Web Analytics Made Easy - Statcounter

کتاب «دیدم که جانم می‌رود» خاطرات حمید داوود آبادی با رفیق قسم خورده اش شهیدمصطفی کاظم زاده در سالگرد شهادت این شهید عزیز روی پله هجدهم نشست.

خبرگزاری میزان - دوران دفاع مقدس گنجینه تمامی ناپذیری است که هرچه بیشتر به اعماق آن می‌رویم با ابعاد تازه‌تر و جذاب‌تری از آن روبرو می‌شویم. یکی از این ابعاد جذاب و کمتر دیده شده، رفاقت بین رزمندگان بوده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

رفاقتی که گاه آدم‌ها را از برادر خونی بهم نزدیک‌تر می‌کرده است و آن‌قدر ریشه‌دار و عمیق می‌شده که تبدیل به اخوت و برادری واقعی می‌شده است. 

ماجرای بین حمید داوود آبادی و شهید مصطفی کاظم زاده نیز از همین برادری‌هاست. دو نوجوان کم سن و سال که در روز‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی با هم آشنا می‌شوند و بعد از آن هم با هم راهی جبهه شده‌اند و در نهایت نیز شهادت مصطفی او را از حمید که برادر واقعی‌اش شده بود، جدا می‌کند.    شرح رفاقت حمید و مصطفی آن‌قدر شیرین است که وقتی به لحظه‌ی جدایی آن دو می‌رسد، حمید می‌گوید: «دیدم که جانم می‌رود.»   حالا بعد از سال‌ها حمید داوود آبادی شرح این رفاقت را مکتوب کرده است و در کتابی ۳۲۰ صفحه‌ای از اولین روز آشنایی با مصطفی تا روز شهادت و بعد از آن خاک سپاری او گفته است و البته نام آن را هم به یاد سخت‌ترین لحظه این رفاقت گذاشته است: «دیدم که جانم می‌رود»   داوود آبادی که در طول سالیان بعد از جنگ تحمیلی همواره جز رزمندگان فعال در عرصه ثبت و ضبط خاطرات دوران دفاع مقدس بوده است، در این کتاب با پرداختن به ماجرای رفاقتش با شهید مصطفی کاظم زاده هم به شرح برخی از خاطرات مشترکش با این شهید بزرگوار پرداخته است و هم بخشی از خاطرات خود را در خلال روز‌های حضورش در خط مقدم جبهه نوشته است.    زبان کتاب در اغلب موارد زبان گفتار و روانی است که به خوبی با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند و در کنار آن نیز نویسنده با ذکر برخی از خاطرات طنزی که خود در جبهه آن‌ها را تجربه کرده، سعی کرده هم مخاطب را بیشتر جذب کند و هم تصویری واقعی از حضور رزمندگان در صحنه‌های نبرد ارائه کند.  بیشتر بخوانید: برای مطالعه معرفى آخرین كتب منتشر شده اینجا کلیک کنید برشی از کتاب:   داخل سنگر کنار یکدیگر دراز کشیدیم. سقف آن‌قدر کوتاه بود که حتی نمی‌شد به راحتی نشست. شروع کرد به خنده. با خوشحالی گفت: امروز من می‌رم.  گفتم: اول بگو ببینم این مسخره بازی چیه که از صبح در آوردی؟ مگه تو نبودی که همه‌اش می‌گفتی بیا عکس بگیریم، ولی حالا که من می‌گم عکس بگیریم، حضرت عالی ناز می‌کنی؟ که چی صبح من رو جلوی بچه‌ها ضایع کردی؟ هرچی گفتم بذار یه عکس تکی ازت بگیرم، گفتی باشه بعداً وقت زیاده، اصلا ازت توقع نداشتم.   یک‌دفعه پرید صورتم رو بوسید و با خنده گفت: اصلا ناراحت نشو، فکرش رو هم نکن. من امروز بعد از ظهر می‌خوام برم!    تعجبم بیشتر شد. گفتم: خب کِی می‌خوای تشریف ببری؟ با همان شادی، دست‌هایش را به هم مالید و گفت: من... امروز... شهید می‌شم!    فکر کردم این هم از همان شوخی‌های جبهه‌ای است که برای هم‌دیگر ناز می‌کردیم. ولی شوخی نمی‌کرد، چون چهره‌اش جدی جدی بود. سعی کردم با چند شوخی مسئله را تمام کنم و حرف را به موضوعات دیگر بکشانم، که گفت:     حمید جون، دیگه از شوخی گذشته، می‌خوام باهات خداحافظی کنم. حالا هرچی که میگم خوب گوش کن. کم کم باورم شد که می‌خواهد بار سفر ببندد، ولی باز قبول و تحملش برایم مشکل بود. پرسیدم: مگه چیزی یا خبری شده؟    حالتی عجیب به خودش گرفت و گفت: آره. من امروز بعد از ظهر شهید می‌شم؛ چه بخوای چه نخوای! دست من و تو هم نیست. هرچی خدا بخواد، همونه.   سپس شروع کرد خوابی را که دیشب دیده بود، برایم گفت. خوابش حکایت از آن داشت که بعد از ظهر امروز به شهادت می‌رسد. کم کم لحن حرف‌هایش عوض شد و شروع کرد به نصحیت و توصیه. وصیت شفاهی‌اش را کرد. حرف‌هایی زد که برای من خیلی جالب بود. مخصوصاً در پاسخ به این سوالم که:     مصطفی، تو شهادت رو چگونه می‌بینی؟ در حالی که دست‌هایش را به دور خود پیچیده بود و فشار می‌آورد، ناگهان آن‌ها را باز کرد و نفس عمیقی کشید و گفت: شهادت رهایی انسان از حیات مادی و یک تولد نو است. شهادت مانند رهایی پرنده از قفس است.    چاپ هجدهم کتاب «دیدم که جانم می‌رود» به قلم توانای حمید داوود آبادی در قطعی رقعی و در ۳۲۰ صفحه همزمان با سالگرد شهادت شهید کاظم زاده توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد   علاقمندان جهت تهیۀ این کتاب می‌توانند از طریق سایت nashreshahidkazemi.ir و یا ارسال نام "کتاب" به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه نمایند.   انتهای پیام/ برچسب ها: اخبا ادبیات انتشارات شهید کاظمی

منبع: خبرگزاری میزان

کلیدواژه: اینجا انتشارات شهید کاظمی دیدم که جانم می رود حمید داوود آبادی کاظم زاده

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۶۱۴۳۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

استقبال پاسداران سپاه سوادکوه از شهید خوشنام

به گزارش خبرگزاری صداوسیمای مازندران، مراسم استقبال از شهید گمنام با حضور پاسداران سپاه شهرستان سواتدکوه با آیین مرثیه سرایی و دعا درکنار پیکر شهید برگزار شد

گفتنی است این شهید والامقام ۲۶ ساله و در عملیات کربلای ۵ در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید.که به تازگی تفحص شده است و در ایام شهادت امام جعفر صادق (ع)برای تشییع مردم در شهرهای مازندران امروز وارد استان شد.



دیگر خبرها

  • رقص خون در گلوی پاییز؛ روایتی متفاوت از همسر شهید جاویدالاثر «رسول هوشیاری»
  • رونمایی از سه کتاب منتخب آثار جشنواره شهید آوینی
  • استقبال پاسداران سپاه سوادکوه از شهید خوشنام
  • توزیع ۳.۸ میلیون شیر رایگان در مدارس چهارمحال و بختیاری
  • شهید مطهری جهش فکری در دانشگاه‌ها ایجاد کرد
  • شماره هجدهم کتاب هدهد سفید در نمایشگاه کتاب رونمایی می‌شود
  • بیست و دومین دوره سیر مطالعاتی بنیاد شهید مطهری برگزار می شود
  • خانه موزه‌ای در تهران که نماد عقل و عشق است
  • استاد مطهری؛ فیلسوف یا متکلم؟!
  • استاد دانشگاه کهگیلویه و بویراحمدی نمونه کشوری