Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مشرق»
2024-05-07@02:39:15 GMT

شب شهادت عباس با روضه «علقمه» سحر شد + عکس

تاریخ انتشار: ۶ مرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۷۶۱۵۲۰

شب شهادت عباس با روضه «علقمه» سحر شد + عکس

عباس در رشته زیست شناسی درس می‌خواند و در کنار کارگری برای کمک به مخارج خانواده همچنان دغدغه رسیدگی به وضعیت نابسامان اهالی روستاهای دور و نزدیک را هم داشت.

به گزارش مشرق، آتش جهاد در دلش تنوره می‌کشید. دانشجو بود اما دل در گرو راه دیگری داشت. شنیده بود که چند شهر در سوریه سقوط کرده و به دست داعشی‌ها افتاده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

خبر پیشروی تکفیری ها به سمت موصل و جسارت احتمالی‌شان به حرمین شریفین آرام و قرارش را گرفته بود. از خلف آباد تا شهر را پیاده گز کرد. خودش را به پایگاه بسیج رساند. با چند سوال و جواب کوتاه به پایگاه بزرگتری روانه‌اش کردند. آنجا برای اعزام و شرکت در دوره‌های آمادگی اعزام به سوریه ثبت نام کرد و با پرونده‌ای در دست به خانه محقر روستایی شان برگشت. برادرش می‌گوید آنقدر خوشحال بود که انگار دست مبارکی برات کربلا را برایش امضا کرده بود غافل از این که روزی بزرگتری نصیب «عباس دبیقی» شده بود. 

***آرزوی دفاع از حرم به دلش ماند اما. . . 

آنتن‌دهی تلفن‌های همراه در روستای خلف آباد «بویر احمد» مثل باقی امکانات داشته و نداشته‌اش چنگی به دل نمی‌زند. به زحمت موفق به تماس با برادر شهید «عباس دبیقی» می‌شویم. از این که یاد و نام برادرش بعد از چند سال دوباره زنده شده متعجب است. از حال و روز پدر و مادر جهادگری که شهادت در راه محرومان نصیبش شد، می‌پرسیم و حمید دبیقی پسر ارشد خانواده راوی روزهای سخت زندگی والدین پیرش بعد از  شهادت عباس می‌شود: «شغل پدرم بنایی است. کمی پیش از این که عباس به گروه‌های جهادی بپیوندند از کار افتاده شده بود. من و عباس به همراه هم کارگری می‌کردیم و از این راه کمک حال خانواده بودیم. عباس خیلی وقت‌ها برای رضای خدا سر ساختمان نیمه‌کاره آن‌هایی که وسع‌شان به گرفتن کارگر بیشتر نمی‌رسید هم می‌رفت. من چون متاهل بودم و مسئولیت بچه‌ها هم با من بود نمی‌توانستم پا به پای او خدمت کنم.»

حمید دبیقی می‌گوید عباس خیلی راحت در دانشگاه پذیرفته شد و با این حال برای گذران زندگی خانواده همزمان با تحصیل به صورت روزمزد کارگری می‌کرد: «عباس در سال 1370 به دنیا آمد و در سال 1395 در راه خدمت به محرومان به شهادت رسید. از همان کودکی منظم بود. درسش را به خاطر شیطنت‌های معمول پسرها عقب نمی‌انداخت. هر تکلیفی داشت انجام می‌داد بعد به سراغ باقی کارها می‌رفت. شوق زیادی به شنیدن قرآن داشت و با این که در روستا بودیم خودش را به مجالسی می‌رساند که در آن ها قرآن تلاوت می کردند.» 

وقتی عباس در  خانه و در حضور مادر بیمارش اعلام کرد که قصد جدی برای رفتن به سوریه و جهاد مقابل تکفیری ها را دارد همه چیز از مدار آرامش خارج می‌شود. همه می‌دانستند که بین 4 بچه خانواده عباس بیش از بقیه عزیز کرده مادرش است. سکوت سنگینی به جان اهل خانه می‌افتد و میل کسی به شام آن شب نمی‌کشد. حمید می‌گوید کسی در خانه نمی‌توانست عباس را نصیحت کند چرا که اگر بچه‌ای و یا حتی بزرگتری خبط و خطایی می‌کرد او را پیش عباس می‌آوردند و چند کلمه حرف و نصیحت او کارگر می‌افتاد و اوضاع خود به خود درست می‌شد: «سخت است به کسی که می‌دانی همه حرف‌ها و کارهایش درست بوده خرده‌ای بگیری. ما آن شب حرفی به او نزدیم اما حقیقتا فضای خانه با این خبر او پر از اضطراب شد. مادرم وابستگی زیادی به عباس داشت و از بیماری اعصاب هم رنج می‌برد. از آن شب به بعد اضطراب مادر بیشتر شد. دکتر تعداد قرص‌های ضد افسردگی و آرام‌بخشش  را بیشتر کرد. در عرض چند هفته به میزان زیادی وزن کم کرد. مجموع این اتفاق‌ها باعث شد عباس از رفتن به سوریه صرف نظر کند و دوباره خدمت به پدر از کارافتاده و مادر بیمارمان را از سر بگیرد. ما دو خواهر هم داریم که دلبستگی زیادی به عباس  داشتند. خلاصه این که در آن روزها همه ما از این که در کنارمان می‌ماند خوشحال شده بودیم اما خودش مثل شمعی در حال سوختن و آب شدن بود و مدام وقتی که حس می کرد حواس کسی به او نیست. پرونده ثبت‌نامش را ورق می‌زد و نگاه می‌کرد.» 

برادر عباس می‌گوید معمولا برای کارهای جهادی به دوستانش در روستاهای نزدیک ملحق می‌شد و به همین دلیل بیشتر از یک  یا دو روز غیبت نداشت: «همه فامیل می دانستند عباس دست به خیر است. پول و پس اندازی در بساط نداشت. چون هر چه در آمد داشت را به سر سفره خانه می‌آورد و کمک خرج خانواده بود. اما با این که پول نداشت همیشه در صف اول کمک به دیگران بود. دیگران هم این روحیه او را می‌شناختند و به همین دلیل جذب گروه‌های جهادی شد. از دوستانش شنیدم بعد از ساخت مسجدی در روستای لما از توابع کهکیلویه برای استحمام و طهارت به رودخانه‌ای می رود و متاسفانه در آب غرق می‌شود. بعد از رفتن عباس با توجه به از کار افتاده بودن پدر وضع معیشت خانواده ما سخت تر شد اما بد تر از آن حال مادر پیرمان است که در فراق پسرش لب از لب باز نمی‌کند و دیدن دلتنگی‌های او همه ما را هم آتش به جان کرده است.»

***با خودم گفتم حتما نمی داند فوتبال شروع شده است 

حمید دبیقی با دختر خاله‌اش ازدواج کرده است.عروس خانواده می‌گوید از بچگی عباس را می‌شناسد و به نظرش او با همه اطرافیانش تفاوت‌هایی کوچک اما دوست‌داشتنی داشته است: «از بچگی اهل کار خیر بود. اگر فقیری راهش را می‌بست و کمک می‌خواست محال بود که کمک نکند. همیشه پول ناچیزی همراهش بود اما به قول خودش به اندازه پول یک نان هم که شده به فقرا کمک می‌کرد.»

فاطمه قادری خاطره‌ای از علاقه  عباس به تلاوت قرآن دارد: «یادم نیست چه تیم‌هایی با هم بازی فوتبال داشتند. ما در روستای خلف آباد زندگی می‌کنیم و خانه اقوام نزدیک هم است. برای کاری به خانه چند نفر سر زدم. در همه خانه ها مردها و پسرهای جوان با سر و صدای زیاد و سرسام‌آوری مشغول تماشای فوتبال بودند و دعوا و بگو مگوی شان بالا گرفته بود. خلاصه با سردرد به خانه مادر همسرم آمدم. عباس و مادر تنها بودند. دیدم عباس جلوی تلویزیون نشسته و از شبکه قرآن به صوت دلنشین و آرامی گوش می‌کند. یک لحظه فکر کردم شاید نمی‌داند که بازی حساس فوتبال شروع شده. به او گفتم داداش عباس  در خانه‌های دیگر به خاطر فوتبال دارند سر هم را می‌خورند شما داری قرآن گوش می‌کنی؟ معمولا گپ نمی‌زد. بیشتر ساکت بود. آن لحظه برگشت و به من نگاه کرد و لبخندی زد که هرگز از یادم نمی‌رود. نه به کسی ایراد می‌گرفت، نه درباره کسی حرف بدی  می‌زد. سرش به کار خودش بود. آن روز هم فقط یک لحظه سر از قرآن گرفت که به من بی‌ادبی نکرده باشد و دوباره مشغول آن تلاوت دلنشین شد.»

***بی‌تفاوت ماندن در مرامش نبود

از زمان دبستان رفیق گرمابه و گلستان عباس بوده است. خانواده  شهید دبیقی می‌گویند برای پرس و جوی بیشتر از خصلت‌های شهیدشان بهتر است سر و سراغ از مجید بهزادیان بگیریم. دوست قدیمی عباس می‌گوید از زمان شهادت او تنها شده است و به یاد و نیابت از او بیشتر دل به کارهای جهادی می‌دهد: «ما از اول ابتدایی در یک مدرسه بودیم. حتی قبولی در دانشگاه هم نتوانست ما را از هم جدا کند. هر دو ساکن روستای خلف آباد بودیم. در روستاهای اطراف ما آنقدر کار روی زمین مانده برای فقرا و محرومان بوده و هست که هیچ وقت لازم نبود برای ورود به کار جهادی به مناطق دورتر سفر کنیم. برای همین بیشتر وقت‌ها برای کمک به کشاورزان و ساخت و سازهای عمرانی به همراه گروه کوچکی از جوانان روستا به نقاط دیگر کهگیلویه می‌رفتیم.»

بهزادیان می‌گوید عباس در رشته زیست شناسی درس می‌خواند و در کنار کارگری برای کمک به مخارج خانواده همچنان دغدغه رسیدگی به وضعیت نابسامان اهالی روستاهای دور و نزدیک را هم داشت: «آرزوی رفتن به سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب (س) به دلش ماند. به خاطر بیماری افسردگی مادرش راضی به ماندن شد اما همین جا هم که بود آرام و قرار نمی‌گرفت. هر وقت فراغتی پیدا می‌کرد با گروه جهادی که داشتیم برنامه‌ای می‌ریخت تا برای کمک به روستاهای اطراف برویم. شب شهادتش را به خوبی به خاطر دارم. از غروب آن روز احوالات غریبی داشت. نزدیک نیمه شب که شد بین بچه ها راه می‌رفت و به هرکسی می رسید می‌پرسید در گوشی‌ات روضه حضرت عباس داری؟ بالاخره کسی روضه‌ای برای او گذاشت و کمی آرام گرفت. فردای آن روز بعد از انجام کار بنایی یک مسجد در یک روستا به منطقه‌ای به نام لما رفتیم. در این روستا رودخانه خروشانی جریان داشت. حمامی در کار نبود. برای استحمام به کنار رودخانه رفت. ناگهان پایش سر خورد و متاسفانه در آب رودخانه غرق شد.» 

بغض به صدای مجید بهزادیان ارتعاشی محسوس می‌دهد. می‌گوید راه جهاد در این روستاها ادامه دارد اما بعد از رفتن عباس دیگر کسی نیست تا به طور دائم حواسش را به نیازهای پدر و مادر پیر و بیمار و ازکارافتاده او بدهد: «ما از بنیاد شهید و دیگر مسئولان گله‌های بیشماری داریم. جوان‌های نازنینی مثل عباس بدون هیچ چشم‌داشتی جان شان را برای خدمت به محرومان فدا کردند اما حالا مسئولان ما نه تنها آن‌ها را به عنوان شهید نمی‌پذیرند، بلکه از یک احوالپرسی ساده از والدین آن‌ها نیز دریغ می کنند. خواهش ما این است که سری به خانواده شهید دبیقی بزنند و از نزدیک شاهد مشکلات این خانواده ولایتمدار در روستای خلف آباد شوند و با این کار تسکینی به دل دردمند آن ها بدهند.»

منبع: فارس

منبع: مشرق

کلیدواژه: کرونا اعتراضات آمریکا سهام عدالت قرارداد ایران و چین سوریه عباس شهادت شهید روستای خلف آباد برای کمک آن روز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۷۶۱۵۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

انتقادات عجیب روحانی معروف از سبک زندگی مردم | همه‌تان باید کار کنید | حق ندارید همه چیز را گردن دولت بیاندازید!

سید رضا اکرمی در گفتگو با رویداد ۲۴، تاکید می‌کند نباید از دولت توقع گره گشایی داشته باشیم. او همچنین معتقد است، تک‌تک اعضای خانواده باید به فکر کسب درآمد باشند.

بخش‌های مهم این گفتگو را در زیر می‌خوانید:

*همه می‌دانیم که گرانی وجود دارد و مردم مشکلات زیادی برای تامین هزینه‌های‌شان دارند. به همین دلیل در خانه و خانواده همه افراد باید کار کنند تا همه‌شان درآمدزا باشند. یعنی یک نفر نمی‌تواند مخارج خانواده را اداره کند.

*مساله مشکل‌ساز دیگر این است که امروز بَرج‌مان از خرج‌مان بیشتر است. خرج‌مان فقط صبحانه، نهار، شام، لباس و مسکن است. اما برج‌مان زیاد است که شامل موبایل، سفر و ... می‌شود. چون معیار‌ها و شرایط زندگی تغییر کرده است، مرد خانواده به تنهایی نمی‌تواند یک خانواده را اداره کند. اگر همه افراد خانواده به اندازه خودشان تلاش کنند، قطعاً می‌توانند خانه را اداره کنند.

*اینکه می‌گویند، کار نیست را قبول ندارم. کار را که از آسمان یا خارج نمی‌آورند و باید ایجاد کرد. هر کس که غیرت کاری دارد، امروز برای او کار هست. بیش از ۵ ملیون افغانی در این مملکت کار ساختمانی، کار سنگ‌بری، کار سرای‌داری می‌کنند؟ چطور برای افغان‌ها کار هست، برای خودمان ایرانی کار نیست؟ کار هست و ما باید دنبالش برویم.

*ما از قدیم‌الایام مربایی را که می‌خوریم، بسته‌بندی و آماده نمی‌خریدیم. خانم‌های خانه دوزندگی بلدند، خیاطی بلدند، آرایشگاهی بلدند و اوقات فراوان هم دارد. پس اگر بتواند وقتش را خوب تنظیم کند، می‌تواند در کنار بچه‌داری به کار‌های دیگر هم برسد. خانم من هم ۷ بچه را بزرگ کرده است. هم درس داده و هم سخنرانی کرده و هم کار می‌کند.

*اینکه می‌گویند مستاجرین گرفتار هستند، باید همه ایران را در نظر بگیرید و فقط تهران را نبینید. همچنین سه‌چهارم مردم تهران خانه دارند و یک چهارم مستاجراند. پس برای یک چهارم قیصریه را آتش نزنید.

*درباره اینکه همه از دولت توقع دارند، می‌گویم دولت مسئول همه چیز نیست. اولا هر کسی مسئول کار خودش است و حق ندارد همه کار‌ها را گردن دولت بیاندازد. دولت باید حمایت و نظارت کند. بنا نیست همه کار‌ها را به دوش دولت بگذاریم و از او بخواهیم، سیر و پیاز ما را تهیه کند. ما در اقتصاد هم بخش خصوصی داریم و هم تعاونی داریم و آخرین بخش دولت است.

*اینکه می‌گویند، رفت و آمد در تهران مشکل است، دلیلی برای کار نکردن نیست. بنا نیست همه برای شاغل بودن از خانه بیرون بیایند. الان بسیاری از کار‌ها هستند که در درون خانه می‌توان انجام داد. در واقع حمل و نقل دو ساعته و سه ساعته روزانه برای موارد خاص است.

دیگر خبرها

  • آتش در خانواده نیکا شاکرمی
  • کشتارهای جدید اشغالگران در غزه با هدف قرار دادن ۱۱ خانه در رفح و یک مدرسه آنروا
  • خانه معلم، مدرسه کودکان کار
  • خانواده ۵ معلولی در دشتستان صاحب خانه می‌شوند
  • عضو روحانیت مبارز: بَرج‌مان از خرج‌مان بیشتر است
  • عزاداری امام صادق(ع) در امامزاده آقاعلی عباس+فیلم
  • انتقادات عجیب روحانی معروف از سبک زندگی مردم | همه‌تان باید کار کنید | حق ندارید همه چیز را گردن دولت بیاندازید!
  • سیدرضا اکرمی: امروز بَرج‌مان از خرج‌مان بیشتر است/ چطور برای افغان‌ها کار هست، برای ایرانی کار نیست؟
  • چطور برای افغان‌ها کار هست، برای ایرانی‌ها کار نیست؟!
  • دارالعباده سراسر ماتم وعزا در سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع)