اذان گویی در حرم مطهر رضوی، آرزوی استاد «شریف زاده» بود
تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۹۵۰۴۹۷
چهارسال پیش در چنین روزی استاد محمدابراهیم شریفزاده؛ خوانندهای صاحب سبک در موسیقی مقامی شرق خراسان به رحمت خدا رفت.
خدیجه زمانیان/
چهارسال پیش در چنین روزی استاد محمدابراهیم شریفزاده؛ خوانندهای صاحب سبک در موسیقی مقامی شرق خراسان به رحمت خدا رفت.
از ابراهیم شریفزاده دو آلبوم «خونپاش و نغمهریز» و «سرو خرامان» منتشر شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مجالی دست داد در سالروز درگذشت این هنرمند با مستندسازی که یک مستند بلند ۸۴دقیقهای درباره محمدابراهیم شریفزاده ساخته است، صحبت کنیم.
مسلم کرمانی، مستندساز جوان مشهدی است. او انبوهی مستند با موضوعات مختلف ساخته، اما خودش میگوید هیچ کدامشان را به اندازه مستند«آقا شریفزاده» دوست ندارد. این مستند حاصل دو سال زندگی او با شریفزاده است. نام فیلمش برگرفته از عبارت شاعر بزرگ مهدی اخوانثالث در شعری بود که برای استاد حسین سمندری دوتارنواز بزرگ خراسانی گفته بود و در آن شعر اشارهای به صدای استاد شریفزاده هم کرده بود.
گفتوگوی ما را با این مستندساز درباره هنر، زندگی و شخصیت محمدابراهیم شریفزاده بخوانید.
* چطور شد سراغ استاد ابراهیم شریفزاده رفتید و مستند
«آقا شریفزاده» ساخته شد؟
** یک روز در منزل لوح فشردهای پیدا کردم و روی ضبط صوت گذاشتم. ترکها خوانده شد و رسیدم به ترانه «بهاره دختر عمو!» که میخکوب شدم. صدا من را مسخ کرد و تأثیر عجیبی بر من گذاشت. آن زمان خانه پدرم بودم و برادرم کنارم نشسته بود و به برادرم همان جا گفتم :«عجب صدایی، این صدا از دل تاریخ میآید!» اتفاقاً همان جا پدر و مادرم نشسته بودند و وقتی این آهنگ را شنیدند گریهشان گرفت، چون من سالها زمزمه این ترانه را از آنها شنیده بودم و از کودکی به موسیقی علاقه داشتم. پس از این اتفاق هر جا مشابه این صدا را میشنیدم، با جان و دل گوش میدادم و از آواز استاد شریفزاده لذت میبردم. این مسئله تمام شد، سالها گذشت و من رشته فیلمسازی رفتم. روزی آلبوم «سرو خرامان» را خریدم . این آلبوم ساخته دکتر محمد حقگو -از آهنگسازان بزرگ کشور- بود. آلبوم با همکاری ارکستر اوکراین ساخته شده بود و چند ترک موسیقی در آن بود. فکر کنم دو یا سه اثر مربوط به آقای شریفزاده با اجراهای متفاوت و بینظیری بود. در آن لوحفشرده بروشوری بود که راجع به اثر و آهنگسازان توضیح داده بود و من برای نخستین بار اسم آقای شریفزاده را آنجا دیدم. در آن بروشور ایشان به همراه عکس کوچکی معرفی شده بود و حتی نوشته شده بود جز پژوهشگران کسی او را نمیشناسد. همان جا با خودم عهد کردم او را پیدا کنم و از او فیلمی بسازم. بدون پیشفرض و ذهنیتی به ایشان زنگ زدم و فهمیدم در «باخرز» زندگی میکند. یک روز بدونهماهنگی با دوربین و امکانات به باخرز رفتم و ایشان را دیدم.
* در نخستین دیدار او را چگونه دیدید؟
* من بدون هیچ پرسش، طرح مسئلهای و داستانی که از پیش تعیین کرده باشم، فقط رفتم تا او را ببینم و شخصاً به شناخت، درک و فهمی از او برسم. شناخت او برای من نوعی کاووش بود. میخواستم بدانم صاحب صدایی که از دل تاریخ میآید، چطور شخصیتی دارد. برای همین با خودم گروهی نبردم و سعی کردم عوامل را به حداقل برسانم. دوربینی اجاره کردم و همراه برادرم که راننده بود و یکی از هم محلهایهایم که دوتار مینواخت سراغ استاد رفتیم تا اگر استاد قرار بود بخواند، ایشان بنوازد. خانه استاد، خانهای کاهگلی و رنگ و رورفته روبهروی مسجد بود. در زدیم و صدای استاد را برای نخستین بار آنجا شنیدم که گفت:«کیه؟»
من لحظه اول که استاد را دیدم شوکه شدم، احساس کردم «فردوسی بزرگ» را دیدهام. دقیقاً با همان شکل و شمایل، شالی به سر بسته بود، صورتی با ریش بلند و پر از چین و چروک که نشان از رنج و غم داشت.
پشت نگاه او تفکر و اندیشه دیدم. چشمهایش نافذ و پرفروغ بود، مثل چشم عقاب که به ما زیرکانه نگاه میکرد. با وجود اینکه برای ما میزبان خوبی بود، اما احساس کردم تمایلی ندارد سراغش برویم. وقتی دوربین را دست ما دید ابتدا تردید کرد و بعد ما را به حضور پذیرفت. همان اول که نشستیم وقت اذان شد، گفت منتظر باشیم تا مسجد برود، چون میخواهد اذان بگوید.
آنجا فهمیدم استاد مؤذن مسجد است. خوشحال شدم و گفتم چه فرصت طلایی. همان جا دوربین را روشن کردیم و به اتفاق به مسجد رفتیم و نخستین ضبط من از اذانگویی استاد شروع شد. صدای او بسیار استثنایی بود. نماز را فرادا خواند و به خانه برگشت. او امکانات خاصی نداشت و با ما شروع کرد به صحبتکردن و این گونه گفتوگوی ما آغاز شد.
* چقدر طول کشید تا به شناخت کاملی از «استاد شریفزاده» رسیدید؟
** استاد تنها زندگی میکرد و ملاقات اول سه روز طول کشید. فهمیدم با این گفت وگوها نمیشود چیزی درباره او ساخت، چون او دوست نداشت شناخته شود و در آن سه روز هم شناختی از او بدست نمیآمد. رسماً به ما نمیگفت و با صحبت نکردن، نخواندن و با طفره رفتن در پاسخها، متوجه شدم دوست ندارد شناخته شود. ارتباط او با ما عجیب بود و من متوجه شدم ما با آدم چندوجهی، چندلایه و یک آدم کاریزماتیک روبهرو هستیم. فقط اتفاق خوبی که در آن چند روز افتاد این بود که من متوجه شدم آقای شریفزاده هم مؤذن و هم خواننده، هم مردهشور و هم مداح است. سعی کردم با این شناخت اولیه ساخت مستند را شروع کنم. برای ساخت این مستند دو سال با ایشان رفت وآمد داشتیم. دوستی ما به درازا کشید و رابطه من و او رابطه پدر و پسری شد. تا نزدیک فوت و درگذشت او ما با هم ارتباط داشتیم و هر زمان او کاری داشت من پیگیری میکردم، چون تنها بود.
یکی از کارهای من این بود که بتوانم مداحیهای او را ضبط کنم و چون همه سالها ندیده گرفته شده بود و از سوی مردم و مسئولان هم تحقیر شده بود، همین مسئله او را عزلتنشین کرده بود. به او گفته بودند چون مؤذن و مداح است، اجازه ندارد بخواند . خودش نمیدانست باید چکار کند، هم خوانندگی را دوست داشت و هم تعلقخاطری به دین و مذهب داشت. مؤذنی را رایگان انجام میداد و از آنجا مانده و از اینجا رانده شده بود.
* مداحی آقای شریفزاده چطور بود؟
** نخستین ضبط مداحی ایشان مربوط به شب تاسوعا بود. من میدانستم او برای ضبط مداحیاش همکاری نمیکند و برای همین رفتم داخل مسجد و دوربین را کار گذاشتم. استاد به مسجد آمد و از کنار جمعیت خودش را به میکروفون رساند. پالتویی روی شانهاش انداخته بود. او با صدای بلند خواند:«علمدار سپاهم ای برادر، شهید بیگناهم ای برادر» مداحی ویژهای داشت، مداحی او ملغمهای از موسیقی دستگاهی و موسیقی مقامی بود. خلاقیتهایی که استاد در آثارش داشت، در مداحی هم داشت. مداحی او ترکیب عجیبی بود. همه سنتها و اصالتی که قرار بود در مداحی حفظ شود، حفظ شده بود. به همین ترتیب من شروع به جستوجو در او کردم. من متوجه شدم باید این کار را ادامه دهم و کسی از من حمایت نمیکند، چون در مقابل تاریخ پاسخگو هستم و باید کاری میکردم تا در مورد میراثی که او در جانش داشت، دستمان در برابر آیندگان خالی نباشد. به کارم ادامه دادم و حاصل نشستها و گفتوگوها 100 ساعت فیلم شد.
* گفتوگوها به چه صورت انجام میشد؟
** بنا را بر این گذاشتم که نه از او و نه از کسانی که در فیلم آمدند، پرسشی نپرسم، فقط دوربین را کار گذاشتم و گفتم خودتان بگویید. سعی کردم خودم را به عنوان کارگردان حذف کنم و دخل و تصرفی نداشته باشم تا آدمها در مورد خودشان،مشکلات و موسیقی حرف بزنند و مخاطب در فرایند فیلم به نتیجه برسد. محور این فیلم هم شخصیت آقای شریفزاده بود.
در مستند«آقا شریفزاده» زندگی آقای شریفزاده، آسیبشناسی موسیقی خراسان، شناخت موسیقی خراسان و آسیبهایی که خواسته یا ناخواسته از سمت مسئولان به این موسیقی وارد شده است، دیده میشود.
*اگر بخواهید به طور اختصار در مورد ویژگی موسیقی آواز استاد شریفزاده صحبت کنید، چه میگویید؟
* در مورد ویژگیهای موسیقی ایشان، کارشناسان متخصص باید صحبت کنند، اما آنچه من به درک آن رسیدم و با پژوهشگری مثل هوشنگ جاوید و دکتر محمد حقگو -که آهنگساز بزرگی-است، صحبت کردهام، باید بگویم به طور کلی همه نوازندگان و خوانندگانی موسیقی خراسان، به خاطر اقلیم گرم و خشک این استان و فقری که وجود داشته و مردم همیشه با مشکل آبوهوا در حال مبارزه بودهاند، در آن طلب و استغاثه دیده میشود. در همه مقامها«الله» وجود دارد، «الله مدد»،«الله بده تو باران» اما آواز آقای شریفزاده به طور خاص با محفوظاتی از تاریخ گذشته و تاریخ خراسان همراه بود. او سنتهایی که نابود شده بودند در ذهنش حفظ کرده بود و در آوازش ارائه میکرد. نمونه آن آهنگ «دلبر رعنا» بود، منظومهای یکهزارو200 بیتی که در گذشته خوانندگان خراسانی در عروسیهایشان آن را به صورت پاسکاری میخواندهاند و آقای شریفزاده تنها کسی بود که بیشتر از 100 بیت آن را حفظ بود و به تنهایی ارائه داد.
استاد شریفزاده در موسیقی نوآوری داشت و این تفاوت او و سایرین بود. موسیقی او حماسی بود. مثلاً «سرو خرامان» را که بشنوید احساس میکنید داستانهای شاهنامه روایت میشود .روایتهای پدران و مادران ما در ترانههایی که او زمزمه میکرد، شنیده میشود . در آثارش به اصالت، هویت و تاریخ خراسان وفادار بود و با هوش، ذکاوت، مطالعه و درک عمیقی که از ادبیات داشت، توانسته بود دست به نوآوریهای بینظیری بزند، یعنی هم به تاریخ وفادار باشد و هم ترکیب جدیدی ارائه داده بود و از این حیث صدای او کاملاً متفاوت بود .
* گفتید نخستین ضبط شما از صدای استاد شریفزاده، اذانگویی ایشان بوده است. در مورد ویژگی اذانگوییاش توضیح دهید.
** بله. آقای شریفزاده هم مؤذن و هم خواننده، هم مردهشور و هم مداح بود. او اذانی داشت به نام «اذان هزارهگی» که در آستانه ثبت یونسکو بود و نمیدانم چرا پیگیری نشد. با اینکه سازمانهایی مانند اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات و اداره اوقاف برای این مسائل بودجه میگیرند و باید این افراد را شناسایی، حمایت و معرفی کنند، اما بر این وجوه شخصیتی آقای شریفزاده سرمایهگذاری نشد. به هر حال این نهادها اگر با موسیقی او مشکل داشتند، اما از اذانگویی و مداحی او هم حمایتی نکردند و آن را به مردم سرزمین ما معرفی نکردند و برای همیشه هنر او با خودش دفن شد.
اذان استاد «مؤذنزاده اردبیلی» که اذان معروفی است، در دستگاه بیات ترک خوانده میشود، ولی اذان آقای شریفزاده ملغمهای از دستگاههای موسیقی ایرانی بود که با نوآوری و خلاقیت در منطقهای که زیسته همراه بود و اذان او به همین دلیل استثنایی بود. اذان او ثبت نشد حتی صدای اذانگویی او هم ضبط نشد تا دوستان آرشیوی از صدای او داشته باشند!
* در مورد تولید دو آلبوم «سرو خرامان» و «خونپاش و نغمهریز» توضیح دهید.
** آلبوم «خونپاش و نغمهریز» که مربوط با گذشته است و با استاد سمندری ضبط شد و شعری است که استاد اخوانثالث برای ایشان گفته است و من اسم مستند را هم از همان شعر اخوان گرفتم که استاد شریفزاده را خطاب میکند« آقا شریفزاده که همراه ساز بود / بودش صدا مناسب و اشعار هم نکو / آقای شهر و این همه خوشذوق و اهل دل / لطفی کن و سلام مرا عرض کن به او ...».
آلبوم «سرو خرامان» با رنگبندی و ترکیبی متفاوت است که دکتر حقگو با ارکستر اوکراین ساخته است . در ارکستر، اول موسیقی ساخته میشود و بعد خواننده روی آن میخواند، اما در این کار معکوس عمل شده یعنی به خاطر ویژگیها و شخصیت استاد شریفزاده، برای آسیب نرسیدن به صدا، آقای حقگو ابتدا صدای ایشان را ضبط کرده و بعد براساس صدا، ارکستر زده شده است . آلبوم توسط شرکت سروش توزیع شده است.
ایشان محفوظات و ترانههایی داشت که در مراسم میخوانده است. این ترانهها و آوازها در جایی ثبت نشده است.
* با توجه به ارتباطی که برای ساخت مستند با ایشان داشتید در مورد ویژگیهای شخصیتی استاد توضیح دهید و بگویید شناخت شخصیتهایی مانند ابراهیم شریفزاده چه اهمیتی برای جامعه دارد؟
** در مورد شخصیت ایشان بهترین پاسخ همان شعر معروف مولاناست.
«دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد/ به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران/ به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد». در دکان شریفزاده شکر و عسل پیدا میکردیم . با آنکه تلخی زیاد دیده بود، اما شیرین و انسانی فرزانه بود و جامعه مدرن امروز به چنین شخصیتهایی نیاز داشت، چون او فلسفه ، حکمت، عرفان و جامعهشناسی را میدانست و با نوع زیستی که داشت بسیار عمیق بود. آزاده و اهلتملق نبود و همیشه میگفت حاضر نیستم کرنش کنم . اهل کرنش نبود و فقر و بدبختی را تحمل میکرد. شریفزاده، مردهشوری را به عنوان شغل انتخاب نکرده بود و از جبر زمانهاش تن به این کار داده بود. دیالوگ فیلم من با این جمله تمام میشود. او در مردهشورخانه منتظر است تا مردهای را بیاورند و بشوید . رو به دوربین میکند و میگوید:«اگر من موسیقیدان هستم و چند کشور را رفتهام، انسانیت است که آخر عمر مرده بشورم؟» این جمله در گوش من همیشه طنین دارد، در حالی که تاریخ و همه کسانی که میشنوند برای آن پاسخی ندارند.
کسانی که این زندگی را برای او رقم زدند، مدیون او هستند و ظلم بزرگی به تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم کردهاند، چون پاشنهآشیل یک کشور فرهنگ آن است و موسیقی هم جزئی از همین فرهنگ است.
ما میتوانیم به هر آنچه میخواهیم با ارزش دانستن فرهنگ برسیم.
فردوسی میفرماید: «گهر بیهنر زار و خوار است و سست/ به فرهنگ باشد روان تندرست»
اما خواسته و ناخواسته این هنرمند نادیده گرفته شد و به دلیل کرنش نکردن تا آخر فقیر ماند .
نشان فرهنگ و هنر را به او ندادند، چون مردهشور بود. در جلسهای که با حضور آهنگسازان برگزار شد، روزی که قرار بود نشان را به ایشان بدهند، یکی از آنها میگوید: «او نمیتواند نشان را بگیرد، چون مرده میشوید و این برای صنف ما خوب نیست». او نمیدانست استاد شریفزاده به چه ارزشهایی مزین بود. او مرد و پس از مرگ نشان را به او اعطا کردند.
مهمترین ویژگی شخصیتی او آزادگی و آزاد زیستن بود.
افرادی مانند شریفزاده حلقه اتصال و پیوند ما با تاریخ هستند که اکنون در دسترس نیستند. اینها مانند الواح تاریخی هستند که هم ارزشهای تاریخی دارند و هم حاوی اطلاعات و پیامهایی از گذشته دور هستند و این وظیفه ما را صدچندان میکند، چون اینها میراث بشری و متعلق به همه جهان هستند و استاد شریفزاده از کسانی بود که به شکل استثنایی این کار را انجام میداد. او در آوازهایش چیزهایی ارائه میداد که نابود شده بود. دانشگاه نرفته بود و خواندههایش نتیجه زیست بود. او در نوع ارائه صدا با «پاواروتی» و «بوچلی» مقایسه میشود،. اما در زمان حیاتش اتفاقی برای او نیفتاد. من تلاش کردم در زمان حیاتش مستند را در جلسات مختلف اکران کنم که چند اتفاق افتاد. نخست اینکه توانستیم کمکهایی جمع کنیم و به دیدارش رفتیم و دوم بزرگداشتی برای او گرفته شد که در آن زمان آقای سمندری بدرود حیات گفته بود. هر چند این مراسم در مشهد و با حضور وزیر گرفته شد، اما مراسم کوچکی بود و در شأن استاد نبود . در این مراسم به استاد لوحی داده شد و یک سکه که در آن زمان معادل 600 هزار تومان ارزش داشت. استاد همان جا تقدیرنامه را گوشهای پرت کرد و گفت: من به اینها نیازی ندارم و سکه را نگاه کرد و در جیبش گذاشت.
* استاد شریفزاده چه آرزوهایی داشت؟
** یک بار با جمعی به صورت خودجوش به خانهاش رفتیم که شهردار باخرز هم آمده بود. او در آن جمع گفت: «دو آرزو دارم، به مکه بروم و به صورت افتخاری هفتهای یک بار در حرم امامرضا(ع) اذان بگویم و به باخرز برگردم». خواستهای که به راحتی میتوانست محقق شود، اما نشد.
* چقدر از خراسانیها، اهل موسیقی و مردم ما که با موسیقی دمخور هستند، هنرمندان بومی نظیر استاد شریفزاده را میشناسند؟
** در جامعه مردهپرست، هنرمند پس از مرگش زنده میشود و آن اتفاق تازه برای استاد افتاده است. کاش این توجه در زمان حیاتش بود. اگر شرایط نسبتاً مطلوبی برای زندگی او محقق میشد، حتماً تا 20 سال دیگر زنده میماند، چون تنهایی و بیاعتنایی او را کشت. هنرمند از بیکاری از پا درمیآید، نه از بیماری و او هنرمندی بود که بیکار شده بود.
اکنون توجه مردم بیشتر شده است، چون در این زمان به ریشهها، اصالت و هویت توجه بیشتری میشود، اما هنوز بسیاری از هنرمندان از طرف جامعه دیده نمیشوند و مهجور هستند و نسبت به آنها کملطفی میشود.
اساتید موسیقی خراسان به تعداد انگشتان دست نمیرسد و برای دولت کاری ندارد از اینها حمایت کند،آنها را بیمه و یا به آنها حقوق بدهد. مهجور ماندن اینها در درازمدت به ضرر جامعه خواهد بود، چون ملتی پیشروست و میتواند به اهدافش دست پیدا کند که ارزشهای کهن و فرهنگش را حفظ کند . این افراد پاسبانها و مرزداران این فرهنگ و بوم هستند و وظیفه دولتمردان است که آنها را به مردم بشناسانند.
* مانند استاد شریفزاده هنرمندان زیادی هستند که در روستا و منطقه خودشان غریب ماندهاند و همان عدهای که شکار مستندسازان و عکاسان شدهاند، دیده و معرفی شدهاند. تصویر و مستند چقدر سراغ این افراد رفته است و چقدر باید این هنرمندان را شناسایی کند.
* هر کس در کارش رسالت دارد، اما وظیفه ما انجام این کار نیست. دولت باید از این مسائل حمایت کند و اهمیت این افراد را درک کنند . هر زمان جامعه به درک حفظ هنرمندان رسید، وضعیت اینها خوب شده و تاریخ و فرهنگ حفظ میشوند.
منبع: قدس آنلاین
کلیدواژه: موسیقی مقامی اذان استاد شریف زاده آقای شریف زاده موسیقی خراسان مورد ویژگی سرو خرامان متوجه شدم اذان گویی همان جا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۹۵۰۴۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کارگاه دوخت لباس شیرخوارگان حسینی در حرم مطهر رضوی برپا شد
داود منافی پور دبیر مجمع جهانی علی اصغر گفت: دوخت لباس شیرخوارگان حسینی از سال ۱۳۸۶ به طور رسمی و با هزینههای مردمی آغاز شد و داوطلبان هر ساله از ولادت حضرت علی اصغر (ع) تا اولین جمعه ماه محرم در این کارگاه گرد هم میآیند و شروع به دوخت لباسهای سبز علوی برای این مراسم میکنند..
او افزود: هر ساله حدود ۵۰۰ هزار دست لباس دوخته و در سطح کشور توزیع میشود. کارگاه دوخت لباس مرکزی که در تهران برپا میشود علاوه بر دوخت لباسهای استان تهران، لباسهای شیرخوارگان حسینی را در سطح بین المللی نیز تامین میکند.
دبیر مجمع جهانی علی اصغر ادامه داد: هزینههای این کارگاه کاملا مردمی است و خرید پارچه، نخ و مابقی مایحتاج از نذورات مردمی تهیه میشود. این لباسها پس از دوخت توسط بانوان بسته بندی شده و مزین به سربند یا صاحبالزمان (عج) میشود.
منافی پور بیان کرد: همزمان با افتتاح این کارگاه ۷۲ کارگاه دوخت لباس در ایران اسلامی و چهار کشور بحرین، عراق، هندوستان و ترکیه کار خود را آغاز خواهند کرد.
او تصریح کرد: بزرگترین محفل شیرخوارگان حسینی در حرم مطهر رضوی و در نخستین جمعه ماه محرم برپا خواهد شد.