Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «باشگاه خبرنگاران»
2024-04-26@10:54:00 GMT

سرقت به خاطر ازدواج با دختر مورد علاقه

تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۸۲۳۴۷۰

سرقت به خاطر ازدواج با دختر مورد علاقه

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،احمد از بی‌پولی خسته شده بود. چند ماهی بود که عاشق دختری در محله شده و دیگر آرام و قراری برایش نمانده بود. می‌ترسید کسی از راه برسد و دختر را به عقد خود در آورد و او عمری در حسرت بسوزد، ولی وقتی به خودش نگاه می‌کرد، می‌دید که آه ندارد با ناله سودا کند. بیکاری و بی‌پولی امانش را بریده بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

چندباری به کنایه درباره ازدواج با مادر پیرش حرف زده بود، ولی مادر هر بار با صدای گرفته‌اش گفته بود:

-ای پسر! مگر مردم دخترشان را از سر راه آورده‌اند مردم دختر شوهر می‌دهند که یک نان خور کم کنند نه این‌که داماد سرخانه بگیرند و نان خوری برای خودشان اضافه کنند. برو دنبال کار و پول. تو حتی نمی‌توانی یک جعبه شیرینی بخری تا من دستم بگیرم و به خواستگاری بروم.

از حرف‌های مادر هر چند ناراحت شده بود، ولی خب مادرش حقیقت را می‌گفت؛ پدر نداشت خدا بیامرز در جوانی دار دنیا را ترک و آن‌ها را تنها گذاشته بود. مادر با هزار سختی دخترش را شوهر داده و حالا مانده بود احمد. به سرش زد که از شوهر خواهرش قرض کند، ولی او هم شرایط خوبی نداشت همین که شکم خواهرش را با سه بچه قد ونیم قد سیر می‌کرد، مرد زرنگی بود.

با خودش فکر کرد اگر یک سرمایه کلان به دست آورد می‌تواند به راحتی ازدواج و با آن سرمایه زندگی‌اش را رو به راه کند، ولی در این دنیا هیچ‌کس را نمی‌شناخت که حتی به او یک اسکناس هزار تومانی بدهد. از این همه تنهایی و بی‌کسی گریه‌اش گرفت. از این‌که چرا این قدر بی‌لیاقت است و جوهره کار و زندگی شرافتمندانه را ندارد ناراحت بود. درهمین فکر‌ها بود که از خانه بیرون زد. وقتی به خیابان رسید با شنیدن صدای آشنایی از دنیای خودش بیرون آمد.

-چی شده احمد خان! نکند کشتی‌هایت غرق شده‌اند.
یکه‌ای خورد.

-سلام!
زهرا روبه‌رویش ایستاده بود. نیش اش تا بنا گوش اش باز شد.

-تویی؟
-آره باید مسئله مهمی به تو بگویم. آخر هفته خواستگار دارم.

یک دفعه احساس کرد قلب اش در حال گرفتن است.

-خودت را لوس می‌کنی.

زهرا با ناراحتی گفت:

-حوصله داری؟

زهرا این را گفت و به سرعت به طرف خانه‌شان راه افتاد. دلش می‌خواست با صدای بلند فریاد بزند، احساس می‌کرد قلب اش در حال گر گرفتن است.

-سلام احمد خان!
شنیدن صدای هوشنگ خان او را از دنیای سیاهی که در آن غوطه ور شده بود بیرون آورد. هوشنگ خان صاحب یک فروشگاه لوازم خانگی بود که به جز به صورت نقدی چیزی نمی‌فروخت. اهل محل او را به ناخن خشکی می‌شناختند و احمد می‌دانست که آب از دست او نمی‌چکد. حالش آن قدر بد شده بود که هوشنگ خان او را به درون مغازه برد و روی صندلی نشاند.

-چی شده جوان؟ این چه حال و روزی است که داری؟

-چیزی نیست. فشار خونم پایین آمده است.

احمد شب تا صبح بیدار بود. فکرش به هزار جا می‌رفت. برای یک لحظه نمی‌توانست از فکر مغازه هوشنگ‌خان بیرون بیاید. برای همین به ذهن‌اش رسید که سرمایه‌اش را از آن جا تامین کند. چند روزی مغازه و رفت و آمد‌های هوشنگ خان را زیر نظر گرفت. آن شب دلهره عجیبی داشت. کمی این پا و آن پا کرد و بعد به خیابان آمد. در آن موقع شب هیچ کس درخیابان نبود. آرام خودش را به کرکره مغازه رساند و پس از چند دقیقه قفل را باز کرد. قفل در را هم به سختی باز کرد و داخل شد. کرکره را پایین کشید و خودش را به گاوصندوق رساند. چند ساعتی بعد از کلنجار رفتن با گاو صندوق در آن را باز کرد. با دیدن چند میلیون تومان پول شوکه شد. پول‌ها را برداشت و در فکر فرو رفت. وقتی به خودش آمد که صدای بوق ماشین‌ها را شنید. آرام از مغازه بیرون زد و شروع به دویدن کرد. به کوچه خلوتی رسید. روی پله یک‌خانه نشست. گونی لوازم کارش را کنارش گذاشت و به فکر مراسم عروسی افتاد. دسته‌ای از پول‌ها را از گونی بیرون آورد در یک لحظه ناگهان صدای مردی را شنید. یک پلیس از ماشین گشت پیاده شده و به طرف او می‌آمد. دستپاچه شد و گفت:

-بقیه‌اش این‌جاست. فقط مرا با خودتان نبرید. آخر اگر زهرا بفهمد غیرممکن است که زن من بشود.

منبع:خراسان

انتهای پیام/

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: اخبار حوادث سرقت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۸۲۳۴۷۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اعدام و حبس برای عاملان تعرض به ۲ دختر دانش آموز

 یک سال قبل دختر ۱۷ ساله‌ای به نام مهتاب به همراه مادرش با مراجعه به پلیس آگاهی مدعی شد از سوی ۴ پسر مورد تعرض قرار گرفته است.

وی در تشریح ماجرا به مأموران گفت: دو هفته قبل در مسیر مدرسه با پسری به نام نیما آشنا شدم و چند روز باهم مکالمه تلفنی داشتیم و او به من ابراز علاقه کرد، بعد از یک هفته هم با هم قرار گذاشتیم تا همدیگر را ببینیم. من هم برای اینکه تنها نباشم با دوستم نسرین به سر قرار رفتم. نیما هم با برادر، پسرعمو و یکی از دوستانش به نام شهرام سر قرار آمد، آنها ما را سوار خودروی‌شان کردند و به بهانه تفریح و گشت و‌گذار در خارج از شهر ما را به بیابان‌های ورامین بردند. وقتی به آنجا رسیدیم ناگهان حس بدی پیدا کردم، چون آنجا محلی برای تفریح نبود، از نیما خواستم تا برگردیم، اما آنها بدون توجه به اعتراض من و دوستم به ما حمله کرده و به زور به ما تعرض کردند، بعد هم ما را در نزدیکی خانه‌مان از ماشین پیاده کردند. وقتی وارد خانه شدم آن‌قدر وضعیت پریشانی داشتم که مادرم خیلی سریع با دیدن من متوجه شد اتفاقی برایم افتاده است. من هم موضوع را برایش تعریف کردم و تصمیم گرفتیم از آنها شکایت کنیم. البته نسرین به خاطر ترس از اینکه خانواده‌اش متوجه موضوع نشوند شکایت نکرد.

با ثبت این شکایت، مأموران ۴ پسر جوان را ردیابی و بازداشت کردند.

پس از بازداشت متهمان، نسرین هم با مراجعه به پلیس آگاهی از ۴ متهم شکایت کرد. در ادامه دو شاکی پرونده با دستور قضایی به پزشکی قانونی فرستاده شدند و کارشناسان این سازمان پس از معاینه و بررسی آثار ضرب و شتم، تعرض به دو دختر جوان را تأیید کردند.

با تکمیل تحقیقات برای ۴ متهم پرونده کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه ۵ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
 
در دادگاه چه گذشت

در ابتدای این جلسه مهتاب به جایگاه رفت و گفت: اعتماد بی‌جای من باعث شد تا زندگی خودم و دوستم نابود شود. ما در آن بیابان التماس می‌کردیم و اشک می‌ریختیم، اما نیما و آن ۳ نفر بدون توجه به التماس و گریه‌های ما به طرز وحشیانه‌ای کتک‌مان زدند و تعرض کردند. از آن روز به بعد یک لحظه آرامش ندارم و به لحاظ روانی آسیب زیادی دیده‌ام. به همین خاطر حاضر نیستم آنها را ببخشم و برای آنها درخواست اشد مجازات دارم.

پس از آن نسرین به جایگاه رفت و درحالی که اشک می‌ریخت، گفت: همه واقعیت را مهتاب گفت، اما من فقط این را می‌گویم که این ۴ نفر کاری کردند که از ترسم نمی‌خواستم به خانه‌مان برگردم و در نهایت هم به خاطر عواقب این موضوع واقعیت را به خانواده‌ام نگفتم. حتی از ترس اینکه آنها دوباره آزارم دهند یا خانواده‌ام پی به این ماجرا ببرند، تصمیم گرفتم شکایت نکنم تا اینکه متوجه شدم آنها دستگیر شده‌اند و بعد شکایت کردم. حالا هم نه رضایت می‌دهم و نه می‌بخشم و درخواست حکم اعدام برای متهمان دارم.

سپس ۳ متهم یک به یک به جایگاه رفتند و اتهام تجاوز به عنف را نپذیرفتند و ادعا کردند که با ۲ شاکی پرونده دوست بودند و رابطه با میل و خواسته دوطرف صورت گرفته بود.

شهرام ۱۷ ساله هم که از کانون اصلاح و تربیت به دادگاه منتقل شده بود، اتهامش را نپذیرفت و مدعی شد مهتاب و دوستش را آزار نداده است.

در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و با توجه به مدرک‌های موجود در پرونده، گزارش‌های کارشناسان پزشکی قانونی و پلیس، دو برادر و پسر عموی‌شان را به اعدام محکوم کردند و از آنجا که شهرام در زمان ارتکاب جرم زیر سن ۱۸ سالگی بوده، به ۵ سال حبس محکوم شد.

روزنامه ایران

باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی

دیگر خبرها

  • (تصویر) عکس‌هایی از جشن عروسی دختر ناصرالدین‌شاه؛ ۱۳۰ سال قبل
  • حرف‌های جالب عروس بزرگ امام: نمی‌خواستم ازدواج کنم اما.. /آقا مصطفی، روحانیِ مدرنی بود و در حجاب سختگیری نداشت
  • بسکتبال NBA | در لس آنجلس صدای جارو شنیده می شود
  • عروس بزرگ امام : نمی خواستم ازدواج کنم، قصد داشتم به درسم ادامه بدهم و به کشورهای خارجی سفر کنم؛ اما..
  • اگر به خودرو علاقه دارید این ویدئو را با صدای بلند ببینید! (فیلم)
  • سرقت برای انتقام!
  • دعوت نکردن حاج صفی به خاطر جوانگرایی نیست | مهاجم لیگ برتری را خط زدند که نابود شود
  • اعدام و حبس برای عاملان تعرض به ۲ دختر دانش آموز
  • قتل پیرزن تنها به خاطر سرقت طلا
  • حکم عاملان تعرض به ۲ دختر دانش آموز اعلام شد