عشق و تنهایی در گفتوگو با استاد فلسفه در کالج برگان
تاریخ انتشار: ۷ اسفند ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۷۰۴۵۳۵۰
به گزارش خبرنگار ایلنا، آدمی موجودی میانه است. میانه به این معنا که عدمی سابق و عدمی لاحق او را فراگرفته و برای همین هم هالهای عمیق از ناکامی و رنج او را دربرگرفته است. با اینحال انسان یگانه موجودی است که از این ضعف و شکست ذاتی آگاهی دارد. همین آگاهی از عدم رخنه کرده در بنیاد وجود آدمی، زیستن را در مقولاتی چندوجهی و پیچیده فرو میبرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از نگاه شما عشق چه نسبتی با زندگی آدمی دارد؟ آیا میتوان از عشق مفهومی روانی ساخت یا اینکه نسبت وجودی و فسلفیتری میان عشق، زیستن و معنای زندگی در کار است؟
آلبرکامو در یکی از شمارگان مجلات خود نوشته بود که اگر بنا بود تا کتابی در مورد میرایی انسان بنویسد، چنان کتابی صد صفحه میداشت که نود و نه صفحه آن خالی باقی میماند. کامو در ادامه همان یادداشت میگوید که در صفحه واپسین آن کتاب خالیِ خیالی چنین مینوشت که "دریافتم که زندگی تنها یک وظیفه راستین دارد و آن وظیفه, عشق ورزیدن است." اما کامو به ما نمیگوید که عشق چیست یا چگونه باید وظیفه خود در قبال آن را درک کنیم. آنچه کامو به ما میگوید طریقه فهم منازعه ما در جهانی تهی از معنا به مثابه کنشی عصیانآلود است. اما باز همچنان جای این پرسش باقی است که عشق اگر عصیان نباشد پس با چه چیز دیگری میتوان آن را وصف کرد؟ وقتی حتی بهترین زندگیها هم عاقبتی جز مرگ ندارند آنهم بدون اینکه ذرهای کمتر از زندگی رنجناک دیگران تلخی مرگ را چشیده باشد، عشق چه چیز دیگری میتواند باشد؟ و این دقیقاً وضع همه ما است: محکوم به مرگ و البته محکوم به زندگی. ما چطور باید این محکومیت توامان را زندگی کنیم؟ چه چیزی چنین زیستنی پیچیده و چند وجهی را شایسته ادامه دادن میکند؟ پاسخ کامو عصیان است؛ عصیان در هنر، زیبایی و البته عصیان در عشق. برخلاف هملت که برای او "بودن یا نبودن" پرسش حیاتی و مهم زندگی بود کامو به ما میگوید تمام پرسش زندگی این است که آیا کسی میتواند با شور و احساس زندگی با دیگران کنار بیاید یا نه؟ زندگی برای کامو شبیه هنر و زیبایی و عشق، دعوتی به کنش است. این راهی است برای آغازیدن گریز از دهشت نیستی و عدمی که ما را از آن گریزی نیست و همچنین برگزیدن زندگیای است که ارزش بهایی که به پای آن داده میشود را دارد. پس با این ترتیب میتوان دید که اگر عصیان و آزادی موضوعاتی مهم و مرکزی در اندیشه کامو باشند، حال شور و احساس زیستن هم سومین مؤلفه در اندیشه او در باب مواجه آدمی با پوچی جهان است. وقتی جهان چونان امری ناتوان از اعطای هر گونه معنایی به زندگی ما رخ مینماید، این شور زیستن است که ما را وامیدارد تا مخاطره شگرف و دلهرهآور پوچی این جهان را متفکل شده و خود دلیرانه برخیزیم و به زندگی خویشتن معنایی دهیم. یعنی چیزی به زندگی و جهان بیافزاییم که پیشتر اصلاً وجود نداشته است. این کارکرد عشق است. عشق در این معنا صورتی از هنر است که از هگذر آن میتوان معبری برای بنا ساختن آیندهای فراهم آورد که حقیقتاً "آینده"، در راه و هنوز ناموجود اما کاملاً محتمل و ممکن است.
مساله این است که تنهایی آدمی او را در موضعی قرار میدهد که همواره مستعد شکست است. شور را در نسبت با این تنهایی چطور میتوان تحلیل کرد؟
البته این احتمال و امکان هم پابرجاست که ما هرگز کامیاب به دیدن چنان آینده معهودی نشویم. رابطهها به پایان میرسند، کاملترین و عمیقترین یگانگیها هم جام شوکران مرگ را سرخواهند کشید و سیزفوسِ محکومِ امر ایزدان نیز تا همیشه مقری امن و پایا برای سنگ خود نخواهد یافت. همهی اینها درست! جهان نه جایی عادلانه است و نه شور ما را وقعی مینهد. اما واقعیت این است که اگر بنا به همین انگارههای تلخ اما واقعی و در غیاب کوچکترین تضمینی برای کامیابی از زندگی، دست از کنش برگریم، به تعبیر کامو خودکشی فلسفی کردهایم. چنین انفعالی در حکم اعلان این است که زندگی ارزش زیستن را ندارد. اما کامو برخلاف تمام انگارههای اشتباه و غیرعالمانهای که در مورد توصیف او از پوچی وجود دارد، هرگز داعی ورود به این سرای تاریک و نومیدی نیست. بلکه پیشنهاد کامو هم ترک هر نوع انفعال بیمارمآبانه فراگیر در عصر ما است و هم در آیندهنگری و انتظاری است که کسی چون کرکگور از ما طلب میکند. تمام حرف کامو در مواجه با این وضعیت، دعوت به این است که خود را مهیای"خودِ زیستن" کنیم. و خودِ زیستن در واقعیترین معنای خود، زیستن در اکنون است. از نظر کامو چنین در اکنون زیستن، واقعیترین استقبال از آینده است. زندگی ما همین اکنون است، همین اکنونی که ما را دربرگرفته و هیچ شکلی از فاجعه یا شادی و صلح هم نمیتواند حلقه وصل ما از آن را بگسلد. برای کامو، عشق انتخاب آگاهانه برای دیدن جهان با تمام واقعیتهای دهشتناک و فاجعهبارش و همچنین تصمیم و عزم برای پذیرش این است که رنج آدمی پایانی ندارد.
عشق به چه معنا و در چه سطحی؟
طبعاً این سخن ایده عشق رمانتیک را به اذهان متبادر میکند. و قطعاً اگر بحث در مورد کامو باشد باید گفته شود که خود کامو چونان غواصی که آب اقیانوس را به بر میکشد، در عشق غوطهور بود. اما واقعیت این است که نمیتوان عشق و شور ماحصل از آن را در عشق رمانتیک حصر کرد. ما در مقاطع مهمی از زندگی خودمان تجربههای عاشقانهای را از سر گذراندهایم که عموماً این تجارب در قالب عشاق رومانتیک نبودهاند. مثلاً ما در دورانی که احتمالاً تلقیای از عشق رومانتیک نداشتهایم، به شدت به مادر و پدر و حتی خواهر و برادرمان عشق ورزیدهایم. بعدها هم وقتی خودمان صاحب فرزندی شدهایم، تجربه مواجهه عاشقانه ولی غیررومنس با فرزند را داشتهایم.
عصیان و شورمندی نوعی ابرانسانگرایی است؟ یعنی با این برساخت بناست بر محدودیت ذاتی آدمی چیره شد یا اساساً عصیان در پذیرش این تنهایی معنا دارد؟
اگر کسی در فهم اینکه چه چیزی بر کامیابی سیزفوس مهرتایید میزند دچار سوءبرداشت شود، چه بسا او را الگوی خوبی برای پی گرفتن راه او برای رهایی از پوچی نیابد. واقعیت این است که انجام دادن وظایفی که بر ما محول شده، صرفاً تکرار از سر تجاهل و تغافل امر معهود نیست بلکه قدم گذاشتن در پیچ و خم شورمندی و عواطف ناگهانی و سترگ است. عشق صرفاً مواجهای با پوچی جهان نیست؛ بلکه عشق آن پناهی است که ما را از درهم شکسته شدن توسط نیروی پوچی در امان نگه میدارد. من هم با کامو هم عقیدهام که هیچ چیزی که بتواند غل و زنجیر ناشی از وجود داشتن را از ما باز کند، در کار نیست. ایست قلبی و مرگ در کمین همه ما قرار دارد. اما این به ما وانهاده شده است که چطور با این مساله کنار بیاییم. این دیگر انتخاب ماست که از شر این مرگ حتمی به پستوی انفعال بخزیم یا دلیرانه درست در روشنایی درخشان و سوزان آفتاب دم ظهر به سایهی خود نیز نظر کنیم. یعنی ملتفت این معنا شویم که در پرتو نورانیترین نور هم، سایه که محصول تاریکی است، رسوخ میکند. واقعیت هم این است که در دل هر نوری، تاریکی خانه میکند و کامیابی و سرخوشی آدمی منوط به پذیرش این معنا است.
منبع: ایلنا
کلیدواژه: عشق فلسفه امید آلبر کامو اگزیستانسیالیسم فلسفه مدرن معنای زندگی خودکشی فلسفی انفعال
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.ilna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایلنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۰۴۵۳۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۶ ویژگی منحصر به فردی که تک فرزندها دارند
تک فرزندها گاهی با برچسبهای ناخوشایندی مواجه میشوند، چیزهایی مثل لوس بودن، خودخواه بودن یا تنها بودن.
به گزارش روزیاتو، اما جالب است بدانید که مهاتما گاندی نیز تک فرزند بود؛ و آیا به نظر شما او شخصی خودبین بود؟
از گذشته کلیشههایی در خصوص فرزند چندم خانواده بودن و داشتن یا نداشتن خواهر و برادر وجود داشته است.
گرچه مدرک اندکی در اثبات برخی از آنها وجود دارد، اما برخی از آنها هم قابل اعتنا هستند.
خوشبختانه خبرهای بدی درمورد تک فرزندها وجود ندارد. بلکه آنها از ویژگی بخصوصی برخوردارند که آنها را منحصر به فرد ساخته است.
۱- مستقل اند و میدانند که چطور از خود مراقبت کنندحتماً شنیده اید که میگویند تک فرزند بودن، شما را لوس میکند.
هر چه نباشد، در نبود هیچ خواهر و برادر دیگری که توجه والدین تان را به خود جلب کند، شما به مرکز توجه تبدیل میشوید.
اما این بدان معنا نیست که شما اینگونه بزرگ میشوید که همیشه منتظر باشید دیگران کارهایتان را انجام دهند.
حقیقت آن است که والدین ما شبانه روزی حی و حاضر نیستند. به علاوه، آنها نگاه متفاوتی نسبت به زندگی در مقایسه با فرزند خود دارند.
به همین دلیل آنها همیشه نمیتوانند نیازهای ما را برآورده کنند؛ بنابراین در نبود خواهر و برادری که بتوان به آنها تکیه کرد، همه چیز با خودتان است.
کودکانی که به گونهای بزرگ شده اند که مجبور بودند خودشان را سرگرم کنند، به تنهایی بازی کنند و مشکلات شان را حل کنند، در آینده به فردی خودکفا و کاربلد تبدیل میشوند.
۲- در بیان افکار و عقاید خود رک هستندتک فرزندها میتوانند به رهبران بسیار خوبی تبدیل شوند.
وقتی خواهر و برادر دارید، ممکن است احساس کنید که افکار و احساسات زیاد سرکوب میشوند.
گرچه این امر میتواند درس ارزشمندی به ما در خصوص مدیریت روابط مان در آینده و نحوهی رفتار با دیگران دهد، اما میتواند به اعتماد به نفس ما لطمه بزند و باعث شود و در بیان درونیات خود کمرویی بیشتری پیدا کنیم.
تک فرزندها، اما همیشه در معرض آن انتقاد و عدم پذیرش شدیدی که فرزندان خواهر و برادر دار ممکن است تجربه کنند، نیستند.
این امر به آنها راحتی و اعتماد به نفس بیشتری برای در میان گذاشتن افکار خود میدهد.
۳- بیشتر از سن شان میفهمندمصاحبت با بزرگترها از سن اندک، پختگی به دنبال دارد.
درست است که دوستانی همسن و سال خودتان دارید، اما در فضای خانه در معرض پختگی زیادی قرار دارید که بسیاری از اوقات منتقل میشود.
ممکن است از سن کم مهارتهای عاطفی بسیار پیچیده و پختهای را یاد گرفته باشید، چیزهایی مثل همدلی، تفکر و آگاهی و مهارتهای حساس بین فردی.
ترکیب همهی اینها با یکدیگر شخصی همه فن حریف میسازد که داناییای فراتر از سن خود دارد.
۴- استانداردهای سختگیرانهای دارند که آنها را به افراد بسیار موفقی تبدیل میکندتک فرزندها اغلب انتظارات بالایی از خود دارند، امری که از سنین کم آغاز میشود.
دلیلش این است که وقتی تک فرزند هستید، تمام توجه والدین تان به شما است. این امر گرچه مزیتهایی دارد، اما فشار زیادی هم ایجاد میکند.
آنها توجه زیادی به عملکرد و موفقیت تان در زندگی دارند. آنها بهترینها را برای شما میخواهند و زمان بیشتری را تنها صرف شما میکنند تا از موفقیت شما مطمئن شوند.
تک فرزندها از سنین پایین یاد میگیرند که خود را به جلو سوق دهند و از دیگران بهتر باشند.
تعجبی ندارد که بسیاری از داستانهای موفقیت تاریخ، دربارهی چهرههای مشهوری مانند لئوناردو داوینچی، جیمز لنون، رابرت دنیرو و غیره، تک فرزند هستند.
۵- مشکلی با تنهایی ندارندتعجبی ندارد، چون به آن عادت کرده اند.
بسیاری از افراد در تنهایی احساس راحتی نمیکنند. آنها میگویند که حوصله شان سر میرود یا احساس تنهایی میکنند.
اما تک فرزندها از سن بسیار کم لذت خلوت کردن با خود را چشیده اند.
وقتی تک فرزند هستید هرگز مجبور نمیشوید اتاق تان را با کسی شریک شوید. شما خواهر و برادری ندارید که همیشه روی مصاحبت با او حساب کنید. شما مجبور هستید به نحوی با خود دوست شوید.
این امر در دوران بزرگسالی با مزایای زیادی همراه است.
خلوت کردن با خود به ما فرصت بیشتری برای تعمق در خود و کشف خود میبخشد. همچنین شما این فرصت را پیدا میکنید که به احساسات خود تعادل بخشید و آرام بگیرید.
۶- در تفکر خلاقانه بهترندتک فرزند بودن خلاقیت را در شما به سطح بالاتری میرساند.
دانشمندان در پژوهشی به بررسی اسکن مغزی صدها دانشجو پرداختند که نیمی از آنها تک فرزند بودند. آنها همچنین شخصیت، خلاقیت و هوش این دانشجویان را مورد بررسی قرار دادند.
دانشمندان پی بردند که تک فرزندها در مقایسه با آنهایی که خواهر و برادر داشتند، در بحث خلاقیت، از عملکرد بهتری برخوردار بودند.
تصاویر اسکن مغزی نشان داد تک فرزندها در آن نواحی مغز که با انعطاف پذیری ذهنی و تخیل مرتبط هستند، مادهی خاکستری بیشتری داشتند.
دانشمندان این امر را یکی دیگر از نتایج ارتباط زیاد تک فرزندها با والدین خود و ترکیب آن با انتظارات بالایی که از آنها وجود دارد، حدس زده اند.