شهدای خرمشهر تکههایی از یک پازل هستند
تاریخ انتشار: ۳ خرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۰۴۳۴۷۷
«اگه لحظه رو از دست بدی دیگه همه چیز تمومه، حالا وقتی فرزندت یا برادرت جلوی چشمانت تکه تکه شود اصلاً دوربینت بالا میآید که عکس بگیری» آرام و با صدای خسته با خودش واگویه میکرد. عملیات شروع شده بود. اما حال و هوای خاکریز خبر از یک واقعه هولناک میداد. گرد وخاک و بوی باروت و خون شامهاش را آزار میداد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فریم اول؛ آزادسازی خرمشهر
«بالاخره عملیات بیت المقدس هم تمام شد. شهر آزاد شده، از یک طرف بسیار شیرین است اما دیگر آنها نیستند. حالا تو با دوربینت باید همه چیز را ثبت کنی. نویسنده هم نیستی که بعد از دیدن تصویرها گوشهای بنشینی و احساساتت را روی کاغذ بیاوری. همینطوری که الان با هم حرف میزنیم. در عکاسی اگر لحظه را ازدست دهی دیگر تمام شده است. اگر یک لحظه نتوانی خودت را کنترل کنی سوژه را از دست داده ای. یعنی ثبت تاریخ را از دست دادهای تاریخ بچههای رزمنده را.» اینها روایت غضپانپوراست. از روزهای جنگ از خاطرات آزادسازی خرمشهر. او حال و هوای عکس گرفتن در روزهای آزادسازی خرمشهر را دو گونه میداند: «اینکه هم عکاس باشی و هم صاحب خانه. اما نوع دیگر اینکه عکاس باشی. مثلاً برای آزادسازی کردستان عراق به آنجا بروی و عکس بگیری. از لحظات اول فتح اربیل یا روزهای اول گرفتن افغانستان توسط طالبان که من بهعنوان عکاس به آنجا رفتم و عکس گرفتم. همه از دوستان من بودند در کردستان عراق یا افغانستان اما باز هم حس و حال عکس گرفتن فرق میکند. حس من بهعنوان یک ایرانی یا صاحب خانهای که در وهله اول ایرانی است ودوم موطنش خرمشهر است فرق میکند. جایی که به دنیا آمدم در آن رشد کردم و دشمن آمده و اشغال کرده و حالا آن را پس گرفتیم.» اواز خاطراتش در طی آزادسازی خرمشهر میگوید: «در طول این مدت من خرمشهری حتی اگر هم عکاس نباشم، بسیاری از عزیزانی که با آنها بزرگ شدم و روزهای زیادی را سپری کردم را از دست دادم. نزدیک به 50 نفر میشوند، عزیزانی که فقط در آزادسازی شهید شدند. من با این پیشینه ذهنی قرار است که عکاسی کنم و نقطه نظراتم را بهعنوان یک هنرمند و عکاس و کسی که باید هم تصاویری بگیرد که در تاریخ ماندگار باشد و هم عمق فاجعه را نشان دهد و هم درد مرا بهعنوان عکاسی که بهترین عزیزانش را از دست داده است، نشان دهم.»
فریم دوم؛ خونینشهر تلی از خاک (با وضو وارد شوید)
شهر هیچ، خاطراتش هم با خاک یکسان شده است. وقتی بچهها وارد شهر شدند نمیتوانستند محلهشان را پیدا کنند. خاطرات در ذهن و دلش زنده میشود و با بغضی که میخواهد بشکند، میگوید: «بچهها حتی خانههایشان را هم پیدا نمیکردند، چون اصلاً وجود نداشت. هیچ کجا نبود. نه نانوایی، نه کتابخانه و نه مسجدی و هر جایی که با آن خاطراتی داشتم. همه چیز از بین رفته و شهر من تبدیل شده بود به یک بیابان. حالا من بهعنوان یک عکاس که میخواهم بیطرفانه عکاسی کنم کارم بسیار دشوارتر و پیچیدهتر ازعکاسی در کشورهای تازه استقلال یافته و لحظاتشان است که من از آنها عکاسی کردم. لحظات اولیه برایم بسیار سخت ودردناک بود هنوز هم هر وقت دربارهاش حرف میزنم تمام سلولهای بدنم درد میگیرد. یک مثلث دوربین عکاسی، خاطراتم و دوستانم بسیار کار را پیچیده میکند.»خیلیها از او میپرسند اگر به عقب برگردد چه کار میکند؟ «نمی دانم چه بگویم. عکاس هستی. بچه یا برادرت که از گوشت و پوست خودت هست و درصحنه جنگ تکه تکه شده، باید از او عکاسی کنی یا نجاتش دهی؟ اصلاً دوربینت میتواند بالا بیاید عکاسی کند یا نه؟ اتفاقی که برای من و خرمشهر افتاد همین روایت است.»
فریم سوم پاکسازی با عروسی خون
بعد از عملیات بیت المقدس شهر کلی مینگذاری شده بود بچهها مرتب مجبور بودند شهر را از مین و مواد عمل نکرده پاکسازی کنند: «نزدیک غروب بود. از آن غروبهایی که سرخی آسمان حال و هوای خاصی بردلت مینشاند. درمحوطه پرشین هتل بودیم. سه تا از دوستان با هم شوخی میکردند. بیست سالهاند. یکی تازه داماد است و دیگری دو شب دیگر قرار است داماد شود و آن یکی هم قرار است برادر زن شود. هر سه تخریب چی هستند. مرخصی آمدهاند تا دوستشان را برای عروسی ببرند. حالا مجبورند مواد عمل نکرده پشت ماشین را جایی ببرند و آنها را منهدم کنند و برگردند و ماشین را تحویل دهند و به عروسیشان برسند. غروب هنوز جای سرخی اش را به تیرگی شب نداده بود که ماشین راه افتاد. در راه چالهای بود که از آثار به جا مانده از توپهای انفجاری دشمن بود. چرخ ماشین دراین چاله میافتد و یکی از گلولههای توپی که در وانت نیسان است، عمل میکند و هر سه با هم به شهادت میرسند.» حالا هردویمان اشک میریزیم. از این صحنههای دردناک بسیار است. داستان ادامه دارد. یک ساعت بعد وسط نماز مغرب و عشا جاسم غضبانپور بیرون میآید و به او میگویند:«برو ازاین سه شهید عکاسی کن.» چه اتفاقی میافتد؟ من رفتم عکاسی کردم. دوست دیگرم که او هم عکاس بود ودر تبلیغات بود تا مدت های مدیدی با من حرف نزد تا چندین سال. میگفت تو سنگدلی. به جهت روانی او بهم ریخته بود و میگفت چطور توانستی؟ عکسهایی که از آن جنازهها باقی مانده از فاجعهای است که برای خیلیها قابل تصورهم نبود.» هنوز با خودش واگویه میکرد. بعد از گذشت بیش از 37 سال هنوز در شوک آن اتفاق است: «چه اتفاقی افتاد؟ کارم درست بود یا اشتباه هنوز نمیدانم.»
فریم چهارم ؛عکسهایی برای بازگو کردن قصه شهدا
پساز آزادسازی خرمشهر غضبانپور عکاسی را ادامه داد و آن را تبدیل به مجموعه عکسهای فراموش نشدنی کرد. عکسهایی که به قول خودش هنوز خیلیهایش هم چاپ نشدهاند. خیلیها میگویند چگونه ذهنش به این سمت رفت که شهر را بهصورت پانوراما ثبت کند؟ و چگونه ذهنش به دیوار نوشتههای دشمن رفت. او که تمام قد کنار همرزمانش بود و عکس گرفت پاسخ میدهد:«تمام هم و غمم ثبت مظلومیت مردم بود که شهید، جنگزده یا جانبازشدند تا به بهترین وجه ممکن عمق فاجعه را نشان دهم. تا مدتهای مدیدی بهخاطر جنگ از نظر روانی با خودم مشکل داشتم که چرا من شهید نشدم. آیا من به اندازه آنها پاک نبودم؟ و کلی آیاهای دیگر اما بالاخره توانستم با خودم کنار بیایم که ماندهام تا قصه آنها را بازگو کنم. آن هم بدرستی. نه کم نه زیاد. یعنی اگر کسی آمد بتوانم با عکاسی کاملاً مستند روایت را توضیح دهم. تا بعدها برای تکتک حرف هایم دلیل، مدرک و سند داشته باشم. برای اینکه خدای نکرده نه اجر شهادت آنها با یک عکس یا حرف نادرست من پایمال شود و نه من دچار عذاب وجدان شوم این قصه من عکاس است. من با ابراهیم قاطعی بزرگ شدم. از سوم ابتدایی تا پنج سال دیگر تحصیلم را با او پشت یک میز ونیمکت مینشستم. با او بزرگ شدم. شهید تقی عزیزیان و سلمان بهار همینطور. اینها تکههایی از یک پازلند پازلی بهنام جاسم غضبانپور.» سختترین لحظات عکاسیاش از گلزار شهداست. مدت طولانی درآنجا بوده است. مهمترین واقعه آنجا را شهدای گمنام ابتدای جنگ میداند: «همه بهصورت ناشناس و گمنام دفن میشدند. اصلاً کسی نمیرسید که ببیند او کیست؟ شهدای گلزار یعنی تلفیق تاریخ خرمشهری که بود و خرمشهری که نیست. سه فریم عکس گرفتم از دشتی پر از شهید.»
فریم آخر؛ خرمشهر را آباد کنید
درد دل جاسم فقط به روزهای جنگ ختم نمیشود او میگوید: «بیشاز 38 سال است که از آزادسازی خرمشهر میگذرد خرمشهر که آزاد شد مردم در تهران و کل کشور جشن گرفتند اما هنوز خرمشهر خرابه شهری است که مردمش آب شرب ندارند. هنوز مردم بیکارند. خرمشهر مرکز مواد مخدر است. هنوز با اولین باران و جزر ومد فاضلاب سنگین در شهر بالا میزند و در خیابانها میماند و خشک میشود و به خورد مردم میرود. مردم از بازار صفا خرید میکنند در حالی که فاضلاب شهر وسط بازار زده بالا. این حق این شهر نیست. این دردناکتر از شهادت است. شهدا نمیخواستند این روزها را ببینند. مثل شهید بهروز مرادی. من وقتی به خرمشهر میروم سیستم اعصابم بهم می ریزد. چون وقتی میبینم کسی که 8 سال سابقه جبهه داشته و در جنگ بوده حالادربازارصفا با یک فرغون بار زنان و مردانی را جابهجا میکند.بابت یک هزار تومانی. شهدا نرفتند که خرمشهر این روزها را به خود ببیند.
از همه جا شهید داشتیم .برای من 3 خرداد یعنی کل خرمشهر، یعنی 20 سال زندگی با آن آدمها. خرمشهر یعنی کوچه پس کوچههای شهر، یعنی سینما حافظ، یعنی سینما اتحاد، سمبوسه فروشی و بستنی فروشی سید مهدی کنار شط، سه خرداد یعنی با قلاب کنار شط نشستن وماهی گرفتن و برای من 3 خرداد با بهروز مرادی بودن است. در کوچهها نفس کشیدن است. برای من شرجی و بوی تیر و خمپاره و اینهاست و در انتهایش دوربین عکاسی و عکس و من بهعنوان عکاس. اگر کسی ایرانی باشد به مخیلهاش خطور نمیکند که مملکت را به اجنبی بدهد. اگر هر چقدر هم با اهالی خانواده ات مشکل داشته باشی اما خانه پدری ات را با تمام خاطراتش بههیچ عنوان حاضر نیستی تقدیم دشمن کنی. کما اینکه در خرمشهر مسلمان و غیر مسلمان، زن و مرد، کوچک وبزرگ همه و همه از روحانی گرفته تا تاجر گمرک کسی که روزی قبل از انقلاب مغازه مشروب فروشی داشته تا آش فروش شهر همه و همه کنار هم برای یک چیز مشترک؛ برای خانه، وطنشان وناموسشان ایستادند وجنگیدند و شهید شدند. نزدیک به 70درصد بچههایی که شهید شدند اصالتاً بومی خرمشهر وعربند اما هیچ وقت هیچ کس نگفت تو فارسی یا ترکی یا عربی. از همه جا شهید داشتیم.»
منبع: ایران آنلاین
کلیدواژه: آزادسازی خرمشهر من به عنوان خیلی ها برای من بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۰۴۳۴۷۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تداوم پایداری جوی در آبادان و خرمشهر
محمد سبزه زاری مدیر سازمان هواشناسی خوزستان گفت: آسمان امروز آبادان و خرمشهر صاف و آفتابی است و دمای هوا در این شهرها روی نقشه هواشناسی ۲۸ درجه را نشان میدهد است.
به گفته مدیر سازمان هواشناسی خوزستان در حال حاضر نم نسبی هوا ۶۱ درصد و دید افقی هفت هزار متر است.
او گفت: بیشترین دمای ثبت شده در آبادان و خرمشهر طی ۲۴ ساعت گذشته ۳۷ درجه و کمترین میزان دمای ثبت شده در این مدت زمانی ۲۴ درجه گزارش شده است.
این مسئول گفت: سرعت وزش باد در آبادان و خرمشهر ۲ متر بر ثانیه و هفت کیلومتر بر ساعت است.
باشگاه خبرنگاران جوان آبادان آبادان