مبادا بوی عطر به حاجآقا برسد!
تاریخ انتشار: ۶ آبان ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۵۹۹۳۳۱
«نفسهای خردلی» یکی از هزاران روایت ناگفته از جنگ تحمیلی است. این اثر خاطرات مردی را روایت میکند که تنها با ۱۰درصد از ریههایش به زندگی ادامه میدهد.
به گزارش مشرق، «نفسهای خردلی» از جمله آثار تازهمنتشرشده سوره مهر است که فراز و نشیب زندگی یکی از جانبازان شیمیایی هشت سال دفاع مقدس را روایت میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ژیلا اویسی که کار نگارش این اثر را بهعهده داشته است، در این کتاب داستان زندگی جانبازی را روایت میکند که بهدلیل مجروحیت شیمیایی، دو ماه و چند روز در بیهوشی کامل بوده و با توجه به وخیم بودن شرایط جسمیاش، همه پزشکان ایران و ژاپن از او قطع امید کردند. سرهنگ علی جلالی فراهانی زندگیاش را تنها با ۱۰ درصد از ریههایش ادامه داده است.
نویسنده برای پر کردن جای خالی روایتهای ناگفته از دورانی که راوی در بیهوشی کامل بهسر برده، بهسراغ راویان دیگر نیز رفته است. بخشی از روایتهای این کتاب به خاطرات مهین میرزایی، همسر سرهنگ جلالی اختصاص دارد.
از سوی دیگر «نفسهای خردلی» کوشیده تا با نثری داستانی و با استفاده از جذابیتهای داستان، خاطرهای از جنگ را روایت کند که پازلی نانوشته از هشت سال حماسه مردم ایران بود. بخشهایی از این اثر نیز به طرح مشکلاتی اختصاص دارد که خانواده جانبازان با آن هر روز دست و پنجه نرم میکنند.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم:
صدای تلفن همراه آقای جلالی بلند شد. او از اتاق خارج شد، میشنیدم راجع به سفری به هلند صحبت میکند. آن را یادداشت کردم تا حتماً از او بپرسم. مهین خانم متوجه شد، گفت: «برای شرکت در جلسه سازمان منع استفاده از سلاحهای شیمیایی انتخاب شده.»، با اینکه همسرش در اتاق نیست، آرام صحبت میکند تا مبادا او بشنود و رنجیدهخاطر شود، زیر لبی گفت: «حاجی ظاهرش خوب و سالم بهنظر میرسد؛ ولی از درون مثل شمع در حال آب شدن است، یعنی همه آنهایی که شیمیایی شدهاند اینطور هستند. او از قضاوت مردم و بیتوجهی آنها دلگیر است.»
در یک غروب سرد پاییز در خیابان نزدیک خانه، ماشین خاموش شد. حاجی هر چه استارت زد روشن نشد. باد تندی میآمد و ماشینها بوق میزدند. مهین خانم پیاده شد تا ماشین را تا کنار خیابان هل بدهد. اما ماشین سنگین بود و تکان نمیخورد. هیچ کس برای کمک نایستاد. هیچ کس فکر نمیکرد شاید مشکلی هست که مرد پیاده نمیشود و این زن تلاش میکند تا کار او را انجام دهد. بعضیها فقط سر تکان میدادند و بعضی زیر لب متلکی میگفتند و میرفتند. خدا خدا میکرد حاجی نشنود. علی خودش پیاده شد و به هر زحمتی بود ماشین را تا کنار خیابان کشاند. نفسش گرفت و سرفه کرد؛ آنقدر که حالش بد شد و مجبور شدند داخل یکی از مغازهها بروند تا آب گرمی بخورد و حالش جابیاید.
مهین خانم با صدای لرزانی گفت: «حاجی باید جایش گرم باشد، بوی عطر و غذای سرخکردنی به او نخورد، وگرنه به سرفه میافتد و حالش بد میشود.»، ولی او عاشق عطر است. به لباسهایش عطر میزند و داخل کمد میگذارد تا بوی آن ملایم شود.
علی نمیتواند چیزی سنگین بلند یا جابهجا کند؛ حتی شاید چند کیلو میوه. خریدهای خانه با مهین خانم است. گاهی که با هم در خیابان و کوچه و بازار هستند و خریدها دست اوست، مردم با تأسف سر تکان میدهند؛ بدون آنکه بدانند این دلسوزی نیست، بلکه نمک به زخم دیگران پاشیدن است.
مهین خانم از خودش راضی نیست، میگوید: «گاهی فراموش میکنم همسرم یک جانباز هفتاد درصد است و فقط بیست درصد از ریه او کار میکند. از همسرم توقع یک مرد سالم را دارم. گاهی بداخلاقی میکنم.»، میگوید بارها از حاجی خواسته او را درک کند و ببخشد... .
انتشارات سوره مهر این اثر را در ۲۲۰ صفحه و بهقیمت ۳۰ هزار تومان در دسترس علاقهمندان قرار داده است.
منبع: مشرق
کلیدواژه: بازار سکه و ارز تحولات عراق روح الله زم کتاب حمله شیمیایی کتابخوانی سوره مهر جانباز شیمیایی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۵۹۹۳۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ماشین مغزشویی صهیونیستها به دیوار خورد!
دریافت 40 MB کد خبر 6090556