نگاهی به حیات سیاسی و فرهنگی حزب توده از تأسیس تا بعد از فروپاشی
تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۸۰۴۸۲۹
قاسم تبریزی از پژوهشگران تاریخ معاصر ایران در یادداشتی به بررسی شکلگیری حزب توده در ایران و خیانتهای آن به نهضت ملی شدن نفت و دفاع مقدس و همچنین ادامه حیات تفکرات چپگرایانه در ایران بعد از فروپاشی توده در سال 62 پرداخته است.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری آنا، یادداشت قاسم تبریزی به بهانه اکران لباس شخصی درباره حزب توده به شرح ذیل نوشته شده است:
در شناخت حزب توده باید به این نکته اشاره کرد که جریان چپ در ایران مثل جریان روشنفکری بیمار و فلج زاییده شد و اولین ورود این جریان با وابستگی شروع شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در ابتدا جریان چپ با عنوان یک تشکیلات وارد شد که قبل از مشروطه در مراکزی ناپیدا و زیرزمینی و بعد در قالب مجاهدان سوسیال دموکرات در قفقاز و آسیای میانه و سپس در قالب یک تشکیلات منظم با نام حزب همت فعالیت میکردند.
این تشکیلات عمدتا پیوسته و وابسته به سوسیال دموکراتهای روس بودند. خصوصاً از یک سو قفقاز جنوبی، ارّان، اردوباد و نخجوان و بادکوبه جزو ایران بود و لذا ایرانیهای قدیم در آنجا بودند و در اواخر قاجار نیز بخشی از ایرانیها برای کار به قفقاز میرفتند. رفت و آمد ایرانیها به آن منطقه منجر به تاثیرپذیری میشد تا جایی که ما شاهد شکلگیری سوسیال دموکراتهای مسلمان در آن منطقه بودیم.
مرحله بعد که با انقلاب اکتبر آغاز میشود، تاسیس حزب عدالت بود. حزب عدالت کاملا مارکسیسمی بود و رسما وابسته به شوروی بودند. چه چهرههایی مانند پیشهوری که ایرانی بودند و چه ایرانی تبارهایی که در قفقاز ساکن بودند..
تشکیلات حزب عدالت یک تشکیلات منظم و مروج مارکسیسم بود. در 1299 خورشیدی ولادیمیر لنین بنیانگذار حکومت شوروی اعلام میکند که تمام احزاب کمونیست و جریانات کمونیست باید اعلام موجودیت کرده و فعالیت خود را آغاز کنند. اعضای حزب عدالت و چپ های قدیمی از بادکوبه به گیلان میآیند و در بندر انزلی در عرشه کشتی روسیه حزب کمونیست را اعلام میکنند و با زمینهسازی قبلی باصطلاح خودشان کودتای سرخ کرده و جمهوری سوسیالیستی گیلان را تشکیل میدهند که با اعتراض میرزا کوچک خان مواجه میشود.
با روی کار آمدن رضاشاه و محدود شدن فعالیت این گروهها، دکتر تقی ارانی که قبلا گرایش به سمت ناسویانالیسم و ایرانیت داشت در آلمان با مرتضی علوی آشنا شده و به مارکسیسم میپیوندد و از نظر ارتباطی عبدالصمد کامبخش به توصیه علوی واسطه اینها با شوروی میشود. اینکه میگویند دکتر ارانی و 53 نفر مستقل بودند یک شوخی تاریخی است.
ارانی معلم مدرسه دارالفنون بود و بین 1309 تا 1311 چراغ خاموش حرکت میکند. از سال 1312 مجله دنیا را منتشر میکند که بهظاهر اسمی از کمونیسم نمیآورد اما مطالب علمی و ماتریالیستی را مطرح میکرد. در کلاسهای درس وی اشخاصی مانند خلیل ملکی، بزرگ علوی، انور خامهای شرکت میکردند و تا سال 1316 چهارسال آموزشهای مارکسیستی میدیدند اما از عنوان مارکسیسم استفاده نمیکردند.
با دستگیری مجموعه این افراد که گفته میشد عبدالصمد کامبخش آنها را لو داده است، تقی ارانی هم در زندان به قتل میرسد. در 1320 با سقوط دیکتاتوری رضاخان، از جمله احزابی که تشکیل میشود حزب توده است که به دستور شوروی، با حضور حیدر علیاف و در منزل سلیمان میرزای اسکندری رهبر حزب سوسیالیست و رهبر حزب دمکرات تقیزاده تشکیل میشود و اجازه تاسیس آن را هم ایرج اسکندری از سفارت شوروی میگیرد.
ما در اینجا شاهد یک حزب منظم و منسجم هستیم که چهرههای آن از اعضای حزب کمونیست هستند مانند رضا رادمنش، رضا روستا، اردشیر آوانسیان و بازماندگان گروه 53 نفر مثل احسان طبری و خلیل ملکی که اهل قلم و فلسفه بودند. شاکله توده از حزب کمونیست شوروی الگو گرفته شده بود و نکته مهم بعدی این است که در حالی که نیمی از مملکت در اشغال اتحاد جماهیر شوروی بود،کمکهای توده بین سالهای 20 تا 24 به اتحاد جماهیر شوروی علنی بود.
خلأ سیاسی و فرهنگی که در زمان رضاخان بهدلیل مبارزه با هویت اسلامی آغاز شده بود موجب شد بسیاری به حزب توده بپیوندند. مضافا بر اینکه حزب با شعار مبارزه با خانها و فئودالیسم وارد عمل شد لذا حزب توده در قالب کارگران، زنان، دهقانان و همچنین بخش ادبی و هنری هم شروع بهکار کرد و در بخش هنری و ادبی به ترجمه آثار گورکی، چخوف و نویسندگان چپگرای اروپا شروع کردند و جلسات ادبی آنها در شعر و هنر مستمر بود و امثال احسان طبری هم شرکت میکردند.
در بخش تاریخنگاری نیز افرادی مانند رحیم نامور و احمد قاسمی که از کمونیستهای قدیمی بودند به ترجمه آثار مورخان روس درباره ایران پرداختند و تاریخ حزب کمونیست و شوروی را منتشر میکردند. بین سالهای 20 تا 24 اوج رشد حزب توده بخصوص در دانشگاهها بود.
اولین خدشهای که علنا بر حزب وارد شد در سال 23 و ایام نزدیک به پایان اشغال ایران است. شوروی تقاضای نفت شمال را از ایران میکند و حزب توده علناً دفاع میکند و میگوید همانگونه که ما برای انگلستان در جنوب منافع قائلیم، منافع شوروی باید در شمال داده شود. با تاسیس حکومت فرقه آذربایجان توسط پیشهوری و جمهوری مهاباد توسط قاضی محمد، حزب توده تمامی دفاتر خود در آذربایجان شرقی، غربی و زنجان را تحویل حزب دموکرات میدهد. سازمان افسران حزب و نیروهای اطلاعاتیاش را نیز به منطقه میفرستد و شوروی نیز مدیریت آنجا را برعهده میگیرد.
سرلشکر علی اکبر درخشان فرمانده ارتش در آذربایجان جاسوس شوروی بود و با نامه نوشتن و مجاب کردن مرکز پادگانها را تحویل فرقه میدهد و اسناد آن موجود است و نشان از نفوذ آنها در ارتش از آن دوران داشت.
سرلشکر درخشان در سال 57 در یک ارتباط به ماموران سفارت اتحاد جماهیر شوروی در خیابان مقدس اردبیلی نیمههای شب توسط ماموران ساواک دستگیر میشود و در زمان بازجویی فوت میکند که علت مرگ وی ابهام آلود بوده است.
با پایان ماجرای فرقه و خروج ارتش شوروی از منطقه آذربایجان، رسوایی حزب توده برملا میشود و برخی مانند جلال آل احمد، خلیل ملکی و انور خامهای از حزب جدا میشوند، برخی خود را کنار میکشند و حزب توده اعتبار خود را از دست میدهد. 15 بهمن سال 27 حزب بعد از ترور محمدرضا شاه در دانشگاه تهران غیرقانونی اعلام میشود.
از سال 27 تا 30 که نهضت ملی شدن نفت را داریم، حزب توده شروع به تبلیغ میکند که این حرکت امپریالیستی است! در این نهضت که دو جریان اسلامی و ملی با هم پیوند خورده بود و با روی کار آمدن دولت مصدق، آن را عامل امپریالیسم میدانند و با اختلاف افتادن میان آیتالله کاشانی و مصدق به دفاع از مصدق میپردازند. در کودتای 28 مرداد تودهای ها با داشتن 750 کادر نظامی در ارتش از درجه سروانی به بالا، هیچ عملی در دفاع از مصدق انجام نداد.
بحث ریشهدار این است که حزب حق انجام فعالیت نظامی و کار مخفی ندارد و خلاف سیاست احزاب بود. حال که چنین تشکیلات غیرقانونی داشت چرا در برابر آمریکا و انگلیس در کودتا کاری نکرد.
در اینجا چند بحث مطرح است: کیانوری مدعی است مشکل در رهبری حزب بود که آن زمان دکتر محمد بهرامی رهبری حزب را برعهده داشت و میگوید مرتب وقایع و جریانات را به مصدق اطلاع میدادیم. مریم فیروز همسر کیانوری دخترعمه مصدق بود و مریم فیروز میگوید که گزارشات را تلفنی یا حضوری به مصدق میدادم اما مصدق تصمیمگیری نمیکرد.
یک احتمال هم این است که با مرگ استالین، درون شوروی دچار تشنج شده بود و دوره استالینزدایی آغاز شده و با توجه به جنایات و کارنامه استالین، وضعیت در آنجا فوقالعاده بد بود. یک احتمال نیز هماهنگی شوروی با آمریکا و انگلیس در کودتا بود.
آنچه بعد از کودتا شاهد هستیم، دستگیری بیش از 700 تن از تودهای ها بود. جمعی فرار میکنند، جمعی حبسهای طویلالمدت میگیرند و عدهای نیز اعدام میشوند و تشکیلات حزب بین 1333 تا 40 از بین رفته است و سال 40 که مقداری فضا مناسب میشود، حزب به دنبال احیای خودش است اما به یاد داشته باشیم که شوروی از سال 38 رابطه خوبی با ایران داشتند و به حزب اجازه ورود به فعالیتهای خاص را نمیدهند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، 150 حزب و گروه و دسته در کشور فعالیت داشتند که البته هیچکدام رسمی نبودند اما علنی کار میکردند که یکی از آنها حزب توده بود. ک گ ب(سرویس امنیتی شوروی) قبل از پیروزی انقلاب، ایرج اسکندری رهبر حزب را برکنار و کیانوری را انتخاب میکند. کیانوری سال 58 به ایران آمد و خود را طرفدار امام، انقلاب و مخالف لیبرالیسم و غرب معرفی میکند. حدود 22 تشکیلات کارگری، دانشآموزی، دانشجویی و ... تشکیل داد.
در کانون نویسندگان نیز بخشی تحت مدیریت ظاهری بهآذین(محمود اعتمادزاده) اما با مدیریت علمی طبری فعالیت میکنند. تشکیلات کار خود را شروع میکند و سازمان افسران را نیز احیا میکنند که تحت نظر محمدمهدی پرتوی و رحمان هاتفی کار میکرد.
افرادی که در سالهای 1320 تا 1330 با سازمان افسران کار میکردند و همچنین نظامیهای جدید را جذب کردند و تشکیلات نظامی دوباره قدرت میگیرد. یک نفوذی در سپاه داشتند، در بخش پژوهش های مجلس، در جهاد سازندگی و از همه مهمتر در ارتش نفوذ پیدا میکنند.
آن زمان ما چهار دستگاه اطلاعاتی در کشور داشتیم. دادستانی انقلاب زیرنظر شهید لاجوردی که دستگیری تودهای داشتند، اطلاعات نخستوزیری که سفارتخانهها را تحت نظر داشت، کمیتههای انقلاب اسلامی و از همه مهمتر اطلاعات سپاه که تشکیلات توده را تحت کنترل گرفته بود و رفت و آمدها را تحت نظر داشت و بیخبر از فعالیتهای توده نبودند اما آن زمان مسئله اصلی فرقان، حزب خلق مسلمان، منافقین و سلطنتطلبان بودند که با تعدیل آنها، توده اوایل سال 61 احساس کرد که ممکن است ضربه بخورد و در روزنامهشان مینوشتند جریان انجمن حجتیه بهدنبال تحت فشار قراردادن ما هستند و زیر عنوان انجمن حجتیه به نظام حمله میکردند.
اواسط سال 61 گزارشهای رسید که کمیته مرکزی و رهبران حزب میخواهند خارج شوند و طرح کودتا را عمل کنند و در ارتش نیز چهرههایی مانند ناخدا افضلی فرمانده نیروی دریایی، عطاریان فرمانده لشکر غرب کشور، سرهنگ کبیری در مرکز و ناخدا حمید احمدی که در آلمان به کار تاریخنگاری مشغول است جزو شبکه افسران بودند.
در بهمنماه 61 سپاه وارد عملیات شد و هماهنگی بین دادستانی و کمیتههای انقلاب و دولت یا همان نخستوزیری شروع میشود و کمیته مرکزی دستگیر میشوند اما خانه امن دیگری برای بخشی از اعضای کمیته داشتند که اردیبهشت 62 بخش دوم ضربه میخورد. امثال ناخدا افضلی در جاسوسیهایشان اسناد امکانات نظامی ما را به شوروی میدادند و یا سرهنگ عطاریان هر زمان میخواستیم در کردستان عملیات کنیم به کومله خبر میداد و توان و ضعف ما در غرب کشور را گزارش میکرد. با دستگیری اینها، کیانوری به اعضا میگوید مقاومت نکنید چراکه همهچیز لو رفته و خطای خودش را میپذیرد و اعتراف میکند.
اگرچه حزب در خارج کشور به دبیرکلی علی خاوری اعلام موجودیت کرد اما نتوانست ادامه حیات دهد و خاوری تلاش میکرد یک شمعی از توده را روشن نگه دارد اما با فروپاشی شوروی آن هم از بین رفت.
در این بین اتفاق خوب دیگری هم افتاد و آن هم افشاگری های ایرج اسکندری علیه حزب توده بود که در نامه 25 صفحهای به حزب کمونیست شوروی انتقادات خود را مینویسد و مصاحبههایی هم علیه حزب کیانوری و دیگران انجام داد .
از حزب توده اگرچه چیزی به معنای تشکیلات بعد دستگیریها باقی نماند اما دو چیز باقی ماند. یکی ایدئولوژی مارکسیسم که اگرچه آن هم به عنوان قدرت به اغما رفت اما دوباره ترجمههای آثار مارکس و متفکرین کمونیسم توسط غربیها خصوصاً آمریکاییها احیا شد و آنها بهدنبال این هستند از کمونیسم به عنوان ابزار استفاده کنند و دیگری تفکر ماتریالیسمی که در بخش ادبی و هنری ادامه حیات داد.
به لحاظ هنری افرادی مانند هوشنگ ابتهاج تفکرات آن دوران را نگه داشتند چراکه از کودکی و نوجوانی شخصیتشان در معارف و مبانی و اندیشه مارکسیستی شکل گرفت یا امثال سیاوش کسرایی و شاملو الهام گرفته از ادبیات چپگرایانه بودند. همانگونه که کانون نویسندگان از دهه 20 با حضور سازمان جوانان حزب توده بودند ماتریالیست ماندند و اگرچه بخشی ضد حزب توده و ضد شوروی بودند اما تفکرشان ماتریالیستی بود. محمدعلی سپانلو، ناصر ایرانی یا رضا براهنی نیز میراثداران آن تفکر چپگرای ماتریالیستی بودند.
در تاریخ نگاری نیز افرادی مانند رحیم نامور، مرتضی راوندی، کریم کشاورز نیز قابل ذکر هستند. شخصی مانند حمید احمدی که با نام ناخدا انور معروف بود بعد از ضربه به حزب توده به افغانستان رفت و دو سال برای حکومت این کشور کار اطلاعاتی میکرد. بعد به موسسه مطالعات علوم اجتماعی هلند رفت و در ازای 30 هزار دلار خاطرات چپگراها را در ایران تهیه کند.
در ترجمه نیز بسیاری از نویسندگان آنها مانند احمد قاسمی و بهآذین به ترجمه نویسندگان روسی پرداختند.
اکنون نیز آن فرهنگ در ایران با تجدید چاپ برخی آثار نویسندگان آن دوره یا نسل جدید غیرمذهبی که وارد عرصه ادبیات شد در حال احیاء است.بخشی از نویسندگان کنونی این جریان شاگردان امثال براهنی و گلشیری در سالهای آغازین دهه 60 بودند. در آن دهه اعضای کانون نویسندگان کلاسهای داستاننویسی داشتند مثلاً منیره روانیپدر همسر بابک تختی تربیت شده کلاسهای داستان نویسی آن دوره بود و عمدتا مطالعاتشان در حوزه ادبیات چپ و نویسندگان روس است و اشعار شعرای جپ را الهام قرار میدهند.
*پژوهشگران تاریخ معاصر ایران
انتهای پیام/4082/
منبع: آنا
کلیدواژه: حزب توده قاسم تبریزی فیلم لباس شخصی اتحاد جماهیر شوروی کانون نویسندگان سوسیال دموکرات سازمان افسران ایرج اسکندری افرادی مانند حزب توده تاریخ نگاری حزب کمونیست چپ به عنوان یک تشکیلات ادامه حیات بودند اما ایرانی ها حزب عدالت خلیل ملکی عنوان یک جریان چپ رهبر حزب آن زمان تحت نظر توده ای
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ana.press دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۸۰۴۸۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نیویورکتایمز: سیستم پزشکی غزه در آستانه فروپاشی است
بمباران و تهاجم ارتش رژیم صهیونیستی به غزه، سیستم مراقبتهای بهداشتی این منطقه تحت محاصره را به گونهای نابود کرده است که گروههای امدادی و نهادهای بینالمللی به طور فزایندهای آن را «سیستماتیک» مینامند.
به گزارش ایسنا، قبل از تهاجم رژیم صهیونیستی به غزه در اکتبر ۲۰۲۳، دکتر «محمود الرقب» در یکی از بزرگترین بیمارستانهای سرزمین فلسطین کار میکرد. او یک کلینیک خصوصی داشت که مراقبتهای حین بارداری به زنان ارائه میکرد.
اکنون او در یک چادر پلاستیکی در رفح، یک شهر مرزی فلسطینی که تقریبا نیمی از جمعیت غزه در آن پناه گرفتهاند، زندگی میکند و بیماران را بدون پرداخت هزینه در چادر دیگری درمان میکند. زنان باردار که تحت بمباران اسرائیل زندگی میکنند، با کمبود غذا و آب تمیز، برای یافتن امنیت و تغذیه اولیه تلاش میکنند، چه رسد به مراقبتهای دوران بارداری.
از زمانی که ارتش رژیم صهیونیستی شش ماه پیش پس از حمله ۷ اکتبر به رهبری مقاومت حماس، بمباران غزه را آغاز کرد، نیروهای این رژیم کل بیمارستانها را ویران کردند، آمبولانسها را مورد حمله قرار دادند و صدها تن از کارکنان مراقبتهای بهداشتی را کشته یا بازداشت کردهاند. به گفته گروههای امدادی، محدودیتهای اسرائیل برای ورود کالاها به غزه مانع از رسیدن تجهیزات پزشکی نجاتدهنده به بیماران شده است. و کمبود سوخت، آب و غذا، ارائه خدمات اولیه را برای کارکنان پزشکی دشوار کرده است.
بیمارستان الشفا پس از خروج صهیونیستها
به گزارش نیویورکتایمز، نتیجه آن، فروپاشی تقریبا کامل سیستم مراقبت بهداشتی غزه بود که زمانی به جمعیت بیش از دو میلیون نفری آن خدمت میکرد. به گفته سازمان بهداشت جهانی، در اواخر ماه مارس، از ۳۶ بیمارستان بزرگ در سراسر غزه، تنها ۱۰ بیمارستان فعال بودند، آن هم با کمترین کارکرد.
مقامات رژیم صهیونیستی به بهانه حضور نیروهای مقاومت در این ساختمانها، یورشهای مرگبار خود را توجیه میکند. با این حال حماس و کارکنان پزشکی این اتهامات را رد میکنند. گروههای امدادی، محققان و نهادهای بینالمللی به طور فزایندهای از بین بردن ظرفیت پزشکی غزه توسط رژیم صهیونیستی را «سیستماتیک» نامیدهاند.
وضعیت بیماران در بیمارستانی در رفح
«سیاران دانلی» معاون ارشد کمیته نجات بینالمللی، یک گروه امدادی که در غزه فعالیت میکند، به روزنامه «نیویورکتایمز» گفت: «اگر شما تخریب یک سیستم مراقبت بهداشتی را مهندسی میکردید، بله دقیقا به جایی میرسید که ما امروز هستیم.»
دانلی گفت او به مدت دو دهه در بخش کمکهای بشردوستانه کار کرده است و نمیتواند به جنگ دیگری فکر کند که در آن سیستم پزشکی به این سرعت کاملا در هم شکسته شده باشد.
ارتش رژیم صهیونیستی در مورد اکثر مراکز درمانی که هدف حملات قرار میدهد، حتی زحمت ارائه شواهد و مدارک را هم به خود نمیدهد.
بیمارستان ناصر
مرکز قدیمی دکتر الرقب - بیمارستان ناصر - در ماه فوریه مورد حمله نظامیان رژیم صهیونیستی قرار گرفت. هنگامی که او به شغل جدید خود رفت و در بیمارستانی با بودجه امارات مشغول به کار شد که یکی از مراکزی در غزه است که هنوز خدمات تخصصی زنان و زایمان را ارائه میدهد، متوجه شد که او یکی از کمتر از ۱۰ پزشک است که روزانه ۵۰۰ بیمار را با «فقدان شدید لوازم، کمبود نیرو و تجهیزات و کمبود دارو» درمان میکند.
دکتر الرقب ۳۳ ساله، در یک مصاحبه تلفنی گفت: «وقتی متوجه شدم که سیستم پزشکی چقدر آسیب دیده است، بسیار شوکه شدم. به طور کامل ویران شده است.»
بیمارستان ناصر
در ماه نوامبر، دیدهبان حقوق بشر خواستار بررسی حملات رژیم صهیونیستی به مراکز درمانی و پرسنل، بهعنوان جنایات جنگی شد. پزشکانی که تایمز با آنها مصاحبه کرد، در آن زمان گفتند که به دلیل کمبود آب شیرین و ید، بدون بیهوشی و با زخمهای کثیف آلوده به حشرهها، عملهای جراحی انجام میدادند. پایگاه سازمان بهداشت جهانی، بیش از ۸۰۰ مورد حمله به مراقبتهای بهداشتی در غزه و کرانه باختری را ثبت کرده است.
ویرانی نظام پزشکی در سراسر غزه موج میزند. بیماران سرطانی مجبور شدهاند شیمی درمانی را متوقف کنند. افراد مبتلا به نارسایی کلیه دسترسی به دیالیز نجاتدهنده را از دست دادهاند. زنان باردار دیگر تحت نظر نیستند تا وضعیتهای تهدیدکنندهای مانند «پره اکلامپسی» شناسایی شود. اگر این بیماری دوره بارداری تحت کنترل نباشد، برای مادر و نوزاد عواقب وخیمی در پی دارد.
دکتر «زکی زکزوک» انکولوژیست که زمانی یکی از پزشکان برجسته سرطان غزه بود و اکنون با خانوادهاش در خان یونس در چادری زندگی میکند، گفت: «گاهی اوقات گریه میکنم. من اعدام شدن بیمارانم را به آرامی و به تدریج تماشا میکنم.»
دکتر زکزوک از زمانی که جنگ باعث بسته شدن بیمارستان سرطانی شده که در آن کار میکرد، نتوانسته است کاری برای بیمارانش انجام دهد. او گفت اکنون بیماران را در بیمارستانی در جنوب غزه میبیند، اما دیگر به آنها شیمی درمانی توصیه نمیکند، زیرا میترسد انجام این کار باعث تضعیف سیستم ایمنی آنها در زمانی شود که سیستم پزشکی قادر به مقابله با عفونت نیست. در عوض، او مراقبتهای تسکینی مانند مسکنها را پیشنهاد میدهد.
او گفت: «سعی میکنم بهترین کار را انجام دهم، دیگران نیز همین کار را میکنند، اما ما چه کار میتوانیم بکنیم؟»
در ماه فوریه، نیروهای رژیم صهیونیستی به بیمارستان ناصر، یک مرکز بزرگ در خان یونس یورش بردند. به گفته پزشکان بدون مرز، یک گروه امدادی که کارکنان آن شاهد حمله بودند، آنها بخش ارتوپدی بیمارستان را گلولهباران کردند و دهها کارمند مراقبتهای بهداشتی را بازداشت کردند. این سازمان نوشت: شواهدی که در اختیار ما قرار دارد حاکی از حملات عمدی و مکرر نیروهای اسرائیلی علیه بیمارستان ناصر، بیماران و کادر پزشکی آن است.
در ماه مارس، ارتش رژیم صهیونیستی برای دومین بار به بیمارستان الشفا حمله کرد و نزدیک به ۲۰۰ تن را کشت. سربازان اسرائیلی پس از درگیریهای طولانی مدت با نیروهای مقاومت در داخل و اطراف مجتمع، ویرانی گستردهای بر جای گذاشتند. این سازمان گفته است که نیروهایش از سوی افراد مسلح در داخل و اطراف یکی از ساختمانهای بیمارستان مورد تیراندازی قرار گرفتهاند. مقامات غزه گفتند که ۲۰۰ غیرنظامی در این حمله کشته شدهاند.
به گفته سازمان بهداشت جهانی که تیمی را در این ماه برای ارزیابی وضعیت بیمارستان الشفا هدایت کرد، پس از حمله، محوطه بیمارستان مملو از اجساد و گورهای کمعمق بود.
سازمان بهداشت جهانی پس از بازدید، در بیانیهای گفت این بیمارستان «یک پوسته خالی» بود و هیچ بیماری نداشت و بیشتر تجهیزات آن «غیرقابل استفاده یا خاکستر شدهاند.»
دکتر تانیا حاج حسن، پزشک آمریکایی مراقبتهای ویژه کودکان میگوید، کل غزه «احساس میکند که توسط یک بمب هستهای مورد اصابت قرار گرفته است.»
مقامات فلسطینی در غزه روز پنجشنبه تعداد اجساد کشف شده در یک گور دستهجمعی در محوطه بیمارستان ناصر را از ۲۸۳ به ۳۹۲ نفر افزایش دادند، در حالی که گزارشهای متناقض از سمت صهیونیستها و مقامات غزه در مورد چگونگی و زمان دفن برخی از اجساد مطرح شده است.
محمود بصل، سخنگوی دفاع مدنی غزه - بخش جستجو و نجات در اداره تحت کنترل حماس- روز پنجشنبه قبل از درخواست برای تحقیقات بینالمللی گفت: «این بزرگترین گور دستهجمعی از آغاز جنگ است.»
انتهای پیام