کلیه ام را میفروشم تا برای دخترم جهیزیه بخرم
تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۶۶۰۷۸۶
من و همسرم هرکدام یک کلیه میفروشیم تا شاید بتوانیم با این گرانی جهیزیه دخترم را جور کنیم.
به گزارش خبرگزاری شبستان، مرد میانسالی در حالی که اعلامیه را به دیوار می چسباند نظرم را به خود جلب کرد کاغذ کوچکی را به دیوار چسباند، نوشته بود یک عدد کلیه با گروه خونی Bمثبت با پایین ترین قیمت به فروش میرسد!
چیزی مثل پتک بر سرم فرود آمد خیلی سریع به طرفش حرکت کردم وگفتم: میتوانم چند دقیقه وقت شمارا بگیرم؟ یک لحظه ایستاد سلام کردم، جوابم را نداد، گفتم ببخشید این اعلامیه را شما چسباندید بدون اینکه چیزی بگوید راهش را گرفته وسریعتر قدم برداشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با صدای بلند تری گفتم: خواهش می کنم یک لحظه و گفت شما از چه کجا آمدهاید، از من چه میخواهید؟ معلوم بود ترسیده بود با آرامش گفتم: من از چایی نیامده ام فقط می خواهم بدانم چرا کلیه اتان را می فروشید؟
باز هم جواب نداد، خودم را معرفی کردم و گفتم که میخواهم گزارشی در این رابطه بنویسم تا که این را گفتم کنار جدول خیابان نشسته و های های گریه کرد.
در کنارش نشستم به آرامی گفتم: خیلی دوست دارم بدانم چه اتفاقی باعث شده شما این کار را بکنید؟
بعد از چند دقیقه سکوت که گویا داشت زندگیش را ورق میزد، گفت: سه دختر دارم که قسمت خوبی برای دخترم جور شد و یک سال است که نامزد است خانواده پسر میخواهند عروسی بگیرند و من باید جهیزیه بدهم، اما متاسفانه کرونا کسب و کارم را خراب کرد و من مجبور شدم مغازه را که اجاره کرده بودم را ببندیم و بعد در طول این ۸ ماه تمام سرمایه ام از دست .
برای جور کردن جهیزیه دخترم مجبورم کلیه ام را بفروشم. گفتم خانوادهتان از این تصمیم شما خبر دارند؟ آهی کشید و گفت بله البته فقط زنم ازماجرا خبر دارد چرا که او هم یکی از کلیه هایش را برای فروش گذاشته است، هرکدام یک کلیه میفروشیم تا شاید بتوانیم با این گرانی جهیزیه دخترم را جور کنیم.
این بار من بودم که حرف نمیزدم و فقط نگاه می کردم.
لبخند تلخی زد و گفت چرا ساکت شدی دخترم، مگر همیشه نمیگوییم که به خاطر بچه هایمان از جانمان می گذاریم من و زنم امروز به این حرفمان عمل می کنیم فقط امیدوارم خریدار خوب و با انصافی پیدا شود.
آدرس و شماره تلفن اش را گرفتم و قرار شد با خیرین صحبت کنم تا شاید چاره ای اندیشیده شود.
چه بر سر انصاف جامعه ما آمده است، یادم میآید مادربزرگم تعریف می کرد و می گفت: وقتی در روستای ما کسی دخترش را شوهر میداد یکی دو ماه مانده به عروسی هرکدام از همسایه ها قسمتی از جهیزیه را به عنوان کادو به خانه پدری دختر می بردند و اینگونه جهیزیه تمام می شد.
زرق و برق و دنیا طلبی تا کجا رسیده است، تجملات را تا عرش اعلا آوردهایم تا جایی که یک پدر فقط برای تامین جهیزیه دخترش کلیه خودش و همسرش را به فروش گذاشته است.
اصلاً این جهیزیه چه رسم مسخره ای است که اینگونه مرسوم شده است، چرا باید برای شروع یک زندگی، زندگی دیگری را نابود کنیم.
مگر پدر و مادرها چه گناهی کردند که باید بار سنگین شروع زندگی فرزندانشان را با جانشان پرداخت کنند.
مگر نمی شود یک جهیزیه جزئی فقط برای شروع زندگی داشته باشیم و خودمان با چنگ و دندان زندگی بسازیم، که هیچ اشکی پشت سرش نیست.
با خودم فکر می کنم این پدر دو دختر دیگر هم دارد آیا این بار قرنیه چشمش را برای دختر بعدی خواهد فروخت!
چرا به جایی رسیده ایم که دیگر دلمان به حال یکدیگر نمی سوزد و هیچ ارگان و سازمانی برای کنترل اینگونه کارها نیست وقتی از او خداحافظی می کنم به حضرت عباس قسم میدهد که اسمش را به کسی فاش نکنم ومن قول می دهم و بعد با افکاری سرگردان تنها می مانم.
پایان پیام/322منبع: شبستان
کلیدواژه: خریدو فروش کلیه فقر و بیکاری آذربایجان غربی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shabestan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شبستان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۶۶۰۷۸۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دخترم عکسهای شرمآوری از خود در فضای مجازی گذاشت و آبرویم را بُرد / دیگر نمیتوانم او را تحمل کنم!
زن میانسال که از حدود یک هفته قبل از دخترش اطلاعی نداشت، با دیدن دختر فراری خود در مرکز انتظامی لب به گلایه گشود و با بیان اینکه دیگر از رفتارها و آبروریزیهای دخترم خسته شدهام و میخواهم سرپرستی او را به شوهر سابقم بسپارم، درباره ماجراهای فرار دخترش از منزل به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: بعد از فوت همسرم با مرد دیگری ازدواج کردم، اما با او سازگاری اخلاقی نداشتم به همین دلیل هم از شوهر دومم طلاق گرفتم تا خودم فرزندانم را تربیت کنم ولی با آنکه ۴ نفر از فرزندانم زندگی خوبی دارند، در تربیت آخرین دخترم عاجز ماندهام و او بلاهایی به سرم آورده است که دیگر تاب تحمل آنها را ندارم.
لادن وقتی وارد دبیرستان شد تحت تاثیر رفتارهای ۲ نفر از دوستانش قرار گرفت و آداب معاشرت، گفتار و حتی پوشش او به کلی تغییر کرد به طوری که بدون حجاب بیرون میرفت و لباسهای بسیار زنندهای میپوشید. من هم اگرچه از این رفتارها زجر میکشیدم، اما به توصیه دخترانم زیاد سختگیری نمیکردم تا لادن لجبازی نکند و اوضاع بدتر نشود.
این ماجرا تا حدی پیش رفت که دیگر نمیتوانستم دخترم را کنترل کنم. او بعد از دیپلم در یک داروخانه مشغول کار شد و به بهانه اضافهکاری تا نیمههای شب به خانه نمیآمد و گاهی نیز تا سپیدهدم در منزل دوستانش به سر میبرد. در همین روزها بود که فهمیدم با پسری آشنا شده است و مدام از طریق فضای مجازی با او ارتباط دارد به گونهای که حتی در مهمانیها هم گوشی تلفن از دستش نمیافتاد.
در این شرایط با آن پسر جوان تماس گرفتم و به او گفتم بیش از ۲ سال است که با لادن ارتباط داری. حالا بیا و تکلیف او را مشخص کن. فرزین هم که فقط برای هوسرانی با دخترم دوست شده بود، وقتی این جملات را شنید، خیلی راحت گفت: من در کیش هستم و هیچ علاقهای هم به دختر شما ندارم، لطفا مزاحم نشوید!
این شکست عاطفی موجب شد دخترم نسنجیده ما را مقصر این شکست عشقی بداند، در حالی که آن پسر فقط با چربزبانی به دنبال هوسرانی بود. بعد از این ماجرا روزی لادن با یک سگ پشمالو وارد خانه شد و ادعا کرد میخواهد آن سگ را در خانه نگهداری کند. این رفتار او موجب شد دخترانم و بستگان نزدیکم با ما قطع رابطه کنند چراکه آنها نمیتوانستند با این فرهنگ زندگی کنند.
من مجبور بودم با رفتارهای دخترم کنار بیایم، اما کار به جایی رسید که پای او به خانه مجردی ۲ نفر از دوستانش باز شد که هیچ قید و بند اخلاقی نداشتند و عامل بدبختی لادن شدند. یکی از همین دوستانش از او خواسته بود عکسهای بسیار زننده و شرمآوری از خودش بگیرد و آنها را در فضای مجازی به اشتراک بگذارد. آنها آنقدر از زیباییهای ظاهری دخترم تعریف و تمجید کرده بودند که او هم تحت تاثیر همین حرفها چنین رفتار زشتی را مرتکب شد و این تصاویر را در فضای مجازی منتشر کرد.
از آن روز به بعد هیچکدام از اطرافیانم به خاطر این رسوایی و آبروریزی به خانه ما نیامدند و از شدت شرم حتی لادن را جزء فامیل خودشان نمیدانستند. اکنون نیز حدود یک هفته است از منزل فرار کرده و من هیچ اطلاعی از او نداشتم تا اینکه از کلانتری تماس گرفتند و من او را در اینجا دیدم.
با توجه به حساسیت این پرونده، مشاورههای روانشناختی توسط کارشناسان اجتماعی در حالی با راهنماییهای سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) آغاز شد که دختر ۲۰ ساله در جریان عواقب فرار از منزل و سرنوشت دخترانی قرار گرفت که پس از فرار به دام باندهای تبهکاری و فساد افتادهاند و آینده خود را نابود کردهاند.
منبع: خراسان
tags # اخبار حوادث سایر اخبار (تصاویر) این گوسفند غولپیکر چینی از پورشه هم گرانتر است! قارچهای زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی میشوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست میدهند، چه حسی است؟