Web Analytics Made Easy - Statcounter

چند تن از اساتید و دانشجویان علوم پزشکی در قالب یک مقاله تحلیلی، با نگاهی به پیچیدگی موضوع قرنطینه در همه‌گیری کروناویروس، ضمن بررسی مزایا و معایب این مساله در شرایط فعلی کشور و تحلیل دیدگاه کارشناسان و مدیران، با تاکید بر اینکه چند بُعدی بودن چالش همه‌گیری نیازمند رویکرد جامع و بهره‌مندی از تخصص‌های مختلف است؛ تصمیم‌گیری در رابطه با مساله قرنطینه را به درک جامع و عمیق از ابعاد مختلف بهداشتی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن منوط دانستند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به گزارش ایسنا در مقدمه این مقاله تحلیلی آمده است: "این روز‌ها افراد بسیاری در موافقت یا مخالفت مساله قرنطینه شهر‌ها و اماکن آلوده، دیدگاه‌های خود را به صورت مختلف به خصوص در رسانه‌ها و شبکه‌های مجازی مطرح می‌کنند. هر دوگروه مخالفین و موافقین قرنطینه، مسؤولین، مدیران و کارشناسان سلامت را نیز در بر می‌گیرد و در این میان نبود درک جامعی از ابعاد مختلف موضوع مشهود است.

در این راستا، مخالفان و موافقان اغلب دلایل و شواهد اجرایی و علمی کافی به مخاطبین ارائه نکرده و بیشتر بیانات در هر دو طیف، احساسی و یا از نوع مرجعی بوده است. البته در این بین برخی نیز بوده‌اند که در گذر زمان از گروه مخالفان به موافقان و یا برعکس پیوسته‌اند".

در ادامه این مقاله که از سوی دکتر نسترن کشاورز محمدی، آرزو دهقانی، سمیرا محمدی، هادی محمدی، زاهد رضایی، مریم مرادی و سمانه شجاعی تهیه شده، آمده است: "طبیعی است اقناع مخاطب نیازمند استدلال است، لذا جهت کمک به روشن شدن بیشتر ابعاد ماجرای قرنطینه کردن، از چند روش برای جمع‌آوری دیدگاه‌های متنوع موجود استفاده شد. ابتدا نقطه نظرات حدود ۴۰ کارشناس بخش سلامت شامل مدیر، استاد دانشگاه، متخصص و کارشناس اجرایی با روش‌های حضوری و غیرحضوری جمع‌آوری شد. سپس محتوای چندین شبکه مجازی تخصصی هم اندیشی درباره کرونا و یا شبکه‌های مجازی و کانال‌های اساتید علوم پزشکی بررسی و مطالب مرتبط آن استخراج شد.

روش سوم، استخراج دیدگاه مدیران سلامت و یا مدیران سایر بخش‌ها و به خصوص سیاست، از طریق مطالب منتشر شده ایشان در رابطه با قرنطینه به اشکال مختلف همچون مصاحبه و یا انتشار مقاله در رسانه‌ها و شبکه‌های مجازی بود. در نهایت مطالب جمع‌آوری شده، به روش تحلیل محتوای کیفی تحلیل شد تا ابعاد مسئله، دلایل مختلف هر گروه از مخالفین و موافقین برای انجام قرنطینه شهر‌های آلوده، مزایا، معایب و موانع و تسهیل کننده‌های آن از دیدگاه این افراد استخراج شود".

بر اساس این گزارش، نتایج این مقاله تحلیلی به شرح زیر استخراج شد:

ذیربطان و تصمیم‌گیران متنوع قرنطینه

قرنطینه فقط یک موضوع مختص حوزه سلامت نیست که وزارت بهداشت بتواند به تنهایی در مورد آن تصمیم‌گیری و اقدام کند. قرنطینه ابعاد دیگری شامل ابعاد روانی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و امنیتی دارد.

لزوم توجه همزمان به مزایا و معایب قرنطینه

قرنطینه باعث پیشگیری سریع از عفونت، تمرکز ارائه منابع، تمرکز ارائه خدمات، کاهش مرگ و میر ناشی از همه‌گیری و کاهش بار سیستم درمان می‌شود، با این حال قرنطینه معایب و موانعی نیز دارد که باید به آن توجه شود.

قرنطینه باعث ایجاد اختلال در روند عادی جامعه می‌شود

نکته اول اینکه قرنطینه باعث ایجاد اختلال در روند عادی جامعه؛ از سطح زندگی فردی و روزمره شهروندان تا روند جاری جامعه می‌شود. این اختلال دارای تبعات اقتصادی شامل رکود در بازار خُرد و کلان، تعطیلی ارائه خدمات، کاهش تجارت داخلی و خارجی، کاهش گردشگری، کاهش درآمد در بسیاری از اصناف و همچنین تبعات سیاسی داخلی و خارجی و امنیتی و روانی است.

طبیعتاً اجرای قرنطینه مستلزم رسیدن به این جمع‌بندی است که مزایا بر معایب آن غلبه کند. به نظر می‌رسد در ایران حداقل تاکنون حاکمیت به این جمع‌بندی نرسیده است. ناگفته نماند که سازمان جهانی بهداشت هم قرنطینه کامل شهر‌ها را منوط به عملی بودن آن در هر کشور و در نظر گرفتن همه ابعاد این امر می‌داند.

دیدگاه کارشناسان و مدیران

۱. تفاوت دیدگاه در مورد زمان انجام قرنطینه

به اعتقاد برخی کارشناسان، گرچه قرنطینه یکی از راه‌های پیشگیری از انتشار یک عامل بیماری‌زای مهاجم به دیگران است، ولی زمان در آن نقش مهمی دارد. هر چه فاصله مشاهده اولین مورد یک بیماری عفونی سریع‌الانتشار تا قرنطینه کم باشد، مدیریت بیماری آسان‌تر و هزینه اثربخش‌تر خواهد بود؛ لذا بعد از پخش همه‌گیری، بسته به شدت انتشار بیماری، قرنطینه کم اثر، بی‌اثر و یا می‌تواند غیرممکن باشد.

اهمیت زمان آغاز قرنطینه

با این استدلال برخی معتقدند حداقل در شرایط فعلی انجام قرنطینه بی‌مورد است. اما برعکس برخی معتقدند هنوز زمان انجام قرنطینه کامل یعنی رسیدن به نقطه بحرانی فرا نرسیده است. از دید این افراد، نقطه بحرانی یعنی زمانی که انتشار ویروس از کنترل خارج شود و در آن زمان انجام قرنطینه کامل و عمومی لازم است.

از دیدگاه برخی کارشناسان دیگر، در حال حاضر قرنطینه کامل لازم، اما ممکن نیست، لذا فقط باید کنترل شدید اعمال شود. همچنین گروهی دیگر معتقدند در حال حاضر نیز امکانپذیر است و باید کانون‌های آلوده را قرنطینه کرد. این در حالی است که برخی مسؤولان بلند پایه کشور و نیز وزارت بهداشت اساساً معتقدند قرنطینه مربوط به دوران قدیم و دهه‌های قبل است و روش علمی دوران معاصر برای کنترل همه‌گیری‌ها محسوب نمی‌شود. این دیدگاه از جانب برخی کارشناسان تعجب‌آور و حتی تاسف‌آور قلمداد شد.

۲. وجود بستر و پیش‌نیاز قرنطینه

برخی از کارشناسان معتقدند انجام قرنطینه موفق نیازمند آمادگی ساختار فرهنگی و اجتماعی جامعه برای پذیرش قرنطینه و عواقب آن بوده و از دید برخی کارشناسان، با توجه به اتفاقات اخیر جامعه قبل از همه‌گیری، وضعیت اقتصاد و اهمیت ایام آخر سال برای بخش اقتصاد، احتمالا مردم برای یک تغییر بزرگ دیگر و تبعات اقتصادی آن به خصوص وقتی بر آن‌ها تحمیل می‌شود، آمادگی ندارند.

ضرورت توجه به ساختار فرهنگی، اجتماعی و مذهبی جامعه برای اجرای قرنطینه

برای مثال برخی معتقد بودند ساختار فرهنگی اجتماعی و مذهبی قم پذیرای قرنطینه نیست. البته برخی نیز اعلام کردند گذر زمان نشان داد برخلاف برخی تصورات، اکثر مردم قم عملا رفتار‌هایی جهت کاهش رفت و آمد‌های اجتماعی خود برداشتند. در مورد رشت نیز برخی معتقد بودند به علت گستردگی روابط اجتماعی و اقتصادی آن با شهر‌های همجوار قرنطینه شهر غیرممکن و یا با مقاومت مردم روبرو می‌شود. البته برخی معتقد بودند صرف نظر از شرایط اخیر، کلا مردم ایران نسبت به هرگونه محدودیت و یا تغییر ناگهانی مقاومت می‌کنند، اما تعدیل تدریجی را می‌پذیرند. در مجموع دیدگاه غالب این بود که مردم باید آمادگی همکاری جهت قرنطینه شدن را داشته باشند، وگرنه قرنطینه با مقاومت شدید مردم و گروه‌های جامعه مواجه خواهد شد.

آمادگی مسؤولین و زیرساخت‌های لازم

مساله دیگر آمادگی مسؤولین و وجود زیرساخت‌های لازم است. از دید برخی کارشناسان، موفقیت قرنطینه، مستلزم وجود یک سیستم قوی اطلاع‌رسانی، دانش به‌روز، ساختار قوی مدیریتی و حمایت و هماهنگی کامل بخش‌های مختلف جامعه به خصوص در سطح حاکمیتی، بودجه، نیروی انسانی، تجهیزات و زیرساخت‌های ارائه خدمات مختلف از راه دور است.

از دید برخی کارشناسان شرایط اولیه جامعه در زمان همه‌گیری، شرایط طبیعی و مطلوبی نبود. به عنوان مثال، شرایط سیاسی خارجی و داخلی ایران، حوادث ماه قبل از همه‌گیری، وضعیت اقتصادی، همزمانی همه‌گیری با ایام انتخابات، توان مسؤولین و آمادگی آن‌ها برای توجه و اقدام مناسب و به موقع در قبال همه‌گیری کرونا را تضعیف کرده بود. این امر امکان انجام قرنطینه اجباری گسترده را غیر ممکن کرده و می‌کند.

نکته مهم یگر از دیدگاه برخی کارشناسان این بود که وزارت بهداشت اساساً اعتقادی به قرنطینه کامل نداشت و آن را سنتی و قدیمی قلمداد کرد و فقط به خواهش از مردم تاکید داشت. حتی برخی مسؤولین و کارشناسان سیاسی و دینی و حتی پزشکی، قرنطینه را امری سیاسی می‌دیدند و آن را توطئه دشمن برای آسیب به کشور و یا باور‌های مذهبی تفسیر می‌کردند. این فضا انجام قرنطینه را بسیار دشوار کرد.

اهمیت توجه به شرایط ملی و محلی

برخی کارشناسان معتقد بودند برای تصمیم‌گیری باید به تفاوت شرایط در ایران با کشور‌های دیگر و نیز تفاوت ساختار فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی هر شهر و مکانی با شهر و مکان دیگر توجه داشته باشیم.

برخی معتقد بودند قرنطینه در کشور ما به دلایلی، چون نبود بستر و پیش نیاز‌های آن که در بالا ذکر شد، نیازمند دقت و توجه بیشتری است و در صورت اجرا شاید باید به روش متفاوتی حتی برای هر شهری در کشورانجام شود. سازمان جهانی بهداشت نیز بر لزوم توجه به شرایط محلی در اجرای همه توصیه‌های جهانی مربوط به سلامت و ازجمله همه‌گیری کرونا تاکید می‌کند.

درس‌های آموخته شده از اشتباهات

از دید برخی کارشناسان، نظام سلامت باید بلافاصله بعد از همه‌گیری چین، اقدامات لازم را برای آگاه‌سازی مردم، افزایش دانش همگانی و نیز توجه و دانش مسؤولان ارشد کشور انجام می‌داد. البته برخی معتقد بودند ممکن است وزارت بهداشت در این زمینه تلاش کرده باشد و بنا بر مسائلی تصمیم‌گیری با تاخیر انجام شده باشد. این تاخیر به هر علت تبعات متعدد و قابل توجهی را به همراه داشته است.

همچنین برخی معتقدند در اجرایی کردن قرنطینه اگر ابتدا به درستی مفهوم و مقصود از قرنطینه به شکل علمی و صحیحی به ذیربطان شامل مسؤولین و مردم توضیح و اهمیت و ضرورت آن آموزش داده می‌شد، به احتمال خیلی زیاد منجربه جلب اعتماد بیشتر، درک درست‌تر و همکاری بهتر مردم و مسؤولین می‌شد. در این صورت شانس موفقیت بیشتری وجود داشت.

درس دیگری که می‌توان گرفت، این است که سیاست‌زدگی موضوعات سلامت می‌تواند باعث بُغرنج شدن اوضاع و عدم تصمیم‌گیری‌های مناسب و به موقع بر اساس دانش علمی شود.

اشتباه دیگر عدم برقراری ارتباط مناسب، شفاف و توام با اعتماد بین مردم و مسؤولین نظام سلامت نه تنها برای قانع کردن مخاطب نسبت با موضوع و یا توصیه‌های ارائه شده، بلکه برای دریافت بازخورد و جلب مشارکت مردم و گروه‌های نخبگان برای چاره‌اندیشی بود.

اشتباه دیگر از دید برخی کارشناسان، نبود درک، رویکرد و دانش جامع چندوجهی و چند تخصصی در مدیریت همه‌گیری بود. گرچه درمان بیماری ناشی از کرونا ویروس در سطح فردی، یک مسئله پزشکی است و در حیطه دانش پزشکان، اما درک همه‌گیری آن فراتر از دانش موجود پزشکی است. سایر علوم مثل ارتقای سلامت، بهداشت عمومی، بهداشت محیط، بهداشت حرفه‌ای و علوم پایه‌ای، چون فیزیک، ریاضی، جامعه‌شناسی، روانشناسی و اقتصاد، نمونه علوم و متخصصانی هستند که در زمینه همه‌گیری بیماری‌های عفونی دارای تئوری‌ها، ابزار، تحقیقات و دانش هستند که در صورت استفاده می‌توانست ضامن موفقیت چشم‌گیری در مدیریت کرونا در کشور باشد.

تکیه صرف بر دانش پزشکی و رویکرد پزشکی صرف از دید برخی کارشناسان اشتباه مهمی بود که در آینده نباید تکرار شود. چند بعدی بودن چالش همه‌گیری نیازمند رویکرد جامع و بهره‌مندی از تخصص‌های مختلف است.

ضرورت ایجاد درک جامع و عمیق از ابعاد مختلف بهداشتی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قرنطینه

در پایان این مقاله تحلیلی اینگونه نتیجه‌گیری شده که نه تنها همه‌گیری بیماری ناشی از کرونا، بلکه مدیریت آن نیز یک مسئله چندبعدی، چند متغیره و دارای ذیربطان متعددی است، لذا درک جامع و عمیقی از ابعاد مختلف بهداشتی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن را می‌طلبد. قطعاً این همه‌گیری و بحران، آخرین مورد این قبیل از همه‌گیری‌ها نخواهد بود و در آینده بیماری‌های دیگری در جهان و ایران همه‌گیر خواهد شد، لذا در صورت کسب درک جامع و عمیق مسئله قبل از شتاب برای ارائه راه حل و اجرای آن و همچنین درس گرفتن از موفقیت‌ها و شکست‌های جمعی و فردی، برای آینده آماده‌تر خواهیم بود.

به نظر می‌رسد واکنش و پاسخ به‌موقع، برقراری ارتباط مناسب، آموزش مؤثر به گروه‌های ذیربط، رویکرد جامع چندتخصصی به درک و حل مشکل مواردی است که نظام سلامت می‌تواند و لازم است به تقویت آن‌ها بپردازد. در شرایط کنونی اتفاق نظر بر روی ضرورت قرنطینه‌های محلی و هدفمند اجباری و قرنطینه اختیاری حداکثری است. امید است این مطلب به روشن‌شدن موضوع و درک عمومی بهتر از پیچیدگی مساله کمک کند.

منبع: فرارو

کلیدواژه: ویروس کرونا کرونا در ایران قرنطینه شهرها برخی معتقد بودند ابعاد مختلف همه گیری کرونا انجام قرنطینه ساختار فرهنگی وزارت بهداشت قرنطینه کامل مقاله تحلیلی همه گیری تصمیم گیری درک جامع شهر ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۱۲۸۴۵۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کاشی، استاد دانشگاه: این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ این وضعیت همه را می ترساند/ جامعه دارد خودش را به نحو تازه ای، تعریف می کند/ ما در یک نقطه آغاز قرار داریم؛ این نقطه آغاز به مراتب رادیکال تر و مهم تر از عصر مشروطه است

به گزارش جماران؛ خبرآنلاین نوشت: در یازدهمین جلسه از سلسله نشست های جامعه مدنی، محمدجواد غلامرضا کاشی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، دیدگاه های خود را با عنوان «زندگی روزمره، دولت و جامعه مدنی» مطرح کرد. بر اساس دیدگاه های کاشی، ایران از جامعه مدنی مبتنی بر نظریه هگلی به دیدگاه جامعه مدنی براساس نظریه لوفور، منتقل شده است. از این منظر همه سازوکار جامعه مدنی مبتنی بر ارزش ها و اصول، دچار اضمحلال شده، و جای خودش را به جامعه مدنی مبتنی بر فرد بیانگری جای آن را گرفته است. جامعه از سمت اتکا به زبان نخبگان اریستوکرات، با توجه به جهان دیجیتال و مجازی، به سمت اتکاء به زبان خود حرکت کرده است. این انقلابی زیرپوستی است که کشور ایران با آن مواجه است، انقلابی که خود ارزش های همه انقلابیون گذشته را اعم آزادی، عدالت، و ... به سخره می گیرد، و خود بنیانگذار سبکی جدید از زندگی است. زندگی ای که در آن گفت و گو میان گذشته و حال، انسداد کامل یافته و آینده ترسناکی را برای همگان به تصویر می کشد. این وضعیت اغلب با این سوال همراه است که چه می شود؟

حرکت از درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به درک زندگی روزمره

کاشی ابتدا سخن را بر تغییر درک جامعه مدنی استوار کرد. او تاکید کرد که می خواهد بگوید «نسبت جامعه مدنی با دولت، و مردم، چگونه بوده، الآن در چه شرایطی به سر می بریم، و احیانا چه چشم اندازهایی قابل بیان است در این باره که به کدام سمت و سو می رویم»

او گفت که «ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به سمت نوعی از جامعه مدنی می رویم که با مناسبات زندگی روزمره در نسبت قرار دارد. جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک آن، دارای بیگانگی هایی از متن زندگی روزمره است و جامعه مدنی به معنایی که پیوند می خورد با زندگی روزمره، فرم و صورت دیگری پیدا می کند. ولی این نقطه، نقطه پایان نیست. بلکه نقطه آغازی است برای یک عهد، پیمان و قرارداد و بازآفرینی تازه، که رو به آینده است.»

گذشته جامعه مدنی در ایران

او در ادامه سخنانش به گذشته جامعه مدنی در ایران اشاره کرد و گفت: «دست کم در ادبیات سیاسی معاصر و نیم قرن گذشته ایران، طرح جامعه مدنی هرچند قبلا نیز مطرح بود اما بیشتر با گفتمان اصلاحات و دوم خرداد وارد ادبیات سیاسی ایران شد و هنوز درک ما از جامعه مدنی همان درکی است که در دهه ۷۰ ایران زاده شد. اما باید گویم از آن نوع جامعه مدنی باید فاصله بگیریم. که البته باید بگویم که ما فاصله گرفته ایم. آن برداشت و آن درک دارای مشکلاتی بود، که امروز عمرش به سرآمده است»

درک هگلی از جامعه مدنی از اوایل دهه ۷۰

کاشی گفت که «جامعه مدنی به معنایی که این ادبیات از اواخر دهه ۶۰ و از اوایل دهه ۷۰ در ادبیات شماری از استادان و فعالان سیاسی مطرح شد، یک درک هگلی بود. به این معنا که جامعه مدنی میان فرد و دولت مستقر می شود. و با این شرایط دارای کارکردهای مختلف است. از جمله، قرار است از افراد در مقابل دست اندازی دولت حمایت کند. همچنین قرار است به افراد در مقابل ساختار قدرت، قدرت عطا کند.»

این استاد دانشگاه علامه طباطبایی، با اشاره به این که با استقرار دولت اصلاحات معنای دیگری هم به معنای بالا اضافه شد، افزود: «جامعه مدنی قرار بود عصای دست دولت اصلاحات برای پیشبرد دمکراسی شود. بنابراین دولت اصلاحات باید جامعه مدنی را با دادن امکانات، تقویت می کرد، و از این طریق بخشی از وظایف و کارکردهای دولت به جامعه مدنی منتقل می شد تا مسیری را که دولت برای پیمودن در توانش نبود، جامعه مدنی پیش می برد.»

او افزود: «معنای دیگر کمک به ناتوانان بود که بعدها اضافه شد؛ اعم از آگاهی دادن یا التیام بخشیدن به فقر و رنج آنان.»

چرا جامعه مدنی گرم دهه ۷۰ سرد شد؟

کاشی در بخش دیگری از سخنان خود این سوال را مطرح کرد «چرا و چه اتفاقی افتاد که ناگهان به تدریج معنای هگلی از جامعه مدنی که در دهه ۷۰ خیلی گرم بود، به تدریج سرد شد، و نقش خودش را از دست داد». او در پاسخ گفت: «بعد از پایان یافتن دوره دوم اصلاحات، و استقرار دولت احمدی نژاد، یکی از وظایف این دولت، اقدام در حذف جامعه مدنی بود؛ به این معنا که دانشگاه یا ، فضاهای نشر یا سپهرهای فرهنگی شبیه این جا (موسسه رحمان)، از بین بروند. این که گفته شد تداوم موسسه رحمان خود نعمتی است، به این دلیل است که این تداوم ناممکن بوده است. به انحاء مختلف این گونه نهادها به راحتی حذف شده اند ، و صدای کسی هم در نیامد و حکومت با موفقیت تمام این فرآیند حذف را به پیش برد. بنابراین این سوال مطرح می شود که مشکل کجا بود؟»

طرح مساله اصلی

کاشی در پاسخ به این سوال که مشکل اصلی کجا بود گفت: «مشکل این جا بود که آیا آن کارکرد نهادهای جامعه مدنی، که در فهم هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، وجود داشت؟ به عبارت دیگر به معنای دیگر جامعه مدنی واقعا واسط بین فرد و دولت قرار داشت؟ باید بگویم که این گونه نبود. همه نهادهای جامعه مدنی حتی شاید موسسه رحمان، متعلق به یک نهاد و یک طبقه خاص تحصیلکرده شهری خاص هستند که از نیمه های دهه ۶۰ تقویت شدند، و خواهان موقعیتی در سازمان قدرت بودند، و در حقیقت نسبتی با کف جامعه نداشتند. یعنی آن واسطه گری که در تعریف هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، اساسا وساطت مذکور رخ نداده است. از این رو باید گفت ما یک گروه های خاصی هستیم، زبان، ادبیات و منافع جمعی خاص خودمان را داریم ، و اساسا با اقشار وسیعی از این جامعه نسبتی نداریم.»

او در ادامه با اشاره به این که «وضعیت جمهوری اسلامی ایران در مقایسه با ما از یک جهت مشابه است گفت: « هسته سخت جمهوری اسلامی نیز از دورانی مانند انتخابات سال ۱۳۷۶، برایش آشکار شد که جامعه را نمایندگی نمی کند. چون جامعه به اراده دیگری رای داد. به نظر من جمهوری اسلامی در این ۲۰ تا ۳۰ اخیر به تدریج این موضوع را پذیرفته است. همچنین ما هم جامعه را به آن معنا که سخنگوی کف جامعه بوده ایم، نمایندگی نمی کردیم. بنابراین این معنا که ما واقعا بین کف و ساختار دولت وساطت می کردیم، برداشت اساسا صحیحی نیست. بنابراین، جریان اصلاح طلب و آن جریان دیگر هر دو گروهی اقلی بودند و علی الاصول جامعه را نمایندگی نمی کردند. اگر رای بالایی می آوردند، به اعتبار این بود بتوانند کاری در میدان قدرت پیش ببرند. ولی اگر در این بخش کاری از آن ها بر نمی آید چه معنا دارد مردم پشت سر اصلاح طلبان قرار بگیرند.»

این استاد دانشگاه در ادامه گفت: «بنابراین از این دو گروه اقلیت رقیب معلوم است آن گروهی که قدرت، سازماندهی، و زور بیشتری در اختیار دارد، همواره برنده است. به همین دلیل دیدیم که به تدریج اصلاح طلبان از صحنه قدرت جارو شدند، و اتفاق چندان مهمی هم رخ نداد.»

کاشی با ذکر این که در این شرایط تحلیل های جدید در دهه ۸۰ مطرح شد که یکی از آن تحلیل گران خودش بوده گفت: «از نیمه های دهه ۸۰ به بعد، تحلیل هایی بین روشنفکران عمومیت داشت و چشم اندازهای تاریکی را تصویر می کردند مبنی بر این که نهادهای واسط تحت عنوان جامعه مدنی حذف شده، و اکنون حکومت با مردم مواجه است؛ در این مواجهه مردم تنها هستند؛ آگاهی و قدرت مقاومت ندارند، جامعه ذره ای، گسیخته، فاقد معنا و به گونه ای منفعت طلب و منتظر یک فاشیم است. می گفتیم ساختار، و حکومت بدون میانجی گری نهادهای مدنی، با مردم ارتباط برقرار کرده، و احمدی نژاد به عنوان مظهر یک ساختار فاشیستی است. حال اگر فاشیسم احمدی نژاد جواب نمی دهد جامعه مستعد یک فاشیسم بزرگتری در آینده است، و قص علیهذا. البته هنوز این دست از تحلیل ها ادامه دارد.»

۱۴۰۱ و برهم خوردن تحلیل های پیشین

این استاد دانشگاه با اشاره به این که « تحلیل های مذکور غلط نیست. اما تحولات ۱۴۰۱ کمی تصویر ما را دگرگون کرد» گفت: «در ۱۴۰۱ شاهد جنبش گسترده اجتماعی قدرتمند بودیم که بدون میانجیگری نهادهای واسط رخ داد. نه تنها نهادهای مدنی آغازگر جنبش نبودند، بلکه تن مرده آنان مثل دانشگاه ها و ... از جنبش جان دوباره گرفت و گرم شد. از این حرکت ۱۴۰۱ تعریف آغازین ما از جامعه مدنی را منحل کرد. با آن تعریف هگلی گمان می کردیم جامعه مدنی، نهاد واسط میان فرد منفعت جو ی ناآگاه پیچیده در قلمرو شخصی اش با دولت است (مبنای فهم هگلی از جامعه مدنی) که در بنیاد خود دارای مشکل بود. از این رو برای فهم فضای جدید باید به لوفور که تصور هگلی را به هم می ریزد متوسل شویم.»

او درادامه با توسل به رویکرد لوفور، تاکید کرد که « فرد نه تنها منزوی و نآگاه و ناتوان نیست، بلکه در میدان روابط شخصی و خصوصی یا عمومی خود، در شبکه هایی از مناسبات و روابط حضور دارد و نقش بازی می کند، بلکه، در این شبکه های پیچیده، خرد و متکثر ارتباطی، بین جماعت‌های کثیر بی‌نام، گمنام، فرم‌هایی از آگاهی، و دانایی و نگاه به جهان، الگوهایی از اراده ورزی و مقاومت، وجود دارد.»

بر این مبنای تحلیلی جدید کاشی نتیجه می گیرد که «اساسا در عالم خارج چیزی به نام فرد منزوی مستقل تک افتاده وجود ندارد. ما پدیده ای داریم به نام زندگی روزمره و این زندگی روزمره مشتمل است بر شبکه های پیچیده و متکثر و متنوع و رنگارنگی از روابط، که در این روابط، سوژه ها بازتعریف شده، و اصنافی از آگاهی، و برداشت هایی از امور جهان به دست می آورند، که در آن نگاه سابق این ها مغفول و سرکوب شده اند. وجود داشته اند،اما نادیده انگاری شدند. به همین دلیل عرض کردم که درک ما اصلاح طلبان از جامعه مدنی، نوعی درک اریستوکراتیک بود.»

 

نقش اربابان زبان در کسب نمایندگی مردم

کاشی در ادامه به نقش اربابان زبان در زندگی مردم پیش از تحولات 1401 اشاره کرد و گفت:« در جامعه شهری بزرگ، زبان قدرت پیدا می کند، جای روابط طبیعی و واقعی جامعه را اشغال می کند. ما به اعتبار زبان، به این اعتبار که می توانم حرف های منسجم یا مغلق بزنیم، دائم از این فیلسوف به آن فیلسوف سفر می کردیم. باید گفت تنها اربابان ثروت و قدرت نداریم، بلکه اربابان سخن هم داریم. این اربابان سخن همان طبقات اریستوکراتیکی هستند که به نهادهای مدنی، انتشارات، مطبوعات و ... وارد می شوند و قدرت اجتماعی تحصیل کرده، و سپس زبان مردم می شوند، بدون آن که زبان مردم باشند. این وضعیت در روشنفکران چپ و این سوال که کی می تواند زبان زندگی طبقه پرولتاریا باشد، و همچنین در لیبرال ها وجود داشت. از این رو مطرح شد من جواد کاشی که سطح زندگی، و دغدغه های مشخصی دارم، می توانم زبان مردم باشم. این در حالی است که به کمک زور کلام و زبان، نماینده شدم. زیرا ساختارهای نمادین زبان را من می توانم در خدمت بگیرم.»

سه رخداد مهم و به پایان رساندن عمر جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک

این استاد دانشگاه سپس به ۳ رخداد مهم عرصه جامعه مدنی که عمر آن را به معنای اریستوکراتیک اش به پایان رساند» اشاره کرد و گفت: « ۱- از ما که امتحان پس دادیم و اریستوکرات باسواد تحصیل کرده و فیلسوف و روشنفکر ... هستیم می پرسند انقلاب اسلامی و اصلاحات هم که حاصل همین طبقه متوسط آریستوکرات است. به کجا انجامید؟ بالاخره کدام مسئله و دردواقعی ما حل شد؟ ۲- در نتیجه این امتحان، جامعه مدنی و طبقه اریستوکراتیک، و روشنفکران و ... که می خواستند میانجی میان فرد و دولت بشوند کم اعتبار شدند. ۳- اتفاق بسیار مهم دیگر آن بود که با پا به عرصه گذاشتن رسانه های جدید، امکان بروز و ظهور برای آن دسته از طبقاتی که امکان ظهور نداشتند، امکان لازم را فراهم کرد. به تدریج مشاهده می کنید فلان روشنفکر صاحب نام چیزی می گوید و آن دانشجوی سال اول یا دانش آموز دبیرستان هم چیزی می گوید و بسیاری مواقع، هم سخن آن دانش آموز نسبت به سخن آن روشنفکر لایک بیشتری می خورد.»

او در ادامه گفت که «بنابراین گونه همطرازی میان کف و طبقه و فهم اریستوکراتیک جامعه مدنی به پرسش گرفته شد. و ما به قول «لوفور» به سمت یک سنخ تازه ای از جامعه مدنی، جامعه مدنی همبسته با متن زندگی، روزمره مردم حرکت کردیم. زیرا آنان هم اکنون زبان برای سخن گفتن دارند و می توانند خودشان را بیان کنند. نوعی از بیانگری ظهور کرد که با بیانگری آن جامعه مدنی پیشین متفاوت بود.»

تفاوت های دو جامعه مدنی در نسبت شان با حقیقت

کاشی در ادامه «به مشخصاتی» اشاره کرد که می تواند «معرف نسل جدیدی باشد که بدون وساطت آن انسان های صاحب نام و صاحب کلام، قدرت اجتماعی تولید کنند.»

او «ویژگی های مهم جامعه مدنی» جدید را «همبسته با زندگی روزمره» دانست و گفت: «جامعه مدنی جدید مبتنی بر هیچ حقیقت قدرتمندی از جمله ناسیونالیسم، عدالت، دمکراسی، و اسلام نیست. جایی ندارند. این ها شبکه ای از گزاره های قدرتمند قدرتمند و به هم پیوسته بودند که توسط روشنفکران با خطابه ها، نوشته ها، ترجمه ها، و کتاب ها و آثارشان در عرصه عمومی تولید شده بود. ولی حامیان جامعه مدنی جدید اساسا چنین مفهومی از حقیقت به معنای قدرتمندش را بر نمی تابند. می توانیم گمان کنیم که این ها آزادی، عدالت یا ناسیونالیسم هم می خواهند. اما هیچ یک از این ها دال های قدرتمندی که یک شبکه ای بی شمار با ساخته شدن گزاره هایی دور بر آن ، به یک جهان نیرومندی از معنا منتهی شود، نیست و اساسا وجود ندارد. به عبارت دیگر به جای دال های قدرتمند زبانی، چیز دیگری به نام مخرج مشترک تجربه های زیرپوستی ملموس جایگزین، به جای آن دال های قدرتمند جایگزین شده است.»

وجود رنج های مشترک پیوند دهنده و زیرپوستی در همه

استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه با اشاره به این که « زمانی که می خواهیم در محافل مختلف تفریحی یا شغلی شرکت کنیم، چیزهایی من و شما به طور مشترک رنج می دهد» گفت:«بنابراین رنج های زیرپوستی هم داریم که هرچند رنج من با تو متفاوت است، ولی دارای مخرج مشترک هایی است که همه ما را به نحوی کلافه کرده است هرچند زاویه ورودمان به این رنج ها یکی نباشد. اما یک درک بالنسبه مشترک جمعی از رنج های زندگی جامعه ، ما را به یکدیگر پیوند می دهد. از این رو هر کسی با هر درجه از اعتبار ، سخنی بگوید که با منطق رنج های مشترک ناسازگار باشد، نمی پذیرند و اعتبارشان نیز از دست می رود. بنابراین به جای اهمیت نظم و استواری کلمات، نحوه ارجاع شان به رنج های عمومی مردمان در متن زندگی روزمره مهم است. از این رو اگر از جایی، حرف ها انتزاعی شود، بلافاصله می گویند چه دارید می گویید؟»

کاشی سپس به یکی از مسایل مهم جهان ارتباطات و رسانه های جمعی اشاره می کند و می گوید: « یکی از مویدات این بحث، اهمیت نقش تصویر به جای سخن است به نحوی که الآن عکس جانشین کلمه شده است. شهروند با عکس رابطه ای می گیردکه دیگر دال بر یک جهانی از مفاهیم نیست. اساسا این نسل با متن، آنقدری که نسل من با متن ارتباط برقرار می کرد، ارتباط نمی گیرد. این نسل زمانی که با متن، عکس، رنگ، فیلم، همزمان، عقل و عاطفه و حس و وجدانش درگیر می شود، می تواند باهاش ارتباط برقرار بکند و شاید مهمتر از همه این ها معنا، مفاهیم، زبان، سخن، در یک میدان اینتراکتیو و تعاملی اساسا تولید و مصرف می شود. بنابراین عکس بیشتر آن مفاهیم را بازنمایی می کند.»

او در ادامه با اشاره به این که حاملان زندگی روزمره گرا، دیگر در دوره دو گروهی که یکی ارزش و دیگری دمکراسی را عمده می کردند، زیست نمی کند گفت:« هرچند ادراکات اقلی ته نشست شده در تجربه ۴۰ یا ۴۵ سال گذشته یک سری واکنش های جمعی بسیار قدرتمندی را خلق می کند. اما اساسا بنیاد جهان های معنایی آنان فرو ریخته است. جهان های ضخیم معنایی در مقابل یک عرصه معنازدا، فقط یک جوهر پیوند دهنده دارد، آن هم منطق زندگی ، امکان زندگی و بقا است. به عبارت دیگر آنچیزی که به مثابه تجربه مشترک ۴۰ ساله بر وجدان افراد ته نشست کرده، این است که دنیای ضخیم، پرمعنا و پر سخن تو هیچ ارتباطی به منطق زندگی ندارد که هیچ، بلکه منطق زندگی را دارند خفه می کند. لذا می گویند داریم خفه می شویم دست از سرمان بردارید. این شرایط فعلی است.»

آیا می توانیم در این نقطه جدید بایستیم؟ چشم انداز فردا؛ آغاز نو

عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی سپس با طرح این سوال که «آیا ما می توانیم در این نقطه بایستیم و آیا این پایان است» گفت: « من می گویم. خیر. این نقطه ای است که باید به سمت‌هایی حرکت کنیم. امکان هایی پیش روی ما قرار دارد، و باید در باره آن ها سخن بگوییم. نسل جدید یک یا چند نظام حقیقت با سرمایه های کلامی قدرتمند موجود را همگی دروغ می دانند. بر این اساس میدانی از حقیقت زدایی ایجاد کرده است. سخن معطوف به حقیقت را می زداید و شالوده اش را می شکند. این دو روبه روی هم ایستاده اند. به همین خاطر این منادیان حقیقت هرچه جلو می روند، بیشتر باید به زور بازو و قدرت سرکوبشان اعتماد کنند. زیرا دیگر مجال هیچ پیوندی با این عرصه ندارند. انسداد به طور کامل ایجادشده است. با یکدیگر نمی توانند حرف بزنند. قدرت تفاهم به پایان رسیده است. تبلیغات هم دیگر جواب نمی دهد.»

کاشی در ادامه اما تاکید کرد که « اکنون باید به این سوال پاسخ بدهیم که ما به کدام سمت و سو می رویم؟» او گفت: « در این جا چند کلمه ای در باره چشم انداز فردا بگویم. تاکید می کنم که این گونه نمی توان ماند. این وضعیت گاهی همه را می ترساند. من با دانشجویانم این سوال را مطرح می کنم که چه دارد می شود؟ هیچ افقی وجود ندارد. در این تقابل مشت همه حقیقت های موجود باز شده، و کسی چشم اندازی از آنان انتظار ندارد، و این صحنه ای است که دائم می تواند به سخره گرفته شود، اما این رابطه که جز خشونت دیگر امکانی برایش باقی نمانده، ما را به کجا می برد؟ این وضعیت همه را می ترساند.»

این استاد دانشگاه با تاکید بر این که « واقعا چشم اندازهای نگران کننده و ترسناکی پیش روی ما وجود دارد، اما باید توجه کنیم که ما در یک نقطه تاریخی بسیار مهم ایستاده ایم» گفت: « همه چیز باید خود را در نسبت با زندگی به نحو تجربی به معنای بقا و زندگی کردن و به مثابه نقطه آغاز و نه کانسپتچوال، بازتعریف کند. این وضعیت خود به معنای عقب نشستن از قبل از اجتماع سیاسی است. گویی اجتماع سیاسی مستقر وا رفته و خیلی تضعیف شده است. و فقط به شرط آغاز مجدد می توان به سمت افق های امید بخش پیش برد. به شرطی که بپذیریم همه چیز باید از نو آغاز شود. تا ثابت نشود، امور، نسبت خیراندیشانه ای به منطق زندگی برقرار می کند، کسی تسلیم آن نمی شود. جامعه از سوال های گوناگون انباشته شده است، ولی این سوال ها نیازمند یک فیلسوف و متفکری نیست که بخواهد به آن ها جواب بدهد. خیر، این ها سوال های وجودی هستند.»

همه در یک دادگاه بزرگ

کاشی در ادامه با اشاره به این که «اگر گمان کنی دیسکورس اسلامی متزلزل شده، می توانید با شاهنامه، یک دیسکورس ناسیونالیستی پاسخگوی وضعیت فعلی باشید باید بگویم تا جایی که، شعرهای شاهنامه در تقابل با دیسکورس مسلط است، برایت کف می زند و هورا می کشد، اما به محض این که از اشعار شاهنامه، یک سازمان فکری درست شود و بگویید که شما مکلف به فلان هستید، بلافاصله شما طرد می کند و هیچ تکلیفی نمی پذیرد. قبول نمی کند که او را از یک قید به قید دیگر ببرند. زندگی گراها می گویند می خواهیم این کار را انجام بدهیم اگر اسم اش آزادی است، بسیار خوب است، اما اگر بخواهی بگویی نظر جان لاک و بنتام راجع به آزادی این است و این را در زندگی بیاموز، بلافاصله به شما می گوید پی کارتان بروید.»

این استاد دانشگاه با تاکید بر این که از این رو «همه کانسپت ها ، مفاهیم و مواریث امروز در مقابل یک دادگاه بزرگ قرار دارند، آن هم دادگاه زندگی است» گفت: « از این رو همه با توجه به شرایط باید خود را بازتعریف کنند. حتی ارائه یک درک رحمانی از اسلام تکافوی این وضعیت نمی کند. کار بسیار سخت تر از این حرف ها است که فکر کنی یک دستگاه مفهومی می سازید، و بر اساس آن افراد را متقاعد می کنید. کار فقط کانسپتچوال و مفهومی نیست، بلکه پرکتیکال هم هست. یعنی در میدان و فرصت های تاریخی و زندگی باید رویدادهایی رخ بدهد، و در متن آن رویدادها این ها بیایند حاضر بشوند صداقتشان را اثبات کنند، به این معنا که به راستی مددکار هستند. و الا جامعه بدون اخلاق، بدون هنجار، و پیوندهای بالنسبه مشترک، مستقر نمی شود.»

او افزود: «بنابراین ما در یک نقطه آغاز قرار داریم. این نقطه آغاز به مراتب رادیکال تر و مهم تر از عصر مشروطه است. در عصر مشروطه نخبگان نقش ایفا می کردند. این در حالی است که اکنون با کف و متن زندگی روزمره روبه رو هستیم. متن زندگی روزمره و منطق معنا گریز متن زندگی روزمره، قدرت گرفته است. و هر کسی که بخواهد نقش روشنفکر، متفکر، نخبه،و یا نمایندگی سیاسی این مردم را برعهده بگیرد، باید از طریق این متن زندگی روزمره که قدرت و قوت زیادی تحصیل کرده است خودش را اثبات بکند و این کار بسیار دشواری است. نیازمند زمان است. با سرعت هم این موضوع حاصل نمی شود. جامعه دارد خودش را به نحو تازه ای، تعریف می کند. از این رو این نقطه آغاز است و مسیر طولانی ای پیش روی ما قرار دارد. ما می رویم که جامعه دیگری بشویم. و افق هایش امروز پیچیده و مبهم است. اما آشکار است که نقطه عزیمتش در کجا قرار دارد. بنابراین عنوان سخنرانی ام «زندگی روزمره، دولت، و جامعه مدنی» است. »

چکیده پسینی

در آخر کاشی، تاکید کرد که « جامعه ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی، که بین دولت و فرد قرار دارد، و ثقلی اریستوکرات به جامعه مدنی و بازیگران جامعه مدنی می داد، عبور کرده است. امروز فرد بدون نیاز آن طبقه نخبه در متن ارتباطات زنده روزمره اش یک جامعه مدنی مقتضی نیازها و زندگی ملموس خودش تولید کرده که اکنون تک تک ما باید برویم، در دادگاهش شرکت بکنیم و خودمان و کانسپت ها و مفاهیم و باورها و مواریث مان را بازتعریف کنیم.»

دیگر خبرها

  • تیتر خاص رسانه عربی درباره ایران/ تحلیل وضعیت اقتصادی پس از «آغاز عصر تحول»
  • تیتر خاص رسانه عربی در مورد ایران/ تحلیل وضعیت اقتصادی پس از «آغاز عصر تحول»
  • تحلیل مسعود نیلی از شرایط اقتصادی ایران در ۱۰ سال آینده
  • اخبار سیاسی ۸ اردیبهشت؛ رقابت‌ها برای ریاست مجلس/تحلیل‌ها از خیزش دانشجویان آمریکایی
  • تحلیل مسعود نیلی از شرایط اقتصادی متفاوت ایران در 10 سال آینده
  • آیا نانوذرات از طریق دستگاه گوارش به بافت مغز می‌رسند؟
  • قرنطینه‌شدن کتاب‌های مشکوک به آرسنیک در کتابخانه ملی فرانسه
  • تحلیل اندیشکده آمریکایی از توان پهپادی و موشکی ایران
  • کاشی، استاد دانشگاه: این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ این وضعیت همه را می ترساند/ جامعه دارد خودش را به نحو تازه ای، تعریف می کند/ ما در یک نقطه آغاز قرار داریم؛ این نقطه آغاز به مراتب رادیکال تر و مهم تر از عصر مشروطه است
  • این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد