Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-04-30@23:16:49 GMT

محمدرضا شجریان؛ صدایی که خاموش نمی‌شود

تاریخ انتشار: ۱۷ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۵۷۲۲۸۷

محمدرضا شجریان؛ صدایی که خاموش نمی‌شود

فرارو- ناصرفکوهی؛ شیراز است. حافظیه. گرمای تابستان. شب است و بادی آرام می‌وزد. جوان، پیراهن سپیدی بر تن، لاغر و ساده و بیآلایش، روی زمین نشسته است و میان آوای ساز اساتید نوازندگی که احاطه‌اش کرده‌اند، خجالت‌زده می‌نماید. شاید نباید آنجا باشد. اما هست تا دست سرنوشت او را به اوجی برساند که شاید هرگز تصورش را هم نمی‌کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

شاید نمی‌خواست. شاید می‌خواست به جای «خسروی آواز ایران»، همچون اساتیدش تنها بتواند در گوشه‌ای آرام، اما بدون تنش جامعه‌ای تنش‌زده، زیر سایه همان اساتید، رشد کند؛ شاید نمی‌خواست به سروی چنین بلند تبدیل شود تا باد‌ها اینگونه آزارش دهند زمانه چنین بر او ضربه زند.

تهران است. بیمارستان جم. پاییزی بی‌روح و غم‌زده از هزاران مرده و قلب‌هایی که مضطربند و چشم‌هایی که نگرانند. می‌دانستند چنین می‌‍‌شود. سال‌ها بود با این درد دست به گریبان است. درد وجودش را پر کرده است، اما باید به دیگران امید بدهد. بیرون بیمارستان، مردم قهرمان می‌خواهند. کالبد بی‌جانی به آن‌ها وعده داده شده که بر سر دوش بگیرند و بر حال خود بگریند.

شیراز است. جوان مو‌های سیاه زیبایی دارد و چهر‌ه‌ای روشن. چشمانش را نمیبینی. چشم بر زمین دوخته است. گویی از آنکه اساتیدش، صدای سازهایشان را خاموش می‌کنند تا صدای او در هوا بلند شود، خجول است. صدایش، اما پر توان و جسور و بی‌باک می‌رود تا دل‌هایی بی‌شماری را فتح کند. صدایش جهان فرهنگ ما را پُر می‌کند. صدای جوانی که خواندن را با سوره‌های کتاب آسمانی آموخته است؛ و محبت را در آرامش ساز‌های ایرانی که قرن‌هاست با ضربه‌های کوچک نوازندگانش ناله سر می‌دهند و با اشعار شاعران بزرگ و رنج‌دیده این پهنه همان وقتی که مغول‌ها خون می‌ریختند، آن‌ها عشق را می‌نامیدند، زیرا می‌دانستند در جنگ عشق و خشم، همیشه عشق پیروز است. مولانا آنجاست و عطار و حافظ. عاشقانی که جز شعرهایشان سلاحی برای نبرد با اهریمنان خون‌ریز نداشتند.

خیابان‌ها غم‌انگیزند. او دیگر نیست. او بیش از همیشه با صدایش هست. «خبر» را می‌دهند. اشک‌ها روان می‌شوند. شاعران به صدا در می‌آیند. صدایی که عمق اندوه بی‌شماران را در خود دارد به آسمان پرواز می‌کند. تسلیت‌ها از همه سو سرازیر می‌شوند. جایی در زیر تابوت نیست که بتوانی اندکی از این بار کالبد بی‌جان را بر بدنت بکشی؛ و یا. اصلا تابوتی نیست. یا شاید نباشد. چه کسی می‌داند. روزگار، روزگار لعنت شده کروناست؛ و مرگ در غربتی غریب و تنهایی. ولو مرگی که سال‌ها در انتظارش بوده باشی. مرگ هنرمند، کمتر از مرگ انسان‌های متعارف اندوهبار است، زیرا میلیون‌ها فرزند با هنرش آفریده و در هر لحظه‌ای در گوشه‌ای از جهان کسی به یادش، در غم غربت، به یاد وطن، به یاد دوست و عزیزی از دست رفته، یا صرفا برای یادآوری خوشی‌ها و زندگی از دست رفته خویش و بازگشت به دوران شکوفایی و زندگی شادابی که می‌شناخته، آن را برای چندمین بار زنده می‌کند، به گوش‌هایش می‌سپارد و شاید احساساتش نیز یاری کنند و بتوانند به چشمانش قدرت گریستن بدهند؛ شاید بدین گونه، بتواند نطفه شادمانی ابدی را در وجود خویش زنده کند و شکوفه شادی را در دلش و زیبایی لبخند ِ دخترکی جوان را بر لبانش.

سیاوش آنجاست و آوایش نیز که مجلس را در رؤیایی آسمانی فرو می‌برد. سال‌ها پیش است. وقتی رادیو خراسان قرائت قرآن این جوان را پخش می‌کرد، کسی نمی‌توانست حدس بزند که روزی بر صحن‌های چنین شکوهمند بدرخشد و ده‌ها سال بعد بدل به نمادی از هنر و آبروی ایرانی شود. بدل به نمادی از مقاومت در برابر همه بدی‌ها و زشتی‌هایی روزگاران؛ به صدای مردمانی که دوستش دارند. در صف اول بایستد و آواز آن‌ها را سر دهد. گویی از حافظ و مولانا می‌خواند. گویی آن اشعار را برای دوران او ساخته‌اند که تا آن‌ها را در اوج نومیدی کسانی که دوستش داشتند و دارند و خواهند داشت، بخواند. خسروی آواز ایران لقبی توخالی نیست؛ و بزرگترین ارزش آن نه در هنر آوازخواندن که در ارزش مردم‌داری است. هنر آنکه دوستت بدارند و دوستشان بداری.

امشب. در ناکجا‌آبادیم. جایی نامعلوم. خشم سیاوش و آوازی برای زندگان و عشق مردمی که خواننده خود را دوست دارند و از چهره‌ی زشت بی‌فرهنگی و بی‌خردی بیزارند. شجریان در حافظه تاریخی فرهنگ ما ثبت می‌شود. در آن سال‌های پرشور آواز، شجریان خود بدل به نام و نشانی می‌شود برای قدرت فرهنگ در برابر قدرت کور انتقام و خشونت. آوایی دیگر به آسمان رود. رمضان است. در سراسر ایران. آن سالهاست و این سال‌ها و همه‌جا سخن از یک «ربّنا»‌ی تاریخی که شجریان در ذهنیت همه ایرانیان برجای گذاشته است.

روز است. سحرگاه. آفتاب باز هم می‌تابد. گرمای خورشید بی‌پایان است. بستری گشوده. جایی نامعلوم. درد و رنج و صدایی در دوردست از دست می‌رود. چهره‌هایی همیشه جوان در عکسی که جاودانش میخواهی. محمدرضا شجریان از نسلی به نسلی گذار می‌کند؛ و همچنان راه‌های خود را میگشاید. روز است. امروز. نمیدانیم کجاست. امروز سیاوش در قلب همه است. شب است. گور را پُر کرده‌اند. مردم رفته‌اند. به دنبال کالبدی دیگر. آرزو‌ها اما، همیشه زنده‌اند و خاطرات همیشه آنجا؛ و آرزو‌هایی بزرگ برای موسیقی ایران در راه. راه‌هایی تازه برای فرهنگ و زمانه خود.

شیراز است. شب است. حافظیه. جشن موسیقی. تابستانی گرم. بادی خنک و آرام. جوان نحیف و سربه‌زیر، کت و شلوار پوشیده و کنار استاد بهاری ایستاده و آواز می‌خواند و صدایش در قلب شب و حافظه موسیقیایی ایران ثبت می‌شود. برای ما. برای ابدیت ما. برای روزگارنی که اندوه، گویی همه در‌ها را بر امید ِ قلب‌ها بسته و همه اشک‌ها را بر چهره‌ها خشکانده است.

تهران است. انبوه جمعیت افزایش می‌یابند. فریادها. اشک‌های گرم. اشک‌های سرد.

ناصر فکوهی_استاد دانشگاه تهران
۱۷ مهر ۱۳۹۹

منبع: فرارو

کلیدواژه: انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ویروس کرونا استاد محمدرضا شجریان محمد رضا شجریان درگذشت استاد شجریان ناصر فکوهی سال ها اشک ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۵۷۲۲۸۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نور محبوسی که خاموش نشد

هر چند تقویم‌ها را ساخته‌اند تا به ما سال و ماه را یادآوری کنند تا زمان را از دست ندهیم اما این، همه فایده خط‌کشی سال و ماه نیست. گاه همین خط و نشانه‌ها به ما کمک می‌کند سری به روایت‌های به‌جامانده از حوادث و اشخاص در تاریخ بزنیم. وقایع و اشخاصی که برای ما عبرت‌ها و یادآوری‌هایی با خود دارند. در این میان می‌توان مدعی شد تقویم شیعه برای ما بچه مسلمان‌ها، سراسر ذکر و یادآوری است. به همین دلیل بر آن شدیم در مجموعه نوشته‌هایی، برخی از این یادآوری‌ها و ذکرها را بیاوریم.

مناسبت‌های ماه شوال را که مرور می‌کنی، در برخی روزها بیشتر از بقیه ممکن است مکث کنی. یکی از این روزها، سالروز دستگیری امام کاظم(ع) توسط هارون عباسی است. آن‌طور که شنیده‌ایم و می‌دانیم، آغاز امامت ایشان همزمان با دوران استقرار و ثبات خلافت عباسیان است. سلسله‌ای که دارای حکام مستبدی بود و به حکومت‌دارای همراه با خفقان و تهدید و بگیر و ببند، مشهور بودند. طبیعی است در چنین شرایطی، شخصیتی مانند امام موسی کاظم(ع) روز خوش نداشته باشد. بنا به روایت‌های تاریخی، علت اصلی اسارت و زندانی کردن امام موسی کاظم(ع)، شهرت امام و دسترسی شیعیان به ایشان و توجه بی‌سابقه مردم به آن‌ حضرت است. حضرت موسی بن جعفر(ع) در طول دوران امامتش بارها از طرف خلفای عباسی احضار و زندانی شد. در مورد مدت زندانی‌ بودن امام(ع) گزارش‌های مختلفی وجود دارد که می‌توان گفت مدت آخرین اسارت منتهی به شهادت ایشان چهار تا پنج سال و مجموع اسارت ایشان در دوران زندگیشان، بین 10 تا 12سال است. اگرچه در بسیاری از موارد، امام(ع) در خانه برخی از افراد، محصور و تحت نظر بودند؛ اما در مواردی حکومت عباسی به شکنجه ایشان در زندان‌هایی مخوف و سیاهچال‌ها می‌پرداختند که در زیارت‌نامه حضرت به این موضوع اشاره شده است. بر اساس گزارشی دیگر، ‌هارون گاهی برای تفریح به پشت‌بامی می‌رفت که مشرف به زندان بود. روزی به ربیع گفت این پارچه چیست که هر روز آن‌ را داخل زندان می‌بینم؟ ربیع گفت: پارچه نیست! موسی بن جعفر است که پس از فجر تا هنگام نماز ظهر به سجده می‌رود. ‌هارون گفت: او از راهبان بنی‌هاشم است! ربیع از او پرسید: پس چرا در زندان بر وی سخت‌گیری می‌کنی؟ ‌هارون گفت: چاره‌ای نیست!

نخستین‌بار امام در زمان خلافت مهدی عباسی از مدینه به بغداد تبعید شد که زمان دقیق آن ذکر نشده است. اما دومین بار به وسیله هارون در ۲۰شوال سال ۱۷۹ق در مدینه دستگیر و ۷ ذی‌الحجه در بصره در خانه عیسی بن جعفر زندانی شد. نفوذ معنوی امام کاظم(ع) در دستگاه حاکم به‏حدی بود که کسانی مانند علی بن یقطین وزیر دولت عباسی، از دوستداران حضرت موسی بن جعفر(ع) بودند و به دستورات ایشان عمل می‌کردند. هارون سرانجام در سفری که در سال 179 به خانه خدا رفت، از عظمت معنوی امام و احترام خاصی که ایشان در بین مردم داشت بیش از پیش آگاه شد. او پس از بازگشت به مدینه و زیارت مرقد پیامبر(ص) تصمیم گرفت موسی بن جعفر(ع) را دستگیر و زندانی کند. به دستور هارون در زمان انتقال آن حضرت از مدینه به بصره، کجاوه‌هایی در مسیر همراه با کجاوه امام حرکت کردند تا در طول مسیر از راه‌های مختلف مسیر خود را تغییر دهند و  به این ترتیب مردم ندانند امام را به کجا و با کدام کجاوه بردند. این سیاست برای مأیوس کردن مردم و بی‌خبری از تبعیدگاه امام(ع) بود، سیاست‌هایی که نشان‌دهنده ترس حاکمان مستبد از نور و عظمت این امام بزرگوار بود؛ ترسی که به شهادت ایشان منجر شد. اما تاریخ گواه معتبری برای شکست استبداد و باقی ماندن نور است.

زهره هاشمی

دیگر خبرها

  • آقای همایون شجریان بیایید و بگویید ما اشتباه کردیم!
  • ببینید | ۱۲ اردیبهشت سالروز درگذشت محمدرضا لطفی
  • تیک‌تاک؛ صدایی برای اعتراض
  • آتش اعتراضات علیه اسرائیل دیگر خاموش‌شدنی نیست (فیلم)
  • مرگ خاموش تخت‌جمشید و بیستون
  • اقدامات پلیس آمریکا نمی‌تواند صدای دانشجویان معترض را خاموش کند
  • نور محبوسی که خاموش نشد
  • مرگ خاموش مرد ۵۲ ساله در مشهد
  • تصمیم کمیته انضباطی برای حضور مختاری در تمرینات
  • فال محمدرضا پهلوی هنگام افتتاح آرامگاه جدید سعدی | تصویر