قتل یک مرد بخاطر ازدواج با همسر او
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۹۸۱۱۶۲
مردی که شوهر زنی را کشت تا بتواند با او ازدواج کند، بهزودی در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه میشود.
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا؛ قاتل برای جلب رضایت مقتول برای جدایی از همسرش با او قرار ملاقات گذاشت و در نهایت او را به قتل رساند. بر اساس محتویات پرونده، مأموران پلیس شهریار شهریورماه یک سال قبل جسد بیجان مرد جوانی را پیدا کردند که با جسمی سخت کشته شده بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
همسر مقتول بعد از تأیید هویت جسد گفت: من نمیدانم شوهرم برای چه کاری به خیابان رفته بود. او اعتیاد داشت و من از کارهایش خبر ندارم. زمانی که مأموران تحقیقات بیشتری انجام دادند متوجه شدند الهه، همسر مقتول، از مدتی قبل با مرد جوانی به نام آرمان ارتباط دارد. پلیس الهه و آرمان را بازداشت کرد.
الهه همچنان منکر هرگونه ارتباطی با قتل شوهرش شد، اما آرمان به قتل اعتراف کرد و گفت: مدتی قبل من با الهه در خیابان آشنا شدم. ماشینش خراب شده و کنار خیابان مانده بود. من به او کمک کردم و ماشین را به تعمیرگاه بردم و در آنجا خودم هزینه تعمیر خودرو را پرداخت کردم، چون الهه پول همراهش نبود. عصر همان روز پول را برای من واریز کرد و بعد از آن ارتباط ما قطع شد تا اینکه مدتی بعد الهه به من پیامک داد و سؤالی درباره ماشین پرسید، همین امر آغاز رابطه من و الهه بود. متهم ادامه داد: او زن جوان و زیبایی بود. خیلی خوشرفتار بود و من فکر نمیکردم به من دروغ بگوید.
او ابتدا به من نگفته بود شوهر و بچه دارد. وقتی رابطه ما جدی شد و از او خواستگاری کردم، به من گفت: شوهر و دو بچه دارد. خیلی حالم بد شد. من از آن رابطه بیرون آمدم و تا مدتها ارتباطی با الهه نداشتم، اما الهه اصرار کرد با من ارتباط داشته باشد، بههمیندلیل دوباره آشتی کردیم. او گفت: قصد جدایی از همسرش را دارد. مواردی را درباره همسرش تعریف کرد که متوجه شدم بسیار او را اذیت کرده است.
به الهه گفتم تا زمانی که از همسرش جدا شود منتظر میمانم و بعد دوباره به خواستگاریاش میروم، اما الهه قبول نکرد. گفت: باید کمکش کنم تا بتواند از شوهرش جدا شود. قرار شد من طبق نقشهای که الهه کشیده بود، خودم را وکیل معرفی و برای طلاق اقدام کنم.
این مرد در ادامه اعترافاتش گفت: من با شوهر الهه تماس گرفتم و گفتم وکیل او هستم و میخواهم درباره طلاق با او صحبت کنم. قبول نکرد طلاق بدهد و گفت: باید بداند این طلاق چه سودی برای او دارد. دوباره تماس گرفتم، گفت: فقط به شرطی همسرش را طلاق میدهد که پنج میلیون تومان به او بدهیم. من موضوع را با الهه مطرح کردم. ما پنج میلیون تومان را فراهم کردیم و سپس با شوهر الهه دوباره تماس گرفتم.
به او گفتم اگر حاضر باشد وکالتنامه طلاق را امضا کند، پنج میلیون تومان آماده است و میتوانیم آن را پرداخت کنیم. با من قرار گذاشت. سر قرار حاضر شدیم. وقتی که گفتم وکالتنامه را امضا کن، در کمال ناباوری قبول نکرد. او گفت: اگر الهه طلاق میخواهد باید به من 20 میلیون تومان بدهد و پنج میلیون تومان کفاف هزینههای من را نمیدهد.
متهم گفت: من از شوهر الهه بدم میآمد، وقتی که این حرف را زد بسیار عصبانی شدم و کنترل خودم را از دست دادم. چکشی در ماشین داشتم، آن را برداشتم و چندین ضربه به سر مقتول زدم، روی زمین افتاد و غرق در خون شد. متوجه شدم کشته شده است و دیگر راه نجاتی نیست. با اینکه همان لحظه پشیمان شدم، اما دیگر کاری از دستم برنمیآمد. متهم گفت: بعد از حادثه موضوع را به الهه گفتم، اما دیگر هیچ کاری نمیشد کرد. هرچند زن جوان مدعی بود در قتل نقشی نداشته، اما دادسرا با توجه به مدارک موجود در پرونده، الهه را متهم به معاونت در قتل و پسر موردعلاقهاش را مباشر در قتل اعلام کرد و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
منبع: خبرگزاری برنا
کلیدواژه: ازدواج اعتیاد دادسرا دادگاه کیفری استان تهران زیبایی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۹۸۱۱۶۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
این مرد بخاطر شباهت اسمی با یک فرمانده سپاه، ۳ سال در زندان انفرادی بود
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، بنابر آنچه فارس روایت میکند، معلم آزاده مرحوم «حاج کاظم ناصری (خنیفر)» دبیر علوم در مدرسه البارتی هفت تپه خوزستان بود که با پیروزی انقلاب اسلامی، روزها در کلاس درس میداد و شبها در کمیته انقلاب اسلامی شوش وهفتتپه فعالیت میکرد.این معلم در عملیاتهای متعدد جنگ تحمیلی از جمله آزادسازی خرمشهر شرکت کرد و در عملیات «والفجر مقدماتی» به اسارت بعثیها درآمد.
به دلیل تشابه اسمی آقای معلم با یکی از فرماندهان وقت سپاه شوش بنام احمد خنیفر، بعد از اسارت او را در بغداد از جمع دیگر اسرا جدا کردند و او را به مدت ۳ سال در زندان انفرادی شعبه پنجم استخبارات وزارت دفاع عراق در سختترین شرایط نگه داشتند.
آزاده دفاع مقدس «بهروز نصراللهزاده» که از شاگردان این آقای معلم بود و باهم در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت بعثیها در آمدند. او درباره دوران اسارت و کارهایی که این معلم در اسارتگاه بعثیها میکرد، اینگونه روایت میکند:مرحوم حاج کاظم، معلم علوم ما در مدرسه (اِلبارتی سابق) در هفتتپه بود. در عملیات والفجر مقدماتی من و آقای معلم در جنگل عمقر در ۸۰۰ متری مرز ایران و عراق بودیم. قبل از عملیات والفجر مقدماتی در بهمن ۱۳۶۱ نیروها در حال استراحت بودند.
من و حاج کاظم خوابمان نمیبرد و باهم صحبت میکردیم. درباره مسائل خرمشهر و همرزمانمان صحبت میکردیم. حدود ۵ و نیم صبح بود که دیدیم خمپارهای به اطراف ما اصابت کرد. حاج کاظم گفت: «با این خمپارههایی که به طرف ما میآید، دشمن فهمیده عملیات داریم. خودمان را آماده کنیم، یا شهید میشویم یا اسیر!» حدس آقای معلم درست بود. ما در خاک ایران محاصره شده بودیم. در این عملیات تعداد زیادی از همرزمانمان شهید شدند که من و آقای معلم به اسارت بعثیها درآمدیم.بچهها در اسارت به آقای معلم، «دایی کاظم» میگفتند. ما در اسارت، بچههایی را میدیدیم که بیسواد بودند و که دایی کاظم در آنجا به آنها حروف الفبا یاد داد. او به دیگر دانشآموزان تاریخ اسلام، جغرافی و علوم درس میداد. نحوه تدریس هم به این شکل بود که آقای معلم درس میداد و میگفت: «هر کسی بتواند در طول یک ماه این مطالب را یاد بگیرد، من مدرک به او میدهم.» حاج کاظم حتی نمره هم میداد.
تا ۲ سال اول تدریس در اسارت توسط حاجکاظم، خبری از کاغذ و مداد و خودکار نبود و محدودیت داشتیم. اما اینطور نبود که تسلیم شویم. ما در اسارت بستههای کارتن پودر رختشویی را در آب خیس میکردیم و این مقواها به لایههای نازکتر تبدیل میشد. بعد از خشک شدن، از این کاغذها برای نوشتن استفاده میکردیم.یکی دیگر از کارهایی که برای آموزش میکردیم، این بود که خاک را داخل پارچهای ریخته بودیم و آن خاک را روی زمین میریختیم و میشد، یک سطح صاف. بعد آقای معلم با دسته قاشق روی خاک مینوشت و به اسرا درس میداد. در واقع آن سطح برایمان کاربرد تخته سیاه را داشت. آقای معلم درس که میداد، دانشآموزان را صدا میزد و میگفت: «بیایید، پای تخته!». این نکته را هم بگویم که نگهبانان بعثی تجمع بیشتر از ۵ ـ ۴ نفر را ممنوع کرده بودند. آقای معلم به همین جمع تدریس میکرد و سپس نوبت گروه دیگری میشد. ما سیستم آموزشی در اسارت را مدیون زحمات مرحوم حاج کاظم هستیم. او سال گذشته بخاطر آسیب جدی که در اسارت به کلیههایش وارد شده بود، درگذشت.
۲۷۲۱۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902830