جای شکرش باقی است...
تاریخ انتشار: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۷۸۴۲۲۹۷
من اگر جای کارگردان بودم، طلا را به مسعود نیلی تقدیم میکردم، چون اگر فردی با آن تفکرات به اسم مسعود نیلی به دنیا نمیآمد، شاید فیلمی با این کیفیت هم به اسم طلا ساخته نمیشد.
من اگر جای کارگردان بودم، طلا را به مسعود نیلی تقدیم میکردم، چون اگر فردی با آن تفکرات به اسم مسعود نیلی به دنیا نمیآمد، شاید فیلمی با این کیفیت هم به اسم طلا ساخته نمیشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حالا مفصلش را عرض میکنم خدمتتان:
«طلا» ساخته پرویز شهبازی یک فیلم تماشایی، با ضرباهنگ تقریباً مناسب، داستان تقریباً سرراست و کارگردانی بسیار کمنقص است؛ بنابراین هنگام تماشایش حس نمیکنیم عمرمان دارد تلف میشود.
فیلم هیچ عیب و نقص آشکاری ندارد جز اینکه خودمان از وسط های فیلم میفهمیم قرار است باز مثل اکثریت فیلمهای سالهای اخیر سینمای ایران، همهچیز با تلخی، اندوه و نافرجامی به سرانجام برسد. آن هم فقط به خاطر یک شرایط جبری که بر جامعه حاکم است و در نتیجه مخاطب فیلم هیچ بهرهای از «امید» نمیبرد. رویکردی که در دهه اخیر بهخصوص با حمایت جایزههای خارجی و رسانههای ایرانستیز برای سینمای ایران تثبیت شد و شاید نماینده تام و تمامش «اصغر فرهادی» با فیلمهایی مثل «فروشنده» است.
اما تفاوت عمدهای که فیلم طلای شهبازی با فروشنده فرهادی و انبوه مقلدان فرهادی دارد این است که فیلم شهبازی واقعاً یک فیلم است. طلا برخلاف فروشنده و دیگر سیاهیلشکرهای سینمای روشنفکری، در حد خودش داستانپردازی جدی و ارزش سینمایی و زیباییشناختی بدیعی دارد، چنان که کارگردان اثر جزو معدود سینماگران ایرانی است که هم در حوزه کارگردانی و هم نویسندگی خوش درخشیده است.
دیگر تفاوتِ طلا با آن فیلمهای کلیشهای این است که به تباهی فرد و جامعه، سیاهی فرد و جامعه را نمیافزاید. درست است که در این فیلم هم قرار است شاهد یک تراژدی باشیم و باز باید یک جورهایی به همه حق بدهیم؛ ولی این موجب نمیشود شهبازی تمام شخصیتها را سیاه و ناخواسته اسیر خویی حیوانی و بیرحم تصویر کند. در این فیلم هم همه رو به تباهیاند، ولی همه لزوماً ۱۰۰درصد سیاه نشدهاند و همین هم جای شکرش باقی است! نه اینکه خوب باشد!
ما از این فیلم یاد میگیریم حتی اگر آدم خوبی باشیم، اگر فرصت فرار به خارج را کنار بگذاریم، اگر جوانانی خوش قلب و امیدوار باشیم، اگر بخواهیم دست در دست هم دهیم به مهر و یک کسب و کار یا تولیدی خوب در میهنمان راه بیندازیم و در این راه همه تلاشمان را بکنیم هم، قطعاً شکست میخوریم!
شاید به نظر خیلیها این یک پیام بیش از حد ناامیدانه و همراه سیاهنمایی است. با این نظر هم مخالفم هم موافقم. چرا مخالفم؟ چون میتوانم به شهبازی برای نگارش این فیلمنامه حق بدهم، چون دارم در ایران پسا۱۳۹۶ و پیشا۱۴۰۰ زندگی میکنم، چون در همین زمان و مکان من هم گاهی عصرهای اول ماه گذارم به مغازهها میافتد، گاهی غروبهای آخر ماه از حساب بانکیام موجودی میگیرم و گاهی از شنیدن اصطلاحاتی مثل «پسانداز» بلندبلند خندهام میگیرد. کسی که اقتصاد عصر جهانگیری و نیلی را تجربه کرده باشد نمیتواند به پرویز شهبازی حق ندهد. شهبازی در این فیلم بسیار هنرمندانه و گاه بسیار استعاری سراغ موضوع «دلار»، «افزایش نرخ ارزش» و «خروج طلا و ارز» از کشور رفته است. شهبازی در این فیلم نشان داده نتیجه شوخی دولتمردان ما با واژههای مهمی چون ارز، سکه، طلا، دلار، اقتصاد، دارو، تولید ملی، حمایت از کسب و کار داخلی، جوانگرایی و... در زندگی واقعی ایرانیان و آینده جوانان و خردسالان ایرانی چه خواهد بود. شهبازی در این فیلم از طلا صحبت میکند و سعی میکند به ما بفهماند «طلا» واقعی چیست و چگونه از بین میرود و چگونه از کشور خارج میشود.
چرا با آن گزاره موافقم؟ چون در همین مملکت و در همین روزگار جوانانی با مشکلات به مراتب بیشتر آستین همت بالا زدند و زندگی خودشان را ساختند، هرچند با رنج و دشواری بسیار بیشتری به نسبت ۲۰، ۱۰ سال قبل. کاش پرویز شهبازی قصه و زندگی این آدمها را هم میدید و میساخت. البته هر دو واقعیت هستند و نمیتوان به کارگردان انگ دروغگویی زد، ولی باید توجه کنیم تمرکز روی هر کدام از این دو واقعیت موجب از بین رفتن واقعیت دیگر میشود. تمرکز بیش از حد روی واقعیت تلخ اول، موجب میشود هیچکس دیگر امیدی نداشته باشد و باور نکند که میشود در این شرایط موفق شود. از طرفی تمرکز روی واقعیت شیرین و نادیده گرفته شدن واقعیت دوم هم موجب میشود انسانها یاد بگیرند چگونه در بدترین شرایط هم بهترین انتخابها را داشته باشند و بتوانند بر بزرگترین مشکلات و موانع سر راه هم پیروز شوند. اگر پرویز شهبازی واقعیت اول را ببیند و بسازد و از واقعیت دوم چشمپوشی کند؛ دروغگو نیست، ولی قطعاً بیانصاف است.
اگر هنوز از تماشای تراژدی و فیلمهای تلخ ایرانی خسته نشدید حتماً به دیدن فیلم خوب و خوشساخت طلا بروید. باز هم تأکید میکنم طلا یک تراژدی است، ولی سوگواری نیست. تلخ است، ولی زهر نیست، بنابراین با دیگر فیلمهای مبتذل ایرانی که مبتنی بر نومیدی و شکست هستند، فاصله دارد. طلا مبتذل نیست و به یک بار تماشا میارزد.
کاش این فیلم رسماً به آقای دکتر مسعود نیلی _مشاور ویژه رئیسجمهور در حوزه اقتصاد (تا سه ماه پیش!)_ و دیگر دولتمردانمان به خصوص در دو حوزه اقتصاد و سیاست خارجی تقدیم میشد تا این بزرگواران نتیجه تلاشهایشان را در سیمای ما ببینند. البته بیتقدیمنامه هم این فیلم ذاتاً پیامی است از پرویز شهبازی به مسعود نیلی.
مگر میشود فراموش کنیم فردی مثل جناب نیلی و دیگر همراهانش با اصرار به افزایش نرخ ارز و بیاعتبار کردن پول ملی، چه فردایی را برای ما و فرزندانمان رقم زدند؟
منبع: قدس آنلاین
کلیدواژه: فیلم طلا کارگران پرویز شهبازی مسعود نیلی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۸۴۲۲۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شرطبندی ضد انقلاب روی مهره سوخته اسرائیل
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری علم و فناوری آنا؛ در سال هزار و چهارصد و یک جریانی با تکیه بر غرب و به ویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی در کشور شکل گرفت که با تکیه بر شعاری زنانه به دنبال تصویرسازی از آیندهای بود که در آن آزادی کلیدواژه اصلی تعبیر شد تا از این طریق نیمی از جامعه را همراه خود کنند. با گذشت از آن سراب دو ساله حالا معنی آزادی در لابهلای سکوت مرگبار طرفداران این جریان در قبال جنایات صورت گرفته در غزه که ماحصل آن مرگ بیش از ۱۰ هزار زن در طی هفت ماه جنایات رژیم صهیونیستی است، در حال معنی پیدا کردن است. معنی که در آن زنان نه تنها نقش و جایگاهی ندارند بلکه تنها ارقامی به شمار میروند که هر روز بر تعدادشان اضافه میشود.
کسانی که تا دیروز شعار زندگی برای زنان میدادند امروز نه تنها چشم بر واقعیت دموکراسی و حقوق بشر غربی بسته اند بلکه به عنوان پیاده نظام مقابله با طرفداران شرافت و انسانیت که این روزها خود را در قامت دانشجویان آمریکایی به نمایش گذاشته است، قرار داده اند.
آنها در حرکتی به اصطلاح خودجوش در خاک آمریکا قصد برگزاری تجمعی برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران داشتند آن هم در مکانی که قرار بود دانشجویان، خود را به آنجا رسانده و یکبار دیگر صدای مردم مظلوم غزه شده و خواستار پایان جنایتهای رژیم صهیونیستی در این باریکه شوند. این همزمانی برگزاری تجمع نه تنها در آمریکا بلکه در دیگر نقاط جهان نیز به ثبت رسید تا معترضان به سیاستهای جمهوری اسلامی ایران با پرچمهای اسرائیل به رو در رویی با معترضان به نسل کشی در غزه بپردازند. نقشی جدید که اربابان برای آنان کشیده اند.
به نظر میرسد حالا پیاده نظام ضد انقلاب که طی دو سال گذشته تمام توان خود را برای نمایش مضحک آزادی در ایران به روی صحنه آورده بود به عنوان حافظ منافع و شاید نیروهای رسمی اشغالگران قدس به ابزاری برای قیچی کردن زبان منتقدین در قبال جنایتهای رژیم صهیونیستی مبدل شده تا در نقاط مختلف جهان با نشان و پرچم این رژیم مجعول به تقابل با مخالفان بپردازد.
با توجه به تجربه تاریخی ثبت شده از جریان ضد انقلاب باید گفت که اعضای «منشور همبستگی و سازماندهی» و ربع پهلوی که در کوران حوادث ۱۴۰۱ پای میز معامله شرافت با نتانیاهو نشستند از اعضای اصلی شکل دهی این جریاناند، جریانی که حتی پلیس غرب در برابر آن سکوت اختیار نکرده و به برخورد با وحشی گریهای صورت گرفته از سوی طرفداران آن پرداخته است.
در غبار اشوبهای زن زندگی آزادی وقتی سخن از این به میان میآمد که این جریان دست نشانده اسرائیل است بسیاری از فریب خوردگان چشم بر این واقعیت میبستند، اما حالا با فروکش کردن آن فتنه و عیان شدن واقعیتها به وضوح میتوان شرط بندی جریان ضد انقلاب روی مهره سوخته اسرائیل را دید و مشاهده کرد که چگونه این جریان برای دستیابی به خواستههای خود حاضر به تن دادن به هر اقدام غیر انسانی و قرار گرفتن در زمین تروریست دولتی اسرائیل است.
به نظر میرسد با این رویکرد اتخاذ شده از سوی جریان ضد انقلاب باید آن را دیگر جریانی مرده و رو به انحطاط در داخل کشور دانست چراکه سیاهی بر زغال نشست و همگان به ماهیت آن پی برده اند.
انتهای پیام/