Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-04-29@03:20:11 GMT

آن‌که راز قتل مرد باران‌ساز را می‌دانست

تاریخ انتشار: ۸ تیر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۴۴۷۸۱۷

آن‌که راز قتل مرد باران‌ساز را می‌دانست

چند شبانه روز بعد از در‌هم شکستن قایق‌ها و غرق گروه ماهیگیران در آن شب طوفانی، دریا آرام گرفت و امواج، جنازه‌های پنج ماهیگیر را به ساحل کشاند اما از اجساد دو نفر اثری به‌دست نیامد. در آن شب طوفانی از جمع صیادان پنج نفر توانسته بودند با آویختن خود به تکه‌پاره‌های قایق‌ها زنده به ساحل برسند که پهلوان حیدر از این جمع نجات یافتگان بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

حیدر با پیراهن سیاه به نشانه سوگ صیادان در قهوه‌خانه پای درخت مراد در میدان بزرگ آبادی، تنها در سوگ صیادان نشسته بود و به احترامش، مشتریان خاموش مانده بودند و از داد و قالی که هر روز هنگام عصر با حضور مردان در این قهوه‌خانه برپا می‌شد، خبری نبود. پیرمرد درویش مسلکی که در کنجی نشسته بود، گفت: پهلوان از من پیرمرد بشنو، نصیحتی دارم. پیرمرد موهای سفید یکدستی داشت که روی شانه‌های فروافتاده‌اش افشان شده بود و سبیل پرپشت و پهنی که لب بالایی‌اش را پوشانده بود و لبه‌اش بر اثر دود سیگار به زردی می‌زد.
پهلوان به علامت احترام بازوهای ورزیده‌اش را چلیپا وار به روی سینه‌ فراخش خواباند و به تواضع گفت:
-‌ می‌شنوم به دیده منت پدر
درویش سیگاری به چوب آلبالو فروبرد. با دستی لرزان آن را آتش زد، پک محکمی زد که دود غلیظی میان سبیل آویخته‌اش پیچید؛ به نرمی گفت:
-‌ پهلوان می‌دانم که یار و یاور مردم آبادی هستی. هرکس ظلمی از دیگری ببیند از تو یاری می‌طلبد. اما متعجبم چرا ظلمی که از طرف آقابزرگ به صیادان حتی به تو روا شده، توجهی نداری؟ این حاکم بی‌انصاف مرادآباد، صید ماهی را در انحصار خودش گرفته و صیادان باید با قایق خودشان، به دریا بزنند، هر خطری را به جان بخرند. آنچه را که صید می‌کنند تحویل حاکم دولت نشانده بدهند و خودشان سهم ناچیزی می‌گیرند که شکم اهل و عیال‌شان را سیر نمی‌کند. اگر هم روزی یکی‌شان مریض بشود، پول درمانش را ندارد. تو پهلوان چند جریب زمین برای کشاورزی‌ داری که مخارج زندگی تو و مادرت را که خدا سلامت‌ دارش تأمین کند. اما اهل و عیال صیادان دیگر چه کنند حتی یکی از قداره‌بندهای سیاهپوش ظالمش را فرستاده که به اهل و عیال صیادان غرق شده سرسلامتی بگوید؟ یا پیغام داده خسارت قایق‌های شکسته‌شان را می‌دهد؟ من عمرم را کرده‌ام پهلوان از مردن هم نمی‌ترسم شاید یکی از غلامان سیاهپوش قداره‌بند یک شب توی تاریکی کوچه‌ای، قداره پر کمرشون را تو پهلوم فرو کنند و جنازه‌ام خوراک سگ‌های جنگل بشه، آب از آب هم تکان نخوره.»
درویش پیر با انگشتان لرزانش، ته‌سیگار را توی جاسیگاری فشرد، آهی کشید و ادامه داد:
-‌ پهلوان حیدر فقط این صیادها نیستند که تحت ظلم و جور آقابزرگ و سیاهپوشان قمه به‌دست‌اش هستند. بلکه همه مردم آبادی از دست‌شان به‌ فغان آمده‌اند. هرکس لب به فغان و اعتراض باز کند یا در میدان بزرگ به شلاقش می‌بندند یا روانه زندان و سیاهچال‌اش می‌کنند. این سگ‌های هار هم باعث وحشت مردم شده آقابزرگ هشدار میده سگ‌های جنگلی به‌خاطر گناهان مأمور عذاب و مجازات‌مان شده‌اند. ما این عذاب را شب و روز تحمل می‌کنیم پهلوان. شب‌ها از غروب جرأت نداریم از خانه پا بیرون بذاریم و روزها دو نفر که در کوچه‌ای با هم روبه‌رو می‌شوند از هم وحشت دارند که هر کدام فکر می‌کند دیگری زخم دندان‌های یک سگ هار را به تن دارد و شب و روز از سیاهپوشان قداره‌بند می‌ترسند که مبادا به بهانه‌ای دستگیرشان کنند...
مرد دیگری گفت: پهلوان در آبادی خیلی‌ها از حرص و طمع آقابزرگ داستان‌ها تعریف می‌کنند. شب‌ها قاچاقچیان با قایق‌هایی به این جزیره می‌آیند و به‌ طمع کشف دفینه قبرستان قدیمی را حفاری می‌کنند و هرچه گیرشان می‌آید، با حاکم تقسیم میشه.
درویش سالخورده گفت: اما تو پهلوان نباید ظلم و بیداد آقابزرگ این حاکم بد نهاد را تاب بیاری. این مردم مظلوم به تو امید بسته‌اند. پهلوان که در سکوت سرشار از تواضع وخاکسارانه به شکوه‌های حاضران و نصایح درویش پیر دل سپرده بود، سر به روی سینه پهن و ورزیده‌اش خواباند و گفت:
-‌اما من که باشم که شانه‌هایم به تنهایی زیر آوار سنگین این امید و خواسته شما قرار بگیرد. اولاً مردم خود نباید قبول ظلم و ستم کنند. خودشان باید قدمی در دفع ظلم و ستم حاکم بردارند. من برای‌شان صد قدم پیش می‌روم...
مردی که صورتی تکیده و استخوانی داشت، تنها و دور از جمع هر دو آرنج را روی میز خوابانده، چانه درازش را میان کف دست‌هایش می‌فشرد، انگار پی‌ فرصتی بود تا ماجرای مهمی را با پهلوان در میان بگذارد. مردی که راز قتل مرد «باران ساز» را می‌دانست...    ادامه دارد‌

منبع: ایران آنلاین

کلیدواژه: قایق ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۴۴۷۸۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سلبریتی تراز یعنی پهلوان رزاز

فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانه‌ای را با نامداران و قهرمانانش باید شناخت و شناساند. یکی از برترین پهلوانان این حوزه که تاریخ به خود دیده «سیدحسن رزاز» است. در این گزارش کمی به شخصیت و مرام او می‌پردازیم.

نامی که ما را به کاوش وا داشت

اردیبهشت ۱۴۰۱، وقتی برترین‌های یک‌صد سال ورزش ایران در جشنواره‌ای با همین نام معرفی و تقدیر شدند، شاید بسیاری از ما که اطلاعات چندانی از ورزش‌های باستانی و پهلوانان آن نداریم، انتظار داشتیم نام «غلامرضا تختی» را به‌عنوان «برترین پهلوان قرن» ببینیم.

اما «سیدحسن رزاز» این جایگاه را از آن خود کرده بود. کسی که «جهان‌پهلوان تختی» درباره‌اش گفته بود «من هرچه دارم از آقا سیدحسن رزاز دارم.» این مرد کیست که جهان‌پهلوان شهیر ما خود را وام‌دار او می‌داند؟

نام و نشانش را که پرس‌وجو کنید، از زورخانه‌ای‌ها و باستانی‌کاران سرشناس تقریباً کسی نیست که او را یک اسطورهٔ اخلاقی و «جهان‌پهلوان» نداند.

اما گویی غبار زمان آن‌چنان بر چهرهٔ این شخصیت مهم مردمی نشسته که رهبر انقلاب هم به شناخت و معرفی او توصیه کرده‌اند «سیدحسن رزاز و... که پهلوان‌های جوان ما حتماً شرح حال اینها را در کتاب‌ها و مجلات خوانده‌اند، اینها چهره‌های معروف ورزش باستانی هستند که در طول تاریخ گذشته حضور داشتند. ببینید و معلوم کنید که اینها که بودند و چه‌کار کردند. اینها مردان متدینی بودند.»

پهلوان قهرمان، روحانی مردمی، مبارز سیاسی

«سیدحسن شجاعت» که به خاطر شغل پدرش (برنج‌فروشی) به «رزاز» معروف است، سال ۱۲۵۷ در تهران به دنیا آمد. او بخشی از دوران قاجار و پهلوی را دید و نهایتاً در سال ۱۳۲۰ مسموم شد و با مرگی مشکوک چشم از دنیا رفت. او نه فقط پهلوان و کشتی‌گیری ماهر، بلکه قهرمان دل‌ها و مصلح محله، و خانه‌اش خانهٔ امید مردم بوده است.

«اردشیر آل‌عوض» تاریخ‌پژوه و محقق فرهنگ عامه می‌گوید «او در جوانی برای ادامهٔ تحصیل به حوزهٔ علمیهٔ نجف می‌رود و بعد از کسب علم در محضر بزرگان حوزه و با پیشنهاد آخوند خراسانی به تهران مهاجرت می‌کند. نظر آخوند خراسانی این بود که مقبولیت سیدحسن رزاز بین مردم به‌کار مشروطه‌خواهان می‌آید... او در جریان سفر به تهران حامل پیام مهمی برای مشروطه‌خواهان بوده و از آنجا که آخوند خراسانی مدافع انقلاب مشروطه بود احتمالاً در تأیید فعالیت مشروطه‌خواهان در تهران نامه‌ای نوشته بوده که باید به دست آنها می‌رسید.»

پس می‌توان علاوه بر پهلوان و روحانی، مبارز سیاسی را هم بر ویژگی‌های سیدحسن رزاز افزود.

پهلوان ایرانی که نامش جهانی شد

«علی جعفرنژاد» یک جهانگرد ایرانی و کسی است که سال ۱۳۹۵ خانهٔ پهلوان رزاز در محلهٔ عودلاجان را خریده و با کمک مهندسان سازمان میراث فرهنگی آن را مرمت کرده است. او وقتی متوجه می‌شود خانه‌ای که خریده متعلق به «سیدحسن رزاز» بوده، شروع به تحقیق دربارهٔ او می‌کند. در جریان مطالعه متوجه می‌شود پهلوان شهرت جهانی داشته است.

این شهرت به ماجرای مبارزهٔ او با یک کشتی‌گیر هندی به نام «کاهوتا» برمی‌گردد که در جهان بی‌رقیب بوده است. وقتی وارد ایران می‌شود و رسماً حریف می‌طلبد، سیدحسن رزاز برای مبارزه معرفی می‌شود. سیدحسن، کاهوتا را خاک می‌کند، ولی او نمی‌پذیرد تا اینکه سیدحسن دوباره او را شکست می‌دهد.

با این شکست، کشتی‌گیر هندی تمام مدال‌هایی را که در رقابت با پهلوان‌های سرشناس جهان گرفته بود به سیدحسن رزاز تقدیم می‌کند و می‌گوید «از امروز تو جهان‌پهلوان هستی.»، اما سیدحسن قبول نمی‌کند. این خبر در دنیا می‌پیچد و هنوز در روسیه، هند، عراق، آلمان، سوئد، عربستان و... سیدحسن رزاز را به‌عنوان پیشکسوت کشتی می‌شناسند.

پهلوان رزاز در مسابقات خارجی بسیاری شرکت داشته و معمولاً جوایز و درآمد‌های حاصل از حضور در این مسابقات را در امور خیریه صرف می‌کرده است. آل‌عوض با بیان این نکته می‌گوید «در جریان انقلاب مشروطه، پهلوان رزاز به دلیل هم‌صدایی با مردم، حدود ۴ ماه دستگیر و در باغ‌شاه حبس و مجازات شد. هرچند به دلیل منش پهلوانی و شجاعت و نیکوکاری‌اش آن‌قدر میان مردم محبوب شده بود که محمدعلی‌شاه به دلیل اعتراضات و فشار افکار عمومی مجبور شد این پهلوان نامی را از زندان آزاد کند.»

یکی از فیلم‌های برگزیدهٔ جشنوارهٔ عمار ۱۴۰۲ مستندی دربارهٔ پهلوان رزاز با نام «آخرین زنگی زمانه» است. «سیدجمال عودسیمین» تهیه‌کنندهٔ این مستند که از طریق یک کتاب با سیدحسن رزاز آشنا شده می‌گوید «وقتی آن کتاب را خواندیم، با این نکته مواجه شدیم که چقدر سلبریتی‌های جامعهٔ ایرانی در گذشته متفاوت از امروز بوده‌اند. این سوژه برایمان مسأله شد که چقدر افرادی که آن زمان‌ها به شهرت می‌رسیدند و معروف می‌شدند، با چهره‌های امروز متفاوت بوده‌اند. سیدحسن رزاز در واقع سلبریتی زمان خود بود.»

مرگ مشکوک یک قهرمان مردمی

«مهرداد خاکی» کارگردان این مستند دربارهٔ وفات این قهرمان پهلوان می‌گوید «اصل ماجرای مرگ سیدحسن هنوز هم مبهم است و معلوم نیست به دست چه کسی به قتل رسیده. اما اینکه او به واسطهٔ سم، مسموم شده واقعیت دارد. عده‌ای می‌گویند رضاشاه او را به قتل رسانده و عده‌ای دیگر برخی جریانات سیاسی آن روز را به این ماجرا مربوط می‌دانند. فارغ از اینکه عامل این کار چه کسی بوده، ما شاهد فروریختن یک کوه بودیم.»

خانهٔ زیبای این پهلوان نامدار در محلهٔ عودلاجان اکنون به یک هاستل برای گردشگران خارجی تبدیل شده و گردشگران ایرانی هم می‌توانند از آن دیدن کنند.

منبع: فارس

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • کشف بیش از ۶۰۰ متر تور ماهیگیری از صیادان غیرمجاز
  • کشف بیش از ۶۰۰ متر تور ماهیگیری از صیادان غیرمجاز در سرپل ذهاب
  • آیین زورخانه ای به مناسبت اولین سالگرد نکوداشت پهلوان بهمن ضیایی
  • فرزام: باید شرایط آمادگی استاندارد را در روئینگ داشته باشیم
  • قایق هایی از جنس ملودی (عکس)
  • عکس پدر زاکانی با پسر جهان پهلوان تختی!
  • (ویدئو) زورخانه پهلوان رستم؛ بنایی کهن در تاریخ شهر مشهد
  • سلبریتی تراز یعنی پهلوان رزاز
  • تجدید عهد با شهدای پهلوان
  • (تصاویر) زورخانه پهلوان رستم