Web Analytics Made Easy - Statcounter

امروز سالروز شهادت دلیرمردی است که همسرش از دوران و خاطرات زندگی مشترکشان برایم تعریف می‌کند. از آن که سه سال پس از شهادت همسرش بچه‌ها هرشب حضور مداوم پدر را در خانه احساس می‌کنند و شاید این همان حس مشترکی است که همه خانواده‌های شهدا به آن ایمان دارند که شهدا زنده‌اند.

سرور هادیان/

امروز سالروز شهادت دلیرمردی است که همسرش از دوران و خاطرات زندگی مشترکشان برایم تعریف می‌کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

از آن که سه سال پس از شهادت همسرش بچه‌ها هرشب حضور مداوم پدر را در خانه احساس می‌کنند و شاید این همان حس مشترکی است که همه خانواده‌های شهدا به آن ایمان دارند که شهدا زنده‌اند.

شهید ستوان‌یکم «امیر نامدار» متولد سوم خرداد ۵۶ در روستای صنوبر شهرستان تربت حیدریه است. او در خانواده‌ای متولد شد که پدرش کشاورز و مادرش خانه‌دار بود. پس از اتمام دوران سربازی، استخدام نیروی انتظامی می‌شود و از سال ۸۰ با رفتن به سیستان و بلوچستان کار خود را شروع کرد.

•        بهترین اتفاق

همسر شهید نامدار می‌گوید: سال ۸۱ با خواستگاری و یک مراسم کاملاً سنتی با هم ازدواج کردیم و حاصل این ازدواج دو دختر به نام‌های زهرا ۱۲ ساله و فاطیما هفت ساله است. ۱۴ سال از زندگی مشترکمان گذشت که امیر به شهادت رسید، اما همین دوران کوتاه بهترین روزهای زندگی من بود.

•        کمک به دیگران

مریم جمشیدی با بیان اینکه همسرش بسیار مرد مهربانی بود، می‌افزاید: او اهل تجملات نبود و همیشه می‌گفت دلم می‌خواهد مانند حضرت علی(ع) زندگی کنم. اهل کمک کردن به دیگران بود. روزه و نمازش سر وقت بود و خیلی شب‌ها او را در حال نماز شب می‌دیدم. او اوایل دوران خدمتش در سیستان و بلوچستان بود و در شهرهای مختلفی چون نیکشهر، جکیگور، سراوان، زاهدان و ... همان زمان هم کمک به مردم مظلوم آنجا برایش مهم بود. بعد از ۹ سال به رشتخوار منتقل و بعدها در مرز تایباد مستقر شد. زلزله بم که رخ داد دوماه برای کمک و خدمت‌رسانی به زلزله‌زدگان بم را اولویت همه کارها قرار داد.

•        یاد به نیکی و آرامش ما

وی توضیح می‌دهد: دوستانش می‌گویند، امیر با اینکه جانشین پاسگاه بود و حکم فرمانده را داشت ولی همرزمانش می‌گفتند او با همه رفتاری دوستانه داشت و خوشحالم که همه از او به نیکی یاد می‌کنند و همین موجب آرامش من و فرزندانم می‌شود.

همسر شهید در ادامه می‌گوید: امیر هر گاه به مرخصی می‌آمد با فرزندانش بازی می‌کرد. یکی از بازی‌هایش همیشه این بود که خود را درون ملحفه‌ای پوشانده و به فاطیما می‌گفت اگر من روزی شهید شدم من را این گونه و با این شکل خواهی دید. همیشه از این بازی او با بچه‌ها ناراحت می‌شدم اما او می‌گفت، فرزند یک مرزبان باید با شهادت آشنا باشد و زمانی که شهید شدم دلم نمی‌خواهد دخترانم از دیدن جنازه من بترسند.

•        بازی که واقعیت بود

حالا این همسر صبور تصریح می‌کند: همان گونه که همسرم می‌خواست، شد. زمانی که پیکرش را برای وداع آوردند، دخترم که آن زمان ۹ سالش بود کنار پیکر بی‌جان همسرم نشست و با او صحبت کرد. مدام می‌گفت بابا بازی تمام شد، بلند شو تا حرف بزنیم.

 او که حالا بغض پنهان شده در مصاحبه را دیگر نمی‌تواند پنهان کند، آرام می‌گرید و می‌گوید: امیر همیشه می‌گفت می‌دانم شهید می‌شوم و دلم می‌خواهد اگر شهید شدم دخترهای بابا با افتخار از من یاد کنند. دخترها رابطه خاصی با پدرشان دارند و هنوز بعد از گذشت سه سال فاطیما دختر کوچکم، مدام می‌گوید: دیشب بابا آمد و به همه ما سر زد و تولدم را تبریک گفت و این حس و ارتباط همسرم با دخترها برایم بسیار قابل احترام است.

•        شهدا زنده‌اند

وی تأکید می‌کند: بارها پیش از شهادت به من گفته بود، من اگر شهید شوم شما را تنها نمی‌گذارم و همیشه کنار تو و بچه‌ها هستم، نگران نباش.

این بانوی صبور بیان می‌کند: آن زمان من این حرف‌ها را اصلاً جدی نمی‌گرفتم و همیشه می‌گفتم، امیر چرا این‌ها را می‌گویی، اما او واقعاً همه تلاشش را برای آنکه ما زندگی آرامی داشته باشیم، انجام می‌داد. حالا بعد از شهادتش مفهوم همه رفتارها و گفتارهای او را درک می‌کنم.

•        اشتغال‌زایی برای جوانان

همسر شهید نامدار توضیح می‌دهد: زمانی که امیر به مرخصی می‌آمد به هیچ‌وجه استراحت نداشت. همسرم به کشاورزی علاقه زیادی داشت و هر زمان می‌گفتم استراحت کن، می‌گفت از بیکاری خسته می‌شوم. در منطقه ما بیشتر مردم زمین کشاورزی داشتند، اما نیاز به آبرسانی بود. او از چشمه دور دستی، لوله‌کشی آب را راه‌اندازی کرد و در دل کوه لوله‌ها را برای احیای استخر زمین‌های کشاورزی روستا قرار داد. همیشه می‌گفت دلم می‌خواهد برای مردم و جوان‌های روستای منطقه امان (صنوبر در تربت حیدریه) اشتغال‌زایی و منبع درآمدی انجام شود. روزی که آب به استخر کشاورزی آمد، خوشحالی عجیبی داشت و امروز که می‌بینم از تلاش او برای آبرسانی زمین‌های کشاورزی، این منطقه رونق گرفته و برای بیش از ۶۰۰ نفر اشتغال‌زایی فراهم شده، پی به عظمت روح، تلاش و خوشحالی او در آن روز می‌برم.

•        آرزوی شهادت

این همسر شهید خاطرنشان می‌کند: به رزمندگان مدافع حرم همیشه غبطه می‌خورد و دلش می‌خواست برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) برود. به هرحال آرزوی شهادت داشت و به آن هم دست یافت.

 از خانم جمشیدی درباره چگونگی شهادت همسرش که می‌پرسم، می‌گوید: برایم این گونه تعریف کردند، همسرم به عنوان جانشین پاسگاه «شرشری شمالی» هنگ مرزی تایباد دهم دی ماه ۹۵ به همراه تعدادی از همکاران خود از جمله شهید جواد آرمش در درگیری با اشراری که قصد ورود به کشور را داشتند، درگیر می‌شود و به درجه رفیع شهادت نائل می‌آید. گویا از صبح زود تا ظهر ۱۴ کیلومتر پیاده‌روی داشتند و برای دید بهتر بالای کوهی می‌رود و همان جا مورد حمله اشرار و تیراندازی آن‌ها قرار می‌گیرد و به شهادت می‌رسد.

•        توصیه شهید

توصیه شهید را می‌خوانم که نوشته‌ای به یادگار گذاشته است. همرزمانم؛ شما را به دینداری و دفاع از اسلام و انقلاب توصیه می‌کنم. ایثارگران و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس! بدانید مرزداران سلحشور، راه شما را ادامه خواهند داد تا این انقلاب، به انقلاب حضرت مهدی(عج) بپیوندد؛ پس این حقیر را نیز دعا کنید و از خداوند برایم طلب آمرزش نمایید.

گفت‌وگو تمام می‌شود و خبرها را که مرور می‌کنم، درمی‌یابم «متجاوزان کمتر از یک هفته توسط مرزبانان غیور هنگ مرزی تایباد شناسایی و به سزای اعمال شوم خود می‌رسند».

یادبود سومین سالگرد شهادت ستوان‌یکم «جواد آرمش»

امروز همچنین سالروز شهادت ستوان‌یکم «جواد آرمش» همرزم شهید ستوان‌یکم امیر نامدار و فرمانده پاسگاه مرزی شرشری شمالی است که دهم دی‌ماه سال ۱۳۹۵ در هنگ مرزی تایباد و در درگیری با اشرار و قاچاقچیان مسلح به شهادت رسید.

شهید آرمش در یک خانواده مؤمن و عاشق اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در شهرستان شهیدپرور زاوه در خراسان رضوی چشم به جهان گشود. دوران کودکی و نوجوانی را در دامان پر مهر و محبت و عطوفت خانواده‌ای نجیب سپری کرد و از فضایل اخلاقی آنان بهره برد. تحصیلات خود را در همان زادگاهش به اتمام رسانده و برای خدمت به انقلاب به عضویت بسیج درآمد. عطش خدمت به نظام اسلامی او را به استخدام ناجا درآورد و پس از طی دوره آموزشی، در مرزبانی خراسان رضوی و هنگ مرزی تایباد مشغول به خدمت شد. او در بسیاری از عملیات‌ها شرکت می‌کرد و با تمام توان در حفاظت از مرزهای شرق کشور و حریم آن کوشش می‌نمود. او سرانجام در دهمین روز از دی ماه ۱۳۹۵ به هنگام انجام وظیفه، با اشرار مسلح درگیر و پس از وارد کردن ضربات فراوان به اشرار مسلح در حین اجرای عملیات، به فیض عظیم شهادت نائل شد.

او در بخشی از وصیت‌نامه‌اش آورده است: برادران عزیزم همواره و در همه حال خوش‌اخلاق و مردم‌دار باشید و بدانید خوی و منش نیکو سیره ائمه معصومین(ع) است.

همرزمانم؛ نظم و انضباط را سرلوحه کارهای خود قرار دهید. همیشه پیرو ولایت فقیه باشید، خدمت در شرایط سخت و به خصوص نقاط مرزی نوعی عبادت است و ما نباید این شرایط و موقعیت را به راحتی از دست بدهیم.

منبع: قدس آنلاین

کلیدواژه: دختر شهید

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۳۱۲۳۱۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نیم نگاهی به زندگی شهید محمد سهرابی‌ثانی

به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای کهگیلویه و بویراحمد، شهید محمد سهرابی ثانی ۳۰ شهریور ۱۳۶۳ در خانواده‌ای مومن و متدین در روستای مله آبگاوان از توابع بخش موگرمون شهرستان لنده در استان کهگیلویه وبویراحمد دیده به جهان گشود.
خانواده‌ای کاملاً مذهبی که از راه کشاورزی و دامداری امرار معاش می‌کردند پدر و مادر سعی می‌کردند با کسب روزی حلال فرزندشان را بزرگ کنند تا سختی‌های روزگار هیچ گاه از ذهن فرزندانشان پاک نشود و خود ساخته و با اراده قوی و بردبار بزرگ شوند. یارو یاور پدر محمد از همان کودکی یار و یاور پدر بود و در کار‌های کشاورزی و دامداری پدر را یاری می‌کرد، از همان کودکی علاقه شدیدی به درس و تحصیل داشت و دوران ابتدایی را در مدرسه مله آبگاوان گذارند و بنا به ضرورت جهت امر تحصیل به شهرک سرآسیاب لنده مهاجرت کردند. شهید محمد سهرابی ثانی دوران راهنمایی را در مدرسه شهید ثانی لنده با موفقیت به پایان برد و همزمان با پایان امتحانات خردادماه به واسطه فقر مادی حاکم برخانواده به شهرستان بوشهر می‌رفت تا با کار در گرمای طاقت فرسا و هوای شرجی این شهر درآمدی برای خود و خانواده اش از طریق کارگری به دست آورد و خانواده رنج و سختی کمتری متحمل شوند. شهید باتوجه به عشق و علاقه‌ای که به رشته میکانیک داشت راهی دبیرستان کارو دانش خوارزمی شد تا دیپلم خود را در این رشته بگیرد. ورود به سپاه وی پس از سال‌ها فعالیت در بسیج و عضویت فعال این نهادانقلابی با توجه به فعالیت‌ها و حضور مداومش در برنامه‌های فرهنگی و مذهبی در مسجد در تاریخ ۳۰ شهریورماه ۱۳۸۴ با شرکت در آزمون ورودی سپاه پاسداران به عضویت تیپ ۴۸ فتح درآمد تا در نهادی منسجم‌تر و مقدس‌تر به میهن خود خدمت کند. درس در کنار جنگ این شهید والامقام پس از حضور در سپاه پاسداران راهی دانشگاه آزاد اسلامی یاسوج در رشته کارشناسی حسابداری شد تا شوق و ذوق به علم را بنا به تاکید رهبرش در خود بارور کند. وی سال‌های زیادی را با مشقت و سختی تحمل کرد تا سرپناهی برای خانواده اش بسازد که بعد از تکمیل منزل پدر با خاطری آسوده زندگی خود را ادامه دهد. شهید عاشق سپاه و بسیج بود وهمیشه می‌گفت: بسیج و سپاه دو بدنه تفکیک ناپذیرند و عزت و اقتدار ما را این دو و نیرو‌های مسلح ما به ارمغان می‌آورند. علاقه به خانواده او علاقه شدیدی به خانواده داشت و مرتب همه اعضای خانواده را به دیدار از آشنایان و انجام صله‌ی رحم دعوت و ترغیب می‌کرد وی همیشه عاشق کارش بود به طوری که وقتی می‌خواست به یاسوج برود طوری برنامه ریزی می‌کرد که تا قبل از ساعت هفت صبح درمحل کارش حاضر شود. نحوه شهادت شهید محمد سهرابی ثانی و سایر همرزمانش در تیپ ۴۸ فتح باتوجه به ماموریتی که داشتند عازم جبهه شمالغرب ایران اسلامی با هدف مبارزه با گروهک تروریستی پژاک در منطقه جاسوسان شدند. در تاریخ ۱۳ شهریور ۱۳۹۰ پس از وارد کردن ضربات سنگین به کومله‌ها و گروهک تروریستی پژاک در کمین نیرو‌های دشمن قرارگرفتند. ساعت ۶ صبح همان روز جاسوسان از ناحیه سینه و پهلو وی را مورد اصابت تیر قرار دادند و او به فیض عظیم شهادت نایل آمد. دقایقی بعد نیز دوست و همسنگرش شهید آیت صدیقی نژاد نیز به فیض عظیم شهادت نایل آمد و هر دو دست در دست هم به سوی معبود خویش شتافتند. سخن هم رزم: قاسمی از همرزمان شهید سهرابی ثانی می‌گوید: شب عملیات شروع شده بود محمد در میانه راه که داشت می‌رفت پیامکی برای من و چندنفر دیگر از دوستانمان فرستاد که به این شرح بود: (ضمن خسته نباشید از همه شما دوستانم طلب حلالیت می‌کنم) صبح روز بعد وقتی خبرشهادتش را شنیدیم فهمیدیم که شب هنگام فرشتگان به وی و سایر شهدای این عملیات نظر و توجه خاص داشته اند.  از زبان برادر شهید: شهیدعلاقه زیادی به ورزش فوتبال و فوتسال داشت و در کنار این دو علاقه‌ای زیادی نیز به ورزش‌های رزمی به خصوص کاراته و تکواندو داشت و دارنده چندمدرک در این دو رشته رزمی بود. به هرحال اگر فداکاری‌های شهید محمد سهرابی ثانی و سایر شهدای حریم امنیت ایران اسلامی نبود امروز ما طعم امنیت و آرامش را به این راحتی نمی‌چشیدیم و خدا می‌داند چه سرنوشت تخلی در انتظار ما بود. این شهید بزرگوار ۱۳ شهریورماه ۱۳۹۰ بر روی دستان مردم مومن و ولایتمدار شهرستان لنده تشییع و در گلزار شهدای شهرک سرآسیاب لنده در جوار سردار رشید سپاه اسلام شهید جان محمد کریمی آرمید تا مقبره اش زیارتگاهی باشد برای دلدادگان شهید و شهادت.

دیگر خبرها

  • حرکت رونالدینیویی؛ امید عالیشاه با عکس خود، تولد همسرش را تبریک گفت! + عکس
  • تبریک تولد بهرام رادان به سبک محسن کیایی!
  • میزبانی استان کرمان از ۴ شهید گمنام در سالروز شهادت امام ششم
  • تبریک تولد نوید محمدزاده به همسرش | عکس
  • ۲ شهید گمنام در مسجد مقدس جمکران خاکسپاری می شوند
  • دو شهید گمنام در مسجد مقدس جمکران خاکسپاری می شوند
  • تشییع پیکر ۲ شهید گمنام در قم
  • گرامیداشت شهید جاویدالاثر احمد قلی قائدی در بن
  • نیم نگاهی به زندگی شهید محمد سهرابی‌ثانی
  • یادواره سردار شهید سیدمعروف ایرانی در صومعه سرا