درخت گردو مرثیهی ناتمام/ چرا تعهد تاریخی مهدویان به مقصد نرسید
تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۸۶۹۱۹۵
درست در جایی که مهدویان می توانست فیلم خود را به یک سند تصویری در مظلومیت ملت بزرگ ایران و خباثت دشمنان آن تبدیل کند، چرخش فیلم به سمت دعاوی قومگرایانه، شان فیلم را در حد یک بیانیه روشنفکرانه پایین آورد. ۲۳ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۹:۳۱ فرهنگی سینما و تئاتر نظرات - اخبار فرهنگی -
خبرگزاری تسنیم- کیان طبری
مهدویان بعد از تجربهی ساخت «لاتاری»، و فاصلهگیری موقت از سبک فیلمسازی مورد علاقهی خود، «مستندنمایی»، دوباره به همین شیوه از روایت سینمایی، همان نوع میزانسن و دکوپاژ شبه مستند، بازگشته است و این مساله البته در نیمهی اول فیلم که شرح حمله شیمیایی رژیم بعث به شهر سردشت است، بسیار به درآمدن روایت و ترسیم رنجها و مصایب مردم مظلوم این شهر در این حملهی ناجوانمردانه و غافلگیری آنان کمک کرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
محور و کانون تلاش سینمایی مهدویان در «درخت گردو»، به تصویر کشیدن زجر شیمیایی شدن و پرپر زدن زنان مظلوم و کودکان معصوم و از دست رفتن آنها به گناه ناکرده است و برای این که فیلمساز بر احساس و عاطفهی مخاطب اثر بگذارد، کار سختی در پیش ندارد، چرا که نمایش کودکی نحیف و ظریف چون برگ گل که تاولهای ترسناک چهره و پیکرش را نابود کرده، به تنهایی هر دلی را می لرزاند و اشک را در چشمانش فشرده می سازد.
همین تلاش مهدویان برای روایت سینمایی یک «فاجعه» از نوع آخرالزمانی، که نوعی محک فنی و آزمون تکنیکی برای کارگردان نیز هست، چنان او را به خود مشغول داشته که متاسفانه از پیوستهای دراماتیک و نتیجهگیری معنایی تا حد زیادی غافل شده است. به بیان دیگر، هر چه قدر که مهدویان در نمایش ویرانی و آشفتگی یک فاجعه و زجر جسمی و روحی بخشی از مردم سردشت در آن بمباران شیمیایی وحشیانه موفق عمل می کند، در دراماتیزه کردن ماجرا، فرم روایی، داستانپردازی و از همه مهمتر «نتیجه گیری» ضعف نشان میدهد. برای نمونه، استفاده از راوی، آن هم با صدای تخت و بی اوج و فرود مینا ساداتی، که عمدتا همان چیزی را که مخاطب میبیند، روایت میکند، انتخابی بسیار دم دستی و کارنشده برای پر کردن حفرههای روایی اثر بوده است. مضافا این که، انتخاب یک بازیگر غیر کُرد و نه چندان مسلط (پیمان معادی) برای نقش «اوس قادر» و انتخاب یک مهران مدیری (نقش دکتر) که سی سال است صرفا کار طنز انجام داده و تک تک اجزای چهره و هیبت او یادآور کاراکترهای طنزی است که به یادگار گذاشته، اشتباه بزرگی بود و لطمه زیادی به فیلم وارد کرد. معادی هیچگاه یک بازیگر تکنیکی و ششدانگ نبوده و از این رو، انتخاب او برای ایفای نقشی که خیلی جلوههای قهرمانی برونگرا ندارد و عمدهی فعل و انفعالات و خلجانات روحی در درون او رخ می دهد و نوع بازی این نقش به شدت بر میمیک چهره و زبان بدن وابسته است، یک انتخاب حرفهای و معقول از سوی مهدویان نبود.
نمایش محنت و مصیبت هموطنان عزیز ما در سردشت، یک ضرورت تاریخی و در واقع دینی بر گردن سینمای ایران بود، لیکن، برای ثبت سینمایی فاجعهی سردشت، مثل هر اثر سینمایی که خود را متعهد به ثبت یک فاجعه تاریخی می داند، «غایت» و نتیجهای که اثر سینمایی قرار است به آن برسد، بسیار مهم و حیاتی است. نکتهی بسیار مهم اساسی دیگر، این است که ساخت یک اثر سینمایی دربارهی یک واقعه تاریخی، لاجرم باید نسبتی با زمینه و زمانهی ساخت اثر پیدا کند و اصطلاحا معاصریت داشته باشد. از قضاء، در زمانهای که ایران بزرگ تحت شدیدترین خصومتها و دشمنیهای نظام سلطه قرار دارد و سنگینترین جنگ اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی و حتی تروریستی علیه ان در جریان است، انتخاب سوژهی «سردشت» توسط مهدویان، بسیار هوشمندانه و به موقع بود. اما، مهدویان این انتخاب هوشمندانه را به غایت مطلوب نمی رساند، چرا که «درخت گردو» ان نسبت درستی را که باید با وضعیت امروز ایران در تقابل با خباثتها و دشمنیهای پیشگفته برقرار کند، برقرار نمی کند و در مجموع، «درخت گردو» آن «معاصریت» لازم برای ثبت سینمایی یک فاجعه تاریخی را ندارد.
اگر مهدویان به «اوس قادر» فیلم خود وجهی نمادین می بخشید و روایت فیلم را به بازنمایی نمادین ایستادگی یک ملت، علی رغم همه رنجها و زخمهای بزرگ، تبدیل می کرد، آنگاه یک «شاهکار» سینمایی ملی خلق کرده بود، لیکن متاسفانه مهدویان چنین کاری نمی کند و با «شخصی» کردن بیش از حد ماجرای رنجهای اوس قادر، فیلم را به مسیر و جهتی دیگر می اندازد.
درست در جایی که مهدویان میتوانست فیلم خود را به یک سند تصویری در مظلومیت ملت بزرگ ایران و خباثت دشمنان آن تبدیل کند، چرخش فیلم به سمت دعاوی قومگرایانه، و کنایههای نامنصفانه کارگردان، آن را در حد یک بیانیه روشنفکرانه پایین آورد.
نشاندادن کولبران در سکانس مراسم سوگواری «قادر» و همچنین صحنهی پایانی فیلم از صف کولبرانی که از کوه بالا می روند، غیرمستقیم این پیام را میدهد که وضعیت اقتصادی کردهای ایران، فاجعهای در حد جنایت ضدبشری، بیرحمانه و سبعانهی صدام حسین علیه کردهای سردشت و حلبچه است و این یک قیاس به شدت نامنصفانه و حتی ناجوانمردانه است. کردهای ایرانی، به عنوان بخشی از پیکرهی ایران بزرگ، با هر مقیاس و میزانی، در وضعیت بسیار مطلوبتر و بهتر از همنژادان خود در ترکیه، سوریه حتی عراق(با همهی ادعاها شوآفهای مقامات اقلیم کردستان عراق) به سر برده و می برند. این دیگر یک واقعیت یقینی و ثبتشدهی تاریخی است که وقتی حلبچه در داخل خاک عراق، در 25 اسفند 66 مورد حمله شیمیایی گسترده و وحشیانهی رژیم بعث عراق قرار گرفت، این نیروهای مسلح ایران بودند که بلافاصله به یاری مردم مظلوم این روستا رفتند و بسیاری از نیروهای ایرانی در جریان این کمکرسانی به مواد شیمیایی آلوده شدند.
چرا راه دور برویم. همین خرداد ماه سال 93، وقتی نیروهای داعش، بعد از تصرف شهر مهم موصل، به سمت اربیل پیشروی کردند و این شهر را در محاصره گرفتند، یک سردار ایرانی به همراه 70 نیروی مخصوص تحت فرمان، به کمک نیروهای مسعود بارزانی رفت و توانست جلوی سقوط اربیل را بگیرد و اگر آن سردار اسطورهای ایرانی، یعنی سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی، نبود، حتی فکر فجایعی که داعش می خواست بر سر کردهای اربیل بیاورد، مو بر تن آدمی سیخ می کند. کل این ماجرا را مسعود بارزانی در یک مصاحبهی تلویزیونی به صورت دقیق شرح داده و به دین مردم اقلیم کردستان به سردار شهید ایرانی و نیروهایش اذعان کرده است.
از سوی دیگر، مهدویان در «درخت گردو» عامدانه و اگاهانه(حتی با سماجت و پافشاری) دربارهی عاملین مستقیم و غیرمستقیم جنایت ضدبشری سردشت، سکوت پیشه می کند و کل حرف فیلم در اینباره، به همان نگاه اوس قادر از شیشهی خودرو به مردم حاضر در خیابانهای برلین محدود می شود. این یک نقص و کاستی بسیار بزرگی برای یک اثر سینمایی است که متعهد به ثبت یک فاجعهی تاریخی می شود و به احتمال بسیار زیاد، اولین و آخرین اثری است که در این ابعاد، فرصت پرداختن به ان مصیبت بزرگ انسانی را می یابد.. گویی مهدویان پایان مطلوب فیلمش را همان روایت اوس قادر در دادگاه و رساندن صدای مظلومیت مردم سردشت به گوش «مجامع بین المللی» می داند، اما کیست که نداند تقّ این مجامع بینالمللی سالهاست که درآمده و همین مجامع، سالهاست که شریک دزد و رفیق قافلهاند. اگر این «مجامع بینالمللی»، همان امامزادهای بود که سادهاندیشان امید شفا از آن داشتند، باید یک بار هم که شده به جنایات اشغالگران آمریکایی در افغانستان و عراق، اسراییل در غزه و کرانه باختری، جنایت کشورهای اروپایی در فروش مواد شیمیایی لازم برای نسلکشی به صدام حسین، عربستان سعودی در یمن، دولت آل خلیفه در بحرین و دهها مورد اینچنین می پرداخت، که نپرداخت.
مهدویان می توانست «درخت گردو» و نمایش تاثیرگذار و تکاندهندهی کشتار بخشی از مردم ایران را در جریان جنگ هشتساله و پرپرشدن کودکان مظلوم این سرزمین با گاز خردل و اعصاب و سارین، به سندی از مظلومیت و در عین حال سرافرازی مردم ایران تبدیل کند و یک مانیفست تصویری درباره چرایی و ضرورت «قوی شدن» در جنگل ضعیفکشی به نام جامعه بینالملل ارایه نماید، اما صد حیف که «درخت گردو» یک مرثیه ناتمام باقی می ماند.
انتهای پیام/
R1439/P/S4,34/CT4 واژه های کاربردی مرتبط
منبع: تسنیم
کلیدواژه: سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر مجامع بین المللی اثر سینمایی درخت گردو یک فاجعه فیلم خود ی ایران ی بسیار ی سردشت رنج ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۸۶۹۱۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
درآمد میلیون دلاری شبکههای ماهوارهای از سینمای ایران! چرا و چگونه؟!
اینکه پرفروشترین فیلمهای یک سال اخیر سینمای ایران، همگی، کارزارهای تبلیغاتی خود را خارج از تلویزیون و به خصوص در شبکههای ماهوارهای دنبال کردهاند، نکاتی نگرانکننده و حتی ناامیدکننده را به ذهن میآورد که موارد متعددی را از حیفومیل و خروج ارز و البته از همه مهمتر کاهش مرجعیت رسانهای تلویزیون شامل میشود.
به گزارش ایسنا، به نقل از روزنامه شهروند، یکی از نقاط قوت مدیریت سینمای ایران در این چند وقت اخیر فروش هزار یا به روایتی دقیقتر هزار و ٢٠٠میلیارد تومانی سینمای ایران در نزدیک به یک سال اخیر عنوان شده است. دستاوردی رکوردشکن و نویدبخش که البته با توجه به حقایقی که در ارتباط با این آمار رسانهای شده، سوالات و تردیدهایی را نیز در فضای سینمای ایران به وجود آورده است، بهخصوص از این نظر که این دستاورد آماری متعلق به تمامیت سینمای ایران در اکران یک سال اخیر نبوده و تنها و تنها به درصدی از فیلمهای روی پرده تعلق دارد. بگذارید اینگونه بگوییم که از مجموع فروش هزار و ٢٠٠میلیارد تومانی سینمای ایران در سال گذشته بیش از یکمیلیارد تومان مربوط به هفت فیلم «فسیل»، «هتل»، «تمساح خونی»، «هاوایی»، «شهر هرت»، «ویلای ساحلی» و «بچهزرنگ» بوده و در نقطه مقابل نیز نزدیک به ٦٠ فیلم دیگری که روی پرده آمدهاند، روی هم کمتر از ٢٠٠میلیارد تومان فروختهاند، یعنی پرفروشترین فیلمهای یک سال اخیر سینمای ایران -البته اگر «بچهزرنگ» را از فهرست خارج کنیم- ٦ فیلم کمدی هستند. فیلمهایی که البته در نگاهی دقیقتر، علاوه بر کمدیبودن از یک نظر دیگر نیز با هم مشابهت و پیوند دارند: تبلیغات خارج از تلویزیون، به خصوص در شبکههای ماهوارهای!
این مطلب با نگاه به این وجه از پیوند ٦ فیلم پرفروش سینمای ایران در یک سال گذشته به رشته تحریر درآمده است.
اینکه پرفروشترین فیلمهای یک سال اخیر سینمای ایران، همگی، کارزارهای تبلیغاتی خود را خارج از تلویزیون و به خصوص در شبکههای ماهوارهای دنبال کردهاند، نکاتی نگرانکننده و حتی ناامیدکننده را به ذهن میآورد که موارد متعددی را از حیفومیل و خروج ارز و البته از همه مهمتر کاهش مرجعیت رسانهای تلویزیون شامل میشود.
در واقع این واقعیت که تمام ٦ فیلم پرفروش سال گذشته، فیلمهایی هستند که تبلیغاتشان از شبکههای ماهوارهای پخش شده؛ چه از نظر آماری و چه از منظر شرایطی که منجر به این وضع شده و البته پیامدهایی که این اتفاق میتواند به دنبال داشته باشد، به نحو طعنهآمیزی آزاردهنده و البته در عین حال، آموزنده است و نشان میدهد که سیاستهای نسنجیده شماری از مدیران میانی فرهنگ چگونه میتواند سیاستهای عمومی فرهنگ کشور را دچار اختلال و خدشه کند.
آمار و ارقام ترسناک
دادههایی که درباره تبلیغات فیلمهای سینمایی ایرانی در شبکههای ماهوارهای منتشر شده، عجیب و ترسناک هستند:
سال گذشته کارگردان فیلم «فصل ماهی سفید» گفته بود که «رسانههای خارجی هفتهای ۵ تا ۱۵هزار دلار برای تبلیغ فیلمهای ایرانی میگیرند.» این فیلمساز البته بلافاصله یکی از فیلمهای روی پرده را مثال زده بود که مبلغ گزافی -حدود ۲۵۰هزار دلار- داده و تمام باکس تبلیغات آن شبکههای ماهوارهای را برای فیلمش گرفته، تا با تبلیغ تماموقت، هم فروش بالای فیلمش را تضمین کند و هم اینکه فرصت تبلیغ برای فیلمهای رقیب باقی نگذارد.
دادههای ترسناک در این زمینه ادامه دارند: «چندی پیش یک خبرگزاری نوشته بود که سال گذشته سینمای ایران بیش از صدمیلیارد تومان تنها به یکی از شبکههای ماهوارهای تبلیغبگیر داده، به این معنا که تنها برای امری غیرضروری مانند تبلیغ فیلم که در شرایط درست در داخل کشور باکیفیتتر و بهتر هم میتواند انجام گیرد، رقمی تقریبا معادل یکونیم میلیون دلار ارز از کشور خارج شده است.
یک حسابوکتاب ساده
سال گذشته یکی از روزنامهها از قول یکی از مدیران بازاریابی شبکههای ماهوارهای نقل کرده بود که «برای پخش تیزر یکماهه فیلمها که شامل ٢٤٠ نوبت طی ٣٠ روز میشود، مبلغ ١٠هزار دلار دریافت میشود. برای پکیج ٥٤٠ نوبت پخش یک دقیقهای برای تبلیغ آثار هم صاحبان آثار باید بین ٦٠ تا ٨٠هزار دلار کنار بگذارند.»
حالا در شرایطی که سال گذشته بالای ۱۰ فیلم تنها در شبکه جم تبلیغ داشتند -آن هم نه یکبار و ١٠ بار، بلکه به طرز مشمئزکنندهای بیشتر از هزار بار- و این وضع همین حالا هم برای فیلمهای «تمساح خونی»، «بیبدن» و «سال گربه» ادامه دارد؛ با یک حساب سرانگشتی میتوان متوجه شد که سینمای ایران تنها در یک سال گذشته برای تبلیغات فیلمها چقدر هزینه کرده است!
آغاز ماجرا
اما اینکه چه شد که تبلیغات آثار سینمایی سر از شبکههای ماهوارهای درآورد، باید به روزهایی برگشت که تلویزیون که زمانی به محصولات فرهنگی روی خوش نشان میداد و به تریبونی برای بهتر دیدهشدن آثار سینمایی تبدیل شده بود، تغییر رویه داد و شروع کرد به مقاومت مقابل پخش تبلیغات سینمایی و انداختن انواع و اقسام سنگهای مختلف پیشپای محصولات سینمایی که از این میان میتوان از سختگیریهای فراوان تا ممیزیهای مستقل سازمان صداوسیما فراتر از آنچه وزارت ارشاد مصوب کرده، اشاره کرد.
این موارد که نارضایتیهای بسیاری را موجب شدند، کمکم کنداکتور تلویزیون را خالی از تبلیغات محصولات سینمایی کردند و در ادامه نیز با قواعد و مقرراتی جدید از قبیل لزوم انجام ممیزیهایی عجیب و جدید صاحبان آثار را به سمت شبکههای ماهوارهای کوچ دادند.
چندی پیش سعید خانی، پخشکننده سینما و تهیهکننده آثاری مانند «من»، «دوزیست»، «حرفهای» و «سال گربه» در این زمینه گفته بود که «مشکل اینجاست که شماری از مدیران تلویزیون درک درستی از محصول فرهنگی ندارند و در نتیجه نمیتوانند ارتباط خوبی با سینما برقرار کنند. همه ما در یک کشور زندگی میکنیم و این طبیعی است که حق داشته باشیم سینما به تلویزیون کمک کند. اما متاسفانه چنین نگاهی در سازمان صداوسیما وجود ندارد و چنین میشود که حتی فیلمی مانند «دسته دختران» هم که یک فیلم ارزشی و دفاع مقدسی و در راستای سیاستهای تلویزیون است، از تیزر بیبهره میماند. اتفاقی که البته یک زمانی کاملا برعکس بود، ولی حالا دیگر آن نگاه کلان در مدیران تلویزیون وجود ندارد.»
چرا تلویزیون نه؟!
اما در شرایطی که تقریبا تکتک صاحبان فیلمها به لزوم جلوگیری از خروج ارز از کشور واقفند و در عین حال، به تازگی نیز از موضعگیری شدید دولت و به خصوص عباس محمدیان، مدیرکل دفتر تبلیغات ارشاد، مبنی بر لزوم مقابله با پدیده خروج ارز و سرمایه از کشور و البته برخورد با فیلمهای تبلیغشده در ماهواره آگاهی یافتهاند؛ پس چرا فیلمسازان و صاحبان فیلمها چنین تصمیمی میگیرند و تبلیغ فیلمشان را به ماهوارهها میدهند؟
شماری از سینماگران به تازگی در پاسخ به این پرسش، از کاهش ضریب نفوذ تلویزیون و کاهش شمار مخاطبان این رسانه به عنوان یکی از دلایل این امر نام بردهاند. این همان چیزی است که چندی پیش رئیس مرکز تحقیقات صداوسیما هم گفته بود که دیگر نمیتوانیم انتظار مخاطبان ۸۰ و ۹۰درصدی داشته باشیم.
نکته دیگری که در این میان وجود دارد، عدم صرفه مالی تبلیغات در تلویزیون است. به گزارش ایدنا، رسانه جامع تبلیغات تجاری ایران، تا قبل از ریاست پیمان جبلی، صداوسیما بین ۴۰۰ تا ۸۰۰ تیزر تبلیغاتی را به فیلمهای سینمایی اختصاص میداد که نوعی یارانه به کالاهای فرهنگی بود، اما در دوره جدید صداوسیما این معادله برعکس شده و تنها ۱۰ تا ۱۵ تیزر تبلیغاتی به فیلمها اختصاص داده میشود و سازندگان باید هزینه تبلیغات بیشتر را پرداخت کنند.
امیرحسین علمالهدی، یکی از مدیران فرهنگی دولتهای گذشته و کارشناس اقتصاد سینما، با اشاره به اینکه «دلیل رجوع صاحبان آثار سینمایی به تبلیغات ماهوارهای کاهش ضریب نفوذ تلویزیون است که البته این هم تنها در مورد ۴۰درصد از سینمای ایران صدق میکند و روی ۶۰درصد باقی فیلمها تاثیر چندانی ندارد»، میگوید: «علاوه بر این، تبلیغات در تلویزیون بر اساس اعداد و ارقام صرف مالی چندانی برای سازندگان آثار ندارد، بنابراین آنها ترجیح میدهند تبلیغ کارشان را با هزینهای کمتر انجام دهند. البته در حال حاضر عدد دقیقی از میزان پول دریافتی تلویزیون بابت پخش تیزر ندارم، اما آخرین رقمی که در ذهنم هست، این استدلال را به من میدهد که تبلیغ فیلم در تلویزیون شاید بهصرفه نباشد.»
حرف آخر
نتیجه این تصمیم مقرونبهصرفه نبودن تبلیغات در تلویزیون برای فیلمهای سینمای ایران و کوچ تبلیغات سینمایی به ماهوارههاست که همانطور که گفته شد باعث خروج یکونیم میلیون دلار ارز شده و این پرسش را در شماری از خبرگزاریها به وجود آورده است که «با ادامه این روند، آیا غیر از این است که سود رکوردشکنیهای سینمای ایران بیش از اینکه به نفع سینما یا حتی تلویزیون ایران تمام شود، به جیب یکسری ماهوارهها ریخته میشود؟»
واقعا آیا رواست که سرمایههای کشور اینگونه از کشور خارج شود؟ آیا نباید کاری کرد و به خصوص نهادهای نظارتی نباید تلویزیون را وادار کنند در این راستا گامی بردارد؟!
انتهای پیام