهای جهان
  • مخالفت حاج‌قاسم سلیمانی با شهید شدن بابا پنجعلی
  • جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمی‌دهم مگر به شرط...
  • طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
  • طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • مستندی درباره مادری که دو بازیگر نقش دو دختر گمشده اش را بازی می کنند
  • دختر شاعر فلسطینی مانند پدرش کشته شد
  • گزارش روزنامه شهرداری تهران درباره یک شغل جدید با عنوان «یک زندگی سگی»!
  • فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (9 اردیبهشت)