نگاهی به زندگانی آیتالله مهدوی کنی| عالم مجاهد و سیاستمدار صادق
تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۷۰۰۴۴۵
فعالیتهای سیاسی آیتالله مهدوی کنی از زمانی که محمدرضاشاه تصمیم گرفت جنازه پدرش را به ایران منتقل کند و ایشان به مخالفت با این مسئله پرداخت. - اخبار فرهنگی -
خبرگزاری تسنیم- حسین اصغری*| تاریخ انقلاب اسلامی پر است از رشادتها و دلاوریها و فداکاریهایی که مردم عزیز ایران برای به ثمر نشستن انقلاب اسلامی متحمل شدهاند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
محمدرضا حاجباقری مشهور به «مهدویکنی» در 14 مرداد 1310ش در روستای کن متولد شد. پس از اتمام کلاس ششم ابتدایی، در سن 13 سالگی برای تحصیل علوم حوزوی عازم تهران شد. در ابتدا به مدرسه سپهسالار (مدرسه عالی مطهری) رفت و پس از دو هفته آنجا را ترک و به مدرسه لرزاده رفت و از کلاس درس آقای «برهان» استفاده کرد. پس از سه سال تحصیل در این مدرسه، در سال 1327ش برای ادامه تحصیل راهی شهر مقدس قم شد. ابتدا مدرسه فیضیه قم را به عنوان محل سکونت برگزید و پس از سه سال به مدرسه حجتیه قم رفت. در طول سالهای تحصیل در قم از محضر اساتید مختلفی از جمله حضرات آیات شیخ جعفر سبحانی، سید جواد حسینی، سیدرضا صدر، علی مشکینی، نعمتالله صالحی نجفآبادی، یوسف شاهرودی، عبدالجواد خمینی (سدهی) ،محمد مجاهدی، سید محمدباقر سلطانی و سید شهابالدین مرعشی نجفی کسب فیض کرد. پس از گذراندن این دوره که 6 سال به طول انجامید، با پایان یافتن دوره سطح، وارد کلاسهای سطح عالی بزرگان حوزه شد ازجمله 5 سال از محضر آیتالله سیدمحمدحسین طباطبایی بروجردی، 9 سال در درس خارج فقه و اصول امام خمینی، مدتی در درس فقه و فلسفه آیتالله ابوالحسن رفیعی قزوین و برخی اساتید دیگر شرکت کرد. همزمان دروس کلامی را نزد آیتالله مطهری و فلسفه و تفسیر را نزد علامه سیدمحمدحسین طباطبایی فرا گرفت. ایشان در حالیکه در سال 1338ش به درجه اجتهاد نائل گردیده بود با دختر آیتالله حاج شیخ زینالعابدین سرخهای از علمای معروف تهران ازدواج کرد.
پس از رحلت آیتالله بروجردی، ایشان عازم تهران میشود و علاوه بر تدریس در حوزه علمیه مروی، فعالیت مذهبی سیاسی خود را به عنوان امام جماعت مسجد جلیلی در اواخر سال 1341 شروع میکند. مسجد جلیلی قبل از انقلاب پاتوقی بود برای مبارزان انقلابی و فعالان سیاسی علیه رژیم شاه که این مورد مرهون عملکرد و فعالیتهای آیتالله مهدویکنی در این مسجد است.
فعالیتهای سیاسی ایشان از 17 شهریور 1329 آغاز شد؛ زمانیکه محمدرضاشاه تصمیم گرفت جنازه پدرش را به ایران منتقل کند و آقای مهدوی همراه با حرکت سیاسی به رهبری نواب صفوی به مخالفت با این مسئله پرداخت. پس از مدتی در سفر تبلیغی خود به اردستان در ایام فاطمیه مورد ضرب و شتم مامورین ژاندارمری قرار گرفت و به قم فرستاده شد. جریان سیاسی دیگری که آیتالله مهدویکنی در آن مشارکت داشت مربوط میشود به دوران ملی شدن صنعت نفت و تبلیغ جهت اعلامیهای که آیتالله کاشانی و سیدمحمدتقی خوانساری مبنی بر لزوم شرکت عموم مردم در انتخابات صادر کرده بودند. همچنین در قضایای حادثه 15 خرداد 42 نیز ایشان از جمله افراد فعال در این زمینه در تهران بودند که به دستگیری امام اعتراض داشتند و از مغازهداران خواستند تا به نشانه اعتراض مغازههای خود را ببندند که البته درگیریهای شدیدی بین مردم و نیروهای انتظامی رخ داد.
دستگیری و تبعید طولانی مدت آیتالله مهدوی کنی مربوط است به شب 21 ماه رمضان سال 1353ش. تا قبل از این دستگیری، حدودا سه بار به زندانهای کوتاهمدت محکوم شده بود. یک مرتبه که سال 51 دستگیر شدند و حدود یک هفته در بازدداشت به سر بردند بازجو گفته بود که چرا اسم امام خمینی را در منبر میبرید؟ آقای مهدوی پاسخ داده بود که چون ایشان استاد و مرجع تقلید ما است و ناچاریم تا اسم ایشان را بیاوریم، چون مسئله شرعی میگوییم (آیتالله مهدویکنی مسائل مربوط به شکیات نماز را مطرح میکردند و به این بهانه از امام خمینی در سخنرانیهای خود نام میبردند). در نهایت از ایشان تعهد گرفتند تا دیگر نام امام را نبرد و ایشان هم پس از آن لفظ «حضرت استاد» را درباره امام به کار میبردند و همه مردم متوجه میشدند که مقصود چیست.
در شب 21 ماه رمضان پس از پایان منبر و نام بردن از «حضرت استاد» و بیان مسئله و در نهایت دعا برای بازگشت امام به ایران با کنایه به این صورت که «خدایا تو خودت میدانی که ما چه میخواهیم» و آمین بلند و عجیب مردم، ایشان را از همان مسجد دستگیر و به بوکان تبعید کردند. آیتالله مهدوی عنوان میکند که رئیس شهربانی بوکان خیلی بیادب بود و اهانت میکرد؛ به من گفت که باید هر روز بیایی اینجا و دفتر حضور و غیاب را امضا کنی. آقای مهدوی هم در پاسخ گفت که من آدم حرف شنویی نبوده و نیستم و اگر حرف شنو بودم تبعید نمیشدم!
آقای مهدوی در خاطرات خود عنوان میکند که اگرچه اکثر اهالی بوکان سنی بودند و شیعیان در اقلیت قرار داشتند با اینحال به من خیلی خوش گذشت چرا که مردم بسیار احترام میکردند و هرجا که برای کاری مراجعه میکردم نوبت خود را به من میدادند و میگفتند که ماموستا (منظور عالم دینی است) آمده و احترام میکردند.
بعد از حدود دو ماه و نیم، به ناگاه وی را به مهاباد منتقل کردند و این انتقال ناگهانی سبب شده بود تا خانواده ایشان به مدت حدود 6 ماه از وی خبری نداشته باشند. آقای مهدوی در مهاباد متوجه شد که این انتقال ناگهانی از تبعید به این بازداشتگاه به دلیل پرونده جدیدی است که برای ایشان تشکیل شده است؛ پرونده مشترکی با آقایان هاشمی رفسنجانی، طالقانی و لاهوتی به اتهام کمک به گروهکها (مسئلهای که آیتالله مهدوی عنوان میکند که حداقل نسبت به ایشان اتهام است چراکه مشی ایشان مبارزه مسلحانه نبوده و با آن مخالف بوده است). در این دوران آیتالله مهدوی متحمل انواع شکنجهها میشود؛ از شکنجههای روحی و فحش و اهانت و سیلی و لگد شروع شده تا اتاق شکنجه و شلاق و آویزان کردن از دست. ایشان ضمن خاطرات خود بیان میکند که زمانی که دستان مرا با طناب بسته و از سقف آویزان کرده بودند و با مشت به شکمم میزدند ایشان آیه «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین» را زمزمه میکردند که بازجو گفت پیرمرد چرا خودت را فدای دیگران میکنی و چرا مدام ربنا ربنا میگویی؟ ایشان هم پاسخ داده بود که هرکسی کار خودش را بکند. شما بزنید و من هم آیه خودم را میخوانم و دعای خودم را میکنم و اینچنین در برابر انواع شکنجهها استقامت کرد.
به اذعان آیتالله مهدویکنی، این شکنجهها به هیچ وجه ناراحتی و پشیمانی در ایشان بوجود نیاورد و این مسئله را ناشی از تعلیمات مذهبی و روحیهای میدانست که از امام خمینی (ره) کسب کرده بود. استقامت ایشان در برابر شکنجهها و بازجویان باعث ناراحتی و عصبانیت آنها از جمله عضدی شده بود که یکبار به ایشان به کنایه گفت که با این شکنجهها در باغ آمدی که؟ آقای مهدوی هم با خونسردی پاسخ داده بود که من از ابتدا در باغ بودهام. این طرز برخورد بازجویان را کلافه کرده بود و عضدی میگفت که این مهدوی یک حرف راست به ما نزده و مدام دروغ میگوید (اعترافاتی که آنها به دنبالش بودند نگرفته بودند). میزان ناراحتی بازجویان از ایشان را میتوان در موارد متعددی شاهد بود از جمله اینکه در یک روز عاشورا که حال ایشان بد میشود و فشارش پایین میآید علیرغم کمک خواستن هم سلولی ایشان، نگهبان به آنها توجهی نمیکند و میگوید که مرد که مرد!
واکاوی مؤلفههای تربیتی از دیدگاه آیتالله مهدوی کنی(ره)ساواک نه تنها مبارزان انقلابی را مورد شکنجه قرار میداد، بلکه خانوادههای آنها را نیز بینصیب نمیگذاشت از جمله اینکه هرلحظه امکان داشت از در و دیوار به داخل منزل آنها بریزند و برای خانواده زندانیان از جمله خانواده آیتالله مهدوی تعریف میکردند که فلان شکنجهها را روی ایشان انجام دادهاند (به دروغ) تا فشار شدیدی به آنها وارد آید. یکی از فشارهایی که به خانواده ایشان وارد کردند در داستان ملاقات خانواده با آیتالله مهدوی در اوایل 1355ش در زندان اوین بود که پس از دو سال صورت گرفته بود. ملاقاتی که آیتالله مهدوی در یک قفس تنگ در میان 100 نفر سرباز و دو ردیف سیم خاردار صورت گرفته بود تا خانواده ایشان به همراه فرزندان کوچک ایشان، پدر خانواده را در این شرایط ببینند؛ دیداری که فشار روحی بسیار زیادی را بر خانواده از جمله فرزندان کوچک وارد کرد که عوارض آن تا سالها گریبانگیر آن ها بود.
*پژوهشگرتاریخ معاصر
انتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: آیت الله مهدوی کنی آیت الله مهدوی کنی انقلاب اسلامی آیت الله امام خمینی آقای مهدوی شکنجه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۷۰۰۴۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«تا اطلاع ثانوی تعطیل»، نگاهی متفاوت به انقلاب فرهنگی!
مستند «تا اطلاع ثانوی تعطیل»، از تولیدات مرکز مستند سفیرفیلم است که به بحث تاریخی و مهم انقلاب فرهنگی در بهار سال ۱۳۵۹ پرداخته است.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، مستند «تا اطلاع ثانوی تعطیل»، از تولیدات مرکز مستند سفیرفیلم است که به بحث تاریخی و مهم انقلاب فرهنگی در بهار سال ۱۳۵۹ پرداخته است. به همین دلیل و به مناسبت سالگرد انقلاب فرهنگی مصاحبهای با مهدی ملکی و محمد مهدی انتظار برای بحث و بررسی این مستند انجام داده ایم که در ادامه از نظر شما میگذرد.
آقای انتظار، ممنون از وقتی که در اختیار ما قراردادید. به عنوان سوال اول، آیا انقلاب فرهنگی زمینههای تاریخی هم داشته است یا صرفا اتفاقی مقطعی در ابتدای انقلاب بوده است؟
واقعیت این است که طرح انقلاب فرهنگی از دهه ۴۰ در ذهن امام (ره) بوده است، چون ایشان، ۱ دی ماه سال ۱۳۴۰، درخواست اسلامی کردن دانشگاهها را به نخست وزیر وقت ارائه کرده بودند و این موضوع ریشهای تاریخی داشته است.
اما این امر محقق نشد تا سال ۵۹ که ۱ سال و اندی از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته بود و حالا دانشگاهها تبدیل به میدان جنگ گروههای سیاسی و شبه نظامی شده بود و نیاز به تغییر و تحول و انقلاب فرهنگی احساس میشد!
به طوری که در محوطه حیاط دانشگاه کمک مالی برای کوملههایی که در حال اغتشاش در مرزها بودند جمع آوری میشد! حالا فضای دانشگاه به هر مکانی شبیه بود الا محل تحصیل!
امام (ره) در آن زمان پیام و یا دستوری برای انجام انقلاب فرهنگی صادر کردند؟
بله، با بیانیه نوروزی معروف امام (ره)، دانشجویان انجمن اسلامی دست به کار شده و به صورت جدیتر از قبل در مقابل گروههای چپ به میدان آمدند. یکی از چالشهای اساسی ما بحث هماهنگی مصاحبه با اشخاص سیاسی بود که به دلایل مختلف حاضر به انجام مصاحبه نبودند.
آقای ملکی، چطور شد که به فکر ساخت این مستند افتادید؟
روایت تاریخ کار بسیار حساسی است. باید همزمان تلاش میکردیم هم روایتی بی طرف ارائه دهیم و از همه طیفهای سیاسی حرف برای گفتن داشته باشیم و هم حواسمان باشد نوک روایتمان آنقدر گرد نشود که اثرگذاری و جریانسازی اجتماعی اش را از دست بدهد و تبدیل به کاری خنثی شود. ما احساس کردیم چند دهه بعد از انقلاب نیاز به بازخوانی تاریخی از انقلاب فرهنگی داریم و چرا آن رویداد رخ داد و به همین دلیل به فکر ساخت این مستند افتادیم که اصطلاحا مختصر و مفید بگوئیم انقلاب فرهنگی دقیقا چه بود و چرا اتفاق افتاد و آیا در نهایت موفق بود یا خیر!
با چه افرادی برای ساخت این مستند مصاحبه کردید؟
آقای دکتر سیدنژاد و حجتالاسلام سید عباس نبوی و آقای دکتر فتحالله اُمّی به ما لطف داشتند و با درخواست اولیه ما برای مصاحبه موافقت کردند. در وهله بعدی تلاش کردیم با دکتراحمدی نژاد مصاحبه کنیم، چون در آن برهه تاریخی ایشان از پیشروان جنبشهای دانشجویی بودند و در روایت ما از جریان انقلاب فرهنگی، نقش قابل توجهی داشتند، اما متاسفانه مسئولین دفتر ایشان پاسخگو نبودند و در این رابطه هرچه تلاش کردیم بی فایده بود. آقای دکتر صادق زیباکلام، شخصی بود که تصمیم گرفتیم بعنوان جایگزین دکتر احمدینژاد به سراغشان برویم. گرچه او، خودش از اعضای انجمن اسلامی نبود، اما از دانشجویان فعال آن زمان بود که حالا به عنوان یک استاد علوم سیاسی مشغول میتوانست مشاهدات خود از آن جریان را برای ما روایت کند.
آقای انتظار، روند پژوهش، فیلمنامه نویسی، تولید و پس تولید مستند تا اطلاع ثانوی تعطیل چقدر طول کشید؟
حدود یکسال طول کشید.
چرا انقدر طولانی؟
طی این پژوهشها به این نتیجه رسیدیم که تعطیلی دانشگاهها که در آن مقطع به محل نزاع گروههای سیاسی بدل شده بود، امری اجتنابناپذیر بود، اما اصلاحاتی که در آن دوسال تعطیلی اتفاق افتاد، به قدری پختگی نداشت که منجر به یک تغییر بزرگ و اصطلاحا "انقلاب" شود. شاید به قول حرفهای آقای فتحالله اُمّی کلمه انقلاب فرهنگی، لااقل برای اصلاحاتی که رخ داد اشتباه بود، شاید اگر عنوانش انقلاب آموزشی گذاشته میشد، پذیرش بیشتری داشت.
قبل از مستند شما، مستندهای دیگری هم با این موضوع ساخته شده است یا خیر؟
راجع به موضوع انقلاب فرهنگی تا به حال چند مستند بلند و نیمه بلند تولید شده است. اما ما در "تا اطلاع ثانوی تعطیل" سعی کردیم جدای از روایت ماجرا، از یک زاویه جدید به مسئله نگاه کنیم و رویکرد مان نقد انقلاب فرهنگی بود و به همین دلیل با کارهای دیگر تفاوتهای جدی دارد و شباهتی ندارد.
به عنوان سوال آخر، اگر نکتهای دارید در خدمت شما هستیم.
به عقیده من ریشه بسیاری از چالشهای فرهنگی اجتماعی امروز جامعه ما به آن دوران باز میگردد. شاید اگر اقدامات و اصلاحاتی که تحت عنوان انقلاب فرهنگی رخ داد، با پختگی بیشتری انجام میشد وضعیت امروز دانشگاهها و حتی جامعه وضعیت بهتری میبود و شاهد چنین وضعی در دانشگاهها نمیبودیم.
ممنون از شما دو بزرگوار به خاطر وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
سلامت باشید.