Web Analytics Made Easy - Statcounter

بتول خورشاهیان گفت: زمانی که به‌عنوان پرستار به جزیره مجنون در عملیات خیبر اعزام شدم، به دلیل بمب شیمیایی که صدام حسین استفاده کرده بود دچار جانبازی شدم و اعتقاد دارم، این معجزه خداوند بود که من از این عملیات جان سالم به در بردم.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ بتول خورشاهیان، جانباز و امدادگر دفاع مقدس در گفت‌وگویی تفصیلی با صبح توس، به مناسبت دهه  فجر و سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران اظهار کرد: به دلیل اینکه در خانواده‌ای کاملاً مذهبی و انقلابی متولد شده بودم از سال 1342 و در سن 12 سالگی همراه با دیگر اعضای خانواده‌ام وارد مبارزات علنی با رژیم ستم‌شاهی شدم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وی افزود: در سال 42 به همراه چند تن از دوستانم، دامن‌هایمان را پر از سنگ کردیم و به سمت استادیومی رفتیم که در آن به خاطر روز تولد شاه در نیشابور جشن و پای‌کوبی بر پا کرده بودند؛ در آن زمان از بالای دیوار استادیوم با پرتاب سنگ به سمت جایگاه، اعتراضمان را به گوش رژیم ستم‌شاهی رساندیم و با بر هم زدن نظم این برنامه برای چند لحظه، سربازان شاه مأمور رسیدگی به این قضیه شدند که در واقع این اتفاق آغاز فعالیت‌های انقلابی من به شمار می‌رود.

شکنجه‌های ساواک نتوانست مرا از اعتقاداتم دور کند

خورشاهیان تصریح کرد: پیش از انقلاب در بیمارستان 22 بهمن شهرستان نیشابور مشغول به خدمت پرستاری بودم که در خرداد 57 و هم‌زمان با اعتصابات ادارات در مشهد، با انتشار قطع‌نامه‌ای و دعوت همکارانم به اعتصاب، حدود یک هفته، تنها بیمارستان نیشابور در اعتصاب ماند و 7 نفر برکنار شدند. من به همراه خانواده‌ام همواره در تمامی اعتراض‌ها و راهپیمایی‌ها حضور داشتیم و در این راه بارها توسط شهربانی و ساواک دستگیر شدم و بارها به دلیل انقلابی بودن و داشتن گرایش‌های مذهبی مجازات و شکنجه شدم اما شکنجه‌های ساواک هیچ‌گاه نتوانست مرا از اعتقادات انقلابی‌ام دور کند.

اگر روحانیت و مرجعیت شیعه نبود، انقلاب نبود

این جانباز دفاع مقدس گفت: مرجعیت و روحانیت نقش بی‌بدیل و کلیدی در پیروزی انقلاب اسلامی داشت زیرا انقلاب ما برخاسته از آگاهی و هشیاری مردم بود و این روحانیت و مرجعیت بودند که ما را آگاه ساختند. اینکه عده‌ای این نقش را نادیده می‌گیرند ظلم بزرگی در حق انقلاب می‌کنند. لازمه هر توفیقی همین روحانیت است زیرا اگر این روحانیت و مرجعیت شیعه نبود انقلاب ما نبود.

یکشنبه خونین مشهد کار رژیم ستم‌شاهی را تمام کرد

وی یادآور شد: 10 دی 57 در روز یکشنبه خونین مشهد، من به همراه دیگر دانشجویان به خیابان‌ها آمده بودیم تا اعتراض خود را نسبت به خفقان رژیم ستم‌شاهی اعلام کنیم اما به ناگهان دیدیم که مزدوران شاه که با تانک و نفربر به خیابان‌ها آمده بودند، به سمت مردم شلیک کردند و صدها مرد و زن را به خون کشیدند. در این هنگام من چادرم را به دور خودم پیچیدم و به بالای یکی از تانک‌ها رفتم و فریاد می‌زدم «داداش نزن، داداش نزن» که پس از چند دقیقه به لطف خدا دیدم که در تانک باز شد و سربازهای آن بیرون آمدند و به جمعیت معترضین پیوستند. در واقع یکشنبه خونین مشهد کار رژیم ستم‌شاهی را تمام کرد.

زندگی‌ام سراسر از معجزه است/ قول مقام معظم رهبری به جانباز دفاع مقدس

خورشاهیان خاطرنشان کرد: زندگی من سراسر از معجزه است؛ چندی پیش کتاب خاطراتم با نام «راهی برای رفتن» منتشر شد که من در این کتاب سعی داشته‌ام از ناگفته‌های انقلاب و دفاع مقدس بگویم. در دیداری که با مقام معظم رهبری داشتم، اولین نسخه از کتابم را به ایشان هدیه دادم و رهبر معظم انقلاب این قول را به من دادند که کتابم را شخصاً بخوانند که این‌ یکی از افتخارات بزرگ زندگی من است و یکی از معجزات زندگی‌ام همین هم‌صحبتی با مقام معظم رهبری بود.

از جانبازی در «مجنون» تا فرار از زندان‌های آل سعود

این امدادگر دفاع مقدس بیان کرد: یکی دیگر از معجزه‌های زندگی‌ام در عملیات خیبر در 4 اسفند سال 62 رخ داد، زمانی که به‌عنوان پرستار به جزیره مجنون در عملیات خیبر اعزام شدم. به دلیل بمب شیمیایی که صدام حسین در جزیره مجنون استفاده کرده بود از ناحیه چشم، ریه و پوست دچار جانبازی شدم و اعتقاد دارم تنها معجزه خداوند بود که من از این عملیات جان سالم به در بردم.

وی اظهار کرد: یکی از شیرین‌ترین خاطراتم در جنگ این بود که در حین یکی از عملیات‌ها پسر بچه 9 ساله‌ای را به بیمارستان آوردند، پاهایش از بالای ران قطع‌شده بود و درحالی‌که خون زیادی از او رفته بود، هنوز نفس می‌کشید، بالای سرش رفتم خودم را مادرش معرفی کردم و به او گفتم، پسرم آرام باش و بگو چه می‌خواهی؟ آن پسر که گمان کرد من مادرش هستم با صدایی لرزان و ضعیف گفت، مادر به امام بگو من نمی‌ترسم. بعد درحالی‌که اصلاً حالی خوبی نداشت و رو به احتضار بود در گوشش اشهد را خواندم و او هم تکرار کرد تا به نام حضرت علی رسیدم، شهید شد.

خورشاهیان گفت: در سال 66 برای ادای فریضه حج و از طرف بنیاد شهید به مکه مکرمه سفر کردم، در این سفر وظیفه پخش اعلامیه‌های رهبری در بین حجاج را بر عهده داشتم. پیش از زمان اعلام برائت از مشرکین و راهپیمایی در مناسک حج، غسل شهادت کردم زیرا حس عجیبی می‌گفت که از این مراسم سالم بر نخواهم گشت. در آن جمعه خونین من همراه چند همکارم در حال پخش اعلامیه‌های رهبری به سه زبان بودیم که ناگهان مورد حمله مأموران آل سعود قرار گرفتیم که در این حمله از ناحیه سر مجروح شدم و به اسارت آن‌ها در آمدم و طی 4 روزی که در اسارت آل سعود بودم به دلیل شکنجه‌های شدید، یکی از چشمانم را از دست دادم و معجزه خداوند بود که توانستم از زندان‌های آل سعود فرار کنم.

مردم علیه تحقیر، وابستگی و خفقان رژیم ستم‌شاهی انقلاب کردند

امدادگر دفاع مقدس افزود: در سال 57 مردم در واقع علیه تحقیر، وابستگی، ذلت و خفقان رژیم ستم‌شاهی انقلاب کردند. به‌عنوان مثال من یک دختر مذهبی بودم اما به دلیل اینکه حجابم چادر بود از تحصیل در مقاطع بالاتر منع می‌شدم؛ برای قشر مذهبی در آن زمان خفقان کامل بود و عرصه را در بخش‌های مختلف بر ما تنگ می‌کردند تا از عقاید خود دست بکشیم اما ما تا آخر پای عقاید خود ایستادیم و با انقلاب، سایه این رژیم منحوس را از سر ایران کم کردیم.

وی ادامه داد: در زمان شاه کشور در تمام عرصه‌ها به بیگانگان وابسته بود؛ به‌عنوان مثال در زمینه پزشکی حتی ما وابسته پزشکان خارجی بودیم و اکثر پزشکان و پرستاران بیمارستان‌هایمان، پاکستانی، هندی، فیلیپینی و بنگلادشی بودند که جای بسی خجالت داشت و این خود وابستگی بود. در واقع در زمان طاغوت برای هر چیزی مجبور بودیم جلوی بیگانگان گردن کج کنیم و از آن‌ها تقاضای چیزی می‌کردیم.

حامیان ارتباط با آمریکا یا نادان هستند یا خائن

خورشاهیان بیان کرد: متأسفانه امروز دوباره شاهد آن هستیم که عده‌ای در داخل کشور می‌گویند باید برای حل مشکلات کشور دستمان را جلوی آمریکا و بیگانگان دراز کنیم، این افراد یا نادان هستند یا خائن که امیدواریم این سخنانشان تنها از روی نادانی باشد. عده‌ای دیگر که در خارج از کشور هستند و این نسخه‌ها را برای ما می‌پیچند که تکلیفشان معین است؛ این افراد اگر دلشان برای ما می‌سوخت پس چرا از کشور فرار کرده‌اند و به دشمنان ما پناه برده‌اند؟! کشورهای بیگانه هیچ‌گاه دلشان برای ما نسوخته است و نخواهد سوخت لذا ما و مخصوصاً نسل جوان نباید فریب حرف‌های به ظاهر زیبای آن‌ها را بخورند زیرا آمریکا و امثال آن تنها به دنبال تأمین منافع خود از ایران هستند و دلشان برای مردم ما نسوخته است.

این جانباز دفاع مقدس یادآور شد: از نسل جوان می‌خواهم بصیرتشان را افزایش دهند و بهترین جا برای بالا بردن و تقویت عقاید و بصیرت نسل جوانمان، همین مساجد و پایگاه‌های بسیج است. متأسفانه باید اذعان کنم که نسل جوان ما امروز تحت تأثیر جنگ فرهنگی و نرم دشمن، دارد کم‌کم از عقاید دینی و مذهبی فاصله می‌گیرد که این زنگ خطر جدی است برای کشور زیرا این جوانان هستند که آینده این مملکت را می‌سازند، بنابراین از نسل جوان می‌خواهم با شرکت و حضور در بسیج نسبت به هجمه‌های دشمن خودشان و عقایدشان را تقویت کنند.

وی در پایان تاکید کرد: کلام آخرم با نسل جوان این است که شما وارثان این مملکت هستید و برای حفظ این سرزمین خون میلیون‌ها شهید ریخته شده است، پس‌کاری نکنید که مدیون خون شهدا باشیم و بیگانگان بتوانند بر این کشور سلطه پیدا کنند.

انتهای پیام/

منبع: دانا

کلیدواژه: زندان های آل سعود معجزه خداوند یکشنبه خونین مشهد امدادگر دفاع مقدس جانباز دفاع مقدس روحانیت و مرجعیت مقام معظم رهبری عملیات خیبر جزیره مجنون زندگی ام نسل جوان برای ما عده ای

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۷۸۰۹۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مجنون گیلانی که ده‌ها سال آواره‌ی دریا بود/ عشق لیلا با «کاجامه‌ خوس» چه کرد؟

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عبدالله یک جوان عادی گیلک بود که در سال ۱۳۲۸ لیلا همسر عزیزش را در از دست داد. از آن پس اما او دیگر عادی نبود و هرگز هم آن آدم سابق نشد. به قایقی کوچک نشست، سر به دریا گذاشت، و در اتاقک محقر روی قایقش به زندگی ادامه داد. با ادامه پیدا کردن این وضعیت کم‌کم در میان محلی‌ها به «کاجامه خوس» معروف شد یعنی فردی که در کجامه [اتاقک کوچکی که در قایقش ساخته بود] می‌خوابد و شد قهرمان بسیاری از شعرهای گیلکی عاشقانه. در اردیبهشت ۱۳۵۳ گروهی از صیادان محلی کاجامه خوس را پس از مدت‌ها بی‌خبری در قایق فرسوده‌اش دیدند. این ماجرا این‌قدر عجیب بود که بلافاصله گزارشش در روزنامه‌ی اطلاعات (۲ اردیبهشت ۵۳) به این شرح منتشر شد:

«کاجامه‌ خوس» پیر افسانه‌ای گیلان که زندگی حیرت‌انگیز او در اشعار محلی گیلک و فولکلور این قسمت از کشور ما اثر فراوان داشته زنده است!

دیروز [چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۵۳] جمعی از صیادان محلی، پس از سال‌ها بی‌خبری از این مرد افسانه‌ای، بار دیگر او را در قایق کهنه و فرسوده‌اش که از ۲۵ سال پیش تنها خانه‌ی اوست، یافتند.

خبر زنده بودن «کاجامه ‌خوس» به‌سرعت در گیلان دهان به دهان گشت و یک بار دیگر جمعی از شعرا و محققین فولکلور گیلان به سراغ او رفتند تا مردی را که یک ربع قرن، به امید دیدار «لیلا» همسر از دست‌رفته‌اش، در دریا سرگردان است، از نزدیک ببینید.

پیر کاجامه‌ خوس در سراسر جهان تنها کسی است که چنین زندگی حیرت‌آوری دارد: او ۲۵ سال تمام است ک در اتاقکی در گوشه‌ی قایق فرسوده خود، یکه و تنها در دریا زندگی می‌کند. در تمام این مدت یک بار پایش را به میان مردم نگذاشته، نه نام خود را به یاد می‌آورد و نه از گذشت روزگار خبری دارد.

آن‌ها که از گذشته «کاجامه‌ خوس» خبر دارند می‌گویند:

سرنوشت او این است که یکه و تنها در دریا بمیرد و قصه‌ای به قصه‌های شورانگیز دل‌دادگی زمان ما افزوده شود.

او ۲۵ سال پیش لیلا (همسر زیبایش) را در دریا از دست داد و با مرگ همسرش زادگاه خود خشکبیجار را ترک گفت... دو اسلحه‌ی روسی به مبلغ هفت قران از دو ملوان روسی که آن روزگار در کشتی‌های تجارتی کار می‌کردند خرید و با قایق ماهی‌گیری خود، زندگی در دریا و مرداب‌های دوردست و خالی از سکنه را آغاز کرد...

حالا پس از سال‌ها او در ساحل مرداب نیلی‌رنگ بندر پهلوی جایی که جز صدای مرغان وحشی و نجوای باد در دل برگ‌های درختان صدایی نیست، اقامت گزیده است...

خبرنگاران ما در رشت و بندر پهلوی که دیروز [چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۵۳] ساعتی را با «کاجامه خوس» گذرانده‌اند، می‌نویسند: با گذشت هر بهار یک خط به بدنه‌ی قایق خود و یک خط به درخت قطوری که با آن الفتی دیرینه دارد، می‌کشد تا به حال ۲۵ خط به نشانه‌ی ۲۵ سال سرگردانی در دریا به تنه‌ی درخت و قایق او کشیده شده است... خوراک او ماهی و مرغان دریایی است... شب‌های جمعه، چند فانوس در اتاقک داخل قایق خود برمی‌افروزد و چشم به راه لیلا می‌ماند. تا سپیده‌دم در خیال، با همسر از دست‌رفته‌اش گفت‌وگوها دارد...

مردم می‌گویند: نام اصلی کاجامه خوس عبدالله است... و ده‌ها شعر محلی و ترانه‌های فولکلوریک و بومی که با زندگی گیلانی‌ها عجین شده، یادآور خاطرات اوست.

ترجمه‌ی یکی از این اشعار چنین است:

عبدو، بیا که دیگر کلبه‌ی تو سوخت...

و تنها پاروهای نیم‌سوخته‌ات به جا مانده...

بیا عبدو، ای پیر دریا که قایق خانه‌ی توست

بیا که فانوس است هم خاموش است

مبادا... که اسیر توفان شده باشی

باد می‌وزد...

موج‌ها را می‌لرزاند...

و عبدو سرگردان در دریاست...

۲۵۹

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899058

دیگر خبرها

  • فرار نافرجام از زندان + فیلم
  • زندانیان ونزوئلا در تلاش برای فرار از زندان از ایستگاه پلیس سر در آوردند (فیلم)
  • تشدید اعتراض حامیان فلسطین در مراکز آموزش عالی آمریکا
  • امیرعبداللهیان: آمریکا در سرکوب حامیان فلسطین در این کشور رفتار متناقض به آزادی بیان دارد
  • حامیان فلسطین رئیس مجلس نمایندگان آمریکا را هو کردند+ فیلم
  • فیلم| حامیان فلسطین رئیس مجلس نمایندگان آمریکا را هو کردند
  • مجنون گیلانی که ده‌ها سال آواره‌ی دریا بود/ عشق لیلا با «کاجامه‌ خوس» چه کرد؟
  • (ویدئو) غافلگیری زندانیان هنگام فرار از تونل حفر شده در زندان
  • فیلم/ دستگیری حامیان فلسطین توسط پلیس آمریکا
  • دستاوردهای عملیات وعده صادق