ارادت رزمنده ارتشی به قیمت آتش گرفتن پاهایش تمام شد
تاریخ انتشار: ۱۳ خرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۱۵۲۰۰۲
در همان اوایل اسارت، یکی از برادران ارتشی را که همراه ما بود گرفتند و از او خواستند به امام توهین کند. ایشان امتناع کرد و بعد از مدت زیادی ضرب و شتم، حاضر به توهین نشد به همین دلیل او را به یک تیر برق در داخل اردوگاه بستند و روی پاهایش گازوئیل ریختند و آن را آتش زدند، ولی همچنان این برادر ارتشی مقاومت میکرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
انس و الفت مردم ایران به حضرت امام خمینی (ره) در هیچ جای دنیا نظیر ندارد؛ انس و الفتی که حتی با گذشت سه دهه از ارتحال ایشان کمرنگ نشده است. در این میان آزادگان جنگ تحمیلی که سالها در فراق امام خود رنج بردند و مضاف بر آن خبر بیماری و ارتحال او را شنیدند و تحمل کردند جایگاه ویژهای دارند.
مرور خاطرات آزادگان در ایامی که به رحلت امام خمینی (ره) منتهی میشد حاوی نکات ارزشمندی است که خواندن آنها قابل تأمل است.
کتاب «رنج غربت؛ داغ حسرت: خاطرات آزادگان از دوران اسارت» که به کوشش موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) منتشر شده است با همین نگاه تنظیم شده است که قسمت سوم را در ادامه میخوانید:
ارادت برادر ارتشی
در همان اوایل اسارت، یکی از برادران ارتشی را که همراه ما بود گرفتند و از او خواستند به امام توهین کند. ایشان امتناع ورزید. بعد از مدت زیادی ضرب و شتم، باز به او گفتند به امام توهین کن، ولی او همچنان مقاومت میکرد.
در اردوگاه ما، افسر عراقی بسیار سنگدلی بود که مسئول شکنجه بچهها بود. یک روز، او همین برادر ارتشی را بهسختی شکنجه کرد؛ به این صورت که دستهای او را بست و محکم با هر دو دست خود به دو طرف صورت و هر دو گوش او کوبید و آنقدر ضربه زد تا از هر دو گوش آن برادر ما خون جاری شد.
بااینحال، ایشان هیچ توهینی به امام نکرد. بعد، ایشان را به یک تیر برق که داخل اردوگاه بود بست و روی پاهایش گازوئیل ریخت و آن را آتش زد، ولی همچنان این برادر ارتشی مقاومت میکرد. یادم هست طوری شد که پاهای او کاملاً در آتش سوخت و بوی گوشت پخته در فضای اردوگاه پیچید، ولی در انتها آن افسر ملعون ناکام ماند و به هدفش نرسید. این برادر بزرگوار هم شکنجه را تحمل میکرد و حدود دو ماه نمیتوانست روی پاهایش بایستد یا راه برود.
توجیه تجاوز
یادم هست یکبار یک روحانی درباری که اصلاً روحانی نبود ـ بلکه جزو منافقین بود و اگر اشتباه نکنم آقای تهرانی نام داشت ـ را آورده بودند تا برای ما صحبت کند. او که سعی داشت اسرا را منحرف کند، شدیداً علیه امام سخنرانی کرد و امام را زیر سؤال برد و گفت: شما ببینید این عراقیها چقدر انسانهای خوبی هستند؛ آنها به شما جا دادهاند، به شما آب و غذا میدهند و... .
او علاوه بر اینها، حمله عراق به ایران را توجیه کرد و گفت: شما کجا چنین دشمنی سراغ دارید که شما را نمیکشد؟ او صحبتهای خودش را با یک روایت تأیید کرد و گفت: من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق. متأسفانه، بعضی از کسانی که روحیه ضعیف و متزلزلی داشتند حرفهای او را باور کردند. در همین حین، یکی از دوستان از جای خود برخاست و به او گفت:
من یک سؤال دارم. گفت: بگو! ایشان گفت: من از عراقیها هم این سؤال را پرسیدهام، ولی آنها نتوانستهاند جواب مرا بدهند؛ اگر کسی به خانه شما تجاوز کند و حرمت شما را بشکند و بخواهد به شما جسارت کند و به شما و ناموس و اموال شما دستبرد بزند، آیا شما اجازه دارید او را بکشید؟
آن روحانی درباری گفت: چطور نتوانستهاند به این سؤال شما جواب بدهند؟ چون چنین چیزی مسلّم است و باید آن دزد را کشت. این دوست ما گفت: خیلی ممنون! و سر جایش نشست. بعدازآن، دوستان شروع به خندیدن کردند. این آدم که تازه متوجه شده بود منظور این اسیر از سؤالش چیست، گفت: مسئله اینطور نیست که شما گفتید، ما که نیامدهایم دزدی کنیم و به ناموس شما تعرض کنیم و... . خلاصه، خیلی عصبانی شد. عراقیها هم این دوست ما را بردند و بهسختی شکنجه کردند.
رسانه در اسارت
در سال دوم اسارت، یعنی سال 61، من و چند نفر از دوستان تصمیم گرفتیم یک ماهنامه تهیه کنیم که البته بعدها تبدیل به هفتهنامه شد. ما در آن نوشته بحثهای اعتقادی، دینی، اخبار و اطلاعاتی از ایران، و همچنین سخنانی از حضرت امام را منتشر میکردیم و وقتی صلیب سرخ به اردوگاه ما میآمد، کاغذهایی به ما میداد تا برای خانوادههایمان نامه بنویسیم، ولی دوستان نامه نمینوشتند و این کاغذها را جمع میکردند.
بعد، ما آنها را با نخ به همدیگر میدوختیم و شروع میکردیم به نوشتن ماهنامه و سه نسخه از آن تهیه میکردیم. سپس، خیلی مخفیانه و با رعایت کامل نکات امنیتی، این ماهنامه را در آسایشگاهها و در بین بچهها میچرخاندیم.
متأسفانه، یک بار این ماهنامه لو رفت و خیلی برایمان دردسرساز شد. البته، بنده آن زمان در اوج بیماری بودم، طوری که مرا ممنوعالکتک کرده و بهخاطر شدت ضعف و بیماری به بیمارستان منتقل کرده بودند. دوستان هم که میدانستند من ممنوع الکتک هستم و برای من خطری ایجاد نمیشود، از این فرصت استفاده کرده بودند و تمام تقصیرها را به گردن من انداخته بودند. خلاصه، از این طریق تا حدودی این مشکل حلشده بود.
به روایت الیاس عارفزاده
دفاع پرس/
منبع: ایران آنلاین
کلیدواژه: برادر ارتشی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۱۵۲۰۰۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
راز معمای جسد بیسر مرد افغانستانی در اتوبان همت تهران فاش شد
متهمی که مرد افغانستانی را به قتل رسانده و سر او را بریده بود شناسایی شده و سر مقتول نزد برادر متهم کشف شد.
به گزارش مشرق به نقل از روزنامه هفت صبح، ساعت ۷ صبح جمعه هفتم اردیبهشت امسال، رسیدگی به قتل مرد جوان با کشف جسد بی سر او در دستور کار تیم جنایی قرار گرفت.
صبح آن روز پاکبانها در حال نظافت در اتوبان همت، ورودی کن در تهران، مشاهده کردند پاهایی از میان شمشادها بیرون زده است. با توجه به مشکوکبودن ماجرا به آنجا رفته و با صحنه عجیبی روبهرو شدند. جسد مردی بدون سر آنجا رها شده بود. مرد پاکبان با مشاهده جسد فورا موضوع را به پلیس ۱۱۰ تهران اطلاع داد. در ادامه تیمی از ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران برای بررسی ماجرا به آنجا اعزام شد.
همچنین تیم تشخیص هویت پلیس آگاهی تهران نیز راهی محل حادثه شدند و تحقیقات را آغاز کردند که در بررسی های ابتدایی متوجه شدند ضربه چاقو به ناحیه شکم مقتول اصابت کرده و باعث مرگش شده است. همچنین شواهد نشان میداد که مقتول در محل دیگری به قتل رسیده و سر از تنش جدا شده و قاتل یا قاتلان بعد از جنایت سر او را بریده و جسد را آنجا رها کردهاند. روی هر شانه او ستارهای و روی سینهاش تبری خالکوبی شده بود.
موضوع کشف این جسد به بازپرس کشیک قتل دادسرای جنایی تهران گزارش شد. ماموران برای یافتن ردی از سر مقتول اطراف را جستوجو کردند اما ردی به دست نیامد. سرهنگ کارآگاه مرتضی نثاری، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ با تایید این خبر گفت: با توجه به مجهولالهویه بودن مقتول قرار شد پروندههای افراد گمشده بررسی و انگشتنگاری از او انجام شود تا شاید به شناسایی هویتش کمک کند.علاوهبرآن قرار شد ماموران فیلم دوربینهای مداربسته اطراف محل کشف جسد را بررسی کند.پلیس فرضیههای مختلفی ازجمله انتقامگیری و اختلاف مالی و ناموسی را در این پرونده قتل بررسی میکند. همچنان جستوجوها برای یافتن سر بریده مقتول ادامه پیدا کرد تا اینکه سرانجام هویت جسد فاش شد.
مقتول که بود؟
هم زمان با کشف جسد مجهولالهویه خانواده یک کارگر ۳۰ ساله افغان مفقود شدن ناگهانی او را به ماموران پلیس آگاهی تهران گزارش کردند.
برادر مقتول در اولین گزارش خود به پلیس گفت:«برادرم در یک کارگاه حوالی غرب تهران کار میکرد.او هر روز غروب به خانه برمیگشت اما دیشب با اینکه در تماس تلفنی به ما گفته بود در مسیر بازگشت به خانه است اما نیامد.برای همین نگران او هستیم و احتمال میدهیم بلایی سر او آمده باشد چون او اگر میخواست جایی به جز خانه برود به ما میگفت.»
مرد جوان در ادامه مشخصات لباسهای برادرش را گفت و همچنین در مورد خصوصیات ظاهری او گفت:«برادرم چند سال قبل روی هر دو سرشانهاش ستاره خالکوبی کرده بود و همچنین روی سینهاش نیز یک تبر تتو داشت.»
با اعلام این خصوصیات دیگر شکی باقی نمانده بود که جسد کشف شده متعلق به برادر همین مرد است که او با مشاهده جسد آن را شناسایی کرده و اعلام کرد که جسد بی سر متعلق به برادرش است.
با افشای هویت جسد رسیدگی به موضوع برای یافتن ردی از عامل یا عاملان ماجرا ادامه پیدا کرد.
دستگیری برادر قاتل
خانواده مقتول در ادامه تحقیقات اعلام کردند که مقتول از مدتی قبل با چند جوان افغان درگیری داشته است.آنها میگفتند درگیری و اختلافات مقتول با انگیزه مالی و تهمت ناموسی همراه بوده که اخیرا شدت زیادی پیدا کرده بود. آنها بارها با یکدیگر مشاجره داشته و به هم فحاشی کرده بودند حتی یک بار یکی از آنها مقتول را به قتل تهدید کرده بود.
به این ترتیب نوک پیکان اتهام به سمت دو برادر که اختلاف عمیقی با مقتول پیدا کرده بودند نشانه رفت و آنها مورد ردیابی قرار گرفتند.تا اینکه خانواده مقتول به پلیس آگاهی اطلاع دادند با توجه به نشانههایی که از دو برادر داشتند یکی از آنها را پنهانی در باغی واقع در شهریار پیدا کردهاند و این در حالی بود که خانواده مقتول ادعا میکردند سر مقتول را هم در همان باغ دیدهاند.
با طرح این ادعا ماموران سراغ همان باغ رفته و یکی از دو برادر را در حالی که سر مقتول را در باغ نگهداری میکرد دستگیر کردند.به این ترتیب سر از بدن جدا شده نیز کشف شد. برادرقاتل در برخورد ابتدایی با ماموران پلیس به جنایت اعتراف کرد و گفت:«برادرم به خاطر اختلافاتی که با مقتول داشت او را به قتل رساند و سپس برای فاش نشدن راز قتل سر او را از بدنش جدا کرد.سپس من برای پنهان کردن سر جسد به او کمک کردم.»
بنابراین گزارش رسیدگی به پرونده تا دستگیری متهم اصلی ادامه دارد.