شلیک مرگ به کودک در جشن عروسی
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۸۳۹۸۷۷
خبر تلخ بود و تکان دهنده، این بار کودکی معصوم قربانی رسمی کهنه و غلط شد. محمد امین رضایی کودکی از اهالی روستای دهشیرخان خنداب آماج ساچمههایی قرار گرفت که قرار بود موجبات شادی و تفریح عدهای را در مراسم عروسی فراهم آورد.
شلیک هوایی در مراسم عروسی و عزا در برخی از نقاط به ویژه غرب کشور تاکنون تعداد زیادی از حاضران در مراسم یا حتی عابران را به کام مرگ کشانده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جشنهایی که به عزا تبدیل شد
در برخی از مناطق کشورمان بر اساس رسمی قدیمی پدر و بستگان داماد هنگام ورود داماد به مراسم عروسی، شادی خود را با شلیک هوایی یا تیراندازی ابراز میکنند. شلیکهایی گاه مرگبار که میتواند در چشم برهم زدنی عروسی را به عزا تبدیل کند. نمونه این جشنهای عزاشده را میتوان در پروندههای چند سال گذشته پلیس مشاهده کرد. آن جا که زهرا کوچولو در نوروز ۹۴ و پس از شلیک هوایی در عروسی چند کوچه آن طرفتر از محل سکونت شان دچار ضایعه مغزی شد و هوشیاری خود را از دست داد و یک سمت بدن وی بیحس شد یا داماد پلدختری که با کلاشینکف موتورسواران دعوت شده به عروسی اش را به رگبار بست و پیرمرد خرم آبادی که سال ۹۶ به دلیل تیری که از اسلحه او به سر دختر ۵ ساله خورد راهی زندان شد. البته این موارد تنها چند نمونه از صدها نمونهای است که استفاده از سلاح که شاید در گذشته به دلیل مهارت تیراندازان و برای اهداف خاص از جمله دفاع از سرزمین، ارزشهای دینی و انسانی، ناموس و مال بوده، جان انسانهایی را گرفته و خانوادههایی را داغدار کرده است.
هشدار پلیس درباره تیراندازی در مراسم عزا و عروسی
در همین حال رئیس اداره اجتماعی پلیس آگاهی ناجا با اشاره به رسم و رسوم تیراندازی در مراسم عزا و عروسی در برخی نقاط کشورمان، اظهارکرد: موارد متعددی وجود دارد که افراد به دلیل سهل انگاری، غفلت و ضعف مهارتهای لازم در حمل، نگهداری و استفاده صحیح از اسلحه گرم، قتل ناخواسته نزدیکان و افرادی را که در آن مراسم حضور دارند، رقم زده اند. به گزارش ایسنا سرهنگ شهاب امینی با بیان این که تخطی از قوانین و مقررات مربوط به حمل، نگهداری و استفاده از سلاحهای گرم جرم محسوب میشود، تصریح کرد: البته پلیس علاوه بر نگاه پیشگیرانه، تاکید ویژهای بر فرهنگ سازی، آموزش و همکاری دیگر نهادها و دستگاههای مسئول دارد و بر این باور است که میتوان دیگر رسوم پسندیده اقوام ایرانی را جایگزین رسم تیراندازی در مراسم عزا و عروسی کرد.
منبع: خراسان
منبع: اکوفارس
کلیدواژه: مراسم عروسی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ecofars.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اکوفارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۸۳۹۸۷۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زنهای غریبه گرفتم
به گزارش خبرآنلاین، زن ۳۲ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعبالعلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت میکرد و ما مشکل مالی نداشتیم.
همشهری در خبری نوشت:مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن میگفت و با حسرت از گذشتهاش یاد میکرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچگاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خالهام ارتباط بسیار صمیمانهای داشتم تا اینکه عاشق پسرخالهام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان میداد و رابطهاش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار میکرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.
هنوز آخرین سال دبیرستان را میگذراندم که روزی مادر و خالهام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری میکردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشهگیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.
با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفتهای مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. اینگونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار میرفتم و به بخت سیاه خودم میگریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمیرفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحتهای اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.
در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبهای ارتباط دارد و به من خیانت میکند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمیکند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.
با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار میدانستم به گونهای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی میکرد. من هم اهمیتی نمیدادم و دیگر برایم رفتارهایش بیمعنی بود.
روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخالهام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام میدادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.
با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمیخواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانتهای همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت میکردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقهای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخالهام میدانستم.
حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمدهام.
با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای قانونی و مشاورهای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
۲۳۳۲۱۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903119