خاطرات کرونایی؛ از سعدیخوانی نخستوزیر اسپانیا تا معلمی کرونا
تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۶۰۹۳۷۹
به گزارش خبرنگار مهر، یاداشت بیست و پنجم پرویز قاسمی، رایزن فرهنگی ایران در قرقیزستان نیز به مساله «کرونا» اختصاص پیدا کرده است. او در این یادداشت اندیشههای خود درباره کرونا و مواجهه نوع بشر با این ویروس را تحریر کرده است.
این یادداشت را در ادامه بخوانید:
از سال ۹۸ با حوادث ریز ودرشت؛ اتفاقات فراوان و بیشتر تلخش گذشتیم و دعا کردیم که زود و بسلامت بگذریم وخود را به نوروز ۹۹ برسانیم؛ به آخرین نوروز قرن و به بهارش؛ تا بلکه محول الحولی صورت گیرد و احسن الحالی نصیبمان شود ولی انگار تلاطم این اتفاقات پایانی نداشت و آنچه سال قبل بود؛ تازه زمینه ساز و مقدمهای بود بر اتفاقی بزرگتر و عالمگیرتر؛ رستاخیز بهار ۹۹.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در دلمان چقدر برای دی ۹۸ و اتفاقات تلخش لعنت فرستادیم و آرزو کردیم خود را زود به بهمناش برسانیم؛ ولی بهمن نیز مثل دی شد و اسفندش از هر دو بدتر و این آخری بهمنی شد که همه را؛ نه تنها ایران را؛ بلکه جهان را در خود فروبرد! نه بهمن از نوع برف و یخبندان؛ بلکه از نوع ویروسی که کرونا مینامیدندش و با آمدنش که بسیار هم ناخوانده و بی موقع بود بهار با نوروز باستانیاش را به محاق برد.
بهنظرم امسال اولین و تنها سال در تاریخ شناخته شده بشری است که تمام معابد و مساجد و کلیساها و کنیسهها و صومعهها و بتکدهها و… بسته شده است و دیدیم خدای واحد را که خدای همه است.
برای اولین بار دیدیم که یک تفکر یا یک دین یا یک قوم و قبیله یا یک کشور نمیتواند بگوید فقط من و پیروانم یا من و اتباعم و من و هم زبانهایم و...
دیدیم که مرز با آن مفهومی که تمدن صنعتی برایمان ترسیم و تعریف کرده یک دروغ بزرگ است.
دیدیم که ما همگی تنها یک زمین و یک سیاره و یک فرصت داریم.
دیدیم که با حذف و قهر و نادیده گرفتن دیگری شانس زندگی و شادی خودمان و فرزندانمان را از بین میبریم.
پس باید برای همسایهام نور آرزو کنم تا حوالی خودمان هم روشن شود.
آنچه آمده و در جامعه به عنوان ویروس خودنمایی میکند؛ درست است ویروس است؛ ولی از زاویه دیگری اگر بدان نگاه کنیم؛
تنها
بیماری نیست، بیداری هم هست.
ویروس نیست؛ اسرافیل هم است،
ناپیدا و نادیدنی؛ شهر به شهر و خاک به خاک و اقلیم به اقلیم میرود و در صورش میدمد تا بیدار شوند مردگانی که نامشان زندگان بود.
این میهمان ناخوانده موسوم به کرونا چهها که در این کوتاه مدت حضورش نکرده و نخواهد کرد. خیلیها بخاطرش به حرف آمدهاند، رییس جمهور ایتالیا حرفهای قشنگ و قابل تاملی را بر زبان رانده، مرکل آلمان نیز. نخست وزیر اسپانیا به سعدی خوانی پرداخته و از دیگر سو در قارهای که سبز مینامندش؛ جنگ ماسکها در گرفته و برخی با عملکردها و سیاستهایشان اروپای زشت را رونمایی کردهاند.
فکر میکردیم حرفهای قشنگ از جنس و بوی کمی تا قسمتی دینی و خدایی را عموماً باید از قشر روحانیون و کلیساییها شنید و گوش داد ولی امروزه حرفهای اینچنینی توسط کسانی بیان و مطرح میشود که ظاهراً اعتقادی نداشته و سکولارند، کسانی که دین را در حیات اجتماعی دخیل و رَبیط نمیکردند.
کرونا هرچند تلخ بود و هست و همه را خانه نشین و نگران کرده است ولی برای ما انسانها فرصتی طلایی برای اندیشیدن و تامل در هستی و چیستی کاینات بوجود آورده است.
کار بجایی رسید که برخی کرونا را معلم آخر هم نامیدند. ارسطو، این فیلسوف جامع و اندیشمند بزرگ همه دورانها را، معلم اول نام نهادند. و این البته نشانگر مقام فاخر معلمی است. اکنون، میسزد که ما کرونا را معلم آخر بنامیم. اما چنان که در تعبیر انگلیسیزبانان آمده، آخرین، فروترین نیست و بسا که فراترین باشد. معلم آخر، اینجا نشانگر آخرِ معلمی است. اما آموزههای این معلم آخر کدامند که او را شایسته این نام میکنند؟
نخست، کرونا تصویر ما را از جهان دگرگون کرد. او نشان داد که جهان اسرارآمیز است و این را عیان کرد که چگونه طومار حیات بشر، با همۀ طول و عرض تمدنش، میتواند با خُردپایی ناچیز در همپیچیده شود و همچون پاره کاغذی، مچاله و به دور افکنده شود. آدمی باید بیاموزد که جهان پر از اسرار ناشناخته است و او در غار هزارتویی گام میزند که از هر کنارهاش رازی بیرون میجهد و تا کرانه سر میکشد. او همچنین نشان داد که در این جهان، ماده و معنا در هم خلیدهاند و جسم و جان در هم پیچیدهاند؛ چنان که جان گران تو در گرو جسمی ارزان و ناچیز چون کروناست. و ما چه به خوبی آموختیم که پاسداشت جان، در گرو چشمداشت به پاکیزگی در جسم است.
دوم، کرونا معرفتشناسی ما را تحول بخشید. او نشان داد که واقعیتهایی در جهان وجود دارند که نمیتوان آنها را نادیده گرفت و از آنها عبور کرد، بلکه باید در برابر آنها سرفرود آورد. سازهگرایان کجایند تا ببینند که همه چیز ساختۀ ذهن ما نیست و واقعیتهایی سترگ وجود دارند که راه ما را میبندند و ما را به شناخت خود وامیدارند. آری این ذهن خلاق ماست که باید جامهای درخور قامت این واقعیتها بدوزد، اما نه جامهای برای هیچکس و هیچ چیز. ما هستیم که با سازههای ذهنی خود، کرونا را معلم آخر مینامیم، اما آیا این اسم بیمسمایی است؟
سوم، کرونا اخلاق و ارزشها را زیر و رو کرد. او یک برابریخواه بزرگ است. او برابری انسانها را در برابر دیدگان ما قرار داد. او نیز همچون مادرش، مرگ، نشان داد که همه در برابر قانون او برابرند و هیچکس برتر از دیگری نیست. او شاه را بر همان زمینی میکوبد که گدا دیرزمانی بر آن زیسته است.
فراتر از این برابریخواهی، کرونا «من» را به «ما» تبدیل کرد و به خوبی نشان داد که انسانها نه تنها برابر بلکه تنگاتنگ در بر یکدیگرند و سرنوشت همۀ آنها چون تاروپودی در هم پیچیده است. چنین نیست که اگر کسی گلیم خویش را از آب برگیرد، بتواند در گوشۀ عزلتی، مأوی بگیرد و در حباب بستۀ خویش زندگی کند. یا همه با هم زنده میمانید یا همه با هم میمیرید؛ این است آموزه سترگ کرونا. با این آموزش، او کلید طلایی اخلاق را در دستان ما نهاد. این کلید طلایی، غلبه بر خودمحوری است و در این سخن حکیمانه جلوهگر شده است که آنچه را بر خود نمیپسندی بر دیگران مپسند.
سرانجام، باید گفت که کرونا یک مربی حاذق است. پنجه در پنجه تو مینهد و بر زمینت میافکند تا برخیزی و از ضعف قدرت بسازی. چند صباحی تو را منکوب میکند تا با او مبارزه کنی و به این ترتیب، نیروهای ناشناختۀ خویش را بشناسی. او سرانجام پشت خویش را به خاک خواهد نهاد تا تو قدرت خود را بازیابی. این ترفند او برای رشد تو است. او باز روزی از روزنی دیگر و با نامی دیگر به تو حملهور خواهد شد. او میآید تا غرور تو، این قدرت پوشالی را در هم بشکند و قدرت واقعی تو را از نهادت بیرون کشد. آری، کرونا معلم آخر است.
قاسمی- بیشکک
۲۳/۱/۱۳۹۹
کد خبر 5045980 محمد آسیابانیمنبع: مهر
کلیدواژه: پرویز قاسمی رایزنی فرهنگی ویروس کرونا شیوع کرونا قرقیزستان ترجمه رایزنی فرهنگی پرویز قاسمی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان جایزه ادبی ادبیات جهان تازه های نشر اربعین 99 اربعین حسینی ادبیات داستانی موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران قرقیزستان سازمان اسناد و کتابخانه ملی کتاب معلم آخر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۶۰۹۳۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۳ دهه خدمت در مناطق محروم / بازنشستگی که خوشایند نیست
زوج معلم بجنوردی که ۲۹ سال است در نقاط محروم مرزی خدمت میکنند تا چند ماه دیگر بازنشسته میشوند؛ حضور سه دهه در روستا و خاطرات آن، این زوج را با زندگی شهری غریبه کرده است.
به گزارش خبرگزاری ایمنا از خراسان شمالی، معلم واژهای که هرکس میشنود حس امنیت و اعتماد سرتاپای وجودش را فرامیگیرد و با به یادآوردن مهربانی و تلاشهای آنها اشک از چشمان انسان فرو میریزد.
معلمی شغلی متفاوت است که انتخابش میتواند سبک و نحوه زندگی یک فرد را برای تمام عمر تغییر دهد؛ از ارتباط گسترده با دانشآموزان و والدینشان تا ماندن در جادههای پر از برف روستایی برای رسیدن به مدرسه، اینها خاطراتی هستند که برای معلمهای فداکار ثبت میشود.
به مناسبت روز معلم به سراغ یک زوج خستگیناپذیر فرهنگی رفتیم؛ خانم و آقای رضایی، معلمان با تجربهای که ۲۹ سال است در مناطق محروم و مرزی خراسانشمالی خدمت میکنند و تمام سختیهای آن را به جان خریدهاند.
آنها با روستاهای محروم و دانشآموزانش رفاقتی به درازای یک عمر دارند، رفاقتی که ثمره حضور و اقامتشان در روستا است؛ سی سال زندگی در روستا این زوج معلم را با شهر غریبه کرده است، دیگر حتی بعد از بازنشستگی نیز تمایلی برای زندگی در شهر ندارند.
خانم رضایی میگوید صفا، صمیمیت و سادگی مردم روستا حالمان را خوب میکند، او ترجیح میدهد با مردم و دانشآموزانی زندگی کند که معمولاً معلمها تمایل به ماندن در آنجا ندارند؛ معلمهای جوان هنوز مهر ابلاغشان خشک نشده، سودای رفتن به مناطق مرفه را در سر میپروانند.
۳۰ سال خدمت با یک روز غیبتآقای رضایی و همسرش از سال ۱۳۷۲ از طریق نهضت سوادآموزی، معلمی را شروع کردند و بعد هم معلم رسمی آموزشوپرورش شدند؛ تمام دوران خدمت را با یکدیگر و در یک مدرسه بودهاند، آقای رضایی چند سالی مدیر مدرسه شد، اما همسرش هیچگاه حلاوت کلاسداری را با میز مدیریت عوض نکرده است.
آنها میگویند ما با سیاست و اینکه چه کسی میآید و چه کسی میرود کار نداریم، ما معلم هستیم و تلاش داریم وظیفه اصلیمان را به بهترین شکل ممکن انجام دهیم.
زن و شوهر گزارش ما، معلمی را شغلی منحصر به فرد میدانند که تفاوتی فاحش با دیگر مشاغل دارد، یک معلم به عنوان الگو و نمونه انسان کامل در پیش چشمان دانشآموزان به نظر میآید و همین مسئولیتش را دوچندان میکند.
خانمرضایی خاطرات زیادی از سالهای ابتدایی معلمی دارد، او میگوید: تا چند سال بعد از شروع به کار معلمی هیچ وسیلهای نداشتیم و بارها در میان برف و باران مجبور شدیم پیاده مسیرها را طی کنیم.
آنها هیچگاه دیر به مدرسه نمیرسند، زیرا با خود عهد بستهاند که هر هفته بعدازظهر جمعه به سمت روستا حرکت و هفته جدید را با طراوت و شادابی و به دور از خستگی شروع کنند.
خانمرضایی در مدت طولانی معلمیاش فقط یک روز غیبت در پرونده کاریاش به ثبت رسانده و باقی ایام همواره و با شوق، عمرش را صرف دانشآموزانش کرده است.
شیرینترین لحظات این زوج معلم زمانی است که دانشآموزان خود را در جایگاههای خوب و متعارف ببینند، بسیاری از کسانی که تا چند سال پیش در کلاسهای آنها مینشستند، امروز معلمانی هستند که راه استاد را در مسیر زیبای تربیت ادامه میدهند.
آنها میگویند اکنون دانشآموزان گذشته ما همچون پدر و مادر برایمان احترام قائلند و هنوز رابطه گرم و صمیمی گذشتهمان را داریم.
خانم رضایی در این ۳۰ سالی که معلم بوده، کلاس اول را بیشتر از همه پایهها تجربه کرده است؛ او ۲۲ سال از عمرش را با نونهالانی گذرانده است که به گفته خودش از باسواد کردن آنها حسی سرشار از لذت میگیرد که برایش قابل توصیف نیست.
آنها ۱۲ سال است که به روستای سوخسوی انقلاب در بخش غلامان آمدهاند و دیگر با دانشآموزان و اهالی آنجا همانند یک خانواده شدهاند. از گشتوگذارهایی که بعدازظهرها با دانشآموزانشان دارند تا رفتن به عروسیها و مراسم شاگردان، شیرینی و حلاوت معلمی را برای آنها دو چندان کردهاست.
خانم رضایی معتقداست حقوق معلمان کم اما با برکت است، او میگوید هیچکس نباید معلمی را به خاطر مسائل مالی انتخاب کند زیرا بیشترین آسیب را میبیند؛ آقای رضایی نیز باورش همین است و حقوق معلمها را متناسب با سختی کارهایشان نمیداند.
آنها چند ماه دیگر بازنشسته میشوند و این موضوع اصلاً برایشان خوشایند نیست؛ خانم رضایی بیشترین نگرانیاش از این است که باقی معلمان مثل آنها برای بچهها و اهالی روستا وقت نگذارند.