مدیر مرکز مطالعات بینالملل دانشگاه امآیتی: هژمونی آمریکا در خاورمیانه تحلیل رفته است
تاریخ انتشار: ۱ مرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۷۱۱۴۰۸
مهر نوشت: «جان تیرمن» مدیر اجرایی مرکز مطالعات بینالملل دانشگاه «ام آی تی» ایالاتمتحده است. حوزههای پژوهشی وی روابط بینالملل، منازعات بینالمللی، مطالعات غرب آسیا، سیاست خارجی، تروریسم و حقوق بشر را شامل میشود. تیرمن آثار مختلفی را در قالب کتاب، مقاله و یا مشارکت منتشر کرده است. از آثار اخیر او میتوان به کتاب «مرگ دیگران: سرنوشت غیرنظامیان در جنگهای آمریکا» پرداخت که از سوی انتشارات آکسفورد منتشر شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به منظور بررسی آخرین تحولات منطقه غرب آسیا با این استاد دانشگاه به گفتوگو نشستیم. توافق ایران و چین، پیامدهای این توافق بر هژمونی ایالاتمتحده در منطقه و جهان، میزان موفقیت کمپین فشار حداکثری ترامپ علیه ایران، آینده برجام و گسترش ناامنی و استبداد در غرب آسیا بهواسطه سیاستهای آمریکا در منطقه از جمله محورهای اصلی گفتوگو با جان تیرمن بودند.
مشروح مصاحبه به شرح زیر است:
*ایران و چین توافق اقتصادی و امنیتی را طرح کردهاند که میلیاردها دلار سرمایهگذاری چین را در بخش انرژی و بخشهای دیگر فراهم میکند. نظر شما در خصوص این توافق چیست؟
من هنوز جزییات توافق را ندیدهام، اما این همکاری کاملاً قابلتوجه خواهد بود. این توافق، روند منطقهای را برای تأمین سوختهای فسیلی چین در ازای تجارت کالاهای مختلف به دنبال دارد. در حقیقت این توافق، ایالاتمتحده و اروپا را پس میزند. چین از «نقض» تحریمهای ثانویه آمریکا به دلیل موضع قدرتمند خود در برابر ایالاتمتحده –در تجارت و امور مالی- واهمهای ندارد.
*این توافق ۲۵ ساله، خطمشی دولت ترامپ مبنی بر فشار حداکثری را به چالش میکشد. بهعبارتیدیگر، ترامپ به قدرت رسید تا چین و ایران را تضعیف و منزوی کند، درصورتیکه به نظر میرسد که ایالاتمتحده را تضعیف و منزوی کرده است. نظر شما چیست؟
تجارت بخش بسیار کوچکی از اقتصاد ایالاتمتحده است و بیشتر تجارت با مکزیک و کانادا صورت میگیرد. ترامپ بیش از این هم با شروع جنگ تجاری بیثمر با چین و برهم زدن مشارکت ترانس-پاسیفیک، بیکفایتی خود را نشان داده است. جنگ تجاری و واکنش ترامپ در برابر کرونا (با مقصر جلوه دادن چین) همکاری با ایران را آسانتر میکند، هرچند این همکاری منطق خاص خود را دارد.
*کارشناسان معتقدند تعمیق رابطه چین و ایران، هژمونی آمریکا را به چالش میکشد. نظر شما چیست؟
چین اقدامات زیادی را برای به چالش کشاندن هژمونی آمریکا انجام میدهد و رابطه با ایران، بخش دیگری از این راهبرد است. اگر ترفند ترامپ با برجام شکست بخورد، این اتحاد با چین یکی از دلایل این امر خواهد بود. اما هژمونی آمریکا در منطقه خاورمیانه، قبل از هر چیز دیگر بهواسطه جنگهای آمریکا تحلیل رفته است که با ریگان آغاز شد و از آن زمان توسط هر رئیسجمهور دیگری پیگیری شده است.
*سیاست غرب آسیایی دولت ترامپ را چگونه ارزیابی میکنید؟
جدای از خصومت او در قبال ایران، سیاست غرب آسیایی او ادامه خطمشی قبلی آمریکا است؛ حمایت از اسرائیل، حمایت از آل سعود و مخالفت با اسد و غیره.
*به نظر شما کمپین فشار حداکثری ترامپ در قبال ایران موفق بوده است؟
خیر، چراکه هدف واقعی تغییر نظام است. ترامپ و پمپئو به شاخصههای متعددی از یک اقتصاد ضعیف، اعتراضات و مواردی از این دست اشاره میکنند، اما این واقعیت که جمهوری اسلامی ایران همچنان قدرتمند است شاخصهای از انعطافپذیری (این کشور) است.
*آینده برجام را چطور میبینید؟ اگر جو بایدن رئیسجمهور بعدی آمریکا شود، آیا به توافق بازمیگردد؟
پاسخ به این سؤال دشوار است. سادهترین کار این خواهد بود تا دوباره به این توافق ملحق شود. فشارهایی وجود خواهد داشت تا آن را توسعه دهد. من فکر میکنم اگر بایدن صرفاً بخواهد دوباره به توافق ملحق شود، از نظر ایران مطلوب خواهد بود.
*طبق گزارش موسسه بینالمللی پژوهشهای صلح استکهلم، رژیمهای عربی مشتری اصلی سلاحهای آمریکایی هستند. آیا میتوانیم بگوییم که آمریکا به گسترش ناامنی و استبداد در منطقه کمک میکند؟
بله اما فروش سلاح بخش جزئی از این معادله است. درست است که تسلیحات بیشازحد ممکن است برخی از رهبران را گستاخ کند؛ مثلاً این موضوع در مورد جنگ فاجعهآمیز عربستان سعودی علیه یمن درست است؛ اما اسلحه بهراحتی قابل دسترسی است.
ناامنی عمدتاً به دلیل جنگ و تحریمهای وضع شده علیه عراق، تشدید شده که در نتیجه به ظهور داعش و صراحتاً به یک ایران نظامیتر و فعالتر منجر شد. واکنش اشتباه اوباما در قبال بهار عربی، ناخواسته، دو مورد از بدترین شرایط را در لیبی و سوریه برانگیخت. بنابراین سلاح نقش ایفا میکند اما دلیل اصلی عدم امنیت نیست.
منبع: الف
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۷۱۱۴۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیا اعراب در مقابل ایران، هوای اسرائیل را دارند؟
استیون کوک، ستون نویس و نویسنده کتاب "پایان جاه طلبی: گذشته، حال و آینده آمریکا در خاورمیانه" در فارن پالیسی نوشت: آیا رهبران کشورهای عربی هوای اسرائیل را دارند؟ اگر کسی نگاهی به تحلیلهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی در خصوص تلاشهای ترکیبی دولتهای اسرائیل، آمریکا، بریتانیا، فرانسه، اردن و احتمالا سایر دولتهای عربی برای ناکام گذاشتن حملات موشکی و پهپادی ایران به اسرائیل بیاندازد، چنین برداشتی خواهد کرد. گروهی از تحلیلگران، اسرائیلیها و فعالان طرفدار اسرائیل دوست دارند چنین تحلیلی را باور کنند.
به گزارش انتخاب، اما افسوس که این ادعا تا حد زیادی اغراق آمیز است. آخر هفته گذشته در بردارنده تحولات بسیاری بود، اما تقویت همکاریهای عربی اسرائیلی جز تحولات سپیده دم"خاورمیانه جدید" نبود.
تهاجم نظامی ویرانبار اسرائیل به نواز غزه در طی ۶ ماه گذشته فشار زیادی بر روابط این کشور با دولتهای عربی به ویژه اردن و مصر وارد آورده است. از بین دولتهای عربیای که دارای روابط دیپلماتیک با اسرائیل هستند، سفرای مراکش، مصر و امارات همچنان در تل آویو حضور دارند، اما پس از کشته شدن ۷ عضو سازمان غیرانتفاعی آشپزخانه مرکزی جهان، ابوظبی هماهنگی خود در زمینه کمکهای بشردوستانه را با اسرائیل به حالت تعلیق درآورده است. با این حال همچنان پس از همه این خشونتها و تنشهای دیپلماتیک، خبرنگاران و تحلیلگران این سوال را مطرح میکنند که آیا توافقات ابراهیم، که با وساطت دولت ترامپ به عادی سازی روابط بین اسرائیل و چند کشور عرب حاشیه خلیج فارس منجر شد اکنون مرده است یا نه.
یک دلیل وجود دارد که چرا هماهنگیهای امنیتی منطقهای در آخر هفته گذشته با رهبری فرماندهی مرکزی آمریکا (سنتکام) حائز اهمیت بسیاری بوده است. جنبه دیگر اهمیت موضوع مربوط به خود آمریکاست. پس از بیش از یک دهه تلاش برای تمرکز زدایی و چرخش توجه سیاست خارجی ایالات متحده از خاورمیانه به سایر مناطق، دولت بایدن اثبات کرد که واشنگتن میتواند صرف نظر از رویکرد سردرگم خود در قبال جنگ غزه، یک منبع تامین کننده امنیت در منطقه باشد.
اما نباید در نتیجه گیریها از این اتفاق بیش از حد اغراق کرد. همزمان با اشتراک مساعی دوستان اسرائیل و در حالی که تل آویو به صورت علنی از ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه، اردن و قدرتهای منطقه بابت کمک هایشان قدردانی میکرد، مقامهای کشورهای عربی و تحلیلگران به سختی در تلاش بودند تعبیرها درباره تولد خاورمیانه جدید را تعدیل کنند. ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن تصریح کرد که ساقط کردن پهپادهای ایرانی دفاع از حریم هوایی کشورش بوده و اگر پهپادهایی از سمت مقابل نیز شلیک میشد اردن همان کار را انجام میداد.
یک مقام سابق عربی در این باره به من گفت: «باید دید دولتها چه برداشتی از مشروعیت اقدام نظامی اخیر (در دفع حمله ایران) دارند. در دریای سرخ ظاهرا کسی نمیخواست بخشی از ائتلاف دریاییای باشد که به منزله دفاع از اسرائیل تلقی میشد. هفته گذشته، کشورها پرتابههای شلیک شده را به این دلیل ساقط کردند که میشد آن را در قالب دفاع از حاکمیت بر آسمانشان تعبیر کرد و نه تمایل به یک جنگ منطقه ای.»
استدلالهای مهمی این وسط وجود دارد. با توجه به جنایتهای رخ داده در غزه و خشم بسیاری از شهروندان خاورمیانه از به خاک و خون کشیدن غیر نظامیان توسط ارتش اسرائیل، هیچ رهبر عربیای تمایل ندارد که به صورت علنی در کنار اسرائیل قرار بگیرد، چه رسد به تلاش برای حفظ امنیت آن. با این حال، دفاع از حریم هوایی و جلوگیری از تشدید نزاع منطقهای کنونی نتیجه یکسانی به دنبال دارد: کمک به اسرائیل.
صرف نظر از هیاهوهای روزهای اخیر، عملیات نظامی هماهنگی که از اسرائیل در برابر تلفات انسانی و مادی احتمالی محافظت کرد، نشان دهنده پایداری توافقات صلح اردن - اسرائیل و مصر - اسرائیل و همچنین توافقات عادی سازی سال ۲۰۲۰ است. تردیدی نیست که روابط میان دولتهای اسرائیل و اردن در سالهای اخیر و با توجه به تمرکز نتانیاهو بر توسعه روابط با کشورهای حوزه خلیج فارس و اقدامات تحریک آمیز در بیت المقدس و کرانه باختری تحت فشار بوده است. این وضعیت مشکلاتی سیاسی برای ملک عبدالله ایجاد کرده بود و توازن ظریف برقرار شده میان خواستههای جمعیت فلسطینی ساکن اردن، جنبش اسلامی فعال این کشور و رهبران قبایل کرانه شرقی از یک سو و ضرورت راهبردی حفظ روابط عمیقا نامحبوب با اسرائیل از سوی دیگر را تهدید میکرد.
عزم ملک عبدالله برای حفظ روابط با اسرائیل، با توجه به اهمیت روابط اردن و آمریکا در بردارنده یک دیالوگ امنیتی بود که با وجود تضعیف روابط با اسرائیل در سایر جنبه ها، همچنان برای رهبران اردن از اهمیت برخوردار بود. این همکاری امنیتی زمانی که اسرائیل در سپتامبر ۲۰۲۱ در حوزه تحت مسئولیت سنتکام قرار گرفت تقویت شد. مصریها به نوبه خود ظاهرا نقش قابل تشخیصی در تحولات آخر هفته گذشته ایفا نکردند، اما آنها هم اطمینان یافته اند که به رغم بحرانهای متعددی که روابط دو کشور را از سال ۱۹۷۹ تاکنون تحت تاثیر قرار داده، دیالوگهای امنیتی شان با اسرائیل همچنان به قوت خود باقی و برای طرفین سودمند بماند.
منتقدان بدون تردید استدلال خواهند کرد که این روابط امنیتی شده جای تحسین و مباهات چندانی ندارد. روابط میان دولتهای عربی که مشروعیتشان از جمله به دلیل روابط با اسرائیل زیر سوال است، و یک دولت اسرائیلی که فلسطینیان را قتل عام و سرکوب میکند، جز برای رهبران اقتدارگرا و با هدف جلب حمایتی که آنها از واشنگتن دریافت میکنند برقرار نیست. اما این موضوع نافی این واقعیت نیست که دیالوگهای امنیتیای که سالها بین این کشورها برقرار بوده، در روز ۱۳ آوریل به ثمر نشسته است.
استدلال مبنایی در مورد ضرورت وجود توافقات ابراهیم که بر اساس آن همکاریهای امنیتی پس از سالها هماهنگی غیررسمی و پنهانی به سرعت توسعه یافت، همچنان پابرجاست. هیچ رهبر عربی در حاشیه خلیج فارس نیست که به نتانیاهو اطمینان داشته باشد و مخالف اقداماتی که ارتش اسرائیل در غزه انجام میدهد نباشد، اما اماراتی ها، بحرینیها و سعودیها (که شرکای ساکت توافقات ابراهیم هستند) مطمئنا بیشتر از اسرائیل از ایران ترس دارند. این تاکیدی بر استدلال حامیان توافقات ابراهیم است و اینکه چرا حامیان مردم فلسطین از این توافقات عصبانی هستند: رهبران عربی که روابط خود با اسرائیل را عادی سازی کرده اند، بیش از آنکه به موضوع تشکیل دولت فلسطینی اهمیت بدهند، بر دفع چالش ایران متمرکز هستند. به رغم عدم حضور برخی از سفرای کشورهای عربی در تل آویو در طول ۶ ماه گذشته، هیچ یک از دولتهای عربی که دارای روابط با اسرائیل هستند، اقدام به قطع روابط خود نکرده اند. برای مثال دولت عربستان علنا تصریح میکند که همچنام متعهد به عادی سازی روابط است، اما مسئولین سعودی خاطر نشان میکنند این عادی سازی را منوط به تشکیل دولت فلسطینی خواهند کرد. با این حال پس از همه این خشونت و قتل غیرنظامیان بی گناه در غزه، صرف این واقعیت که عربستان همچنان مایل به پیشبرد روابط خود با اسرائیل است ناگفتههای زیادی درباره جایگاه موضوع فلسطین در میان اولویتهای رهبران کشورهای عربی دارد.
در نهایت پس از آنکه بیش از دو دهه سرمایه گذاری آمریکا برای ایجاد تغییر در خاورمیانه نتیجه چندانی به دنبال نداشت، تلاش هماهنگ هفته گذشته برای جلوگیری از یک جنگ گسترده منطقهای نتیجه رهبری واشنگتن بود. این اقدام نشان داد که زمانی که سیاستگذاران آمریکایی بر جلوگیری از تهدیداتی که ثبات و امنیت منطقه را به خطر میاندازد تمرکز کنند، واشنگتن میتواند موفق عمل نماید. مطمئنا منتقدان استدلال خواهند کرد که ایالات متحده در توانمندسازی ارتش اسرائیل برای نابود کردن غزه نقش کاملا مخربی را ایفا نموده است. این انتقادی کاملا بجاست. آیا این ناظران یک جنگ تمام عیار منطقهای را ترجیح میدهند؟ برخی ممکن است با توجه به نگاهشان نسبت به اسرائیل موافق چنین جنگی باشند، اما سیاست آمریکا بر خلاف چنین سناریویی است.
آخر هفته گذشته بسیاری از تحلیلگران در شبکههای اجتماعی و سایر رسانهها با هیجان از این مسئله سخن گفتند که چگونه خاورمیانه جدیدی متولد شده که در آن کشورهای منطقه تلاشی هماهنگ را برای دفع حملات ایران علیه اسرائیل شکل داده اند، اما آنچه هیجان انگیزتر است اینکه جنگ حاضر تغییر چندانی در مناسبات منطقهای صورت نداده است. دولتهای منطقه همچنان مرعوب ایران هستند، هیچ تعهد ویژهای به برقراری عدالت در حق فلسطینیان ندارند، خواهان روابط خود با اسرائیل و مایل به ایفای نقش رهبری از جانب واشنگتن هستند.