جنایت خیابانی در دفاع از برادر
تاریخ انتشار: ۳۰ آبان ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۸۴۹۷۹۴
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق، وقوع درگیری در شهرک ولیعصر 20 مرداد سال گذشته به مأموران پلیس گزارش داده و اعلام شد فردی در این نزاع جان باخته است. با حضور مأموران در محل، تحقیقات آغاز شد. بررسیها نشان داد طرفین اصلی نزاع دو مرد جوان بودند که ساعاتی قبل از حادثه مرگبار با هم دعوا کرده بودند اما دو نفر که ربطی به این درگیری نداشتند، در این ماجرا دخالت کردند و یکی از آنها بهدست دیگری به قتل رسید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مأموران با انجام تحقیقات چند مرد جوان را که در درگیری حضور داشتند، بازداشت کردند. آنها همگی بهاتفاق گفتند ضارب جوان کشتهشده مردی به نام فریدون است. یکی از شاهدان گفت: ظهر روز حادثه فرهاد، برادر فریدون که مردی جوان است، با سعید درگیری لفظی پیدا کرد و سعید به او فحاشی کرد بعد دعوا تمام شد. سعید و دوستانش در کنار خیابان قلیان سرو میکردند و من هم به آنجا میرفتم. روز حادثه هم به آنجا رفته بودم که فرهاد و برادرش آمدند. فریدون مرد جاافتادهای بود ما اصلا فکر نمیکردیم او برای دعوا آمده باشد چون آنطور که از ظاهرش پیدا بود نزدیک به 70 سال داشت اما وقتی رسید زیر وسایل سعید زد و آنها را شکست. او با عصبانیت گفت حق ندارید به برادر من فحش بدهید و هر کسی فحش داده است، باید درباره دلیل این رفتارش توضیح دهد و عذرخواهی کند.
این شاهد ادامه داد: وقتی این موضوع مطرح شد، سعید خیلی عصبانی شد و دعوا بالا گرفت. رامین، دوست سعید، برای میانجیگری سمت فریدون رفت و به او گفت شما که سنوسالی دارید، بهتر است ماجرا را تمام کنید و درگیری ایجاد نکنید اما فریدون به سمتش حمله کرد و چاقو را به بدنش فرو برد. در نهایت با دخالت مأموران درگیری تمام شد.
پلیس تحقیقاتی را درباره فریدون آغاز کرد و متوجه شد این مرد 66 ساله است و پرونده شخصیت نزد پلیس دارد. او فرد شروری است که چند سال زندانی بود. عمده اتهاماتی هم که بهخاطرش بارها به زندان افتاده، درگیری و نزاع است. وقتی فریدون بازداشت شد مأموران آثار جراحت روی بدنش پیدا کردند که برخی از این جراحتها قدیمی و برخی هم به دلیل درگیری اخیر بود. فریدون بعد از بازداشت به قتل رامین اعتراف کرد و گفت: سعید به برادرم فرهاد فحش داده و فرهاد خیلی از این موضوع ناراحت بود. من برای دفاع از برادرم و آرامکردن او سراغ سعید رفتم اما آنها تعدادشان زیاد بود و به سمت ما حمله کردند من و برادرم تنها بودیم و مجبور شدیم با آنها درگیر شویم. آنها با سیخ و پایه قلیان به جان ما افتادند و من هم مجبور شدم چاقو درآورم چون آنها بهسمت من حمله کردند و با چاقو مرا زدند که آثارش هم وجود دارد. من به قصد کشتن کسی را نزدم وقتی رامین به سمت من آمد برای اینکه از خودم دفاع کنم او را زدم.
با وجود ادعای فریدون، پزشکی قانونی اعلام کرد ضربهای که بر بدن مقتول وارد شده، مستقیم و عمیق بوده است. بر اساس این نظریه، چاقوی سلاخی به صورت کامل و عمیق وارد بدن مقتول شده و قلب او را پاره کرده و همین هم باعث مرگ او شده است. همچنین مشخص شد ضربه از فاصله نزدیک به مقتول وارد شده است در حالی که به گفته شاهدان، مقتول هیچ آلت کشنده و سلاح و سرد و گرم در دست نداشت.
همچنین مأموران متوجه شدند علاوه بر فریدون افراد دیگری هم در این درگیری بودند که چند نفر از آنها نیز زخمی شدهاند. فریدون از یکی از آنها به نام ساسان شکایت کرد و گفت: ساسان بهضرب چاقو من را زد. او چنان مرا زخمی کرد که چند عمل جراحی روی بدنم انجام شد تا زنده بمانم. من از او شکایت دارم چون او بود که باعث شد درگیری بالا بگیرد و جو آنجا به هم بریزد. من وقتی رفتم و داد و فریاد کردم کسی چیزی نگفت اما ساسان به سمتم حمله کرد و مرا زد و بعد بقیه هم به سمت ما آمدند که این موضوع باعث درگیری و کشتهشدن رامین شد. آنها بودند که ما را وادار به دفاع کردند. با توجه به تحقیقاتی که مأموران انجام دادند، پنج مرد دیگر از جمله ساسان به اتهام شرکت در نزاع دستهجمعی بازداشت شدند اتهامی نیز از سوی فریدون متوجهشان شد و فریدون به دلیل آسیبی که دیده بود، از آنها شکایت و درخواست غرامت کرد. به این ترتیب، پرونده با صدور کیفرخواست از سوی دادسرا به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و به این ترتیب، فریدون به اتهام قتل عمدی رامین، همچنین ساسان و چهار نفر دیگر به اتهام آسیبرساندن به فریدون و شرکت در نزاع دستهجمعی محاکمه میشوند.
منبع: اقتصاد آنلاین
کلیدواژه: قتل درگیری نزاع دادگاه کیفری
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۸۴۹۷۹۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!
سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد میکردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر میشد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتاوانت ما شد. با آقا مجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم
شهیدحاج مجید رمضان از شهدای به نام و شناخته شده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) است. این شهید بزرگوار پیش از شهادت به عنوان رئیس ستاد لشکر ۲۷ خدمت میکرد و از او و حسن خلقی که داشت، روایتهای زیادی شده است. در گفتگو با سردار حاجرضا صادقی از همرزمان این شهید بزرگوار، خاطرهای جالب از او را تقدیم حضورتان میکنیم.
موضع حاج بابا
محرم سال ۱۳۶۱ در منطقه خیرناصرخوان یک موضع آتشبار داشتیم به نام موضع شهید حاج بابا. دو قبضه توپ ۱۰۵ از ارتش به صورت رابطهای گرفته بودیم و بخشی از آتش پشتیبانی منطقه را تأمین میکردیم. شب عاشورا برادر مجید رمضان که مسئول ستاد لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) بود آمد با هم برویم موضع حاج بابا. من و حاج مجید از بچگی با هم رفیق بودیم. در دبیرستان باهم رشته راه و ساختمان میخواندیم. با هم میرفتیم شهر ری کارگری میکردیم و خلاصه از سالها رفاقت و همراهی، کلی خاطره با هم داشتیم.
اروند قصرشیرین
برای رفتن به آتشبار نمیتوانستیم از جاده اصلی تردد کنیم؛ لذا باید از رودخانهای به نام اروند که در منطقه قصرشیرین بود عبور میکردیم. این رود اروند که من میگویم در قصرشیرین است. صرفاً تشابه اسمی با همان رودخانه معروف اروند دارد که عملیات والفجر ۸ با عبور رزمندگان از روی آن صورت گرفت. شاید خیلیها ندانند که در قصرشیرین هم یک رودخانه اروند داریم و با شنیدن نامش به اشتباه بیفتند.
به هرحال هوا تاریک شده بود که به رودخانه اروند رسیدیم. به خاطر بارندگیهای چند روز قبل، سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد میکردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر میشد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتاوانت ما شد. با آقامجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم و با برادر علی نورمحمدی که مسئول لجستیک ما بود تماس گرفتیم بیاید ما را بکسل کند و از رودخانه بیرون بکشد.
تویوتا مدل f ۲
برادر علی نورمحمدی یک تویوتا وانت مدل F ۲ قدیمی داشت که خیلی قوی بود. میتوانست هر ماشینی را بکسل کند. حتی چند بار هم کامیونهای زیل ارتش را که در رودخانه گیر کرده بودند با تویوتای خودش بکسل کرده و بیرون کشیده بود. وقتی با علی آقا تماس گرفتیم، نیم ساعت بعد خودش را با تویوتای قدرتمندش رساند. آمد و با کمی تقلا، ماشین ما را بکسل کرد و از رودخانه کشید بیرون. به خشکی که رسیدیم، مشکل روشن نشدن ماشین به قوت خودش باقی بود. شمع وایر و دلکو ماشین کاملاً خیس شده بود و هرکاری کردیم روشن نشد. برادر نورمحمدی ما را تا موضع شهید حاج بابا بکسل کرد و برد.
خاطره ناگفته
آن شب وقتی به موضع حاج بابا رسیدیم، دیدیم بچههای آتشبار آتشی روشن کردهاند. ما کنار آتش خودمان را گرم و لباسهایمان را خشک کردیم. این قضیه گذشت و فقط من و شهیدمجید رمضان و برادر علی نورمحمدی از این واقعه خبر داشتیم. حاج مجید که در دفاع مقدس به شهادت رسید و حاج علی نورمحمدی هم که بعد از جنگ برگشت اصفهان. به نوعی خاطره آن شب و گیرکردن ما در وسط رودخانه و بکسل شدنمان توسط برادر نورمحمدی یک خاطره ناگفته باقیماند. گذشت و جنگ به اتمام رسید.
رؤیای صادقه
بعد از اتمام دفاع مقدس در دفتر مرحوم آیتالله غیوری در صفائیه شهر ری بودم. ایشان از علمای خیری بودند که شبها بعد از نماز مینشستند و درخواستها و مشکلات مردم را رفع و رجوع میکردند. من هم در خدمت حاج آقا بودم. نامههای مردم را میگرفتم، مشکلاتشان را میشنیدم و به حاج آقا انتقال میدادم. یک روز آقایی آمد و گفت: برای پول پیش منزل مشکل دارم. حاج مجید گفت بیایم پیش شما بگویم: «به فلانی بگو حاجمجید گفت مشکل من را حل کنید.»
پرسیدم کدام حاج مجید؟ گفت: شهیدحاج مجید رمضان. گفتم خودت میگویی شهیدحاج مجید! شهید چطور گفت بیایی پیش من؟
آن برادر حرف عجیبی زد. گفت: من خودم از بچههای لشکر ۲۷ هستم. چند روز پیش رفتم قطعه ۲۶ بهشتزهرا (س) سر مزار حاج مجید. دلم بدجوری گرفته بود. صاحب خانه پول پیش بیشتری میخواست و من هم دستم بسته بود. شرمنده زن و بچه شده بودم. گفتم حاجی مشکل دارم، کمکم کن. همان شب حاجی آمد به خوابم، آدرس اینجا را داد و گفت برو پیش حاج صادقی و بگو حاج مجید گفته مشکل من را حل کن. نشان به آن نشان که شب عاشورا وسط رودخانه اروند ماشین گیر کرد و...
منبع: روزنامه جوان
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی