Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسنا»
2024-05-08@03:27:51 GMT

نظر یک جامعه‌شناس درباره برخورد با همایون شجریان

تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۶۱۹۱۷۴

نظر یک جامعه‌شناس درباره برخورد با همایون شجریان

کاملا طبیعی بود که حتی در دوران کرونایی هم همین که خبر درگذشت محمدرضا شجریان اعلام شود، جمعیت زیادی مقابل بیمارستان محل درمان او جمع شوند؛ جمعیتی که با وجود بیماری طولانی مدت این چهره هنری، از درگذشت هنرمند محبوب‌شان شوکه و غم‌زده بودند. حالا همین جمعیت، فرزند اسطوره خود را تنها نقطه ای می‌دانستند که دانسته و ندانسته، حجمی از پرسش‌ها و مطالبات را از طریق او پیگیری کنند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

پس از آنکه همایون اعلام کرد پدرش در مشهد به خاک سپرده می‌شود، جمعی از حاضران طوری واکنش نشان دادند که واکنش بخشی از جامعه را برانگیختند. در این میان کسانی معتقد بودند این اندازه حس مالکیت نسبت به شخصیتهای ملی، منطقی نیست و در مقابل، کسانی دیگر، این نوع پرسش‌گری را ناشی از نوعی بی‌اعتمادی می‌دانستند. انان بر این باور بودند که افرادی در جمعیت حاضر احساس می‌کردند بخشی از واقعیت از آنان پنهان شده و می‌خواستند با پرسشگری از همایون شجریان، از آن رازهای پنهان باخبر شوند. حال که چند روز از این ماجرا می‌گذرد و طبیعتا هیجان‌های عمومی هم تا حدودی آرام گرفته است، موضوع را با دکتر محمدرضا کلاهی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه مطرح کردیم. او که دارای مدرک دکتری جامعه‌شناسی فرهنگی است، در گفت و گو با ایسنا از «سندرم تحلیل» به عنوان یکی از مشکلات جامعه ما سخن می‌گوید که سبب می‌شود عادی‌ترین امور زندگی‌مان هم مورد «تحلیل» قرار بگیرد.

در ادامه نظرات دکتر محمدرضا کلاهی، عضو هیأت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی را در پاسخ به پرسش از اتفاقاتی که روز پنجشنبه مقابل بیمارستان «جم» و در برخورد با همایون شجریان رخ داد، میخوانیم:

به نظر من چنان اتفاقی نیازمند تحلیل نیست. مشکل از آن اتفاق نیست؛ مشکل از «بیش‌تحلیل موضوعات» است؛ تحلیل بیش از حد. ما در جامعه‌ی امروز خود با چیزی مواجهیم که من آن را «سندرم تحلیل» می‌خوانم. سندرم تحلیل وضعیتی است که در آن هر اتفاق معمولی، نیازمند تحلیل پیچیده دانسته می‌شود. سندرم تحلیل محصول رفتار قشری است به نام «تحلیل‌گران حرفه‌ای». به نظر من در بسیاری حوادث و اتفاقات، مشکل ما بیش از آنکه رفتار مردم باشد، رفتار تحلیل‌گران حرفه‌ای است. بیش از رفتار مردم، «تحلیل»‌های این تحلیل‌گران است که باید مورد «تحلیل» قرار گیرد.

تصور ما این است که پشت هر اتفاق ریز و درشتی، حتما زیرلایه عمیقی وجود دارد. به این معنا که ما آن اتفاق را به عنوان اتفاقی طبیعی تلقی نمی‌کنیم بلکه آن را نشانه‌ای از واقعیت بزرگ‌تری می‌دانیم که فقط بخش کوچکی از آن نمایان شده و بخش بزرگ‌تری از آن پنهان مانده و نیازمند تحلیل است. در حالی‌که بسیاری از این اتفاقات، وقایعی ساده و معمولی هستند؛ واکنش عادی افراد به موقعیت هستند؛ هیچ زیرلایه‌ی پنهانی ندارند و ناشی از چیز دیگری نیستند. مثلاً درباره‌ی همین موضوع واکنش مردم به مکان خاکسپاری محمدرضا شجریان، چرا به این فکر نکنیم که موضوع ممکن است کاملاً عادی باشد. جمعی از علاقه‌مندان که گرد آمده‌اند و در ناخودآگاه یا خودآگاه‌شان این است که هر هفته بر مزار محمدرضا شجریان حاضر شوند و مثلاً شعر و آواز بخوانند، ناگهان با این واقعیت رو به رو می‌شوند که مزار او قرار نیست در تهران باشد و واکنش نشان می‌دهند. این می‌تواند چیز عجیبی نباشد. می‌تواند اتفاقی عادی و ناشی از هیجانی آنی باشد بدون وجود هیچ لایه پنهانی که الزاماً نیاز به تحلیل داشته باشد.

بدیهی است که این البته به معنای آن نیست که همه اتفاقاتی از این دست، عادی و بی‌نیاز از تحلیل است. گاهی برخی از رویدادها ناظران را شوکه می‌کند؛ نظیر جمعیت انبوهی که به خاکسپاری مرتضی پاشایی آمده بود. حضور این جمعیت شوکه‌کننده و چنین اتفاقی نیازمند تحلیل بود. نکته‌ی مهم‌تر این که منظورم آن هم نیست که فقط رخ‌دادهای شگفتی‌آور و شوکه کننده نیازمند تحلیل‌اند. برعکس، از قضا بسیاری از وضعیت‌ها یا رخ‌دادهایی که طبیعی و بدیهی به‌نظر می‌رسد، بسیار بیش‌تر نیازمند تحلیل است. وضعیت‌های طبیعی‌شده یا بدیهی تلقی شده، دقیقاً از همین رو که بدیهی تلقی می‌شود و نیازمندی‌اش به تحلیل را پنهان می‌کند، نیاز بیش‌تری به تحلیل دارد. اما بسیاری از حوادث، عمقی که به آن نسبت داده می‌شود را ندارند. سندرم تحلیل است که به آن‌ها دامن می‌زند و ابعاد می‌دهد.

سندرم تحلیل ناشی از چیست؟ در درجه‌ی، اول ناشی از رفتار قشر تحلیل‌گران حرفه‌ای است. تحلیل‌گران حرفه‌ای کسانی هستند که کاروبارشان یا هویت‌شان یا شهرت‌شان با تحلیل کردن گره خورده است. قشر متنوعی از یادداشت‌نویسان یا حتا صاحب‌نظرانی که در مطبوعات یا در صفحات شخصیِ کم‌وبیش پرطرف‌دار خود در شبکه‌های مجازی می‌نویسند. کسانی که الزاماً کم‌دانش یا کم‌عمق هم نیستند. بعد از هر اتفاق ساده‌ای (مانند چیزی که شما به آن اشاره کردید)، ناگهان حجم زیادی «تحلیل» بیرون می‌آید که آن اتفاق را به «مسأله» تبدیل می‌کند. در حالی‌که اگر این «تحلیل‌»ها نبود، کسی آن اتفاق را مسأله تلقی نمی‌کرد و ماجرا به‌زودی فراموش می‌شد. آن‌ها مهم‌ترین ویژگی‌شان آن است که به هر دلیل (اعم از دلیل حرفه‌ای یا هویتی یا منزلتی) خود را متعهد به تحلیل کردن و نوشتن می‌دانند. هنگام هر رخ‌داد ریزوردشتی دست به قلم می‌برند و شروع به تحلیل کردن می‌کنند. نتیجه آن که به تدریج رقابتی شکل می‌گیرد بر سر تحلیل بهتر یا عمیق‌تر. برای آن‌که تحلیل، عمیق‌تر شود، علت‌های عمیق‌تری برای وقایع ساده جست‌وجو می‌شود. هرچه یک واقعه‌ی ساده به یک علت عمیق‌تر پیوند بخورد، جذابیت تحلیلیِ بیش‌تری ایجاد می‌کند. نتیجه آن که در یک دور تشدید شونده، در یک رقابت تحلیلی، هر تحلیل‌گری تلاش می‌کند در رسیدن به عمق بیش‌تر از دیگری سبقت بگیرد و در نتیجه واقعه را به جای عمیق‌تری نسبت می‌دهد. در این ماراتن تحلیل‌گری، ساختار عظیمی از علل پیدا و پنهان تاریخی و ساختاری بر یک واقعه‌ی ساده بار می‌شود.

اما سندرم تحلیل، علت مهم‌تری هم دارد. «سندرم تحلیل»، برآمده از احساس فرودستی در برابر دیگر کشورهای جهان است. حس می‌کنیم از جهان «عقب افتاده‌ایم». این احساس عقب‌ماندگی این تلقی را ایجاد کرده که گویی جامعه‌ای «نرمال» نیستیم و وضعیت ما با همه جهان فرق دارد. منظور من از نرمال، «ایده‌آل» نیست. به عبارت دیگر مشکل آن نیست که خود را «ایده‌آل» نمی‌دانیم. قطعاً خصوصاً در این وانفسایی که این سال‌ها درگیر آنیم، هیچ‌کس میان این اوضاع و وضعیت ایده‌آل هیچ نسبتی نمی‌بیند. ما با وضعیت ایده‌آل که نه، با وضعیت معمولی هم فرسنگ‌ها فاصله داریم. قطعاً اوضاع را کم‌تر از «بحران» نمی‌توان تلقی کرد. منظور من از این که ما خود را «نرمال» تلقی نمی‌کنیم آن است که وضعیت خود را تابع همان منطقی نمی‌دانیم که بر همه‌ی رخ‌دادهای انسانی در جهان حاکم است. قائل بودن به وجود بحران، متفاوت است با این‌که منطقِ این بحران را با منطقِ بحران در جهان انسانی متفاوت بدانیم. ما فکر می‌کنیم یا حس می‌کنیم منطقِ حاکم بر رخدادهای اجتماعی در جامعه ما با همه جهان متفاوت است. مثلاً یک اتفاق (مثل اتفاق مورد بحث)، چه بسا اگر – مثلاً – در یک کشور اروپایی رخ دهد، عادی تلقی می‌شود ولی در ایران، غیرعادی و نیازمند تحلیل است.

آتش‌سوزی پلاسکو را به یاد آورید. اتفاقی تلخ و حتا عصبانی کننده بود. نشانه‌ای از ضعف در مدیریت و ناکارآمدی بوروکراتیک که خشم عمومی به درستی از آن برانگیخته شد و تحلیل‌های بسیاری هم در آمد. به فاصله اندکی از آن اتفاق، در لندن هم حادثه‌ای مشابه رخ داد و پس از آن آتش‌سوزی فجیع کلیسای نتردام. واکنش‌ها به طرز معناداری متفاوت بود. قطعاً انتظار نیست که آن آتش‌سوزی‌ها، که در کشورهای دیگری رخ داده است، به همان سطح و اندازه خشم و واکنش عمومی را برانگیزد. میان واکنش‌هایی که به این دو اتفاق نشان داده شد (صرف‌نظر از میزان خشماگین بودن آن‌ها) تفاوت دیگری وجود داشت. یک حادثه در یک کشور اروپایی، دارای یک علتِ فنی و تکنیکال، ناشی از یک بی‌نظمیِ قابل رفع تلقی می‌شود. اما همان حادثه در ایران به زیرلایه‌های عمیق و ساختاری جامعه نسبت داده می‌شود که در اعماق تاریخ ریشه دارد و ناشی از انباشتی تاریخی است؛ علت‌های کلان و عظیم، از قبیل فقدان درک درست از علم مدرن، یا فقدان عقلانیت مدرن.

مسأله آن نیست که ما جامعه را دچار مشکل و بحران یا حتا در آستانه‌ی فروپاشی بدانیم. مشکل آن است که مشکلات را تابع منطق حاکم بر جهان بشری ندانیم. ما منطق حاکم بر مشکلات خود را غیرمنطقی می‌دانیم. دوست داریم دنبال دلایلی «عمیق» بگردیم. در نتیجه هر چیز کوچکی، حتی راه رفتن عادی‌مان هم نیازمند تحلیل دانسته می‌شود. به این ترتیب این نوع نگاه چون سدی دربرابر درک وضعیتِ واقعاً موجود قرار می‌گیرد. اصولاً امکان اندیشیدن به مشکلات و رسیدن به راه حل را ناممکن می‌کند. علت‌ها را به جایی حواله می‌دهد که اساساً در دست‌رس موجود بشری نیست. درباره‌ی آن‌ها فقط می‌توان «تحلیل‌های عمیق» ارائه داد؛ آن‌چنان عمیق که به عمق آن دسترسیِ عملی وجود ندارد.

به عبارت دیگر، ما مسایل فنی را به مسایل فلسفی تبدیل می‌کنیم. به قول ارستو، برای دانستن تعداد دندان‌های اسب، کافی است آن‌ها را بشماریم. ما درباره‌ی تعداد دندان‌های اسب تفلسف می‌کنیم. به همین دلیل است که فلسفه در جامعه ما (و اصولا جوامع جنوب) به شدت مورد اقبال است. در صورتی که در جوامع شمال که در آنها احساس غیرعادی بودن وجود ندارد، فلسفه این اندازه خواهان ندارد. مقصودم البته این نیست که فلسفه، اهمیت ندارد. منظورم نوع مواجهه با آن است که گاه سبب می‌شود عادی‌ترین امور را غیرعادی و نیازمند تحلیل تلقی کنیم.

محمدرضا کلاهی

انتهای پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: محمدرضا شجريان محمدرضا شجریان درگذشت همايون شجريان محمدرضا کلاهی نیازمند تحلیل آن اتفاق ایده آل رخ داده عمیق تر بیش تر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۶۱۹۱۷۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

واکنش جمشید مشایخی، علی حاتمی و بهمن فرمان‌آرا به احضار هنرمندان به دادگاه انقلاب در بهار ۵۹/ از شجریان تا کرم رضایی برای پاره‌ای توضیحات احضار شدند

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در روزهای آخر فروردین‌ماه ۱۳۵۹ گروهی از هنرپیشگان سینما و تلویزیون، کارگردانان و خوانندگان از جمله زری خوشکام، پریسا، ایرن، رضا کرم‌رضایی، سیاوش [محمدرضا شجریان] و... جهت پاره‌ای توضیحات به دادگاه انقلاب احضار شدند. در اعتراض به این اقدام جمشید مشایخی سرپرست وقت اداره‌ی تئاتر با تقریر نامه‌ای سرگشاده خطاب به حسن حبیبی وزیر وقت فرهنگ و آموزش عالی از سمت خود استعفا کرد. متن نامه‌ی او که روز ۳۱ فروردین ۵۹ در روزنامه‌های کیهان و اطلاعات منتشر شد به این شرح بود:

جناب آقای حسن حبیبی وزیر فرهنگ و آموزش عالی:

پیروز احضار گروهی از هنرمندان به دادگاه انقلاب اوین، این‌جانب جمشید مشایخی که بعد از انقلاب راستین ملت ایران از طرف مقامات مسئول مملکتی به سرپرستی اداره‌ی برنامه‌های تئاتر وزارت فرهنگ و آموزش عالی انتخاب شده‌ام، معتقدم احضار هنرمندانی چون رضا کرم‌رضایی کارگردان این اداره، آقای سیاوش [محمدرضا] شجریان و خانم پریسا توهین به هنر، هنرمندان و دوست‌داران هنر می‌باشد. لذا به نشانه‌ی اعتراض به این عمل ضد انقلابی از سمت خود استعفا می‌دهم.

اعتراض سندیکای کارگردانان

در همین ایام زمزمه‌ی مصادره‌ی سینماها نیز به گوش می‌رسید تا جایی که محمدعلی نجفی سرپرست مرکز سینمایی کشور نیز در واکنش به این مسئله و نیز مصائب پیش‌آمده برای جامعه‌ی هنری استعفا کرد. به دنبال استعفای محمدعلی نجفی سرپرست مرکز سینمایی کشور و جمشید مشایخی رئیس اداره‌ی تئاتر و زمزمه‌ی مصادره شدن سینماها اعضای سندیکای کارگردانان از جمله مسعود کیمیایی، بهمن فرمان‌آرا، عباس شباویز، عباس جوانمرد، علی حاتمی، حمید سمندریان، امیر قادری، محمدعلی نجفی، رضا کرم‌رضایی و شماری دیگر از دست‌اندرکاران جلسه‌ای تشکیل دادند و اعتراض خود را نسبت به عمل دادسرای انقلاب مبنی بر احضار پی‌درپی هنرمندان اظهار داشتند. آن‌ها طی قطع‌نامه‌ای تاکید کردند که از آن پس به احضاریه‌ توجه نمی‌کنند و در دادگاه انقلاب حضور نخواهند یافت.

متن این قطع‌نامه که در مجله‌ی «جوانان امروز» به تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۳۵۹ منتشر شد به این شرح بود:

پیرو اطلاعیه‌های دادستانی انقلاب در مورد فعالیت‌های فعالین جامعه‌ی هنری کشور

به این وسیله به اعضای سندیکای کارگردانان اعلام می‌شود جز این سندیکا در مورد فعالیت‌های هنری، صلاحیت رسیدگی ندارد و سندیکا تنها مرجع ذی‌صلاح درباره‌ی مسائل مربوط می‌باشد.

در این جلسه که با حضور جمعی از خبرنگاران تشکیل شد، بهمن فرمان‌آرا، علی حاتمی، محمدعلی نجفی و... در اعتراض به شیوه‌ی در پیش گرفته شده در دادگاه انقلاب نسبت به احضار هنرمندان سخنانی را ایراد کردند که بخش‌هایی از آن را به نقل از جوانان امروز (۸ اردیبهشت ۵۹) در پی می‌خوانید:

بهمن فرمان‌آرا: دستگاه‌هایی که هیچ نوع صلاحیتی ندارند قیم ما شده‌اند

مدت‌هاست مردم می‌گویند لیست ساواکی‌ها را منتشر کنید، کسی گوش نمی‌کند ولی ناگهان کتابی منتشر می‌شود و دولت می‌گوید چون نمی‌خواستیم نام عده‌ای لکه‌دار شود و زندگی‌شان به خطر افتد از این کار خودداری نمودیم. ولی در مورد کسانی که یک عمر در کار فرهنگی تلاش کردند اعلام می‌کنند به نام فحشا مراجعه کنید و خیلی موارد دیگر.

نیکاراگوئه که پس از یک سال که از انقلابش می‌گذرد فیلم‌هایی روانه‌ی بازار نمود که موفق به اخذ جایزه گردید ولی ما در این مدت چه کردیم؟! دستگاه‌هایی که هیچ نوع صلاحیتی ندارند قیم ما شده‌اند، حکمی صادر می‌شود که سینماها باید به دست یک مرکز مورد اعتماد سپرده شود! چه کسی تشخیص می‌دهد دستگاه تازه که می‌خواهد سینماها را اداره کند صاحب صلاحیت است.

چرا به خود ما مراجعه نمی‌شود و با چاپ اسامی در روزنامه‌ها چه چیز را می‌خواهند ثابت کنند؟!

علی حاتمی: اجازه ندادم همسرم به دادگاه برود

عقیده دارند سینما باید دانشگاه بشود ولی وقتی با دانشگاه چنین می‌شود تکلیف سینما روشن است. من نمی‌توانم سینما را کنار بگذارم و آن‌ها هم که نیستند از کار کنار نرفته‌اند مگر می‌شود نفس کشیدن را کنار گذاشت.

این‌جانب در جواب احضاریه‌ی دادگاه انقلاب که همسرم زری خوشکام را خواسته‌اند به فرموده‌ی اسلام که اجازه نداده زنی بدون اجازه‌ی شوهرش از خانه بیرون رود اشاره نموده و به حاکم شرع نوشتم: «این‌جانب اجازه نمی‌دهم همسرم جهت احضاریه‌ی شما اقدام به خروج از خانه نماید و کلیه‌ی پی‌آمد این کار را به گردن گرفته‌ام، ما منتظر نمی‌شویم هنر را به ما دیکته کنند چراکه هنر از خود هنر به وجود می‌آید. وقتی کسی نمی‌تواند نقاشی کند به خط پناه می‌برد، خود خط یک هنر اسلامی است.

محمدعلی نجفی: عمل این‌ها اسلامی نیست

عمل این‌ها اسلامی نیست چراکه در قرآن آمده نباید در افکار و رفتار دیگران تجسس کرد و اگر کسی گفت من مسلمان هستم باید پذیرفته شود. در مورد مصادره سینماها گفته شد مکان فحشا است، چنین حرفی تهمت و افترا می‌باشد، به‌خصوص اگر از طرف کسانی که خود را حامی اسلام می‌دانند زده شود.

ایرن: در دادگاه گفتم آگاهانه نقش‌هایم را بازی کردم

در دادگاه اظهار داشتم هیچ‌کس مرا مجبور به کار در سینما و ارائه‌ی نقش‌ها ننمود بلکه خود آگاهانه نقشی را پذیرفتم و بازی کردم.

۲۵۹

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903009

دیگر خبرها

  • شکاف عمیق سیاسی
  • چرا تجربه شکست خورده را تکرار می‌کنید؟
  • بهادر زمانی بازیگر نقش همایون در سریال قطب شمال کیست + بیوگرافی
  • خبر جنجالی درباره همایون شجریان و سحر دولتشاهی
  • تحلیل فولاد ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • موسی عصمتی؛ شاعر روشندل: رسانه ملی با «سرزمین شعر» حرکت نویی را آغاز کرد
  • فرید مرجایی، تحلیل گر مسائل آمریکا و مقیم این کشور: جنبش دانشجویی سپهر غالب بر فضای سیاسی آمریکا را به چالش کشید/ شبکه های اجتماعی امپراطوری رسانه ای را زیر سوال بردند/ تظاهرات دانشجویی خط قرمز انتقاد از اسرائیل را شکسته است
  • واکنش جمشید مشایخی، علی حاتمی و بهمن فرمان‌آرا به احضار هنرمندان به دادگاه انقلاب در بهار ۵۹/ از شجریان تا کرم رضایی برای پاره‌ای توضیحات احضار شدند
  • شانزدهمین جلسه کافه انجمن برگزار شد
  • تحلیل روند بازار سهام در هفته‌ای که گذشت