«ساکن دو فرهنگ»؛ صدایی از درون جامعه ارمنیهای ایران
تاریخ انتشار: ۱۹ فروردین ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۷۵۰۹۰۸۲
کتاب ساکن دو فرهنگ دیاسپورای ارمنی در ایران مجموعه مقالاتی نوشته روبرت صافاریان، اخیرا به همت نشر مرکز در ۱۸۵ صفحه به بازار آمده است. روبرت صافاریان نامی آشنا در زمینه نقد فیلم، روزنامهنگاری، مستندسازی و نقد کتاب است و در همه این حوزه فعالیتهای زیادی داشته است. کتاب ساکن دو فرهنگ همانطور که از نامش برمیآید در مورد ارمنیهای ایران؛ اقلیت قومی دیرپایی است که از گذشتههای دور در محلات، روستاها و شهرهای مختلف ایران ساکن بوده اند و صافاریان که خود از این اقلیت برخاسته توانسته در این کتاب در مورد وجوه مرتبط با آنها از جهات مختلفی سخن بگوید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی در مقدمه کتاب نوشته اگر یک ویژگی مشترک بتوان برای نوشته های این مجموعه بر شمرد این است که آنها برای ارمنیها نوشته نشدهاند؛ بلکه کسی از درون جامعه ارمنی ایران آنها را خطاب به مخاطب عام ایرانی نوشته؛ اصلاً برای همین به فارسی نوشته شدهاند. این نویسنده توضیح میدهد این کتاب مجموعه یادداشتها و مقالههایی است که در فاصله سالهای ۸۵ تا ۹۵ عمدتاً در دو هفته نامه دوزبانه هویس (امید به زبان ارمنی) نوشته است که وی از زمان بنیانگذاری این دو هفتهنامه در سال ۸۵ تا سال ۹۴ سردبیری آن را بر عهده داشته است.
فصل اول کتاب به نام تاریخ به تاریخچه حضور ارامنه در ایران اختصاص دارد و صافاریان طی آن این فرض را که ارامنه برای اولین بار در سده هفدهم میلادی (زمان شاه عباس صفوی) به مناطق مرکزی کوچانده شدند رد می کند و توضیح می دهد:...در زمان هخامنشیان، ارمنستان جزئی از امپراتوری بزرگ ایران بوده است و به این معنا، همهی ارامنه، ارامنه ایران بوده اند. این وضعیت در دورهی ساسانیان نیز که ارمنستان ساتراپنشین ایران بوده، وجود داشته است. (ص. ۸)
وی البته در ادامه سیر تاریخی کوچاندن ارامنه به ایران در مقاطع مختلف را تا زمان شاه عباس مختصر بیان میکند و اشارهای نیز به نرگاقت (مهاجرت نسبتا گسترده ارمنیهای ایران به ارمنستان) در دوره اتحاد جماهیر شوروی دهه ۴۰ میلادی، دارد که طی آن نزدیک به ۲۰ هزار ارمنی از ایران به ارمنستان می روند؛ زیرا جمعیت ارمنستان که آن روزگار از اقمار شوروی به حساب میآمد به دلیل جنگ جهانی دوم به شدت کاهش یافته بود.
تشکیلات کلیساهای ارمنی و وابستگی تشکیلاتی کلیسایی ارامنه ایران به حوزه سیلیسی که از موضوعات نسبتا پیچده در درک موقعیت کلیساهای ایران است، همچنین وضعیت ارامنه ایران بعد از وقوع انقلاب اسلامی نگرانی های آنها از وضعیت زندگی و در نهایت رسیدن به توافقی ضمنی و نانوشته با این وضعیت از دیگر موضوعاتی است که صافاریان در فصل اول کتاب به آن میپردازد.
فصل بعد به نام فرهنگ زندگی بیشتر به جنبه های ملموس زندگی روزمره ارمنی ها اختصاص دارد و احتمالا به سوالاتی پاسخ می دهد که در ذهن بسیاری از خوانندگان جا خوش کردهاند؛ اینکه برای نمونه آیا ازدواج ارمنیها با غیرارمنیها گذشته از دیدگاه جامعه بزرگتر و قوانین موجود، در خود این جامعه پذیرفته شده است یا خیر و در دنیایی که مرزهای مختلف دینی، اجتماعی و سیاسی تحت سیطره فناوری و مفاهیمی چون جهانوطنی هر روز بیشتر درنوردیده میشوند و افراد با هم ارتباط دارند آیا حفظ چنین تابوهایی (ازدواج با غیرارمنیها) اگر برای آنها تابو باشد، ممکن و لازم است؟
همچنین اگر دوست ارمنی دارید و نمیدانید در چه تاریخی در ماه دسامبر مثلا ۲۵ دسامبر (چهارم دی) یا اول ژانویه یا ششم آن (از ۱۰ دی به بعد) برای شب کریسمس به او تبریک بگویید، صافاریان بخش هایی از فصل دوم را به این موضوع و تفاوت شب کریسمس نزد ارمنیها که اکثر آنها مسیحی گریگوری هستند و احتمالا دیگر شاخه های مسیحیت در خارج از ایران اختصاص داده است، همچنین اشارهای مختصر نیز به تفاوتهای آنها از نظر دینی با آسوریها کرده است. (بیشتر در فصل اول، تاریخ)
غیر از این جایگاه زبان ارمنی در مجموع فرهنگ ارمنیهای ایران و اینکه فرزندان آنها از چه زمانی زبان فارسی یاد میگیرند و خواندن و نوشتن به این زبان و رابطه آنها با زبان مادری و ارمنی در چه حد است از دیگر موضوعاتی است که صافاریان به آنها پرداخته است.
حضور پررنگ در موسیقی و ورود تدریجی به شعر و ادبیات
فصل سوم به نام هنر و ادبیات به رابطه دوسویه ارامنه ایران در این حوزه ها میپردازد. صافاریان در این فصل ابتدا دو اظهار نظر جلال آل احمد (۱۳۰۲ تا ۱۳۴۸) را در مورد ارامنه و آشوری ها بیان میکند و با صرف نظر از لحن بیش از حد صریح وی در مورد آثاری که در سینما (فیلم پروانه ساخته مردوک الخاص برادر هانیبال الخاص) و تئاتر (نمایش روزنه آبی نتیجه همکاری اکبر رادی و آربی اُوانسیان) توسط این هنرمندان به ثمر رسیده است؛ نتیجه می گیرد: در مورد فارسی ندانستن ارامنهی ایران البته منظور او مطلق فارسی ندانستن نیست، بلکه عدم تسلط به زبان فارسی در حد خلق اثر هنری-ادبی اعم از شعر، داستان و نمایشنامه است. و از این منظر حرف او درست است. تازه در نسل امروز است که ما نویسندگان ارمنینویس فارسینویس داریم و ارامنه که در هنرهای تجسمی و موسیقی و سینما و تئاتر نقش مهمی در ورود تجدد به ایران داشته اند، در زمینهی ادبیات نتوانستهاند چنین نقشی بازی کنند. (ص. ۸۶)
سخنی که پیش از این نیز در فصل دوم به شکل دیگری نوشته بود: میدانیم نویسندهی ارمنی فارسینویس تا دوره حاضر که چند نویسنده داریم که به فارسی رمان، قصه و شهر مینویسند، تقریبا نداشتهایم. شاید تنها یک نفر از میان ارمنیهای ایران به فارسی نوشته و به عنوان نویسنده شهرتی به دست آورده است: کارور دِردِریان (برادر ویگن خواننده پاپ). ....در میان نویسندگان فعال کنونی واهه آرمن هم شعر مینویسد و در همین راستا قابل بررسی است. ....جالب است که از چند نفر دیگر که به فارسی کتاب ادبی نوشتهاند، زویا پیرزاد، یوریک کریممسیحی و آراز بارسقیان هر یک به نحوی به وصلتهای مختلف مرتبطند. تنها خاچیک خاچر که چند مجموعه داستان به فارسی منتشر کرده، این ویژگی را دارد که بر خلاف نویسندگان فوق، در اصل ارمنینویس بوده و بعد به فارسی رو آورده است. (صص. ۷۱ و ۷۲)
البته که این نوشتار قبل از آن نوشته شده که واهه آرمن (نویسنده، شاعر و مترجم متولد ۱۳۳۹) با کتاب به رنگ دانوب جایزه کتاب سال بخش شعر بزرگسال (دوره سیوهفتم سال ۱۳۹۸)، چهاردهمین جشنواره بینالمللی شعر فجر (همین سال) و جایزه کتاب سال شعر به انتخاب خبرنگاران را کسب کند.
وی همچنین در این فصل نقدهایی که پیش از این روی کتاب های من چراغ ها را خاموش میکنم و یک روز مانده به عید پاک اثر زویا پیرزاد نوشته، آورده است. من چراغ ها را خاموش میکنم پرفروش ترین کتاب داستانی ایران است که از زمان انتشار در سال ۱۳۸۰ و کسب چند جایزه معتبر ادبی از جمله جایزه ادبی یلدا، جایزه بهترین رمان سال بنیاد گلشیری و جایزه کتاب سال تاکنون بیش از ۱۰۰ بار چاپ شده است. البته صافاریان از دیدی متفاوت یعنی بازسازی زندگی ارامنه در یک اثر داستانی و طرح مناسبات جامعه کوچک قومی در جامعه ای بزرگ و نگاه نویسنده به این رابطه آن را نقد کرده و صرفا دید منتقد ادبی به آن نداشته است و از این منظر بیشتر به نقدی جامعهشناختی نزدیک شده که با توجه به نقدهای مختلف روی این کتاب، خواندن این دیدگاه جالب است.
خواننده همچنین از خواندن صفحات این فصل است که با شاعران ارمنی آشنا میشود که شاید تا قبل از آن هرگز نام آنها را نشنیده باشد ولی شعرشان با وجود سادگی و حتی از روی ترجمه به دل مینشیند، از جمله آزاد ماتیان (که فقط به ارمنی مینویسد) یا لئوناردو آلیشان (۱۹۵۱ تا ۲۰۰۵) نویسنده ایرانی- ارمنی- آمریکایی و نوشتههایش تجسم وضعیت پراکندگی و غربتاند. مانند این شعر:
وقتی پدر سرحال بود
در باغ مادربزرگ در اصفهان
با من و برادر کوچکم
قایم باشک بازی میکردیم.
ساکو بهتر از همه قایم میشد
پدر بدتر از همه و من
اصلا دوست نداشتم قایم شوم.
اما با هم بودیم و خوش می گذشت.
سالها گذشتند و ما به بازیمان ادامه دادیم
یکیمان در انگلستان قایم شد، یکیمان در آمریکا
و پدر در ایران ماند و به شمردن ادامه داد.
بعد باز یکدیگر را یافتیم و
باز بازی کردیم
اما حالا مشکلی وجود داشت
هر کس قایم می شد دیگر نمی شد پیدایش کرد.
آه، ارواح عزیزم
این برادر شماست، این فرزندتان است
که دیگر از شمردن خسته شده است
آماده باشید، یا نه، دارم میآیم. (ص.۹۰)
رفتن یا نرفتن هنرمندان ارمنی ایران، نقد و بررسی مطالعهای انجام شده در مورد جامعه ارمنیهای ایران و تاثیرگذاری و تاثیرپذیری نقاشان ارمنی ایران تنها بخشی از عناوینی است که صافاریان در این فصل به آنها در کنار عناوین مذکور پرداخته و هر کدام می تواند سرنخی برای مطالعه ای دورودراز باشد که از جهات مختلف جامعهشناختی، سیاسی، ادبی و هنری قابل ملاحظه و حتی مورد نیاز است.
نژادکشی؛ مسالهای قدیمی و حساس
صافاریان آخرین فصل کتاب را با عنوانی نوشته که در سالهای اخیر در اخبار به خصوص زیاد از آن شنیده ایم، کشتار ارمنیها در حوالی جنگ جهانی دوم (هر چند این امر در زمانهای دیگری نیز در حکومت عثمانی به وقوع پیوسته است). وی در این فصل بیش از اینکه به ابعاد سیاسی و رسانه ای این حادثه تاریخی بپردازد این موضوع را مطرح می کند که ترکیه می تواند با یک عذرخواهی درست و حسابی نشان دهد توانایی روبرو شدن با صفحات تاریک تاریخ خود را دارد ...(ص. ۱۶۵) وی در ادامه به شرح مختصری از زندگی و زمانه هراند دینک، روزنامه نگار ارمنی و سردبیر نشریه آگوس ترکیه می پردازد که در سال ۲۰۰۷ به وسیله افراطی های ترک ترور شد (البته تا زمان نوشتن مقاله مورد نظر سال ۲۰۱۱ قاتلان او شناسایی نشده بودند)، همچنین کتاب سالهای نفرین شده گزارشی دستاول از تبعید روشنفکران و مهاجرت اجباری ارمنیها از امپراتوری عثمانی را نوشته یرواند اُتیان را نیز معرفی و اجمالا بررسی میکند.
در نهایت صافاریان معتقد است از مجموع نوشتههای این کتاب تصویر متفاوتی از ارامنه ایران ارائه میکند؛ تصویری که ارمنیان از خود به جامعه عرضه میکنند معمولاً بر ملاحظات و کلیشههای بسیار استوار است که در این نوشتهها و قدر کافی درباره آنها صحبت شده است. مخاطب عام ایرانی هم دوست دارد همین تصویری کلیشهای را ببیند و گویی و بنابر یک توافق خاموش اساس بر این گذاشته شده که هر کس سرش گرم کار خودش باشد و تنها با هم سلام و علیک کنند.
در نهایت وی به زبان خود کوشیده «فارغ از تعارفهای متداول، این جامعهی اقلیت را معرفی و به قدر توان قانونمندیهای مناسبات آن با جامعه بزرگ را آشکار کند (ص. ۲)». هدفی که تا حد زیادی با خواندن این کتاب محقق میشود و البته راهگشا و آغازی است برای انتشار بیشتر نوشتههای اینچنینی و حتی تولید و عرضه آثار مختلف در دیگر عرصههای هنری؛ مانند فیلم مستند و داستانی، داستان و شعر و موسیقی و آثار تجسمی تا این هموطنان مان را بیشتر بشناسیم و در سایه شناخت به گفتوگو و تعامل و زندگی برسیم.
منبع: ایرنا
کلیدواژه: ارمنی های ایران ارامنه ایران نوشته ها ارمنی ها کتاب سال ی ارمنی ی ایران سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۵۰۹۰۸۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرا سعدی شادترین شاعر ایران سالها نادیده گرفته شد؟
آفتابنیوز :
محمدعلی اسلامی ندوشن متولد ۱۳۰۴ در ندوشن یزد بود که برای دیدار با فرزندانش به کانادا رفت و بعد بهخاطر عوارض کهولت سن و کرونا آنجا ماندگار شد و پنجم اردیبهشت سال ۱۴۰۱ چشم از دنیا فروبست و خانواده پیکرش را همانجا به امانت به خاک سپردند تا در فرصت مناسب، طبق وصیت خودش به ایران برگردد و در نیشابور در جوار آرامگاه عطار و خیام آرام گیرد؛ هرچند زادگاهش یزد بود و از ندوشن برخاسته بود.
پیکر اسلامی ندوشن ۲۸ آبان ۱۴۰۲ به ایران بازگشت و بعد از تشییع در دانشگاه تهران، یزد و نیشابور در خانه ابدیاش آرام گرفت.
این نویسنده و پژوهشگر دانشآموخته حقوق بینالملل از فرانسه بود و استاد پیشین دانشگاه تهران، که علاوه بر درسهای حقوقی، به تدریس نقد ادبی، سخنسنجی و ادبیات تطبیقی نیز میپرداخت. او سالها زندگی خود را صرف تحقیق در آثار علمی و ادبی ایران و ترجمه آثار نویسندگان جهان کرد و آثارش بهصورت کتاب در بیش از ۵۰ جلد در زمینههای گوناگون اعم از ادبی، فرهنگی و اجتماعی به چاپ رسیده است.
همزمان با سالروز درگذشت محمدعلی اسلامی ندوشن در اردیبهشت که با نام سعدی گره خورده و در هفته بزرگداشت این شاعر قرار داریم، بخشهایی از جستار او را درباره سعدی که در کتاب «چهار سخنگوی وجدان ایرانی» (چاپ سوم - ۱۳۸۰) منتشر شده است میخوانیم. اسلامی ندوشن در این کتاب سعدی را حاضرترین فرد در متن جامعه ایرانی میداند و از این شاعر به عنوان اولین معلم و یک مصلح اجتماعی یاد میکند و او را «سخنگوی ضمیر آگاه ایرانی» میخواند که در دورههایی کمتر به او توجه شده و کمتر درباره او حرف زده شده است.
اسلامی ندوشن در این کتاب نوشته است:
ز خلق، گوی لطافت تو بردهای امروز
به خوبرویی و سعدی به خوبگفتاری
سعدی تقریباً شادترین شاعر ایران است. شاعری است که کمتر ما را در دستاندازهای زمین و آسمان میاندازد، و یا در دستاندازهایی که وجدان ما را به تب و تاب افکند. خیلی آرام بیان میکند و در واقع میخواهد ما را آرام به راه راست بیاورد. نزدیک هفتصد سال سعدی در ایران معلم اول بوده. به عنوان «مصلح اجتماعی» میتوان گفت که درسدهنده به همه خانوادهها بوده. اگر درسش را گوش نکردهاند، موضوع دیگری است. او درس خود را داده، مردم هم خواندهاند و تکرار کردهاند، از مکتبخانهها تا بالاترین مجامع ایران. چه شد که طی این هفتصد سال، حاضرترین فرد در متن جامعه ایران بوده است؟ و چه شد که طی این پنجاه سال اخیر آنطور که میبایست، به مقام سعدی توجه نشد؟ کسان دیگری به عللی بیشتر در متن توجه بودند، بیشتر کتاب دربارهشان نوشته شد، بیشتر بحث و حرف درباره آنها صورت گرفت، مثل حافظ و مولوی و فردوسی. از این چهار بزرگ، از سعدی کمتر حرفش زده شد. برای این موضوع چند علت هست:
یکی اینکه از زمانی که بیشتر سیاسی شدیم، یعنی از شهریور ۲۰ که ایران در اشغال قرار گرفت، قشری از جامعه ایران یکدفعه سیاسی شد، گروههای مختلف، مرامها و حزبهای مختلف و زیر و بمهای مختلف پیش آمد و کسانی که خود را «پیشرو» میدانستند، سعدی خیلی به مذاقشان خوش نمیآمد؛ زیرا او را چنان که باید قاطع نمیدیدند که یک جهت را در پیش بگیرد؛ مثلا تکلیف با مولانا روشنتر است، یا فردوسی، یا حتی حافظ. سعدی، چون همهجانبه است، همه مسائل بشری را مطرح کرده، هیچ جهتی را به تنهایی نگرفته و قصدش واقعا تربیت ساده اجتماعی برای جامعه بوده، باب طبع کسانی که بیشتر یکجهتی فکر میکردند، نبوده. سیاستْ قاطع است. یک حزب میگوید این باید بشود و آن نباید بشود، یک مرام نیز همینگونه فکر میکند. فکر یکجهتی باعث میشود که انسانها پیشوایان فکری خود را آسانتر در جهت معینی انتخاب کنند، تا آنها کمک کنند به نظریهای که آن حزب یا آن دسته و گروه به آن دلبسته است. این است که سعدی چنان که باید، باب طبع چپروها و کسانی که اندیشه تند را دنبال میکردند و خواه ناخواه روی نظریاتشان تعصب داشتند، نبود. آنها هم، چون تبلیغات وسیعی داشتند، در دیگران و بهخصوص جوانها اثرگذار شدند. البته پیش اهل نظر همیشه سعدی، سعدی بوده؛ اما نزد کسانی که با سیاست تند سروکار داشتهاند، کمی نادیده گرفته شده و حتی کسانی سبکسرانه این جسارت را به خود دادند که لطیفترین سخنور زبان فارسی را «ناظم» بخوانند، نه شاعر!
علت دوم این بود که سعدی جامعه ایرانی را واگو و ترجمانی میکند؛ یعنی آینهای است در برابر ما. بدیهی است که او به این بسنده نمیکند. «مایی» که او میخواهد، آن است که بهتر از آنچه هست باشد، عیبهایش تا حد امکان کاهش گیرد. البته او اینقدر واقعبین هست که بداند بشر بیعیب نمیشود. کمال وجود ندارد و هر انسانی یک مقدار در معرض لغزش است؛ اما تا حد ممکن میخواهد جامعه را اصلاح کند؛ بنابراین آینه وجودی جامعه ایرانی است. عیبها و حسنهایش، هر دو را میگوید و ما البته در این پنجاهساله که دگرگونی سیاسی میخواستهایم، این را خیلی خوش نداشتهایم. گذشتگان ما قدر این سخنها را میدانستند و برایشان مسألهای نبود. ما که در معرض فرهنگ غرب و چپ قرر گرفته بودیم و عوارض بعدیاش را هم به نوعی دیدیم، خوش نداشتیم که قیافه خودمان را در آینه سعدی نظاره کنیم! گرایش بر آن بود که اندیشههای حزبی و سیاسی جامعه را پیش ببرد، تا اینکه یک فرد اخلاقی بخواهد آن را اصلاح کند.
سومین نکته این است که اصلاحکردن فردی خود، قدری مشکلتر است تا دنبالهروی از یک مرام و یک روش. این یکی آسانتر است؛ زیرا افراد جمع میشوند، دنبال هم راه میافتند، چند شعار را مدنظر قرار میدهند و امید دارند که فکر خود را بر کرسی بنشانند، در حالی که اصلاح فردی و اخلاقی کار آسانی نیست. انسان باید قدری تحمل محرومیت بکند، تحمل انضباط بکند، برای خود مقداری حفاظ اخلاقی قرار دهد تا بتواند انسان بهتری بشود، و، چون این کار آسان نبوده، مردم آنطور که باید به طرف سعدی نرفتند.
منبع: خبرگزاری ایسنا