اظهارات ظریف درباره مذاکره موضع رسمی نظام است/ روزنامه شرق: سلبریتی واقعی،سردار سلیمانی است
تاریخ انتشار: ۸ بهمن ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۶۹۶۱۱۷
محکومین فتنه 88 که سابقه شورش علیه جمهوریت و گردن کشی مقابل قانون و لگدمال کردن حق الناس را دارند، این روزها با حمله به شورای نگهبان قانون اساسی،دلواپسِ جمهوریتِ نظام شده اند!
سرویس سیاست مشرق - روزانه میتوان از لابهلای گزارشها و عناوین خبری رسانههای مکتوب و حتی غیر مکتوب، نکات قابلتوجهی استخراج کرد؛ موضوعاتی که میتواند برای مخاطبین قابلاستفاده و محوری برای تحلیل باشد، در گزارش روزانه "ویژههای مشرق" نکات و تأملات قابلاستخراج از رسانهها برای مخاطبین عرضه خواهد شد؛ با «ویژههای مشرق» همراه شوید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
*******
** اظهارات ظریف درباره مذاکره،موضع رسمی نظام است
«عبدالرضا فرجی راد» فعال سیاسی اصلاح طلب در مصاحبه با روزنامه آرمان گفت:«نظر وزیر امور خارجه همان موضع رسمی نظام است که اگر تحریمهای ظالمانه لغو شود، ایران حاضر است در قالب 1+5 با آمریکا مذاکراتی داشته باشد. این موضوع پیشتر از سوی رئیسجمهور نیز طرح شده بود و موضوع تازهای نیست که اینگونه در داخل مورد هجمه قرار گرفت. مقامات ارشد کشور پیشتر به این موضع اشاره کرده بودند، اما با توجه به برخی تلاشها اینگونه وانمود شده که گویا ایران مستقیما خواهان مذاکره با آمریکا است. نظر من و برداشت من این است که صحبت ایشان همان موضع پیشین ایران است و نباید بهدلیل بیان موضع رسمی کشور به وزیر امور خارجه حمله کرد».
این روزنامه اصلاح طلب مدعی شده است که اظهارات تأمل برانگیز ظریف درباره احتمال مذاکره با آمریکا، موضع رسمی نظام است.
این در حالی است که رهبر معظم انقلاب- 27 دی 98- در خطبه های نماز جمعه باشکوه و به یادماندنی تهران فرمودند:«ما از مذاکره البته بجز با آمریکاییها ابایی نداریم اما از موضع قدرت و قوت».
ایشان در ادامه تاکید کردند:«آن جنتلمنهایی که پشت میز مذاکره هستند، در حقیقت تروریستهای فرودگاه بغداد هستند که لباس عوض کرده اند».
بیانات مذکور جدیدترین موضع گیری مقام معظم رهبری درباره مذاکره با آمریکاست.
رهبر معظم انقلاب همچنین- 26 شهریور 98- با اشاره به اینکه هدف آمریکاییها از مذاکره نه یافتن راهحل عادلانه، بلکه تحمیل خواستههای گستاخانه است؛ تاکید کردند:«گاهی میگویند مذاکره بدون پیششرط، گاهی نیز میگویند مذاکره با ۱۲ شرط. اینگونه سخنان یا ناشی از سیاست آشفته آنها است و یا ترفندی برای سردرگم کردن طرف مقابل. البته جمهوری اسلامی سردرگم نمیشود، چرا که راه ما روشن است و میدانیم چه میکنیم».
ایشان در ادامه در تبیین دلایل عدم مذاکره با آمریکا فرمودند:«اگر دشمن توانست اثبات کند که فشار حداکثری علاج کار ایران و مؤثر بر روی ایران است، ایران و ملت عزیز ما دیگر روی آسایش را نخواهند دید، چون پشت سر همه سیاستهای مستکبرانه آمریکا این سیاست قرار خواهد گرفت و از این به بعد، هر چیزی را که قلدرانه از جمهوری اسلامی مطالبه کنند، اگر به آنها «چَشم» گفتیم، مسئله تمام است اما اگر «نه» گفتیم دوباره فشار حداکثری آغاز خواهد شد...ما در مقابل باید ثابت کنیم که سیاست فشار حداکثری در مقابل ملت ایران پشیزی ارزش ندارد و برای همین است که مسئولان کشور از رئیسجمهور و وزیر امور خارجه و دیگران، یک صدا اعلام کردند که با آمریکا مذاکره نخواهیم کرد نه مذاکره دوجانبه نه چند جانبه».
دولت تروریست آمریکا در هفته های گذشته در اقدامی جنایتکارانه، سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی را به شهادت رساند. مقامات آمریکایی در ادامه در اقدامی بی شرمانه، سردار قاآنی را نیز به ترور تهدید کردند.
در مقابل، آقای ظریف در اقدامی عجیب و تأمل برانگیز از احتمال مذاکره با قاتلان سردار سلیمانی سخن گفت! و همانطور که قابل پیش بینی بود، ترامپ پاسخی تحقیرآمیز به وی داد.
در هفته های اخیر مقامات تروئیکای اروپایی صراحتا اذعان کردند که موضوع مذاکرات جدید از نگاه آنها- که دقیقا نظر ترامپ می باشد- مذاکره بر سر توان موشکی و قدرت منطقه ای ایران است.
هدف اروپا و آمریکا از مذاکره با ایران، از کار انداختن مولفه های قدرت ساز کشورمان است. در این میان لغو تحریم ها و گشایش اقتصادی صرفا یک وعده دروغین برای جلب نظر طرف مقابل است. تجربه عبرت آموز و پرهزینه برجام، نمونه روشنی است که متاسفانه برخی دولتمردان و فعالین اصلاح طلب به طرق مختلف در پی به فراموشی سپردن آن هستند.
** متهم فتنه 88 دلواپسِ جمهوریتِ نظام شد
«علی تاجرنیا» از متهمین فتنه 88 در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت:«قرار دادن مسوولیت نظارت بر دوش شورای نگهبان با هدف استیفای حقوق مردم صورت گرفته اما متاسفانه مشکلی که فعلا در اینجا وجود دارد این است که بعد از مدتی عملا نهادها از کارکرد اصلیشان فاصله گرفته و نقطه مقابل آن عملکرد را انجام میدهند، مسالهای که میتواند جمهوریت نظام را هدف قرار دهد».
تاجرنیا در ادامه نوشت:«آنچه مهم است این است که نباید این نوع عملکرد نظارتی با روح قانون اساسی و اصل انتخابات تناقضی آشکار و جدی داشته باشد. رییسجمهوری نیز روز گذشته به عنوان مجری قانون اساسی نقدها به شیوه نظارتی شورای نگهبان را مطرح و در چارچوب وظایف خود تذکراتی را بیان کرد. در واقع سخنرانی حسن روحانی منطبق و همخوان با مشروح مذاکرات قانون اساسی بود، دغدغههای درستی که از زبان مجری قانون اساسی بیان شد».
علی تاجرنیا از محکومین فتنه 88 است. وی در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در سال 88 رئیس منطقه تهران حزب منحله مشارکت بود و سپس به عضویت در کمیته صیانت از آرا ستاد میرحسین موسوی درآمد. تاجرنیا نقش مهمی در پروژه از پیش طراحی شده تقلب بازی کرد که بر همین اساس دستگیر و در دادگاه به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور و نیز تبلیغ علیه نظام به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شد.
حالا شخصی که سابقه شورش علیه جمهوریت و گردن کشی مقابل قانون و لگدمال کردن حق الناس را دارد، دلواپس جمهوریت نظام شده است.
فتنه گران در سال 88 با دروغ تقلب، ماهها کشور را دچار آشوب و التهاب کردند و هیچگاه مستندی درباره ادعای دروغین خود ارائه ندادند.
از نگاه افراطیون اصلاح طلب، مردم صرفا ماشین رای و جوانان نیز صرفا سیاهی لشکر میتینگ های انتخاباتی هستند. در این میان هرگاه این طیف در انتخابات شکست بخورد، رای مردم را لگدمال کرده و کشور را به آشوب می کشد و هرگاه در انتخابات پیروز شود نیز با دروغ اختیارات محدود، از کارکردن برای مردم شانه خالی می کند.
لازم به ذکر است که تاجرنیا، در مجلس ششم- که نفرات اصلی آنها غالبا از اعضای مرکزیت احزاب منحله مشارکت و مجاهدین(انقلاب) بودند- در پروژه ضدامنیتی تحصن علیه نظارت استصوابی شورای نگهبان قانون اساسی شرکت و به همراه دوستانش مردم را دعوت به تحریم انتخابات مجلس هفتم کرد.
** طعنه روزنامه اصلاح طلب به سلبریتی ها
روزنامه شرق در یادداشتی با عنوان «کدام سلبریتی» به قلم «مصطفی هاشمی طبا» نوشت:«اگر برخی از سلبریتیهای مشهور هزاران یا چند میلیون فالوئر دارند، امروز باید از یک سلبریتی که دهها میلیون فالوئر حضورا و نه در صفحات مجازی او را دنبال کردند یاد کنیم و او کسی جز قاسم سلیمانی نیست...آقای یا خانم سلبریتی که در مقابل پاسداران و مرزدارانمان ایستادهای، آیا تاکنون یک سطر در محکومیت ترامپ نوشتهای؟ آیا روشنفکری شما فقط باید در مقابل هممیهنان سربدارتان باشد؟ هرگز طعم اسارت را نچشیدهای که خود را در این کشور اسیر میدانی. اصلا میدانی چه بر سر اسرای بوسنیایی و ایزدی و سوری آمده است؟».
این روزنامه اصلاح طلب در ادامه نوشت:«همه ما در زمینههایی که خلاف نظر ماست، حق مخالفت و بیان آن را داریم و حتی اگر هم از ما سلب شده باشد، در مقابل یک فاسد زورگوی بیآبروی مهاجمِ بیمنطق که به سرقت نفت سوریه و پول عربستان پرداخته و هموطن فداکار ما را ناجوانمردانه شهید میکند، نباید سکوت کنیم. شاید به این دلیل حرفی نمیزنیم تا اگر به آن دیار رفتیم از ما استقبال کنند و ما را عزیز بدارند. در تمام تاریخ، ایران همواره با خونهای دلاوران خود ایستادگی کرده و نه با افرادی که دیگران را بیش از هممیهنان خود دوست دارند. ..حرفت را بزن همچنان که همواره گفتهای، اما از سربازت که از من و تو و دیگر هموطنان پاسداری و حراست میکند، با صدای بلند دفاع کن و بر دشمن نابخرد که میهنمان را میخواهد تجزیه کند با کلامت یورش ببر، از آزادیات دفاع کن، حقوق ازدسترفتهات را بخواه اما دوست را بشناس و دشمن را محکوم کن با صدای بلند تا به یک سلبریتی واقعی تبدیل شوی».
این روزنامه اصلاح طلب با طعنه به سلبریتی ها، اذعان کرده است که این جماعت صرفا در پی کسب منافع شخصی خود در ایران و خارج از کشور هستند. این در حالی است که طیف اصلاح طلب، خود شریک جرم و مسبب اصلی مرجعیت سازی از سلبریتی هاست.
رسانه های اصلاح طلب در دوره رقابت های انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ به بازتاب گسترده اظهارات سلبریتی ها در میتینگهای انتخاباتی روحانی میپرداختند.
«سید رضا صالحی امیری» وزیر فرهنگ و ارشاد دولت یازدهم، پای صندوق رأی انتخابات ریاست جمهوری 96، در گفتوگویی در لحنی کنایهآمیز به جناح رقیب گفت: «من به کاندیدای عزیز رقیب پیام میدهم اگر نیاز به هنرمندان داشتی به من پیغام میدادی من برایت میفرستادم!». اظهارات صالحی امیری موجی از انتقاد را میان هنرمندان برانگیخت.
چندی پیش نیز «محمدباقر نوبخت» معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان برنامه و بودجه از معافیت مالیاتی سلبریتی ها خبر داد!
منبع: مشرق
کلیدواژه: سقوط هواپیمای آمریکایی سردار سلیمانی انتخابات98 لیگ قهرمانان آسیا ویژه های مشرق سردار حاج قاسم سلیمانی امریکا قانون اساسی عربستان ترامپ علی تاجرنیا روزنامه اصلاح طلب محمد باقر نوبخت مجلس محمد جواد ظریف مقام معظم رهبری سردار قاآنی سلبریتی دولت تروریست آمریکا تروئیکای اروپایی ستاد میرحسین فرودگاه بغداد شورای نگهبان حسن روحانی ویژه های مشرق مجلس ششم سید رضا صالحی امیری ویژه های مشرق
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۶۹۶۱۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اصلاحطلبان؟ خیر، متشکرم!
این نوشته تلاشی است برای طرح یک مسئله، آسیبشناسی یک روند و در حد وسع ارائه چند پیشنهاد، که در نوشته دوم تقدیم خوانندگان خواهد شد. برای ورود به بحث ناگزیر از طرح یک مثال هستم. همه ما در سطوحی با مسئلهها، بحرانها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آنها به ابزارهایی متوسل میشویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک میکنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز میتوان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئلهها، بحرانها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبههها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟
کمی به عقب برمیگردم. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا بهنام چپ [خط امام] و سپس اصلاحطلب شناخته میشد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راهحل تبدیل شود. بهعنوان نمونه در زمانیکه گروههای سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیفزاید و از نظامیگری بکاهد یا به عبارتی از عرصه عمومی اسلحهزدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه ده مادهای دادستانی ختم شد. یا، در دورهای که نظام اطلاعاتی کشور بهشکل پراکنده اداره میشد و هر گروه بهصلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و بهعنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود.[۱] مضاف بر اینها میبایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائتهای تئوکراتیک و جزماندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیفزاید. افزون بر اینها میتوان درباره آنچه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذشت نیز، تأمل کرد؛ دولت اصلاحات توانست با ابتکاراتی پرستیژ ایران را در منطقه و جهان ارتقاء دهد و ضمناً، در بحرانهایی مانند افغانستان، ۱۱ سپتامبر و همچنین حمله نظامی به عراق جنگطلبی و تنشزایی را تعدیل کند. و، در آخر باید به انتخابات ۹۲ اشاره داشت که جریان اصلاحات بهرغم پرونده مفتوح انتخابات ۸۸ در جمیع ابعاد، به بنبستشکنی کمک کرد و در جهت کاستن از سرعت فرآیند فرسودگی کشور گام برداشت. البته همه این موارد طبعاً واجد خطاها و کاستیهایی بوده است، که فهرستکردن و نقد قاعدهمند آنها میتواند راهگشا باشد.
اینک اما بهنظر میرسد دو فاکتور مذکور، یعنی درک صحیح وضع موجود، و نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل، اگر نگوییم به بنبست رسیده، دستکم با بحران اساسی مواجه شدهاند. بحرانی که دامنگیر احزاب اصلاحطلب، جبهه اصلاحات ایران و… نیز شده، و بیم آن میرود چون آفت بهسراغ ریشهها نیز برود.
درباره نظام ادراکی اصلاحطلبان. طی سالیان گذشته، مجموعهای از تلاشها رخ داد و کمک کرد تا اصلاحطلبان درکی نسبتاً روشن از وضع موجود یا به تعبیری «منطق موقعیت» بهدست بیاورند. این تلاشهای سه وجهی شامل ۱) فعالیت مستمر و هدفمند حزبی- جبههای، ۲) کوششهای محققانه، و ۳) حضور مؤثر در نظام اداری کشور بوده است که امروزه هر سه وجه محل تأملاند. یعنی آنچه مزیت نسبی اصلاحطلبان- بهعنوان جریان آلترناتیو- بهشمار میرفت، رقیق شده و رو به اضمحلال رفته است. در وجه اول شاهد فقدان خلاقیت حزبی از یکسو و کاستیهای بسیار در تئوریک و پراتیک سیاستورزی حزبی هستیم. در مقابل، رقیب که اساساً تحزب را امری ثانوی و مخل نظم عمودی- دستوری در سیاست میپندارد، ضمن آنکه خود همچنان به زیست محفلی و باندی وفادار است تلاش میکند با حداکثر توان از احزاب رقیب سازمانزدایی کند. در وجه دوم با افت قابل ملاحظه تولیدات نظری، خاصه در زمینه مسائل توسعه و علوم انسانی روبرو هستیم و گاه، تلاشهایی رهزن و تعمیمهای انحرافی را مشاهده میکنیم که نهتنها قابلیت انطباق بر شرایط کنونی ایران را ندارند بلکه مخل پروژههای اصلاحی میشوند. در سوی دیگر، جریان رقیب تلاش داشته از کلمات مشئومه و حوزههای ممنوعه از قبیل علوم انسانی، الهیات جدید و جز اینها قبحزدایی کند و بهشکل قرارگاهی بر این حوزهها متمرکز شود و آنها را تصرف کند. تعدد نشریات علوم انسانی و برنامههای سمعی- بصری وابسته به نهادهای حاکمیتی تصویری بهنسبت روشن از این وضعیت به نمایش میگذارد. البته که نگارنده معتقد است هنوز این جریان با جوششها و کوششهای تئوریک معتبر فاصلهای قابل توجه دارد. به اینها اضافه کنیم ارتقاء متوسط سواد عمومی و تسلط بر زبانهای خارجی، و همچنین امکان دسترسی به منابع آکادمیک برای کنشگران آزاد و البته ابزارهای هوش مصنوعی، که قادرند بینیاز از ایستگاههای مرسوم تغذیه فکری جناحی، خوراک فکری شهروندان منفرد را تأمین کنند. در وجه سوم با عدم حضور مؤثر اصلاحطلبان در نظام اداری کشور مواجه هستیم. این عدم حضور تا حد زیادی معلول نگاه دگرساز و غیریتستیز ساخت قدرت بوده است چنانکه میبینیم عمده تلاش جریان رقیب اصلاحطلبان بر فتح بوروکراسی و ویژهخواری، آن هم به مبتذلترین شکل آن بوده است. اما از سوی دیگر نمیتوان بر یک ضعف اساسی، یعنی عدم کادرسازی و از آن مهمتر محافظهکاری، حتی در مواجهه با اختیارات قانونی چشم بست. ضعفی که در درجه اول نظام ارتقاء جناحی- باندی و در درجه بعد انواع تبعیضهای جنسی، قومی و… را در پی داشته است. معالوصف، شاید بتوان گفت اشغال بوروکراسی و ورود به سیاهه حقوق-دستمزدِ دولت دیگر لزوماً مزیت یک جریان سیاسی آلترناتیو بهحساب نخواهد آمد.
با این اوصاف میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل. برای توضیح این سرفصل نخست میبایست تفکیکی میان سیاست پاییندستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) قائل شد. اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک بهنظر میرسد کفه سیاست بالادستی به سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری، و حتی شورایهای قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پاییندستی ورود کرده است. از دیگر سو، سیاست پاییندستی بهحدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچگونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دستکم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرفکننده، آمار گرانفروشی و گرانفروشان را گزارش میکردند!
این وضعیت چندعاملی چرخ فعالیت کنشگران اصلاحطلب را دستخوش اختلال کرده است. به عبارتی نه ورودیها (inputs) با واقعیت همخواناند، نه نظام هنجاری با مطالبات جامعه تنظیم است، و نه با ابداعات و بضاعت کنونی راهی برای اثرگذاری باقی مانده است. برای این ادعا مثالهایی را ذکر میکنم که به نظر موجب صدمه دیدن پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان شدهاند. سابق بر این دستگاه ادراکی- تحلیلی جریان اصلاحات، حسب دریافت خود از وضع موجود از طریق ابزارهای در دسترس، به اموری به نسبت کلان واکنش نشان میداد. برای نمونه میتوان به مجموعه بیانیههای تحلیلی جبهه مشارکت ایران اسلامی اشاره داشت. بخشی از آن متون، فارغ از آنکه در یک ساعت «س» بدل به کیفرخواست شدند، ایستارهایی را فراهم آوردند که عمدتاً، گفتوگو و نقد در عرصه عمومی را بهدنبال داشتند. حال آنکه امروز با تغییر گارد حاکمیت و گذار به الگوهایی جدید و نامتعارف از جمله در:
الف. مسئله واگذاری و تخصیص منابع،
ب. مسئله خصوصیسازی،
پ. مسئله نظام دانش و طبقاتی شدن آن،
ت. مسئله کارگران و زیر ضرب رفتن آنها و فقدان توان چانهزنی مؤثر این قشر،
ث. مسائل نظام درمان و تعرفهها،
ج. مسئله شهر و الگوی دفرمه توسعه آن،
چ. مسئله تبعیض مضاعف در تحرکهای عمودی در بوروکراسی خاصه در مورد زنان و نیروهای مستقل و صاحب فکر، و…
کوششی درخور، جهت فهم مسئله و تجویز راهحل صورت نمیپذیرد یا اگر هم تلاشی صورت میگیرد، ارتباط مؤثری با جامعه هدف برقرار نمیکند. به عبارتی جریانی که سابقاً دارای تصویری کلان از نظام اداره عمومی کشور بود، اینک فاقد آن تصویر شده است. به اینها اضافه کنیم مواردی که به سیاستهای کلی نظام راجع است و اساساً باب گفتوگو دربارهشان بسته است؛ خواه بهعلت محافظهکاری، خواه بهدلیل فقدان تئوری منسجم و منطبق با واقعیت، و خواه بهسبب انذارها و محدودیتها.
این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را بهدنبال دارد. نخست آنکه کارویژه اصلاحطلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربهگیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان میرود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم میبیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان میدهد. دوم آنکه، جامعه بهسوی نوعی خودبسندگی هدایت میشود و بیپشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد میشود و بهشکل اقتضایی عمل میکند. نام این وضعیت را میتوان «تسطیح سیاست» نهاد، بدین معنا که تصادم دولت و جامعه بهغایت افزایش پیدا میکند و مردم مستمراً متحمل هزینههای گزاف میشوند. ضربهناپذیری- یا ضربهپذیری حداقلی- مردم بهشکل تودهای در دولت اصلاحات میتواند مؤید این تحلیل و اهمیت این کارویژه اساسی باشد؛ چنانکه در تمامی ادوار دولت در جمهوری اسلامی جز دولت اصلاحات ضربهپذیری تودهای، چه برآمده از اعتراض و چه برخاسته از شورش وجود داشت و دولت نتوانست بهعنوان ضربهگیر از وارد آمدن خسارت به مردم بکاهد. سوم آنکه متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاحطلبان تحمیل میشود. نخستین مرحله این تصویرسازی، اختلال در نظام مسئلهیابی است. این اختلال، که شاید در پزشکی نیز شایع باشد، با تشخیص نادرست بیماری و تجویز نادرست دارو همراه است. مرتبط کردن سنگاندازیها در پروسههای اصلاحی، و برگشتپذیری آنها به مؤلفههایی چون «لحن»، «ادبیات تحریکآمیز» و… جزئی از این نظام اختلالی است؛ حال آنکه میتوان فهرستی از لحنهای آرام، و ادبیات غیرتحریکآمیز را بر آفتاب فکند و این فرضیه را ابطال کرد. دومین مرحله این تصویرسازی «برساختن خصم» است. چنانکه اختلال در نظام مسئلهیابی به هسته مرکزی یک تفکر بدل شود، ناخودآگاه آن تفکر به برساختن خصم رهنمون میشود. بدین معنا که آگاهانه یا از سر خطای تحلیلی صرفاً به بخشی از صحنه سیاست نور تابانده و خصمِ جدید علتالعلل مسائل معرفی میشود. حال آنکه اساساً منطق اصلاحات، نه خصمپرور است و نه حذفمحور.
در بخشهای بعدی این یادداشت، تلاش خواهم کرد به طرح پیشنهادها و تجویزهایی ناظر به آینده جریان اصلاحات بپردازم.
پینوشت:
[۱] خوانندگان میتوانند برای مطالعه بیشتر به مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی و پیشنهادهای مطرح در زمینه تأسیس نهاد اطلاعاتی کشور مراجعه کنند.