«هاریسون گیت»؛ چرا امثال عباس تبریزیان، آیتالله میشوند و پرطرفدار؟
تاریخ انتشار: ۷ بهمن ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۶۷۴۳۲۳
آفتابنیوز :
یک فردی، کتاب مشهوری در علم پزشکی را که به کتاب «هاریسون» مشهور است، در مراسمی به آتش کشیده و مدعی شده است با «طب اسلامی» از این دانش غربی رها میشویم. این اقدام سر و صدای زیادی به پا کرده و فریادهای بسیاری درباره خطر بازگشت به قرون وسطی به پا خاسته است. مایلم در این متن ضمن بیان نکتهای تا حدی متفاوت از واکنشهای صورتگرفته به این اقدام، رخداد کتابسوزی واقعشده را از منظری ساختاری نیز تحلیل کنم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این گونه رخدادها – که در هر نقطهای از جهان و از جمله در کشورهای توسعهیافته هم وقوعشان امکانپذیر و حتی مسبوق به سابقه است، نظیر ماجرای قرآنسوزی کشیش امریکایی - مثل «میکروب معرفتی» عمل میکنند. حجم واکنشهایی که در این دو سه روز به ماجرا نشان داده شده است و این واقعیت که برخی روحانیون خود را ملزم دانستهاند موضع خود را در قبال چنین عملی روشن کنند، مثل واکنش دستگاه ایمنی بدن انسان به ورود یک میکروب یا موجود خطرناک است. این گونه رخدادها درست مثل میکروبهایی که با واکسن وارد بدن میشوند و واکنش دستگاه ایمنی را برمیانگیزند، میکروبهای معرفتی هستند که به تولید واکسن معرفتی میانجامند و خطرات افراطیگری را نشان میدهند.
جامعه ایران در همه عرصهها به نحوی با دنیای مدرن و دانش محصول آن درآمیخته و پزشکی مدرن به چنان استیلا، قدرت و بافتهشدن در تار و پود زندگی، اقتصاد، سیاست و فرهنگ ایرانی رسیده است که هاریسون گیت نمیتواند طلیعهدار تضعیف پزشکی یا بازگشت به قرون وسطی و کتابسوزان باشد. این اما بدان معنا نیست که نگاهی ساختاری به چنین پدیدهای و زمینه بروز آن را نداشته باشیم و به معنی پیامد نداشتن چنین اقداماتی هم نیست. بنابراین بهتر است از منظر سیاست اجتماعی، فرهنگی و قدرت سیاسی به هاریسون گیت بپردازیم.
کتابسوزی هاریسونگیت بر بستر چندین فرآیند و زمینه حکشده بر ساختار قدرت سیاسی و سیاست فرهنگی جامعه ایرانی بالیده است. کتابسوزان آیتالله عباس تبریزیان، وامدار چند دهه کوبیدن بر طبل بومیسازی دانش است. علم بومی که بیش از هر عرصهای در علوم انسانی بر آن تأکید شده و شوراها برای تحقق آن ساخته و پرداخته شده، هنوز خروجی نداشته و کسی چشمش به جمال جامعهشناسی، علوم سیاسی، اقتصاد یا فیزیک و طب بومیشده و گاه متصف به صفت اسلامی روشن نشده است، اما رخدادی نظیر کتابسوزان هاریسونگیت بر بستر چنین گفتمانی بالیده و شجاعت ظهورش را از همین گفتمان گرفته است. قدرت سیاسی، تمامقد مدعی نظام معرفتی جدیدی به نام بومیسازی و اسلامیسازی دانش شده و طبیعی است که پس از چند دهه، میوههایی نظیر سوزاندن کتاب هاریسون به بازار معرفت میرسند. آیتالله عباس تبریزیان یک کانال تلگرامی با عنوان «دفتر آیتالله تبریزیان» دارد که 93 هزار نفر نیز عضو آن هستند.
نگاهی مختصر به پستهای این کانال نشان میدهد که آتش زدن کتاب هاریسون در پیوند با امریکاستیزی، مبارزه با صهیونیسم، پروژه نفوذ و نوعی غربستیزی بسیار افراطی توجیه میشود. چند عبارت از پستهای این کانال را مرور کنیم: «هاریسون ... تمرکز ثروت بر مبنای تفکر امپریالیسمی است»، «سوزاندن کتاب هاریسون ... دوستان واقعی اهل بیت علیهالسلام را معرفی کرد و صف آنها را از صف منافقان جدا کرد.»، «امروز آغازگر پایان هاریسون هستیم و فردا از بین برنده بانکداری صهیون، در آخر معدوم کردن تفکر امپریالیسم.» عباس تبریزیان نیروی کتابسوزی خود را از گفتمانی میگیرد که سخنگویان آن گفتمان هم مایل نیستند با او و ایدههایش همراهی کنند، اما گفتمانها فقط به راهی نمیروند که واضعان و سخنگویان آنها میخواهند. عباس تبریزیان محصول جانبی محتمل و ممکن آن مواجهه ستیزهجویانه با غرب است.
نکته ساختاری دیگری هم در ماجرای کتابسوزان عباس تبریزیان نهفته است. رسول جعفریان، روحانی متفکر و مورخ در یادداشتی درباره این واقعه از این شکایت کرده است که رویهای در قم پدیدار شده که طی آن افرادی لقب آیتالله مییابند. این چیزی کم و بیش شبیه مدرکفروشی و نازل شدن مدارک دانشگاهی است که طی آن تعداد دکترها بشدت افزایش یافته و مدارک تقلبی و ناروا در اختیار برخی افراد قرار میگیرد. این هم پدیدهای فردی نیست بلکه محصول ساختار سیاست فرهنگی در قبال حوزه و دانشگاه است. جای بحث اینجا نیست اما هر دو پدیده به درجاتی از قدرت سیاسی و مداخلات آن در عرصه فرهنگ نشأت میگیرد. سوزاندن کتاب طب هاریسون از خصیصه ساختاری دیگری در نظام اجتماعی ایران نیز قوت و نشأت میگیرد که ندیدم کسی به آن توجه کرده باشد. این واقعیتی اجتماعی است که 93 هزار نفر عضو کانال عباس تبریزیان هستند و با نگاه کردن به پستهای کانال او آشکارا میبینید که بخشی از آنها به سمت تجمیع قدرت و ثروت نزد پزشکان، گران بودن درمانهای پزشکی مدرن و ساز و کارهای ناسالم رایج در پزشکی جریان غالب پرداختهاند.
اگر میخواستم مطالعهای جامعهشناختی درباره پدیده هاریسونگیت را پیشنهاد کنم، شناسایی دلایل مخاطبان این کانال برای پیوستن به آنرا پیشنهاد میکردم اما در غیاب چنین مطالعهای، فرضیهای را میتوان طرح کرد. ساختار و کارکرد نظام پزشکی مدرن، به دلیل ناکارآمدیهای ساختاری نظام پزشکی، گران و هزینهبردار بودن و به حاشیه راندن گروههای فقیر و ضعیف جامعه، بستری برای گرایش به طبهای جایگزین میشود. ناکارآمدی ساختاری نظام پزشکی و درمان و کارکرد نامناسب بیمهها در پوشش دادن هزینههای درمان که در نهایت به فقیرتر و حاشیهای شدن گروههایی از جامعه میانجامد، بر بستر نابرابری فزاینده جامعه ایرانی که فاصلههای فقیر و غنی را به رخ میکشد و بر بستر گفتمانی که پزشکان را - صرفنظر از تفاوتهای درآمدی فاحش میان اقشار مختلف جامعه پزشکی – به عنوان بهرهبرندگان از منافع سرشار ساختار نظام پزشکی معرفی میکند، از پزشکی مدرن و پزشکان و درآمدهای افسانهای ذکرشده برای گروههایی از ایشان، هدف مناسبی میسازد که امثال عباس تبریزیان قادرند با حمله کردن به آنها، بخشهایی از گروههای حاشیهای شده در نظام بهداشت و درمان را با خود همراه سازند. حاصل آنچه را گفته شد، میتوان اینگونه جمعبندی کرد.
کتابسوزان عباس تبریزیان، اگرچه رخدادی نادر و ناسازگار با بستر و ساختار جامعه مدرن شده ایرانی و از یک فرد سر زده است، اما محصول ساختار قدرت سیاسی، مداخلات معرفتی آن در دانشگاه و حوزه، سیاست فرهنگی و کیفیت حکمرانی در نظام بهداشت و درمان است. این پدیده را نباید سادهانگاری کرد و به فریادهای زرد فضای مجازی درخصوص هشدار ظهور ارتجاع تقلیل داد. این پدیده ساختاری را باید از منظر پیامدهایش هم بررسی کرد. اگرچه معتقدم این پدیده وجه غالب نظام معرفتی جامعه ایرانی و حتی حوزههای علمیه نیست، اما همین مقدار بروز و ظهور آن نیز در شرایط کنونی جامعه ایران، پیامدهای ناخوشایندی دارد.
جامعهای که در آن بیاعتمادی عمیقاً رخنه کرده و بخشهای عظیمی از جامعه به نیات توسعهای گفتمان حاکم بیاعتماد شده است، اینگونه کردارهای افراطی را نادر و در اقلیت تعبیر و تفسیر نمیکند بلکه آن را بروز و ظهور لایههای پنهان تصورات حاکمان درباره علم و دانش مدرن و به تبع آن شیوه حکمرانی تلقی میکند. اینگونه رفتارها بهترین بهانهها را برای اسلامستیزی در اختیار علاقهمندان این ستیز قرار میدهد و به همان میزان شماری از آدمها را که هنوز برای ناامیدشدن یا مهاجرت کردن مردد هستند، در تصمیم به قطع امید کردن از اصلاحپذیری یا مهاجرت کردن از ایران مصمم میسازد. سرمایه اجتماعی نهادی جامعه ایرانی اندکتر و لرزانتر از آن است که در برابر شمار زیادی از این گونه رفتارهای افراطی دوام بیاورد. اگر به علل و پیامدهای چنین کردارهایی از منظری ساختاری بنگریم، معلوم میشود که آنها هم محصول گفتمانها و ساختارهای جامعه ایرانی و قدرت سیاسی هستند، و هم تأثیراتی بر این ساختارها و جامعه باقی میگذارند. ما در این مقطع بر اثر کتابسوزان عباس تبریزیان به قرون وسطی بازنمیگردیم، اما گفتمان، سیاست فرهنگی و ساختار حکمرانیای که چنین ظهوراتی دارد و چنان خساراتی پدید میآورد، ظرفیتهایی برای صورتهای دیگر این کتابسوزان نیز دارد. مسأله امروز این نیست که با عباس تبریزیان چه برخوردی میشود بلکه اندیشیدن درباره گفتمان و ساختار مولد چنین رخدادهایی که آشکارا پنجه به صورت دینداری و دینورزی میکشند، مسأله اصلی است.
*محمد فاضلی، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی
منبع: روزنامه ایرانمنبع: آفتاب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۶۷۴۳۲۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پدر، مادر، ما متهمیم ...
وقتی در اتوبوس انسانهایی را میبینی که بعد از دوران پرتلاطم کرونا علیرغم مریضی هنوز با ماسک و دستمال بیگانهاند و با عدم رعایت خود دهها نفر را در این شرایط سخت درگیر بیماری میکنند ، وقتی در کوچه تنگ ، با ماشین کنار میکشی تا ماشین روبرو بدون دردسر عبور کند و در ادامه نگاه طلبکارانه را دشت میکنی، وقتی در جشن چهارشنبهسوری ،به جای آتش بازی و جشن و شادی و استفاده از وسایل امن امروزی با مواد محترقه وحشتناک و خطرناک جشن تاریخی با فوت بیش از ۲۰ نفر و مشکلات بیمارستانی بیش از ۲۰۰۰ نفر را نظاره می کنی ، وقتی در عصر حاضر هنوز بنا به عدم رعایت بدیهیات و اصول اولیه بهداشت فردی باید با بوی نامطبوع و کثیفی بسوزی و بسازی ، وقتی در زندگی امروزی هنوز اصول اولیه آپارتمان نشینی را جانیفتاده میبینی ، وقتی توانایی و درک و فهم مردم از روابط متقابل در تمامی نقشها را در مرز فاجعه رصد میکنی ، وقتی آمارهای فرهنگی ، اجتماعی را به گِل نشسته میبینی ، وقتی ...
چندیست به رفتار و کردار عموم مردم بیشتر حساس و دقیق شدهام و گویی هرچه بیشتر دقیق میشوم عمق دردناک ماجرا بیشتر هویدا میشود.
آنچه میبینم چیزی جز زوال فرهنگی نیست. دیگر کار از معضلات بزرگ فرهنگی گذشته، مشکلات به عدم رعایت سطوح ابتدایی فرهنگ رسیده.هرچند دیدن این زوال در جامعه ایی که کتاب در آن تبدیل به کالای لوکس شود و خرید کتاب فراموش شود و لیست کتاب های پرفروشش هم بنا به محتوای کتاب برق شوقی در چشمت نمی اندازد، جامعه ایی که پرفروش ترین فیلمهایش فیلم های کمدی دم دستی هستند و فیلم های اخلاقی و فرهنگی حوصله دیده شدن نمی یابند ، جامعه ایی که کافه هایش از پاتوق بحث های روشنفکری به پاتوق بازی های مافیایی تغییر جهت داده ، جامعه ایی که از زنگ هنر و فرهنگ در ساختار آموزشی اش چیزی جز اسمی نمادین باقی نمانده ، جامعه ایی که اساتید دانشگاهی که الگوهای جذاب سنین جوانی هستند از تهی سرشار شده و چیزی به تعداد انگشتان دست از آنها باقی نمانده، جامعه ایی که رسانه اش خوراک فرهنگی تزریق نمی کند و بنا به شکاف عمیق کارسازی اش را از دست داده پیش بینی این وضعیت چندان عجیب نبوده و نیست.
قطعا نگاه ایده آل گرایانه ندارم و می دانم در هر جامعه ایی (حتی جوامع پیشرفته فرهنگی) هم فیلم های کمدی و تفریحات سرگرم کننده طرفداران خودش را دارد و همچنین آگاهم که بخشی از این تغییرات حاصل مناسبات و اقتضائات زندگی امروزه است اما صحبت از تناسب و تعادل است. وقتی تناسب و تعادل به کلی برهم خورد و فیلمها و صفحات و تفریحات دم دستی و سطحی فاصله ی کیلومتری با موارد تحلیلی و قابل تامل و فاخر می یابد نتیجه متفاوت و غم انگیز می شود.
آری، در هر جامعهایی حاکمیت و دولت با فرهنگسازی از طریق دو ابزار قدرتمند رسانه و فضای آموزشی که در دستانش است نقش اساسی ایفا می کند و برکمتر کسی پوشیده نیست که فرهنگسازی در وهله اول وظیفه دولت و حاکمیت است تا با ابزارهای قدرتمندش فرهنگ سازی کند و جهت دهد و در ادامه نیز خانواده. اما وقتی در ساختار کلان این هدف را کم رنگ وکارکرد تاثیرگذاری اش را کم رمق می یابی، یا جهت دهی اش را جهت دهی مناسب تحلیل نمیکنی و خانواده را نیز به عنوان بازیگر فعال بعدی، به دلیل حضور در همین بستر اقتصادی فرهنگی در اکثر موارد غیرموثر و پیرو می یابی چه باید کرد؟
آیا باید ایستاد و این سقوط دهشتناک را نظاره کرد ؟ آیا همچون اقتصاد و ... کاری از دستمان برنمی آید؟
نقش افراد (به ویژه بنا به فراگیر شدن فضای مجازی ) در ریز موارد چه می شود؟
در این خصوص شاید نتوان در بُعد کلان کاری کرد و این فرصت بنا به موارد گفته شده در حیطه و توان ما نباشد یا در نگاه بدبینانه تر از دست رفته باشد و فرآیندی جدی تر و قوی تر و متفاوت تر برای احیایش نیاز باشد ، اما در خصوص ریز موارد و خرده فرهنگها نقش افراد کمرنگ نیست
اینکه در رانندگی اینچنینیم، اینکه بدیهیات بهداشتی اولیه را نمی دانیم، اینکه موارد ابتدایی آداب و معاشرت را بلد نیستیم ،اینکه با هنر رابطه نا آشناییم ، پای چیزی بیش از کمکاری دولت و حاکمیت در میان است..
به نظرم برخلاف اقتصاد و سیاست های کلان سیاسی که نمیتوان در بعد فردی چندان کارساز بود، در بحث فرهنگی شاید بتوان تلنگر و جریانی ایجاد کرد. جریانی هرچند کوچک.
شاید در عصری که فضای مجازی محرومیت و محدودیت های دانستن و یادگیری را از بین برده و از طرفی هر صفحه مجازی خودش نقش یک بیلبورد را ایفا می کند ،عضویت در گروههای منتشر کننده مطالب مفید ، خواندن و بازنشر تلنگرهای فرهنگی در فضاهای مجازی مان می تواند خود به خود نقش موثری در بیداری ما و در ادامه، جامعه ایجاد کند. باید از فضای مجازی نه فقط در جهت خرید وسرگرمی و پُرکردن اوقات فراغت که گاها برای دِین فرهنگی مان بهره ببریم.
باید آستین ها را بالا زد، زوال فرهنگی با سرعتی عجیب در حال پیشروی ست . معضلی که تحملش از زوال اقتصادی و سیاسی به مراتب سخت تر است چرا که اگر دلخوشی و تکیه گاه فرهنگی مان هم از دست دهیم، تحمل بار اقتصادی ،سیاسی دیگر غیرممکن خواهد بود.
پس، از آنچه داریم برای آنچه میتوانیم اصلاحش کنیم نهایت استفاده را ببریم.
همرفیق ،همشهری، همکار و هم میهنی عزیز ، حداقل با رعایت موارد اولیه فرهنگی و اضافه کردن چند پیجِ خوب ادبی، روانشناسی ، تحلیلی و اندیشه ایی به صفحات مورد علاقه خود و اضافه کردن عادت مطالعه روزنامه و کتاب خوب چرخه زوال فرهنگی را به سهم خود بشکن و در سال جدید از فضای مجازی ،درکنار استفاده کاری یا پُر کردن اوقات فراغت برای خواندن ، تامل کردن ،تغییر کردن و در ادامه بازنشر مسائل فرهنگی برای استفاده دیگر دوستان بهره ببر . ساده ترین و کمترین کارهایی که بدون هزینه یا با حداقلی ترین هزینه می توانیم انجام دهیم و جای هیچ بهانه جویی در آن نیست.
قصد شعار دهی های کلیشه ایی ندارم اما چاره ایی نیست، تا دیرنشده خانه تکانی فرهنگی کنیم و برای نجات تتمه بارقه های سوسو زننده فرهنگی بکوشیم.
که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
*فعال اجتماعی
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903032