Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «همشهری آنلاین»
2024-05-02@03:34:11 GMT

کرونا و فلسفه؛ وقتی دیگری جهنم است

تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۷۲۲۳۹۵۳

کرونا و فلسفه؛ وقتی دیگری جهنم است

 همشهری آنلاین _ یاسر هدایتی : سارتر در نمایشنامه خروج ممنوع *(No Exit) از قول «گارسین» مرد ترسویی که از جنگ فرار کرده و اعدام شده می‌گوید «جهنم یعنی دیگران» و این اساس ایده فلسفی سارتر در این نمایشنامه تک پرده‌ای است . تا جایی که بعدتر بسیاری از نقد و بررسی‌های فلسفی درباره این نمایشنامه به این مفهوم پرداخته‌اند که چگونه دیگری برای ما جهنم می‌شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دیگری‌ای که بودن ما به بودن اوست. ورای تفسیرهای مختلف در این‌باره سارتر خود درباره ایده «جهنم بودن دیگری» می‌گوید، منظور من از «جهنم یعنی دیگران» این است که اگر رابطه‌مان با دیگران بد و دشوار است به این دلیل است که تنها دیگران می‌توانند جهنم باشند. زیرا برای شناخت از خودمان، دیگران مهم‌ترین چیز در خود ما هستند. اگر درباره خودمان تعمق کنیم در اساس از همان شناختی  استفاده می‌کنیم که دیگران درباره ما دارند.  
به عبارتی از نظر سارتر ما هر چه در باره خودمان بگوییم مبتنی بر داوری دیگران است و این تنها درحوزه شناخت و باورهای ما نیست بلکه هیجانات و احساسات ما نیز تابع همین موضوع است یعنی هرچه که در درون خودم نیز احساس می‌کنم داوری دیگران در آن نقش دارد. و این یعنی جهنم . زیرا سلب کننده آزادی انسانی است و از طرفی وابستگی به دیگران یعنی وابستگی به همان عادات و رسومی که انسان‌ها درباره خود دارند و وقتی دیگری جهنم است یعنی من وابسته به دیگری، قربانی داوری‌هایی باشم که دیگران مرده (به لحاظ تنیدگی در عادات و رسمها و روزمرگی‌ها) درباره من دارند.  و سارتر موکدا این موضوع را مبنایی برای اهمیت تعیین کننده دیگران در زیست انسانی می‌داند. 

این روزهای جهانِ درگیر با ویروس کرونا، گویی مجالی برای بروز عینی -اگرچه با تفسیری متفاوت- این ایده سارتر است . «دیگری» که زیست ما در پیوند با اوست و به بیان فلسفی شناخت و آگاهی ما از خودمان وابسته به حضور اوست اکنون گویی تبدیل شده است به عامل خطر، نشانه‌ای برای مرگ . انسان مجبور و محکوم به زیستن با دیگری حالا باید از دیگری دوری کند تا زنده بماند . و این دیگری هر کس بیرون از ما معنی می‌شود. حتی عزیزانی که گاهی معنای زیستمان را معطوف به آنها کرده‌ایم.

برای توضیح دقیق‌تر این موضوع باید به آرای برخی از فیلسوفان معاصر غربی اشاره کنم . در تاریخ فلسفه معاصر امانوئل لویناس را فیلسوف «دیگری» می‌دانند. فیلسوفی که با تاثیر از تبار یهودی‌اش و سنت فلسفی عبری بسط پدیدار شناسی آلمانی را در  فرانسه پی گرفت. کلید واژه «دیگری» در اندیشه لویناس در نقد سنت هایدگری و هوسرلی و حتی می‌توان گفت کانتی  و فراروی از فلسفه استعلایی مطرح‌ می‌شود. 
برای نیفتادن در تله دشوار گویی باید خلاصه اندیشه لویناس درباره مفهوم«دیگری» را این گونه توضیح دهم که از نظر لویناس وجود شخص وابسته به چهره دیگری و اشخاص دیگر است و به طور کلی نسبت‌های بین اشخاص است که مبنای اخلاق و دوستی فردی و اجتماعی قرار می‌گیرد.

با این وصف در اندیشه لویناس بر مبنای تقدم «دیگری» بر «من» ، نوعی تقدم اخلاق بر فلسفه به دست می‌آید. چرا که در فلسفه مبتنی بر تقدمِ «دیگری»، سرشت امور، سرشتی اخلاقی است زیرا مبتنی بر لحاظ «دیگری» است، و جایگاه محوری فرد در جهان به لحاظ حضور «دیگری» تحقق پیدا می‌کند. 

با صرف نظر از توضیح فنی فلسفه لویناس در طراحی فلسفی‌اش این نکته را می‌خواهم بر جسته کنم که تاکید لویناس بر تقدم «دیگری» بر «من » پنجره فلسفه‌ِ اخلاقی متفاوت را نیز روبروی انسان معاصر می‌گشاید. اخلاقی که به  واسطه آن انسان مسئولیتی نامحدود در برابر دیگری دارد. و البته که باید همیشه او را  بر خود مقدم داشته باشد. چرا که دیگری نشانه و علامتی است که به واسطه آن امر نامتناهی پدیداری و تجلی پیدا کرده است. پس رَواست که مطلق احترام و رعایت را نسبت به آن داشته باشیم و چنین است که از نظر لویناس اخلاق و توجه به دیگری نوعی فلسفه اولی و مقدم بر هر نوع فلسفه است . و این همان نقطه‌ای است که برخی در نقد فلسفه اخلاق لویناسی آن را فرد گرایانه و آرمانی توصیف کرده‌اند. 

شاید درک این موضوع با اطلاع از  فرازی از زندگی لویناس قابل فهم‌تر باشد. فیلسوف یهودی زاده‌ای که برخی از دوستان و اعضای خانواده‌اش را در هولوکاست از دست داده و رنج اردوگاه مرگ نازی را خود به گوشت و پوست حس کرده است . این را ضمیمه می‌کنم به سخن متفکر یهودی دیگری که او نیز رنج آشویتس را به جان حس کرده بود . ویکتور فرانکل روانپزشک و بنیان‌گذار معنادرمانی در توصیف وضعیت دهشتناک اردوگاه نازی‌ها از کسانی می‌گوید که معنای زندگی را در بخشیدن جیره کم روزانه شان به دیگران ضعیفتر یافته بودند و آنان بودند که توانسته بودند از چنگال اهریمنی مرگ با کمک معنا یافتن زندگیشان بگریزند.
از نظر  لویناس قواعد عقلانی، قراردادهای اجتماعی و قوانین محض به تنهایی قادر نیستند از فجایع اخلاقی که انسان معاصر در آن مدخلیت دارد جلوگیری کنند و نگاه هستی شناسانه و سوبژکتیویستی کلاسیک که دیگری را فراموش می‌کند خاستگاه این ناتوانی است. چرا که از نظر او اخلاق و سیاست جدایی ناپذیرند و صراحتا به نوعی اخلاق بین الاشخاص قائل می‌شود که اساس عدالت است و اگر سیاست این بنیاد اخلاقی را رها کند تمامیت خواه خواهد شد زیرا او معتقد است قانون مقدم بر دوستی و محبت نیست، بلکه دوستی خود شرط وجود هر قانونی است. 

از پس این مقدمات فلسفی،گریز ناگزیر مردم جوامع مبتلا به ویروس کرونا به قرنطینه شدن و حتی تقابل‌های افراطی خرده فرهنگها در «جهنم  بودن دیگری» و اخلاق سقوط کرده در مواجهه با درد دیگری  به باور من معنایی نه بر آمده از شرایط اضطراری اکنونی بلکه ماخوذ از پس زمینه دنیای سرمایه‌سالار، فردگرا  و اخلاق فایده گرای سوژه محور موخر از فلسفه است که دیگری را نادیده می انگارد. دیگری ای که به تعبیر یاسپرس، روانپزشک و فیلسوف معاصر آلمانی  ، انسان با آن شکل می‌گیرد. چرا که انسان به تعبیر فیلسوفان اگزیستانسیل موجودی آزاد است و دارای قدرت انتخاب و در ارتباط با دیگران است که خود خویش راشکل می‌دهد . و با این وصف بدون دیگری «خود» من هم وجود نخواهد داشت.

اما وقتی دیگری نادیده انگاشته می‌شود، گویی داریم «خویشتن» خود را نفی می‌کنیم. به این ترتیب است که ویروس کرونا شاید برای انسان معاصر استعاره‌ای از اوج تنهایی اگزیستانسیال او نیز باشد. انسانی که حتی دیگر توان شناختن خویشتن خود را نیز ندارد. انسانی که دیگری برایش جهنم می‌شود.

پی نوشت:

*در فارسی این نمایشنامه را با ترجمه استادحمید سمندریان با عنوان دوزخ می‌شناسیمش و ترجمه ناصر غیاثی از آن عنوان «در بسته» را دارد.

کد خبر 491221 برچسب‌ها فلسفه كروناويروس كرونا در ايران اندیشه

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: فلسفه كروناويروس كرونا در ايران اندیشه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۲۲۳۹۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آشکار شدن فریبکاری غرب در پیچیدن نسخه‌ آزادی‌خواهی برای دیگران

به گزارش خبرگزاری مهر، در پی خیزش دانشجویان بیدار دانشگاه‌های آمریکا و اروپا علیه جنایات رژیم صهیونیستی در غزه، حجت الاسلام سید ابوالحسن نواب، با صدور بیانیه‌ای همگان را به تکریم دانشجو، استاد و دانشگاه و به میدان‌دادن به مطالبات دانشجویی دعوت کرد.

متن بیانیه مؤسس و رئیس هیأت امنای دانشگاه ادیان و مذاهب به شرح ذیل است:

بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

از جمله پایه‌های نظریِ مدرنیته‌ی غربی را لیبرالیسم یا آزادی‌خواهی می‌دانند. غرب جدید و معاصر به‌شکلی غریب به این میراث عصر روشنگری می‌بالد. امروزه، به‌ویژه، آمریکایی‌ها از لیبرالیسم، در حدّ و سطح یک دینِ مدرن، دم می‌زنند تا جایی که زمانی جمعی از فیلسوفان و اندیشمندان نامدار آمریکایی، مجوز هر نوع برخورد خشونت‌آمیز با مخالفان لیبرالیسم آمریکایی را صادر کردند!

ازجمله، اصول و مضامین پربسامدِ لیبرالیسم در دنیای غرب، آزادی بیان و آزادی اندیشه است. دهه‌های متمادی است که دنیای غرب، بلوک شرق و جهان سوم را به خاطر نقض لیبرالیسم، محکوم می‌کند، تحت فشار قرار می‌دهد و هرگاه مجالی یافته، لشکرکشی نیز کرده است.

زمانی فوکویاما تقدیر بشر و نسخه‌ی پایانی و اجتناب‌ناپذیر جهان و تاریخ را وجه سیاست لیبرالیسم، یعنی لیبرال‌دموکراسی دانسته بود. او گرچه بعدها تردیدهایی را در این زمینه، ابراز کرد، اما همچنان آمریکایی‌ها تفوق و مزیت خود در دنیای امروز را در فرهنگ لیبرال می‌دانند، همچنان‌که به تفاوت و تفوق نسخه‌ی آمریکاییِ لیبرالیسم باور دارند و می‌بالند. در یک سخن، لیبرالیسم هم مشروعیت‌بخشِ فرهنگ و نظام سیاسی آمریکاست، هم مجوزی برای مقابله‌ی آمریکایی‌ها با دیگر نظام‌های سیاسی در دنیا.

در اینجا درپی تحلیل و نقد لیبرالیسم یا نگاهی آسیب‌شناسانه یا آینده‌پژوهانه به لیبرالیسم نیستیم. آنچه دهه‌هاست که ناظران و اندیشه‌وران را در ایالات متحده و در خارج از آن، به خود مشغول کرده، و به کاوش و پایش، سوق داده است، میزان صداقت سیاستمداران غربی در پایبندی به لیبرالیسم و در ترویج آن است. امروزه تقریباً برای جهانیان روشن شده است که سائقه‌ی اصلی غربی‌ها، به‌ویژه، آمریکایی‌ها در مواجهه با دیگر دنیاها و دیگر سرزمین‌ها و دیگر نظام‌های سیاسی، اصول آزادی‌خواهی و ارزش‌هایی چون حقوق بشر و دموکراسی نیست. دموکراسی‌ها و انتخابات‌های آزادی را سراغ داریم که چون در راستای منافع غربی‌ها نبوده، از حمایت آنها برخوردار نشده، بلکه گاهی در برابر سرکوب آنها سکوت کرده یا در سرکوب آنها مشارکت کرده‌اند، همچنان‌که دست‌کم، در منطقه‌ی ما، فراوان جوامع نالیبرال و نظام‌های سیاسی نادموکراتی وجود دارد که از حمایت‌های بی‌دریغ اروپا و آمریکا برخوردار هستند. امروزه کمتر کسی به صداقت غربی‌ها در ترویج و تعمیق لیبرالیسم در دنیا و به محوریت این اندیشه در تعامل آنها با دیگر کشورها و ملت‌ها باور دارد. سیاست و اقتصاد دو محرک اصلیِ غرب در دخالت در دیگر کشورهاست و شعارهای لیبرالی بیش از یک پوشش دنیاپسند نیست.

امروزه فریبکاری غربی‌ها در پیچیدن نسخه‌ی آزادی‌خواهی برای دیگران، آشکار شده و این، کشف تازه‌ای نیست. آنچه تا اندازه‌ای تازگی دارد، آشکارشدن فریبکاری غرب در لیبرال‌بودن در داخل اروپا و آمریکاست. زمانی تصور می‌شد که این آموزه و آرمان، دست‌کم، در داخل سرزمین‌های غربی، خط قرمزی است که عبور از آن، مجاز نیست و این تابو آنقدر مقدس است که به پای آن می‌توان دین و حتی عدالت را قربانی کرد، اما امروزه معلوم شده است که غربی‌ها خط تابوها و مقدسات دیگری دارند که حاضرند حتی آزادی‌خواهی را هم به پای آن ذبح کنند.

حمایت بی‌دریغ غربی‌ها از اسرائیل و صهیونیزم، پدیده‌ی تازه‌ای نیست. زمانی تصور می‌شد که غرب، به دلیل رنج ناشی از گناه و شرم تاریخی‌اش درقبال یهودیان و یهودستیزی، سودای حمایت از دولت و سرزمین یهودی‌ها را در سر می‌پروراند. صادرکردن این شرّ نامیمون به خاورمیانه و سپردن تاوان جنایات آلمان و دیگر کشورهای غربی در حق یهودیان، به ملت‌های مسلمان کار زشت و ناپسندی بوده است، اما با این‌همه، تصور می‌شد که غرب با اهداف انسان‌دوستانه، درپی جبران جنایت هولوکاست است. جالب است که گاهی بر سرِ خاورمیانه، این منت را می‌گذاشتند که حمایت از اسرائیل، به‌واقع، حمایت از تنها دموکراسی واقعی در خاورمیانه و باهدف تعمیم لیبرال‌دموکراسی در این منطقه است.

به‌مرور، روشن شد که غربی‌ها فراتر از خیرخواهی برای اسرائیلی‌ها، اهداف سیاسی دیگری را هم در منطقه‌ی ما دنبال می‌کنند و آن، مهارکردن ملت‌ها و قدرت‌های خاورمیانه توسط این رژیم جعلی و تحمیلی است. به بیان دیگر، به اسرائیل بسان چشم، گوش و بازوی غرب در خاورمیانه، می‌نگریستند.

باتوجه به دولت‌های کاملاً همراه با غرب در خاورمیانه و باتوجه به هزینه‌های سنگینِ مالی، سیاسی و حیثیتی‌ای که غرب به خاطر حمایت از اسرائیل پرداخت کرده و می‌کند، این پرسش رخ می‌نماید که چرا همچنان اروپا و آمریکا با گشاده‌دستیِ تمام و گاه با بی‌آبروییِ آشکار از اسرائیل حمایت می‌کنند؟ چرا ولو درظاهر، توازن و سنجیدگی‌ای در تعامل غرب با اسرائیل و کشورهای عربی دیده نمی‌شود؟

اینک آشکار شده است که حمایت غرب، به‌ویژه آمریکا از اسرائیل، فراتر از خیرخواهی برای صهیونیست‌ها و حتی فراتر از اهداف خاص سیاسی در این منطفه، ناشی از مقهوریت آنها درقبال، لابی‌ها، سرمایه‌ها و رسانه‌های قدرتمند صهیونیستی‌هاست.

نوع مواجهه‌ی دولت آمریکا با خیزش دانشجویان دانشگاه‌های آمریکا که بی‌صداقتی آنها را در وفاداری به لیبرالیسم زیر سؤال برده است، کاملاً نشان می‌دهد که قوه‌ی عاقله و اراده‌ی قاهره‌ی آمریکا در اسارت کامل قوی‌ترین لابی آمریکا، یعنی لابی صهیونیستی است.

درمیان ده یا هفت دانشگاه برترِ ایالات‌متحده که گاه برترین دانشگاه‌های دنیا به شمار می‌آیند(Top ten)، اغلبشان در سیطره‌ی کامل یهودیانِ طرفدار اسرائیل است. هنوز از یادِمان نرفته که چگونه در ۲۰۰۶، رئیس هاروارد رسماً اعلام کرد که مایه‌ی شرم و خجالت من است که رئیس دانشگاهی باشم که در آن با اسرائیل مخالفت می‌شود.

جنبش دانشجویی حمایت از فلسطین مظلوم که در برترین دانشگاه‌های آمریکا، یعنی هاروارد، کلمبیا و پرینستون نیز پررونق است، گذشته از امتیازات انسانی و اخلاقی‌اش و علاوه بر خدمتی که به آرمان فلسطین می‌کند، دو حقیقت بزرگ را نیز آشکار و آفتابی ساخت: یکی، فریب یا حتی افول لیبرالیسم آمریکایی و دیگری، اسارت سیاست، عقل و مدیریت آمریکایی در دستان صهیونیست‌ها.

ما وظیفه داریم که ضمن حمایت از این جنبش دانشجویی، دنیا را با این حقائق حیاتی، یعنی فریب لیبرالیسم و مقهوریت اروپا و آمریکا درقبال صهیونیست‌ها آشناتر سازیم. جنبش دانشجویی در هرجای جهان، از مهم‌ترین کانون‌های تحول در سیاست، فرهنگ و اقتصاد است. سرکوب‌کردن این جنبش در هرجای دنیا که باشد، هم محکوم است و هم نسنجیده و به‌دور از درایت و آینده‌نگری. سرکوب جنبش دانشجویی گاهی به‌صورت فیزیکی صورت می‌گیرد و گاهی از راه کشتن رویکرد سیاسی و سوق‌دادن دانشجو به صِرفِ مطالبات صنفی و گاه صِرفِ آزادی یا حتی بی‌قیدوبندی‌های جمعی و فردی. قدری تحمل و مدارا درقبال انتقادات و اعتراضات سیاسی دانشجویان، کمترین دستاوردش اعتلای نوع و سنخ مطالبات دانشجویی تا سطح آرمان‌های والای سیاسی و اجتماعی است.

ما ضمن حمایت از خیزش دانشجویان دانشگاه‌های آمریکا علیهِ اسرائیل و درمقابل حمایت نامحدود دولت آمریکا از رژیم صهیونیستی، همگان را به تکریم دانشجو، استاد و دانشگاه و به میدان‌دادن به مطالبات دانشجویی دعوت می‌کنیم.

سید ابوالحسن نواب

مؤسس و رئیس هیأت امنای دانشگاه ادیان و مذاهب

کد خبر 6093359 فاطمه علی آبادی

دیگر خبرها

  • شهید مطهری جهش فکری در دانشگاه‌ها ایجاد کرد
  • معلمی که برای نسل جوان جاذبه داشت
  • آیا صدام حسین واقعا «دیوانه خاورمیانه» بود؟
  • گنجی که فقط کچل‌ها دارند
  • توصیه آژانس دارویی اتحادیه اروپا درباره واکسن‌ کرونا
  • تولید زعفران ۷۰ درصد افت پیدا کرده است/صادرات با نام دیگران
  • آشکار شدن فریبکاری غرب در پیچیدن نسخه‌ آزادی‌خواهی برای دیگران
  • ترکیب احتمالی بایرن: آماده انتقام در جهنم مونیخ
  • رئال تهدید شد: جهنم سرخ منتظرتان است!‏
  • فراجا مرزبان حجاب است/ متولیان فرهنگی حجاب و عفاف بیدار باشند