Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-05-06@16:44:31 GMT

ماجرای یک بیانیه و زمزمه‌های تغییر گفتمان اصلاحات

تاریخ انتشار: ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۷۹۸۱۳۶۷

ماجرای یک بیانیه و زمزمه‌های تغییر گفتمان اصلاحات

فرارو- بیانیه هفته کارگر و معلم حزب اتحاد ملت با واکنش مثبتی از سوی فعالان سیاسی و اتحادیه‌های صنفی معلمان و کارگران مواجه شده است در این میان، اما عده‌ای رویکرد انتقادی این بیانیه‌ها را به شیفت گفتمانی اصلاحات به گفتمان چپ در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ تعبیر کردند.
به گزارش فرارو، این گروه بر این نظر هستند حزب اتحاد ملت این نیاز را حس کرده است که باید نقطه ثقل سیاست‌ورزی خود را اندکی به سمت چپ بچرخاند و این جای امیدواری است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آن‌ها گمان می‌کنند بخش بزرگی از بدنه این جریان خصوصا جوانان اصلاح‌طلبی که اکثرا از طبقات متوسط رو به پایین هستند در کنار اکثریت مردم ایران مشکلات اقتصادی و اجتماعی را حس می‌کنند. طبیعتا از نزدیک با مطالبات این اقشار آشنا هستند و حالا به سخنگوی این اقشار بدل شدند.
همین موجب شد تا در گفتگویی با سعید شریعتی عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران این گمانه را مطرح و ارزیابی کنیم.
برخی بیانیه حزب اتحاد ملت و انتقاد به کاهش مسئولیت اجتماعی دولت را نقد به لیبرالیسم و شیفت گفتمانی به سمت گفتمان چپ سنتی دهه شصت و هفتاد شمسی تعبیر کردند ارزیابی خود شما به عنوان عضو شورای مرکزی اتحاد ملت از این بیانیه‌ها چیست؟
غرض تهیه‌کنندگان آن بیانیه‌ها که اعضای دفتر حزب اتحاد ملت ایران بودند این معانی که شما می‌گویید نبوده است؛ نقد به لیبرالیسم و نئولیبرالیسم، واژه‌های کش‌دار و قابل بحثی هستند و در یک گفتگوی این‌چنینی نمی‌گنجند. از نظر شخص من، در موقعیتی کنونی اداره جامعه امروز با هیچ‌یک از مکاتب اقتصادی سیاسی شناخته‌شده موجود در ادبیات نظری انطباق ندارد لذا این‌که بخواهیم بگوییم یک حزب سیاسی که مبتنی بر شرایط واقعی جامعه اعلام موضع کرده است؛ نقد یک مکتب یا نظریه اقتصاد سیاسی است مبنایی ندارد.
آنچه که دغدغه صادرکنندگان این بیانیه یعنی دفتر سیاسی حزب اتحاد بوده، این بوده‌ است که ما با کاهش سرمایه اجتماعی طبقه متوسط در میان حامیان نظام، اوج‌گیری نارضایتی در میان طبقات متوسط و طبقات با قدرت خرید پایین در کشور مواجهیم که عمدتاً کارگران، معلمان، کارمندان و طبقات حقوق‌بگیر ثابت هستند. بهرحال حزب اتحاد، حزبی است که پایگاه اجتماعی خود را از طبقه متوسط می‌گیرد و به نوعی سخن‌گوی طبقات متوسط جامعه است.
این طبقه متوسط در سال‌های اخیر در حداقل دو دولت گذشته یعنی دولت آقای روحانی و دولت آقای احمدی‌نژاد به دلایل مختلف چه فشار‌های بیرونی و چه عوامل داخلی روزبه‌روز ضعیف‌تر و نحیف‌تر شده و طبقه متوسط به سمت طبقه کم برخوردار و طبقه فرودست ریزش پیدا کرده است.
اکنون اختلاف میان طبقات اقتصادی جامعه ما تقریباً به بالاترین حد خود در چهل سال گذشته رسیده است. در حالی که ما بالاترین ضریب جینی که نشان‌دهنده اختلاف طبقاتی در میان جامعه است را در سال ۱۳۵۴ داشتیم که نیم بوده و بسیاری از تحلیلگران ریشه‌های خروش و زمینه‌سازی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ را همان اختلاف طبقاتی ناشی از سیاست‌های اقتصادی نیمه دوم دهه ۵۰ رژیم پهلوی دانستند که در سال ۱۳۵۴ به اوج خود رسیده بود که ضریب جینی نیم درصد نشان آن بود.
متأسفانه پس از چهل سال نتوانستیم این ضریب جینی را کنترل کنیم و الان تقریباً به حول‌وحوش ۴۳ دهم رسیده است و این نشان‌دهنده اختلاف طبقاتی بالای جامعه است. نکته مهم این است که در سال‌های ۵۴-۵۷ در عین‌ حال که ضریب جینی و اختلاف طبقاتی بالا بوده، اما تولید سرانه کشور هم بالا بوده است. یعنی ما تولید سرانه بالایی ناشی از فروش نفت و درآمد‌های کلان نفتی در سال‌های ۵۲-۵۴ داشتیم، اما به دلیل ترکیب توزیع و باز توزیع ثروت ملی ما مشاهده می‌کنیم که یک شکاف طبقاتی گسترده‌ای بوجود آمده بود. این وضعیت در حال حاضر نگران کننده‌تر است. چون علاوه بر این‌که شکاف طبقاتی به وضع نگران‌کننده‌ای رسیده و طبقه متوسط به این معنا ضعیف و ضعیف‌تر شده به دلیل کاهش و رشد منفی اقتصادی تولید سرانه ملی ما نیز پایین آمده است.
از این مباحث چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟
به نظر می‌رسد آن شاخص‌ها و آمار‌ها نشان می‌دهد که طبقه متوسط، پایگاه اصلی دموکراسی و اصلاحات در جامعه بوده، هست و خواهد بود. اما این طبقه دارد از لحاظ اقتصادی ضعیف و ضعیف‌تر می‌شود و طبیعتاً یک حزب سیاسی مثل حزب اتحاد ملت ایران اسلامی که درواقع دغدغه پایگاه اجتماعی و سرمایه اجتماعی خود را دارد باید نسبت به نظام توزیع و باز توزیع ثروت در کشور دغدغه‌مند باشد و خصوصاً پیگیر مطالبات اقشاری باشد که در کوران فشار‌های اقتصادی قدرت خرید و توان اقتصادی خودشان را روزبه‌روز از دست می‌دهند، اقشاری، چون معلمان، کارگران و کارمندان دولت که دچار فرسایش شده‌اند و لازم است که ما نسبت به کاهش قدرت خرید این طبقات هشدار بدهیم. چون منشأ نارضایتی‌های اقتصادی، کاهش قدرت خرید است. این بیانیه‌ها به همین منظور صادر شده است.
در واقع از نظر خود شما صدور این دو بیانیه را نمی‌توان به عنوان تغییر در اصلاحات، ارزیابی کرد؟
خیر، اصلاحات به‌هیچ‌وجه در گذشته هم سخن‌گو یا دنباله‌روی لیبرالیسم اقتصادی به معنایی که مد نظر شماست؛ نبوده است. اساساً دال مرکزی گفتمان اصلاحات، دموکراسی خواهی بوده است نه لیبرالیسم نه سوسیالیسم و یا لیبرال‌دموکراسی یا سوسیال‌دموکراسی؛ آنچه که اصلاحات به دنبالش بوده است در سال‌های گذشته حقوق سیاسی و توسعه سیاسی جامعه بر مبنای گذار به دموکراسی بوده است و سویه‌های مختلف نظریات و طرح اقتصادی ماجرا همواره محل اختلاف بوده است حتی در دولت آقای خاتمی که دولت اصلاحات بود؛ در آن موقع هم اختلاف نظراتی بین گرایش‌های چپ‌تر اقتصادی و گرایش‌های راست‌تر اقتصادی در داخل دولت وجود داشت. اصلاحات هیچ گاه از یک اقتصاد مشخص پیروی نکرده؛ به این دلیل که گفتمان اصلاحات بیشتر دنبال دموکراسی بوده است نه دنبال یک اقتصاد خاص.
به نظر شما نباید اصلاحات به دنبال مشی اقتصادی باشد که اصلاح‌طلبی را تقویت کند؟
اگر از من به عنوان یک تحلیلگر سیاسی و تحلیلگر اقتصاد سیاسی بپرسید باورم بر این است که در واقع گسترش طبقه متوسط و حاکم شدن عدالت همه‌سویه اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، قضایی و جنسیتی در جامعه می‌تواند گذار به دموکراسی را تقویت کند و به تقویت طبقه متوسط در جامعه منجر شود.
منظور از عدالت که در گفتمان حزب اتحاد ملت برجسته است فقط عدالت اجتماعی و اقتصادی نیست بلکه یک عدالت فراگیر است که توسعه بر شانه‌های این عدالت فراگیر اتفاق می‌افتد. در واقع شرط لازم برای گذار به دمکراسی استقرار این عدالت همه‌جانبه و فراگیر، و متوازن و توأمان است. از این جهت جریان اصلاحات یک جریان عدالت‌خواه است درعین‌حال که یک جریان آزادی‌خواه است و درواقع آزادی را مبتنی بر عدالت می‌خواهد و و آزادی را یکی از شقوق عدالت برمی‌شمارد. این‌ها بحث‌های مفصل و نظری است، اما همه این‌ها دور هم، دغدغه‌های طبقه متوسط را شکل می‌دهد.
اگر این بیانیه‌ها را در راستای احیای سرمایه اجتماعی تحلیل کنیم چه پیشنهادات عملیاتی دیگری در این باره به اصلاح‌طلبان دارید؟
سرمایه اجتماعی جز با همدلی و همراهی و سخن‌گوی این طبقات شدن توسط الیت سیاسی کشور احیا نمی‌شود. البته باید این مطالبات پیگیری جدی بشود و تبدیل به تغییراتی در ساختار قانونی کشور و ساختار سیاست‌گذاری کشور و تصمیم‌گیری‌های کلان اقتصادی کشور یا در مبانی و مقررات و آیین‌نامه‌های اداری کشور شود. این موجب کاهش نارضایتی‌ها می‌شود، ولی به‌هرحال یک حزب سیاسی در مقدمه ورود به موضع‌گیری باید بیانیه بدهد و اظهارنظر بکند و موضع خود را روشن بکند و پس از آن پیگیر مواضع خود گردد. خوشبختانه پس از صدور این بیانیه‌ها، حزب اتحاد ملت، از سوی جریان‌های کارگری و جریان‌های صنفی معلمان مورد حمایت قرار گرفت و نشان داده شد که تشخیص حزب اتحاد ملت در این موقعیت درست بوده است، ولی این همراهی خود می‌تواند موجب توجه ارکان تصمیم‌گیری کشور به این مقوله شود و این دغدغه را به تغییراتی در سطوح رسمی و سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری کشور تبدیل کند.

منبع: فرارو

کلیدواژه: اصلاحات اصلاح طلبان حزب اتحاد ملت سرمایه اجتماعی اختلاف طبقاتی حزب اتحاد ملت بیانیه ها طبقه متوسط قدرت خرید ضریب جینی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۹۸۱۳۶۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مزیت اصلاح‌طلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربه‌گیر بین جامعه و حکومت از میان رفته

می‌توان این‌گونه ادعا کرد که احزاب اصلاح‌طلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلی‌شان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.

سعید حجاریان، فعال سیاسی اصلاح‌طلب، در یادداشتی در مشق نو نوشت:

این نوشته تلاشی است برای طرح یک مسئله، آسیب‌شناسی یک روند و در حد وسع ارائه چند پیشنهاد، که در نوشته دوم تقدیم خوانندگان خواهد شد. برای ورود به بحث ناگزیر از طرح یک مثال هستم. همه ما در سطوحی با مسئله‌ها، بحران‌ها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آن‌ها به ابزارهایی متوسل می‌شویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک می‌کنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز می‌توان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئله‌ها، بحران‌ها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبهه‌ها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟

کمی به عقب برمی‌گردم. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا به‌نام چپ [خط امام] و سپس اصلاح‌طلب شناخته می‌شد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راه‌حل تبدیل شود. به‌عنوان نمونه در زمانی‌که گروه‌های سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیفزاید و از نظامی‌گری بکاهد یا به عبارتی از عرصه عمومی اسلحه‌زدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه ده ماده‌ای دادستانی ختم شد. یا، در دوره‌ای که نظام اطلاعاتی کشور به‌شکل پراکنده اداره می‌شد و هر گروه به‌صلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و به‌عنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود.

مضاف بر این‌ها می‌بایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیان‌گذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائت‌های تئوکراتیک و جزم‌اندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیفزاید. افزون بر این‌ها می‌توان درباره آنچه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذشت نیز، تأمل کرد؛ دولت اصلاحات توانست با ابتکاراتی پرستیژ ایران را در منطقه و جهان ارتقاء دهد و ضمناً، در بحران‌هایی مانند افغانستان، ۱۱ سپتامبر و همچنین حمله نظامی به عراق جنگ‌طلبی و تنش‌زایی را تعدیل کند. و، در آخر باید به انتخابات ۹۲ اشاره داشت که جریان اصلاحات به‌رغم پرونده‌ مفتوح انتخابات ۸۸ در جمیع ابعاد، به بن‌بست‌شکنی کمک کرد و در جهت کاستن از سرعت فرآیند فرسودگی کشور گام برداشت. البته همه این موارد طبعاً واجد خطاها و کاستی‌هایی بوده است، که فهرست‌کردن و نقد قاعده‌مند آن‌ها می‌تواند راهگشا باشد.

‌اینک اما به‌نظر می‌رسد دو فاکتور مذکور، یعنی درک صحیح وضع موجود، و نقش‌آفرینی به‌عنوان بخشی از راه‌حل، اگر نگوییم به بن‌بست رسیده، دست‌کم با بحران اساسی مواجه شده‌اند. بحرانی که دامن‌گیر احزاب اصلاح‌طلب، جبهه اصلاحات ایران و… نیز شده، و بیم آن می‌رود چون آفت به‌سراغ ریشه‌ها نیز برود.

درباره نظام ادراکی اصلاح‌طلبان. طی سالیان گذشته، مجموعه‌ای از تلاش‌ها رخ داد و کمک کرد تا اصلاح‌طلبان درکی ‌نسبتاً روشن از وضع موجود یا به تعبیری «منطق موقعیت» به‌دست بیاورند. این تلاش‌های سه وجهی شامل ۱) فعالیت مستمر و هدفمند حزبی- جبهه‌ای، ۲) کوشش‌های محققانه، و ۳) حضور مؤثر در نظام اداری کشور بوده است که امروزه هر سه وجه محل تأمل‌اند. یعنی آنچه مزیت نسبی اصلاح‌طلبان- به‌عنوان جریان آلترناتیو- به‌شمار می‌رفت، رقیق شده و رو به اضمحلال رفته است. در وجه اول شاهد فقدان خلاقیت حزبی از یک‌سو و کاستی‌های بسیار در تئوریک و پراتیک سیاست‌ورزی حزبی هستیم. در مقابل، رقیب که اساساً تحزب را امری ثانوی و مخل نظم عمودی- دستوری در سیاست می‌پندارد، ضمن آن‌که خود همچنان به زیست محفلی و باندی وفادار است تلاش می‌کند با حداکثر توان از احزاب رقیب سازمان‌زدایی کند.

در وجه دوم با افت قابل ملاحظه تولیدات نظری، خاصه در زمینه مسائل توسعه و علوم انسانی روبرو هستیم و گاه، تلاش‌هایی رهزن و تعمیم‌های انحرافی را مشاهده می‌کنیم که نه‌تنها قابلیت انطباق بر شرایط کنونی ایران را ندارند بلکه مخل پروژه‌های اصلاحی می‌شوند. در سوی دیگر، جریان رقیب تلاش داشته از کلمات مشئومه و حوزه‌های ممنوعه از قبیل علوم انسانی، الهیات جدید و جز این‌ها قبح‌زدایی کند و به‌شکل قرارگاهی بر این حوزه‌ها متمرکز شود و آن‌ها را تصرف کند. تعدد نشریات علوم انسانی و برنامه‌های سمعی- بصری وابسته به نهادهای حاکمیتی تصویری به‌نسبت روشن از این وضعیت به نمایش می‌گذارد. البته که نگارنده معتقد است هنوز این جریان با جوشش‌ها و کوشش‌های تئوریک معتبر فاصله‌ای قابل توجه دارد. به این‌ها اضافه کنیم ارتقاء متوسط سواد عمومی و تسلط بر زبان‌های خارجی، و همچنین امکان دسترسی به منابع آکادمیک برای کنشگران آزاد و البته ابزارهای هوش مصنوعی، که قادرند بی‌نیاز از ایستگاه‌های مرسوم تغذیه فکری جناحی، خوراک‌ فکری شهروندان منفرد را تأمین کنند. در وجه سوم با عدم حضور مؤثر اصلاح‌طلبان در نظام اداری کشور مواجه هستیم. این عدم حضور تا حد زیادی معلول نگاه دگرساز و غیریت‌ستیز ساخت قدرت بوده است چنانکه می‌بینیم عمده تلاش‌ جریان رقیب اصلاح‌طلبان بر فتح بوروکراسی و ویژه‌خواری، آن هم به مبتذل‌ترین شکل آن بوده است. اما از سوی دیگر نمی‌توان بر یک ضعف اساسی، یعنی عدم کادرسازی و از آن مهم‌تر محافظه‌کاری، حتی در مواجهه با اختیارات قانونی چشم بست. ضعفی که در درجه اول نظام ارتقاء جناحی- باندی و در درجه بعد انواع تبعیض‌های جنسی، قومی و… را در پی داشته است. مع‌الوصف، شاید بتوان گفت اشغال بوروکراسی و ورود به سیاهه حقوق-دستمزدِ دولت دیگر لزوماً مزیت یک جریان سیاسی آلترناتیو به‌حساب نخواهد آمد.

با این اوصاف می‌توان این‌گونه ادعا کرد که احزاب اصلاح‌طلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلی‌شان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.

نقش‌آفرینی به‌عنوان بخشی از راه‌حل. برای توضیح این سرفصل نخست می‌بایست تفکیکی میان سیاست پایین‌دستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) قائل شد. اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک به‌نظر می‌رسد کفه سیاست بالادستی به‌ سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری، و حتی شورای‌های قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پایین‌دستی ورود کرده است. از دیگر سو، سیاست پایین‌دستی به‌حدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچ‌گونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دست‌کم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرف‌کننده، آمار گران‌فروشی و گران‌فروشان را گزارش می‌کردند!

این وضعیت چندعاملی چرخ فعالیت کنشگران اصلاح‌طلب را دستخوش اختلال کرده است. به عبارتی نه ورودی‌ها (inputs) با واقعیت همخوان‌اند، نه نظام هنجاری با مطالبات جامعه تنظیم است، و نه با ابداعات و بضاعت‌ کنونی راهی برای اثرگذاری باقی مانده است. برای این ادعا مثال‌هایی را ذکر می‌کنم که به‌ نظر موجب صدمه دیدن پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان شده‌اند. سابق بر این دستگاه ادراکی- تحلیلی جریان اصلاحات، حسب دریافت خود از وضع موجود از طریق ابزارهای در دسترس، به اموری به نسبت کلان واکنش نشان می‌داد. برای نمونه می‌توان به مجموعه بیانیه‌های تحلیلی جبهه مشارکت ایران اسلامی اشاره داشت. بخشی از آن متون، فارغ از آن‌که در یک ساعت «س» بدل به کیفرخواست شدند، ایستارهایی را فراهم آوردند که عمدتاً، گفت‌وگو و نقد در عرصه عمومی را به‌دنبال داشتند. حال آن‌که امروز با تغییر گارد حاکمیت و گذار به الگوهایی جدید و نامتعارف از جمله در:

الف. مسئله واگذاری و تخصیص منابع،

ب. مسئله خصوصی‌سازی،

پ. مسئله نظام دانش و طبقاتی شدن آن،

ت. مسئله کارگران و زیر ضرب رفتن آن‌ها و فقدان توان چانه‌زنی مؤثر این قشر،

ث. مسائل نظام درمان و تعرفه‌ها،

ج. مسئله شهر و الگوی دفرمه توسعه آن،

چ. مسئله تبعیض مضاعف در تحرک‌های عمودی در بوروکراسی خاصه در مورد زنان و نیروهای مستقل و صاحب فکر، و…

کوششی درخور، جهت فهم مسئله و تجویز راه‌حل صورت نمی‌پذیرد یا اگر هم تلاشی صورت می‌گیرد، ارتباط مؤثری با جامعه هدف برقرار نمی‌کند. به عبارتی جریانی که سابقاً دارای تصویری کلان از نظام اداره عمومی کشور بود، اینک فاقد آن تصویر شده است. به این‌ها اضافه کنیم مواردی که به سیاست‌های کلی نظام راجع است و اساساً باب گفت‌وگو درباره‌شان بسته است؛ خواه به‌علت محافظه‌کاری، خواه به‌دلیل فقدان تئوری منسجم و منطبق با واقعیت، و خواه به‌سبب انذارها و محدودیت‌ها.

این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را به‌دنبال دارد. نخست آن‌که کارویژه اصلاح‌طلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربه‌گیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان می‌رود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم می‌بیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان می‌دهد. دوم آن‌که، جامعه به‌سوی نوعی خودبسندگی هدایت می‌شود و بی‌پشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد می‌شود و به‌شکل اقتضایی عمل می‌کند. نام این وضعیت را می‌توان «تسطیح سیاست» نهاد، بدین معنا که تصادم دولت و جامعه به‌غایت افزایش پیدا می‌کند و مردم مستمراً متحمل هزینه‌های گزاف می‌شوند. ضربه‌ناپذیری- یا ضربه‌پذیری حداقلی- مردم به‌شکل توده‌ای در دولت اصلاحات می‌تواند مؤید این تحلیل و اهمیت این کارویژه اساسی باشد؛ چنانکه در تمامی ادوار دولت در جمهوری اسلامی جز دولت اصلاحات ضربه‌پذیری توده‌ای، چه برآمده از اعتراض و چه برخاسته از شورش وجود داشت و دولت نتوانست به‌عنوان ضربه‌گیر از وارد آمدن خسارت به مردم بکاهد.

سوم آن‌که متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاح‌طلبان تحمیل می‌شود. نخستین مرحله این تصویرسازی، اختلال در نظام مسئله‌یابی است. این اختلال، که شاید در پزشکی نیز شایع باشد، با تشخیص نادرست بیماری و تجویز نادرست دارو همراه است. مرتبط کردن سنگ‌اندازی‌ها در پروسه‌های اصلاحی، و برگشت‌پذیری آن‌ها به مؤلفه‌هایی چون «لحن»، «ادبیات تحریک‌آمیز» و… جزئی از این نظام اختلالی است؛ حال آن‌که می‌توان فهرستی از لحن‌های آرام، و ادبیات غیرتحریک‌آمیز را بر آفتاب فکند و این فرضیه را ابطال کرد. دومین مرحله این تصویرسازی «برساختن خصم‌» است. چنانکه اختلال در نظام مسئله‌یابی به هسته مرکزی یک تفکر بدل شود، ناخودآگاه آن تفکر به برساختن خصم رهنمون می‌شود. بدین معنا که آگاهانه یا از سر خطای تحلیلی صرفاً به بخشی از صحنه سیاست نور تابانده و خصمِ جدید علت‌العلل مسائل معرفی می‌شود. حال آن‌که اساساً منطق اصلاحات، نه خصم‌پرور است و نه حذف‌محور.‌

در بخش‌های بعدی این یادداشت، تلاش خواهم کرد به طرح پیشنهادها و تجویزهایی ناظر به آینده جریان اصلاحات بپردازم.

دیگر خبرها

  • مزیت اصلاح‌طلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربه‌گیر بین جامعه و حکومت از میان رفته
  • اعتراف کیهان: فقط ۱۶۵ نامزد اعتدالی و اصلاح طلب برای مجلس دوازدهم تایید صلاحیت شدند
  • جنجال علیه اخذ مالیات از دلالان دانه‌درشت آن هم با پول بیت‌المال
  • اصلاح‌طلبان؟ خیر، متشکرم!
  • ماجرای یک مناسبت جدید و مهم در تقویم عربستان
  • تغییر نگاه‌ها به کوثر چشم انداز ما بوده است
  • جزییات سه طبقه شدن میدان ونک | این تغییر چه زمانی رخ می دهد؟
  • (ویدئو) گوینده اخبار هواشناسی: جزء طبقه متوسط رو به پایین هستم
  • داغ شدن زمزمه‌های ورود اژدهای سرخ برای مهار ایران؛ اهرم فشار پکن کجاست؟
  • دشمن به دنبال از بین بردن هویت گفتمان انقلاب اسلامی است