هنوز زمین زیر پایمان میلرزد/ پیدا کردن خانه سخت تر از پیدا کردن نان از زیر سنگ
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۷۹۳۷۸۳
عصرایران؛ سوگل دانائی- «خیلی سعی کردم، فراموشش کنم انگار بین دو راهی گیر کرده باشم که بروم و فراموش کنم یا بمانم و دائم به یاد بیاورم و مرور کنم. من راه دوم را انتخاب کردم، آدمهای کمی راه اول را رفتند و مهاجرت کردند. ولی مایی که ماندیم هر شب تمام چیزهایی را که شب زلزله دیدیم، مرور کردیم. هنوز هم مرور میکنیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آن شب در ساعت ۲۱ و ۴۸ دقیقه، روز ۲۲ آبان سال ۹۶، زلزله ۷ ریشتری به جان سرپل ذهاب افتاد و بیش از ۹۰۰ هزار نفر را بیخانمان کرد.
حالا مردم اینجا ایستادهاند، گوشهای از تاریخ و مرور میکنند جغرافیای دردی را که زندگیشان را دو نیمه کرده است. یک نیمه قبل از شب ۲۲ آبان ۹۶ و یک نیمه بعد از آن. میگویند هیچکس نفهمیده که این ۲ سال چگونه برایشان گذشته است. ۲ سالی که هر شب پریشانی برسرشان آوار شده و هیچکس ندانسته آنها به کدامین گناه رنج میکشند.
در وصف پریشانی، گفتار چه گوییم؟
زمین سست است، پر از شن و سنگ. تا چشم کار می کند روی همین زمین سست، کانکس چیده شده. بعضی به رنگ سرخ و بعضی به رنگ سفید و منقش به واژه اهدایی.
میان هر ردیف کانکس، یک متری فاصله است. در این فضای یک متری میان سنگ و شن لولههای فاضلاب پولیکایی قرار دارند که به گفته اهالی اگه هنگامه راه رفتن یک چشمت به آنها نباشد و بینشان گیر کنی، مثل مین عمل میکنند.
منطقه فولادی چنان تاریک است که گمان میبری، نیمههای شب است نه چند دقیقه بعد از غروب خورشید. خانهها اینجا شمایل یکسان دارند. هر کانکس فضای ۲ متر در ۲ متر به ساکنانش میدهد.
داخل تمام آنها یک موکت سراسری است و یک چراغ علاالدین یا بخاری برقی کوچک. چند دست پتو و متکای نمدار کنار دیواره کانکسها چیده شده. سقف و جدارهها اغلب چکه میکنند و سوز پاییزی را از خودشان عبور میدهند.
دستشوییهای کانکسها یکی در میان آب ندارند و یک آفتابه کوچک کنار در هرکدام جا خوش کرده است.
خانههای اینجا از آشپزخانه یک گاز پیک نیکی دارند و چند دست ظرف ملامینی و یک قابلمه آلومینیومی.
میگویند، برق اینجا زیاد در رفت و آمد است، همین گزاره باعث شده که شمع و چراغ باطری همدم مردم شود. مثل پلاستیکهای بزرگی که روی کانکسهاست و عایق سرما. مثل حشرات ریز و درشتی که اعضای جدید خانوادهها شدند، جان سختهایی که سرما و گرما نمیشناسند.
چند قدم آنطرفتر خانههای بلند و چند طبقه مسکن مهر در خیابان کناری منطقه فولادی در حال تکمیلند. خانههایی با رنگهای سفید و نارنجی و صورتی که غیر بومیها نمیتوانند به آنها وارد شوند.
دو بلوک از این خانهها فقط تیر آهن دارد و به گفته پیمانکار، بودجه برای تکمیلش کافی نیست.
باقی خانهها کم و کاستیهایی دارند. یکی دیوار ندارد و یکی پنجره، یکی در ندارد و یکی رنگ، یکی برق و یکی آب لوله کشی.
پس لرزههای سرپل ذهاب ترکهایی به جان خانههای مسکن مهر هم انداخته است. ترکهایی که حتی از روی عکسهای خانهها هم مشخص است.
۲ سال گذشته اما به گمان مردم شمایل کم رمق زلزله هنوز در این اطراف پرسه میزند.
حال که ندارم خانه در اینجا، خانه در آنجا
«اون شب ما سر یک میز نشسته بودیم، من و زنم و پسر هشت ساله و دخترم که اون موقع چهار سالش بود. شام میخوردیم، دخترم غذا نمیخورد، من و زنم دائم صداش میکردیم که سر سفره بشینه، ساعت ۹ و ۴۰ دقیقه بود که وسایل سفره رو جمع کردیم، من رفتم حیاط سیگار بکشم، مثل همیشه، دور از نگاه بچهها. بعد از شام حالم بهم ریخته شد.
تو خودم رفتم، تازه مهاجرت کرده بودم سرپل حدودا یک سال پیش، قبلا کرج بودم، برای مشکلات مالی اومدم. بعد از ۲۰ سال اومدم شهری که توش به دنیا اومده بودم، کبریت زدم، نشستم لبه پله حیاط خونه، همین که اومدم کبریت رو خاموش کنم، دلشورهم شروع شد. نمیدونم شما اعتقاد داری یا نه اما انگاری بهم الهام شد، قراره یه چیزی بشه.»
مکث کوتاهی میکند و میگوید ۳۷ ساله است و بعد از زلزله، بعد از کار اداریش، راننده خطی کرمانشاه- سرپل ذهاب شده: «زمین زیر پام تکون میخورد من حسش میکردم. مثل وقتی تو دریا باشی و زیر پات خالی شه، زنم جیغ کشید، پسرم گریه میکرد، بغلشون کردم آوردمشون تو حیاط. تک تک دیوارها ریخت پایین، جلوی چشمای خودم. دستمزد تمام سالهایی کار کرده بودم و شده بود خونم، ریخت رو سرم، از بین رفت. ۳۰ ثانیه هم نگذشت، گفتم ملیکا، ملیکا، دخترم نبود.»
چشمهایش را میبندد، دستهایش را در هم گره میزند تا لرزش آنها را پنهان کند. صدایش را صاف میکند و ادامه میدهد: « زنم و پسرم کنارم ایستاده بودن، شوکه بودیم، زیر پای پسرم خیس شد، رفتم تو خونه، برقا رفته بود، صدا کردم ملیکا، ملیکا، رفتم گوشیمو پیدا کنم، نور بندازم تو خونه، دیدم ملیکا زیر میز نهار خوری چمباتمه زده، آوار ریخته بود روش اما چون زیر چوب بود، طوریش نشده بود. گریه میکرد، بغلش کردم، رفتیم حیاط، دیگه به چیزی نگاه نکردم. همه چیز خاک شده بود اما برای ما مهم ملیکا بود که پیدا شد.»
میگوید، برای ساخت خانه وام گرفته، وام ۳۰ میلیونی بلاعوض، خانهاش را با تیر آهن از نو ساخته اما نیمه تمام مانده. از گرانی میگوید و به : «وقتی همه چیز گرون شد، دیگه نتونستم تا آخر بسازم، حالا برای تکمیل خونه ۳۰ میلیون دیگه پول میخوام، برای اینکه پیچ و مهرهای نباشه تا با یک زلزله دیگه خراب نشه رو سرمون. همین شد که کانکس نشین موندیم، تا بتونیم پول جمع کنیم و بقیه خونه رو بسازیم البته اگر گرونتر نشه. دوست و آشنامون میگن برو کرج، اما دیگه اونجا هم نمیتونم برگردم، دیگه پولم به اونجا هم قد نمیده، از اینجا مونده و از اونجا رونده شدم.»
آن لحظه خبر شوی که ویران شدهای
«تا مدتها خواب میدیدم همه چیز داره میلرزه، حتی اگه یک ساعتم میخوابیدم، باز خواب میدیدم که زمین لرزیده و زیر آوار موندم، هر روز که میگذشت بدتر میشد، از یک جایی به بعد خوابها واقعی شدن.
هر روز پس لرزه میومد، زمین زیر پامون یه لحظه هم آروم نمیشد، ۴ ریشتر، ۳ ریشتر، الانم میاد، ۲ سال گذشته اما هنوز میاد، میبینی درز کانکسها باز شده، خیلی از خونههایی که تازه برامون ساختن هم ترک برداشته. دائم پس لرزه میاد اما نمیدونم چرا عادی نمیشه، هربار ترسناکه. خیلی شبها شده که اومدیم بیرون. خیلی شبها شده که مردم خونه دار هم اومدن بیرون، عادی نشده برامون، مثل مرگ میمونه، همیشه ترسش هست. مرگ که عادی نمیشه، میشه؟»
زهرا، ۳۰ ساله است. خانهاش در مسکن مهر سرپل ذهاب بود. ۴ سالی از ازدواجش گذشته بود که زلزله کانکس نشینش کرد. او تا مدتها برای از بین بردن کابوسهایش تحت درمان روانپزشک بود. «خیلیها میگن برید از اینجا، هرکی میاد، میگه اینجا امنیت نداره، دوباره زلزله میاد، این پس لرزهها هم نشونهس. ولی چاره چیه، اینجا خونه بعد از زلزله گرون شد، اجاره خونه ۱۰۰ متری شد ۵۰ میلیون پیش، با یک میلیون اجاره، عین جاهای دیگه. میگن چون خونه کم شده، همه جا خراب شده، قیمت خونه رو بردن بالا، ماهم موندیم تو کانکس، با این قیمتا که نمیشه رفت جای دیگه، باید بمونیم تا خونههامون تموم شه.»
دست به سینه در تاریک و روشن بلوکهای مسکن مهر ایستاده و گاهی نیم نگاهی به چراغهای روشن ساختمانهای بالای سرش میاندازد. زهرا میگوید بلوک آنها هم در حال ساخت است و هنوز تکمیل نشده. میگوید، تمام وامی را که دولت به همسرش داده بود، پیمانکار گرفت تا خانه را از نو بسازد.
«ماها هنوزم میترسیم، یعنی همه اینهایی که میبینی الان میرن تو این مسکن مهرا میترسن اما چاره چیه؟ حالا هم ازمون ۳۰۰ هزارتومن پول میخوان یک روز میگن پول بابت اجاره این مدته، یک روز میگن بابت کلید پریزه، یه روز میگن بابت رنگ خونهست. فقط دلمون خوشه اگر بریم تو خونه لااقل دیگه پس لرزهها دیوار خونه رو مثل دیوار کانکس از هم باز نکنه. اینجوری لااقل ترسمون میریزه، لااقل عادی میشه همه چیز برامون. »
کی رفته را به زاری باز آری؟
شادابی جوانان را ندارد، میگوید فقط شناسنامهای ۱۸ ساله است اما در این ۲ سال به قدری بزرگ شده که خودش گاهی گمان میکند، ۳۰ ساله است. نامش کوثر است، به گمانش زلزله کم از جنگ نداشته است، او میگوید:«شما بهش میگید افسردگی ما میگیم داغ. داغدار شدیم.
همه چیز خراب شده بود. خونهمون تو مسکن مهر بود، بلوک ۳، طبقه دوم. پرت شدیم پایین. مادرم زیر آوار موند، دستش شکست. بابامم پاش شکست، نمیتونستن راه برن، تا مدتها شوکه شده بودیم. انگار جنگ شده بود نه زلزله. فکر میکردیم موشک خورده تو خونمون. همه چیزش شبیه جنگ بود. فکر میکردیم، نمیخوان بگن که جنگ شده، کم کم که آروم شدیم فهمیدم زلزله بوده. بهمون یک کانکس بزرگ دادن که من و خواهرم با مادر و پدر اونجا بمونیم.»
خودکشی کلید واژه حرفهای دختریست که با خانوادهاش در منطقه فولادی ساکن بوده. او میگوید: «اگر بگم به خودکشی فکر کردیم دروغ نگفتم، به خودم گفتم بمیرم بهتر از اینه. اهل شکایت و غر نیستم اما شما هم اگر یه روز تو زندگیتون موش بیاد روی قابلمه غذاتون چی به سرتون میاد؟ اگر برید حموم ببینید موش زیر پاتونه کلافه میشید، فقط موش که نبود، مار هم بود، هر حشره عجیب و غریبی تو تابستون سروکله ش پیدا می شد، زمستون هم که سرما بود. بارون که میاومد، یهو کانکس رو آب بر میداشت. فقط این نبود. مدرسه که میرفتیم معلم میگفت برا چی میخواید درس بخونید؟ وضعیت اینه معلوم نیست، درست شه یا نه.»
دختر جوان دائم با انگشت اشاره خانهای را که قرار است در آن ساکن شوند، نشان میدهد و میگوید: «من یکی از کسانی بودم که بعد از زلزله رفتم خونهمون رو دیدم، مادرم ام اس داشت، باید قرصهاش رو پیدا میکردم، وقتی رفتم انگار همه چیز رو خاک کرده بودن، اصلا چیزی پیدا نمیشد، انگار ارتش دشمن ریخته بود همه چیز رو جمع کرده بود. بعد کارمون شد، هر روز رفتن به خونه قبلیمون و گشتن دنبال وسیلههامون.»
اشکهایش را با روسری کردیاش پاک میکند و ادامه میدهد: «انگار باور نکرده بودیم که همه چی نابود شده. مامانم هر روز گریه میکرد، هر روز شیون، یادمون رفته بود چطور باید زندگی کنیم. اولش همه یادمون بودن بعد دیدیم هیچکس به فکرمون نیست، انگار یادشون رفته باشه که ما هم هستیم.
انگار بین ما و مردم دیگه یک مرز کشیدن. کم کم به خودمون اومدیم، یک سال طول کشید، خواهرم کنکور داد، امسال نوبت منه. مامانم کمتر گریه میکنه، بابام میره سرکار، داغمون کم شده.عادت کردیم، قوی شدیم، موشها و مارها هم شدن جزوی از ما، بارون و سرما رو دیگه بهش عادت کردیم، میریم یک گوشه کانکس میشینیم و درس میخونیم، یک وقتا که سرد نباشه هم میریم پارک، عادت کردیم. آدمها به مرگم عادت میکنن دیگه اینکه مرگ نیست، هست؟»
به گزارش عصر ایران، در زلزله سرپل ذهاب حدود ۱۸ هزار واحد مسکونی تخریب شد و حدود ۱۰ هزار میلیارد خسارت دید. کانکسها از سطح سرپل ذهاب جمع آوری شدند و خانهها در روستاها تاحدود ۷۰ درصد بازسازی شدند اما هنوز که هنوز است به منطقه فولادی و مسکن مهر که قدم بگذاری، پر است از خانههای آهنی کوچکی که روایتگر دردیست که مردم در این ۲ سال کشیدند. اینجا هنوز هم نزدیک به ۷۰۰ نفر در کانکس ساکنند و بحران خانه دارند. بحرانی که هر روز وعده رفع شدن آن را میشنوند.
منبع: عصر ایران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۷۹۳۷۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تن «سنگلج» میلرزد! + تازهترین توضیحات مدیر تئاتر
مدیر کل هنرهای نمایشی با تشریح پیگیریهایی که در زمینه ساخت و ساز ساختمان مجاور تماشاخانه سنگلج صورت گرفته، تاکید کرد که هر ساخت و سازی در مجاورت این بنا باید با مجوز وزارت ارشاد و میراث فرهنگی صورت بگیرد.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در چند روز اخیر، ساخت و ساز ساختمان مجاور تماشاخانه «سنگلج» که در تملک شهرداری تهران است و از دوره مدیریت محمد باقر قالیباف بحث واگذاری آن به این تماشاخانه مطرح بوده، خبرساز شده است. بعد از ابراز نگرانی پریس مقتدی، مدیر این تماشاخانه درباره آسیب زدن به این بنای قدیمی، مشاهده خبرنگار ایسنا هم حاکی از آن است که به هنگام ساخت و ساز ساختمان مجاور، بنای تماشاخانه سنگلج دچار لرزش میشود و از آنجاکه این تماشاخانه روی قنات قرار گرفته و پیشتر هم فرونشست داشته، این ساخت و ساز نگرانی جامعه هنری را در پی دارد که مبادا فاجعهای انسانی در پیش باشد. از سوی دیگر از آنجاکه تماشاخانه «سنگلج» در فهرست آثار ملی ثبت شده است، هر گونه ساخت و سازی در مجاورت آن باید با هماهنگی وزارت میراث فرهنگی باشد.
تن «سنگلج» میلرزد! + تازهترین توضیحات مدیر تئاتر
در همین زمینه کاظم نظری، مدیر کل هنرهای نمایشی درباره آخرین وضعیت ساخت و ساز ساختمان مجاور «سنگلج» به ایسنا گفت: از دفتر طرحهای عمرانی پیگیر این مساله هستیم و کارشناسان این دفتر از ساختمان بازدید کردهاند. در حال حاضر چالبرداری انجام نشده و فعلا ساخت و ساز در مرحله همسطح زمین است، ولی اگر بخواهند چالبرداری کنند، باید از وزارت ارشاد و میراث فرهنگی مجوز بگیرند.
او ادامه داد: فعلا نامهنگاریهای لازم با میراث فرهنگی و دفتر حقوقی وزارت ارشاد انجام شده و اگر قرار باشد ساخت و ساز ساختمان مجاور تماشاخانه سنگلج گسترش پیدا کند یا دخل و تصرفی در آن صورت بگیرد، قطعا باید با هماهنگی وزارت ارشاد و میراث فرهنگی باشد.
نظری اضافه کرد: فعلا دفترهای اداری مالی، حقوقی و طرحهای عمرانی با میراث فرهنگی در تعامل و تماس هستند. ما هم نامهنگاریهای لازم را با میراث فرهنگی انجام دادهایم، ولی کارشناسی که مسئول رسیدگی به این موضوع (خانههای ثبت شده در فهرست آثار ملی) است، فعلا در ماموریت به سر میبرد و قرار است هفته آینده این موضوع با پیگیری ایشان دنبال شود.
او در پاسخ به اینکه با توجه به تخریبی که صورت گرفته، به نظر میرسد ساخت و ساز ادامه داشته باشد و متوقف نشود، توضیح داد: قطعا اگر قرار باشد ساخت و ساز ادامه پیدا کند، باید مسائل امنیتی و پروتکلهای اماکن ثبت شده در فهرست آثار ملی را رعایت کنند. ما تا پیش از عید پیگیر بودیم که ساختمان مجاور تماشاخانه سنگلج به این تماشاخانه واگذار شود همچنانکه خیلی از بزرگان هنر کشورمان هم پیگیر این قضیه بودند، ولی متاسفانه با رفتن آقای قالیباف از شهرداری، این موضوع مسکوت ماند.
مدیر کل هنرهای نمایشی با تاکید بر ضرورت گسترش نمایشهای ایرانی یادآوری کرد: اگر قرار به راهاندازی بنیاد تئاتر ملی باشد، نیازمند فضایی برای تولید هنر و انجام کارهای پژوهشی هستیم و با این تصور که شهرداری ساختمان مجاور سنگلج را در اختیار ما قرار میدهد، منتظر اجرایی شدن این وعده بودیم که مساله ساخت و ساز پیش آمد.
او در پاسخ به اینکه طبق مشاهده ایسنا، بر اثر این ساخت و ساز، تماشاخانه سنگلج دچار لرزش میشود، گفت: امیدواریم این ساختمانساز به فاجعه انسانی منتهی نشود. به هر حال ما هم این نگرانیها را داریم و پیگیر حل این وضعیت هستیم. اما فعلا شرایط به گونهای نبوده که اجرای نمایش را متوقف کنیم.
نظری در ادامه درباره آخرین وضعیت ساخت و ساز اداره تئاتر نیز گفت: مجوز اداره تئاتر را از شورای عمرانی گرفتهایم و مشغول برآورد هزینهها هستیم تا کار شروع شود. آقای وزیر هم دستور لازم را صادر کردهاند. قرار است تا هفته آینده برآورد هزینه نقشه ساختمان از سوی دفتر طرحهای عمرانی وزارت ارشاد ارایه شود. اگر بتوانیم مجوز یک بنای ۵، ۶ طبقه را بگیریم، مهمانسرایی هم برای هنرمندان تئاتر استانها خواهیم ساخت تا دیگر نیازی به اقامت در هتل نداشته باشند. ضمن اینکه امیدوارم بتوانیم دفترهایی برای کارگردانان تئاتر تهران در یکی از طبقات اداره تئاتر بنا کنیم.
لازم به یادآوری است که تماشاخانه سنگلج با نام پیشین ۲۵ شهریور، نیمه اول دهه ۴۰ در محله قدیمی سنگلج راهاندازی شد که محل کار و فعالیت بزرگانی، چون عزتالله انتظامی، داود رشیدی، جمشید مشایخی، محمد علی کشاورز، علی نصیریان، جعفر والی، رکنالدین خسروی، بهرام بیضایی، اکبر رادی، غلامحسین ساعدی، عباس جوانمرد، خلیل موحد دیلمقانی، محمود دولت آبادی، بیژن مفید و ... بوده است. این تماشاخانه به عنوان تالاری ویژه اجرای نمایشنامههای ایرانی تعریف شد و هرچند در بخشی از تاریخ فعالیت خود، میزبان اجرای نمایشنامههای خارجی هم بوده، ولی همچنان به عنوان نماد تئاتر ملی کشورمان به شمار میرود. تالاری که به گفته علی نصیریان، خشت خشت آن پر از برای بزرگان تئاتر کشورمان پر از خاطره است.