Web Analytics Made Easy - Statcounter

ان شاءالله اسم ایذه خوزستان را که شنیده اید، روستای «کنگرو» چطور؟ حتما نشنیده اید. شنیده اید؟ مدرسه درختی چی؟ مدرسه خشتی و گلی نه، مدرسه ای که روی تخته سنگ و زیر سایه درخت برگزار می شود.

به گزارش عصر ایران به نقل از ایران، می توانید اسمش را مدرسه تخته سنگ هم بگذارید یا مدرسه دشت یا هرچیز دیگری که به ذهن تان می رسد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

خوبی هرچیزی که سر و شکل ندارد، این است که قابلیت نامگذاری های مختلفی دارد. خب پل کابلی چطور؟ منظورم آن گرگر های معروف نیست که ظاهرا نقش پل را بازی می کند و به کابل بسته می شود و انگشت بعضی ها را هم قطع می کند. گرگر اگر انگشتت را هم قطع کند بالاخره امید داری بقیه بدنت را به آن طرف رود برساند. اینجا در کوهستان «بلوط» کنگرو تنها یک کابل لخت و عور می بینید که باید از آن آویزان شوید و از روی رود بگذرید و به امید بازوها خودتان را به کلاس درس برسانید.

مسعود سعادتی معلم این مدرسه بلوطی می گوید: «هر روز برای رسیدن به روستا باید خودم را با ماشین به پشت سد «گدارلندر» یا همان سد مسجد سلیمان برسانم. از آنجا به بعد با قایق می روم سمت کوهستان، یک ساعت هم پیاده روی دارم تا برسم به کلاس که توی دامنه کوه و زیر درخت برگزار می شود. تا من برسم بچه ها آتش به پا کرده اند و مشغول گرم کردن خودشان هستند.» آقای معلم اینها را که می گوید مدام بغضش را فرو می خورد تا صدایش نلرزد.

چند روزی است عکس ها و فیلم هایی از معلم و دانش آموزان این روستا در کلاس درس و درحال عبور از سیم بکسل دست به دست می شود. نمی دانم تصویر مادر معلق بین زمین و آسمان را دیده اید یا نه که کودک شش ساله اش از گردن او آویزان است. دست های کودک هنوز آنقدر جانی ندارد که عرض رودخانه را طی کند اما این دلیل خوبی برای کلاس نرفتن نیست. او بازوهایش را دور گردن مادر محکم حلقه می کند و منتظر می ماند تا بگویند بپر پایین رسیدی؛ اما امان از روزی که باران ببارد و آب رودخانه بالا بیاید گاهی به خود کابل هم می رسد. آن وقت است که باید قید کلاس را زد.

سعادتی دو سالی است که معلم مدرسه درختی است. مدرسه ای که در آن حتی از سقف و دیوار گلی و بخاری نفتی هم خبری نیست و دانش آموزانش در این روزهای سرد لا به لای بلوط زار کوهستان درس می خوانند. سلطانی دانشجوی دکترای ادبیات در لرستان است و هر دوهفته یک بار این مسیر دشوار را تا ایذه و روستای کنگرو طی می کند و شب ها در اتاق سنگی که با کمک دانش آموزان سرهم کرده زندگی می کند. باور کنید من هم نمی دانم قهرمان این داستان کیست؛ معلم مدرسه، دانش آموزان یا مادری که بچه اش را با آن همه مشقت سر کلاس درس می نشاند؟ تلفنی با سلطانی حرف می زنم و فعلا هیچ دسترسی به دانش آموزانی که از آن طرف رود می آیند و مادری که بچه اش را به این سو می رساند، ندارم. قول می دهم تلاش کنم پیش از چاپ با آن یکی قهرمان داستان هم حرف بزنم.

سعادتی می گوید: «۱۰ سال قبل با وجود اینکه همه می گفتند رشته حقوق یا رشته دیگری که بشود پول خوبی از آن درآورد انتخاب کنم اما از آنجا که خودم در خانواده عشایری بزرگ شده ام و در همین مدارس زیر درختی درس خوانده ام، تصمیم گرفتم وارد تربیت معلم شوم و به بچه های روستا درس بدهم. سال ها در روستاهای مختلف تدریس کرده ام و این امکان هم برای من وجود داشت که برای ادامه تدریس یک شهر را انتخاب کنم اما سرنوشت مرا به روستای کنگرو و تخت پروین از توابع شهرستان اندیکا کشاند؛ جایی که داشتن کمترین امکانات برای ۲۰ خانوار ساکن آن چیزی عجیب و آرزویی بلند پروازانه است. اینجا خبری از جاده نیست و وقتی هم جاده نباشد هیچ امکاناتی نیست.»

سعادتی دو سال است به روستای بختیاری نشین کنگرو آمده اما متاسف است که با این همه مشقت بچه های روستا تا کلاس ششم می توانند درس بخوانند و بعد از آن ناچار باید ترک تحصیل کنند: «باران که می بارد، رودخانه های منطقه طغیان می کنند. البته اهالی چیزی برای از دست دادن ندارند. تنها سرمایه زندگی شان دام است. با این همه دلخوشی شان این است که بچه ها درس بخوانند و بتوانند زندگی شان را تغییر دهند.»

از او می پرسم چرا کلاس را آن طرف رودخانه برگزار نمی کنی؟ می گوید: «آن طرف رودخانه روستای تخت پروین است و من باید به دانش آموزان هردو روستا درس بدهم.۱۰ دانش آموز اهل کنگرو و دو دانش آموز هم اهل آن طرف هستند که یکی شان اول ابتدایی است و با مادرش می آید و برمی گردد، یکی هم ششم است که خودش می آید. تنها راه ارتباطی بین دو روستا همین سیم بکسل باریک است که روی رودخانه کشیده اند.»

می گوید گاهی لوازم بچه ها توی آب می افتد: «تا بچه ها این طرف برسند، نفسم بند می آید. پارسال کیف یکی از بچه ها افتاد توی آب و با بدبختی توانستیم دوباره برایش کتاب و دفتر تهیه کنیم. داد می زدم کیف را ول کن بیا فدای سرت. بچه از غصه کیف آن بالا خشکش زده بود. این منطقه پربارش است؛ پارسال به خاطر باران و سیل ۲ تا ۳ ماه بچه ها نتوانستند سر کلاس حاضر شوند و مدرسه تعطیل شد. برای همین هر روز دعا می کنند باران نیاید. مشکل بعدی اردیبهشت ماه است که فصل کوچ عشایر می رسد و بچه ها باید همراه خانواده کوچ کنند تا اوایل پاییز دوباره بر گردند.»

تا آخرین دقایق تلاش می کنم با قهرمانان دیگر این داستان گفت و گو کنم؛ چند بار صدای الو الوی آقای معلم می آید و هر دو روستا از دسترس خارج می شود. اما هنوز صدایش در سرم می پیچد. زیر درختی ایستاده و رو به دوربین می گوید: «خوب است مسئولان پیش از اعلام جشن پایان مدارس خشت و گلی، فکری هم به حال مدارس زیر درختی بکنند.» بعد او را دم در کلبه سنگی اش می بینم که نشسته و دارد لپ یکی از دانش آموزانش را می کشد. لای سنگ های کلبه هیچ ملاتی نیست طوری که می شود با یکی دو لگد خرابش کرد. سقف هم چند تکه حلبی است و کمی سنگ و کلوخ که باد نبرد.

در تصویر بعد آقای معلم را می بینم که در سیاه چادر یکی از اهالی نشسته و با تکه ای نان ساج و پنیر پذیرایی می شود. مرد خانه همسفره اوست و زن آن طرف تر درحال بافتن چیزی با نخ های خوشرنگ آبی. آن طور که سلطانی می گوید بزرگترین عشق خانواده ها همین درس خواندن بچه هاست. آنها عاشق آموختن هستند و برایش از جان مایه می گذارند.

توی یکی از فیلم ها بچه ها دور آتش جمع شده اند و درحالی که دست ها را رو به شعله های سرکش گرفته اند، با صدایی به سرزندگی رود و پژواک کوهستان می خوانند:

خوب و عزیزی ایران زیبا

 پاینده باشی ای خانه ما

 من دوست هستم با شهرهایت

 با کوه و دشتت با نهرهایت

گزارش: یوسف حیدری

___________________________

بیشتر بخوانید

دانش آموزان مدرسه کپری (عکس)

وزیر آموزش و پرورش: خداحافظی با مدارس خشتی تا آبان امسال

تحصیل بیش از 8 هزار دانش‌آموز در مدارسی کپری و کانکسی هرمزگان

__________________________________

لینک کوتاه: asriran.com/002z7g

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: آموزش و پرورش ایذه خوزستان مدرسه درختی دانش آموزان آن طرف رود آقای معلم زیر درختی دانش آموز دو روستا کلاس درس سیم بکسل بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۷۳۴۸۸۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

از معلم‌بلاگری تا عجیب‌ترین هدیه‌ برای روز معلم!

همزمان با دوازدهم اردیبهشت، گزارش و اخبار درباره روزِ معلم بخش مهمی از خروجی سایت خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها را تشکیل می‌دهد. اخباری که معمولا با ایده کلی ذکر فداکاری‌های یک معلم و خاطراتش تهیه می‌شود اما واقعا آموزش و گذراندن ساعت قابل توجهی از روز با نسل Z چه حال و هوایی دارد؟

به گزارش ایسنا، وقتی پای صحبت دهه شصتی‌ها و هفتادی‌ها می‌نشینید معمولا همه خاطراتی شبیه به هم از دوران مدرسه تعریف می‌کنند؛ از معلم‌های سختگیری که گاهی تنبیه را بهترین تربیت می‌دانستند، معلم‌های پرورشی که نمادِ غیبتِ معلم اصلی بودند و برای پر کردن وقت بچه‌ها سرکلاس حاضر می‌شدند، مشق‌های ننوشته و ترسِ از متوجه شدن معلم تا خوندن از روی کاغذ سفید به جای انشاء! البته گاهی هم از شور و هیجانی تعریف می‌کنند که از روزهای اول اردیبهشت برای روزِ معلم در مدرسه شکل می‌گرفت؛ پچ‌پچ‌های یواشکی بچه‌ها با هم و پرسیدن این سوال که «تو قراره برای خانم معلم کادو بگیری؟» سوالی که البته خیلی وابسته به جوابی که بچه‌ها به هم می‌دادند نبود و در نهایت مامان‌ها تصمیم می‌گرفتند که همه با هم چه هدیه‌ای برای معلم کلاس تهیه کنند.

این روزها اما همه چیز فرق کرده؛ حالا بچه‌های متولدین دهه شصت و هفتاد در شرایطی پا به مدرسه گذاشتند که احتمالا کمترین همذات‌پنداری را با خاطرات مدرسه پدر و مادرشان می‌کنند و گاهی با شنیدن برخی خاطرات از شکل و شمایل مدرسه در گذشته، با حیرت و تعجب می‌پرسند «واقعا راست می‌گید؟!» مدرسه برای این بچه‌ها که از روزهای اول تولد با تکنولوژی‌های پیشرفته سر و کار داشتند، تعریف و حال و هوای دیگری دارد. نسل Z نمی‌پذیرد که با ترس یا تنبیه درس‌ها را بدون فهمیدن دلیل منطقی آن فقط حفظ کند یا در تعطیلات نوروز از هر درس سه بار مشق بنویسد!

از سوی دیگر نسلی قرار است معلم این بچه‌ها باشد که خودش تجربه آموزش و پرورش در فضای خشکِ گذشته را دارد و می‌داند نمی‌توان کودکی که از همه چیز خبر دارد را با جمله «این مطلب تو کتاب اومده، پس درسته» قانع کرد! این روزها پرورش اولویت بالاتری نسبت به آموزش دارد. همین هم عاملی می‌شود تا معلم بهتر بداند راهِ جذب و آموزش بچه‌ها در مدرسه تغییر کرده است؛ هرچند که احتمالا راه سختی پیش‌رو داشته باشد.

مهدیه؛ معلم پایه اولِ یک دبستان غیرانتفاعی پسرانه در تهران است؛ یک معلم دهه هفتادی که وقتی با او تماس می‌گیرم از مصاحبه استقبال می‌کند اما با این شرط که جزئیات بیشتری از خودش نگوید و فقط درباره بچه‌ها صحبت کند!

* مهدیه! یه کم از خودت بگو؛ اصلا چی شد که تصمیم گرفتی معلم باشی؟

«من کارم رو از سال ۱۳۹۳ که دانشجو بودم شروع کردم؛ البته اون اوایل اصلا به معلمی فکر نمی‌کردم. رشته‌ دانشگاهیم زیست‌شناسی بود اما ترم دو یا سه بود که فهمیدم رشته‌ام اشتباهه و من رو جذب نمی‌کنه ولی چون دانشگاه دولتی درس می‌خوندم و یک سال هم پشت کنکور مونده بودم، ریسک نکردم که رشته‌ام رو رها کنم و از اول برم یک رشته دیگه درس بخونم.

کم‌کم در یک گروه دانشجویی با جمعیت امام‌علی(ع) آشنا شدم و اونجا اولین تجربه آموزش رو به کودکانِ کار داشتم که باعث شد بفهمم آموزش دادن رو دوست دارم و حتی متوجه شدم که ارتباط گرفتن با بچه‌های خیلی کوچیک در حد مهدکودک و دبستان برام جذاب‌ و لذت بخشه. همین کار باعث شد برم دوره تربیت معلم مهدکودک و پیش‌دبستانی رو بگذرونم. برای کارورزی اون دوره به یکی از مدارس غیرانتفاعی رفتم و شیوه آموزشی اون مدرسه جذبم کرد تا حدی که بعد از دوره کارورزی، همون مدرسه از من دعوت به همکاری کرد و تقریبا ترم پنجم دانشگاه معلم شدم. چون توی اون دوره کارورزی دیدم که بچه‌های مدرسه با روش جدیدی باسواد می‌شن و این فرایند برام جذاب بود، از مدیر مدرسه خواستم که معلم کلاس اول باشم. اولین کلاسی که داشتم یک کلاس با ۲۲ دانش‌آموز پسر بود.»

* از همون اول فقط تو مدرسه پسرونه تدریس کردی؟

«نه؛ تجربه آموزش به دخترا رو هم داشتم. تقریبا ۱۰ ساله که معلمی می‌کنم که ۷ سال با پسرها و ۳ سال با دخترا کلاس داشتم.»

* چه فرقی بین معلم دخترا و پسرا بودن هست؟

واقعا کار کردن با هر دو جنس قشنگیای خاص خودش رو داره، چون دنیای متفاوتی دارن. پسرا خیلی پر جنب و جوش‌تر هستن و انرژی بیشتری از آدم می‌گیرن؛ البته نه به خاطر تدریس بلکه به خاطر هیجان و شیطنتی که دارن. وقتی با گروه بزرگی از پسربچه‌ها کار می‌کنی، بخش زیادی از انرژیت صرف این می‌شه که از اونا مراقبت کنی که اتفاقی براشون نیفته یا باهم دعوا نکنن. در این شرایط باید روش‌های ابراز خشم و حرف زدن رو به بچه‌های کوچیک یاد بدی و این انرژی می‌بره و باعث میشه زنگ تفریح‌ها هم حواست به اونها باشه. اما کار کردن با دخترا این راحتی رو داره که لازم نیست به اندازه پسرا ازشون مراقبت کنی. این بزرگترین تفاوت با دو جنسه، اما تجربه کار باهاشون لذت بخشه.»

* اتفاقی که این روزا خیلی باب شده فیلمبرداری و تولید محتوا از بچه‌هاست که بعضی وقتا جنجال خبری هم داشته. نظرت در این مورد چیه؟

«الان داریم با نسلی کار می‌کنیم که از وقتی چشم باز کردن موبایل و تبلت و ... رو دیدن و باهاش بزرگ شدن و از خیلی از اتفاقات و چیزهایی که دوره‌ای تو اینستاگرام وایرال میشه باخبر هستن. من تولید محتوا با بچه‌ها رو دوست دارم، اما به شرط اینکه هدف آموزشی داشته باشه. یه وقتایی به عنوان معلم می‌تونم یک صحنه‌هایی رو با گوشیم شکار کنم یا از بخش‌هایی فیلم بگیرم که در دلِ اون یک نکته آموزشی اتفاق بیفته اما برای انتشار محتوای تولید شده باید حریم خصوصی بچه‌ها رو در نظر بگیرم، ما اجازه نداریم حتی به عنوان یک معلم تصویر شفافی از ظاهر و صورت بچه‌ها نشون بدیم.

من می‌تونم از کاری که بچه انجام می‌ده و توضیحی که درباره اون می‌ده فیلم بگیرم و به اشتراک بذارم چون خودمم تو اینستاگرام پیج دارم اما هیچ وقت طوری فیلم نمی‌گیرم که صورت بچه در محوریت باشه. در نهایت باید ببینم آیا فیلم نکته‌ آموزشی داره که اون رو با شرایطی که گفتم، انتشار بدم؟ به جز حفظ حریم بچه، پدر و مادر این حق رو دارن که از معلم بابت انتشار تصویر کودکشون شکایت کنند و ما باید خیلی مراقب این موضوع باشیم. گاهی هم که از یک اتفاق بامزه فیلم بگیرم اون رو به عنوان یادگاری صرفا برای خودم و نهایتا بچه‌های کلاس منتشر می‌کنم. »

* به نظرت این موضوع چقدر به فضای آموزش کمک می‌کنه؟ اصلا کمک‌کننده هست یا آسیب‌هایی رو به اون وارد می‌دونی؟

«اینکه آیا این نوع تولید محتوا کمک کننده هست یا نه بستگی به این داره که هدف داره یا نه؟ گاهی اوقات از کلاس فیلم می‌گیریم و بعد با گروهی از معلم‌ها اون فیلم رو می‌بینیم و اتفاقاتی که افتاده و عملکرد بچه‌ها رو تحلیل می‌کنیم. دوره کرونا که کلاس‌ها آنلاین بود، از یک بخش‌هایی از کلاس فیلم می‌گرفتم و برای یک سری از جلسات آموزشی استفاده می‌کردیم و این باعث می‌شد روش‌های جدید تعامل از راه دور با کودک رو یاد بگیریم.»

* به عنوان یه معلم دهه هفتادی که تو نظام آموزشی قدیم تحصیل کرده، تصمیم گرفتی چه شیوه آموزشی رو انتخاب کنی که بچه‌ها به حضور در کلاس ترغیب بشن؟

«وقتی که خودم دانش‌آموز بودم یک روش تدریس وجود داشت که همه باید همون رو حتی با وجود اینکه درکی ازش نداشتیم یاد می‌گرفتیم. مثلا ممکن بود درک نکنیم که چرا یک اتفاق در آزمایش علوم رخ داده یا چرا جواب یک مسئله ریاضی به اون شکل شده؛ ما صرفا باید اون رو حفظ می‌کردیم. بعدها که معلم شدم فهمیدم که اگر بچه‌ها از دوره ابتدایی با این روش آموزش ببینن و فکر کنن که هرچی معلم و کتاب می‌گه درسته، قدرت فکر کردن و خلاق بودن رو از دست می‌دن و بعدا نمی‌تونن به راه حل‌ها و روش‌های دیگه فکر کنن.

وقتی معلم شدم سعی کردم فعالیت‌ها رو طوری طراحی کنم که فقط یک راه حل نداشته باشه و بچه‌ها بتونن از روش‌های مختلفی به جواب برسن. در کلاس‌های کتاب‌خوانی ازبچه‌ها می‌پرسیدم دیگه چه راه حلی برای شخصیت اصلی قصه می‌شه طراحی کرد؟ یا از اونها می‌پرسیدم اگر جای شخصیت اصلی کتاب بودن چه راهی رو انتخاب می کردن؟ این تفاوت فکری بچه‌ها قشنگه و از همین پاسخ‌ها مشخص میشه، چون هرکدوم یک فکری دارن و باید یاد بگیرن که به خودشون و فکرشون اهمیت بدن و اون رو ابراز کنن. تک تک فکرها و ایده‌ها مهمه و باید یاد بگیرن بدون ترس از قضاوت شدن یا غلط بودن راه حل، پاسخ خودشون رو اعلام کنن.»

*  خاطره خوب یا بدی از دوران تحصیلت داری که سعی می‌کنی اون کارها رو انجام بدی یا ندی که برای بچه‌ها بهتر باشه؟

«همیشه معلمایی که سر کلاس زیاد باهامون شوخی می‌کردن رو خیلی دوست داشتم و هیچ‌ وقت سرکلاس اونها استرس نداشتم و حتی امتحان گرفتن اونها هم برام شیرین بود. من بعدا دیدم که این شیوه روی شاگردای خودمم جواب می‌ده، برای همین سعی کردم معلمی باشم که زیاد با بچه‌ها شوخی می‌کنه؛ البته باید حریم‌ها حفظ شه. راه ورود به دل بچه‌های کوچیک خنده و شوخیه. همیشه برای جلسات اول کلاسم برای اینکه باهم آشنا بشیم، کتابای خنده‌دار با خودم می‌برم و می‌خونم و دیگه بعد از اون با خوشحالی سر کلاسم میان.»

* فضای آموزش تو کشور ما تا این چند وقت قبل عموما خشک و رسمی بود یا اطلاعاتی به بچه‌ها داده می‌شد که صرفا اونا رو حفظ کنند. فکر می‌کنی این فضا چقدر شکسته شده و خودت به عنوان یک معلم فکر می‌کنی آموزش مهم‌تره یا پرورش؟

«من تجربه کار کردن توی مدارس دولتی رو نداشتم. از اول مجموعه غیرانتفاعی کار کردم اما با چیزی که اطرافم می‌بینم و می‌پرسم فکر می‌کنم که فضای خشک و رسمی آموزشی مدارس تا حدی شکسته شده. معلم‌های جوان‌تری رو می‌بینم که سر کار اومدن و دوره‌هایی که آموزش و پرورش برای معلم‌ها برگزار می‌کنه کم‌کم فضا رو به سمتی می‌بره که کار گروهی تو بچه‌ها تقویت بشه. بهتره که فضای کلاس رو مهارتی‌تر کنیم و معلم‌ها دارن این آموزش رو می‌بینن تا حتی تو مدارس دولتی هم با همه کمبودها و تعداد بالای دانش آموزای یک کلاس، این روند رو اجرایی کنن که به جذب بچه‌ها کمک کنه.»

* مهدیه! تو حداقل ۱۰ سال روز معلم هدیه‌های مختلفی از بچه‌ها گرفتی؛ هدیه‌ای بوده که برات جذابیت خاصی داشته باشه؟

«جالب‌ترین هدیه‌ای که روز معلم گرفتم مربوط می‌شه به دوره کرونا. سال ۱۳۹۹ من ۱۴ شاگرد پسر با آموزش تماما آنلاین داشتم که فقط درصورت رضایت خانواده‌ها این امکان وجود داشت در ساعتی محدود بچه‌ها به مدرسه بیان اما مادرای کلاس من چون بچه‌های کوچیک و نوزاد داشتن هیچ وقت راضی نشدن بچه‌هاشون رو بفرستن مدرسه و من و شاگردام هیچ‌وقت هم دیگه رو از نزدیک ندیدیم. بستر کلاس آنلاین به شکل تصویری بود و به همین شکل باهم آشنا شدیم. اما روز معلم اون سال یکی از بچه‌ها اومد دم درِ خونه ما و یک گلدون بهم هدیه داد که گیاهش رو هم خودش کاشته بود. این خیلی هدیه جالبی بود و هنوز هم اون گلدون رو دارم و هر موقع می‌بینمش حس خوبی بهم میده. کلا بهترین هدیه‌های روز معلم، نامه‌هایی هست که بچه‌ها با لحن خودشون برام می‌نویسن. پول یا هدایای مادی هیچ‌کدوم ماندگار نیست و تموم می‌شه، اما کادوی خود بچه‌ها خیلی قشنگ‌تره.»

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • حکایت تسنیم از دانش‌آموزانی که رنج علم دارند + فیلم
  • معلم فداکاری که تصویرش در شبکه های مجازی منتشر شد | دوست ندارم بچه‌ها یک لحظه هم به مهاجرت فکر کنند!
  • خبرنگاری که معلم شد
  • کلاس این آقا معلم در مدرسه تشکیل نمی شود
  • عشق معلمی دَربیابان
  • از معلم‌بلاگری تا عجیب‌ترین هدیه‌ برای روز معلم!
  • از معلمی روی صندلی چرخدار تا معلمی در برفی که هم‌قد دانش‌آموزان است
  • معلمان خاطره‌انگیز در قاب تصویر
  • اینجا به تماشای ایثار بنشینید؛ معلمانی که پیامبر زمان خود شده‌اند
  • معلم خلاق، دانش‌آموز هنر آفرین