شجریان موسیقی ایران را حلوا کرد
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۲۳۱۹۷۹
محمدرضا شجریان تنها یک خواننده نبود. او هنرمندی بود که در میان مردم به محبوبیت بسیاری رسید. شجریان در عرصه آواز در بالاترین سطح ممکن بود. او توانست با بیش از نیم قرن فعالیت هنری، تحولات بسیاری در آواز ایرانی ایجاد کند؛ او با مطالعه و تحقیق در شیوههای آوازی توانست با همه آن¬ها آشنا شود و در نهایت از دل آن¬ها راه خودش را پیدا کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش برنا، اکنون شجریان از میان ما رفته است و تنها آثارش برایمان باقی است. در این¬جا میخواهیم نگاهی به زندگی شجریان داشته باشیم. برای این منظور سراغ حسین پرنیا آهنگساز و نوازنده سنتور رفتیم تا از دریچه نگاه این هنرمند با زندگی شجریان آشنا شویم. پرنیا در موسیقی ایران به¬عنوان آهنگسازی خلاق با آثاری ماندگار شناخته میشود که تجربه همکاری با هنرمندان بزرگ موسیقی ایران را دارد. در ادامه حاصل گفت¬وگو با حسین پرنیا را میخوانید.
اگر بخواهیم نگاهی اجمالی به زندگی این هنرمند داشته باشیم، چه نکات بارزی قابل ذکر است. نگاهی کلی به زندگی محمدرضا شجریان ما را با چه هنرمندی مواجه میکند.
محمدرضا شجریان هم هنرمندی است که مانند هر هنرمند دیگری یک آغاز دارد که آن هم ورود به عرصه هنر و البته پرداختن به علاقهمندیهایش است. بخش مهم زندگی یک هنرمند از زمانی آغاز میشود که دغدغههای جامعه اساس فکر آن هنرمند میشود. اگر بخواهم آغاز زندگی هنری محمدرضا شجریان را بیان کنم، این زندگی هنری از سال 1357 شروع میشود. قبل از آن شجریان کوشیده است تا آموزههای لازم در زمینه آواز را دریابد. دغدغه شجریان تفکرِ موسیقی ایرانی و دریافتن اندیشهی درون گوشهها و نغمههای موسیقی ایران بوده است.
در قیاس با دیگر خوانندگان متوجه میشویم شجریان اندیشه موسیقی ایرانی را به درستی درک کرده است؛ دیگر خوانندگان از تحریرها به¬گونهای استفاده کردهاند که هدفشان بیش از هر چیز به رُخ کشیدن توانایی تکنیکیشان بوده است. این نکته در برخی از آثار شجریان هم شنیده میشود اما دغدغه اصلی او بیرون کشیدن آثار بزرگان ادبیات پارسی بوده که حرفی برای زمانه ما داشته باشند. زندگی هنری شجریان قبل از انقلاب جان بخشیدن به فرم موسیقی ایرانی با آنالیز کردن آواز در مکاتب مختلف آوازی است. در عین حال هدف شجریان همراهی با غم، اندوه، رنج و بی¬عدالتیهایی است که مردم با آن مواجه بودهاند و در کنار این¬ها به تصویر کشیدن عشق در منزلتی والاتر.
آثار محمدرضا شجریان در قبل از انقلاب آثاری است که برخی از آن¬ها انگشت حیرت به دهان ما میآورد. این مسیر ادامه دارد تا هنگام شکل گرفتن انقلاب 1357. از این زمان است که زندگی محمدرضا شجریان دگرگون میشود. یعنی با مردمی همراه میشود که نادانسته علیه ظلم زمان خودشان قیام کردند. این همگامی با مردم جامعه خودش، بزرگترین دستاورد فکری شجریان بود. او در ادامه مسیر زندگی هنریاش تلاش کرد تا همیشه با مردم همراه باشد.
به موازات جریانهای فکری اوایل انقلاب، گروه «چاووش» شکل گرفت که همگام با مردم بود. این همگامی با مردم تولدی دوباره برایش محسوب میشود. زندگی هنرمند زمانی آغاز میشود که دغدغههای جامعه درون هنرمند چیرگیِ فکری پیدا میکند. هنرمند تبدیل به آینهای برای جامعه میشود؛ هر چه این آینه بی¬آلایشتر باشد، مردم آن جامعه مفاهیم خودشان را بیشتر در آن آینه میبینند. هنری که شجریان را در بلند بالا قرار داد، هنری بود که درد و رنج و خاستگاه مردم را در خود داشت. شجریان در طول دوران زندگی هنریاش تلاش کرد در کنار مردم باشد و از موضعش هم کوتاه نیامد؛ گویی خورشید را دیده است. امروز تفکر محمدرضا شجریان است که قلب مردم را تسخیر کرده است. شاید بسیاری از مردم آثار شجریان را نشنیده باشند، اما با او هم¬رأی شدند؛ چون شجریان حرف آن مردم را میگفت.
شجریان در تکنیکهای آوازی¬اش، از چه خوانندگانی بیشتر تأثیرپذیرفته است. معروف است که شجریان تمام شیوههای آوازی قبل از خودش را بررسی کرده و با بسیاری از این شیوههای آوازی آشنایی کامل داشته است. در نهایت هم از دل تمام این شیوههای آوازی است که شجریان مسیر خودش را پیدا میکند.
در یکی از روزهایی که در هشتگرد و در باغ خودِ استاد کنار هم جمع شده بودیم، همین مورد را به بحث نشستیم. در آن¬جا شجریان در این باره مفصل توضیح داد. بگذارید پاسخ این سؤال را براساس گفتههای خود استاد شجریان بیان کنم. شجریان میگفت من تمام آوازهای گذشتگان را شنیدهام. تأکید میکرد که در دورهای آوازهای بنان را چنان تقلید میکردم که کمتر کسی میتوانست تشخیص دهد که این صدای بنان نیست. اما در عین این تقلید و بررسیها، ایرادهای آن شیوههای آوازی را هم اصلاح کرده است. هرجا ایرادی در نوع خوانش، بیان و کلام بوده، اصلاح کرده است.
دیدگاه شخصی¬ام این است که شجریان شکل تکامل¬یافته آواز موسیقی ایران است. آوازهایی که شجریان خوانده، از نظر فرم آموزش، خوانش، محتوا و انتخاب شعر، سرآمد و درآمد هستند. شجریان آواز موسیقی ایران را آنالیز کرد و از درون آن آواز را به پیام رساند. موسیقی در این¬جا تبدیل به فکر، حرکت و انگیزه شد.
یعنی در بین خوانندگان قدیمی، طاهرزاده و بنان بیشترین تأثیر را روی شجریان داشتهاند؟
از کسان دیگری هم اسم میبرد اما بارزترینشان همین دو هنرمند بودند. شجریان میگفت در هر جایی به آوازخوانی برمیخوردم، مینشستم و گوش میدادم. یکی از بم¬خوانیهایی که مورد علاقه استاد شجریان بود، بم¬خوانیِ استاد دادبه بود. طلبگی و جویندگی همیشه و هرجا در شجریان حس میشد. خوانندگی برای شجریان شغل نبود. در زمانی که خواندن در کابارهها آن همه درآمد داشت، شجریان نرفت. شجریان هنرمندی نبود که انگِ سلطنت¬طلب بودن به او بخورد یا این¬که در حال حاضر با حکومت کنونی باشد. اصل هنرمند بودن همین است. هنرمندی که قدرت جسارت و قدرت مبارزه در این عرصه را نداشته باشد، پایههای هنرش لق میشود.
محمدرضا شجریان قبل از انقلاب از رادیو و تلویزیون خارج شد و چندین سال بعد و در دوران انقلاب هم با سیاستهای تلویزیون جمهوری اسلامی مشکل پیدا کرد و نامهای به رئیس سازمان صدا و سیما نوشت و خواست تا آثارش را پخش نکنند. اهمیت ندادن صدا و سیما به این نامه باعث شد تا در نهایت کار به شکایت شجریان از صدا و سیما برسد. این روند نشان میدهد که شجریان قبل از انقلاب با سیاستهای رادیو و تلویزیون مخالفت داشته و چند دهه بعد، باز هم با تلویزیون به مشکل میخورد. علت این ماجراها را در چه میبینید؟
قبل از انقلاب دستگاه تلویزیون به موسیقی واقعی و ریشهایِ ایران به خوبی نمیپرداخت. به نوعی میشود گفت تلویزیون قبل از انقلاب به شدت درگیر ابتذال شده بود. البته در کنار این دلیل، دلایل دیگری هم وجود داشته که هنرمندان موسیقی آن زمان به طور دستهجمعی از رادیو و تلویزیون خارج میشوند. مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را نیز در همین راستا تشکیل میدهند.
آقای شجریان سال 1372 به تلویزیون رفت و این حضور موجب ایجاد امید میان اهالی موسیقی شد که شاید بتوان شاهد کارهای خوبی در تلویزیون باشیم. اما رفته¬رفته این سیاستها نازل شد و به بیراهه رفت. صدا و سیما در بخش فرهنگ و هنر با بُهتزدگی عمل کرد. صدا و سیما میخواهد بگوید هنر، اخلاق، موسیقی، شعر، فیلم و خبر را در من ببینید. از قضا هم آن¬چه صدا و سیما ارائه میکند با واقعیت تفاوت دارد.
به عنوان یک ایرانی میگویم آن¬چه در تلویزیون نشان داده میشود، بیشتر روی اعصاب من است تا این¬که بتوانم از محصولاتش دستاورد فرهنگی و هنری داشته باشم. موسیقی¬ای که از تلویزیون پخش میشود، چند بخش است: یک بخش سرقتی و مربوط به آثاری است که در خارج از سازمان صدا و سیما تولید میشوند. یعنی تهیه¬کنندگان صدا و سیما این آثار را بدون پرداخت حق کپی¬رایت استفاده میکنند.
بخش دیگر تولیدات خود سازمان است. این تولیدها از یک فکر خاص بیرون میآید. در این¬جا هنر ممیزی میشود و در نتیجه آثار این بخش بُعد هنری و خلاقیتش را از دست داده و تبدیل به کلیشه شده است. این آثار بیشتر دافعه ایجاد میکند تا جاذبه. برخی دیگر از آثار پخش¬شده در تلویزیون، از سوی آهنگسازانِ شناخته شده تولید شده بودند، اما این آهنگسازان ایمان کافی به آن کار درونشان نبوده است. تلویزیون آثار هنرمندانی مانند استاد شجریان را با تصاویری بی¬ربط پخش میکرد. این حرکت مصادره به مطلوبِ آن اثر بود. تلویزیون در گذشته این کار را کرده و همچنان هم با آثار دیگر هنرمندان این کار را انجام میدهد.
همین فروردین 1399 شاهد بودم یکی از آثارم در تلویزیون پخش و با تصاویری بی¬ربط همراه شد. من این اثر را برای ایران ساخته بودم اما تصاویری که روی این اثر پخش میشد هیچ سنخیتی با محتوای آن اثر نداشت. من هم با مسئولان تلویزیون تماس گرفتم و گفتم چرا با آثار ما این¬چنین رفتار میکنید. رسانهای که متعلق به هنرمندان است، از سوی یک سری بی¬هنر تسخیر شده است. استاد شجریان هم تصمیم گرفت صدایش در تلویزیون پخش نشود.
یعنی محمدرضا شجریان یک بار به خاطر حجم ابتذالِ بیش از حد از تلویزیون و رادیو کنار کشید و یک بار هم به خاطر برخورد نادرست مسئولان تلویزیون با هنر و موسیقی.
ابتذال قبل از انقلاب در مفاهیم نبود. دست هنرمندان در آن زمان باز بود و گرفتنِ مجوز مفهومی نداشت. قبل از انقلاب ابتذال در محتوای تولیدات هنری بود. پس از انقلاب ممیزیها شروع شد و ابتذالی شکل گرفت که نسبت به حقوق، شأن و جایگاه هنرمند بود.
آیا محمدرضا شجریان را میتوان خوانندهای نوگرا در آواز به شمار آورد؟
بدون شک آواز امروزِ موسیقی ایران مدیون تلاشهای محمدرضا شجریان در آنالیز کردن آواز است. من به-عنوان یک موزیسین، کاری که محمدرضا شجریان کرد را در هیچ¬کدام از هنرمندان شناخته شده کشورمان سراغ ندارم. کاری که شجریان کرد، آنالیز آواز بود. یعنی به آواز محتوا، معنا و مفهوم بخشید. از نظر تخصصی هم این مسئله قابل بررسی است. شما تا پیش از شجریان، یک آواز کامل به من نشان دهید که در دستگاه راست پنج¬گاه (اشاره به اجرای راست پنج¬گاه با حضور شجریان و لطفی در جشن هنر شیراز دارد) اجرا شده باشد. اعجازهای بزرگی که در چهارگاه (اشاره به آلبوم دستان) و همایون (اشاره به آلبوم همایون مثنوی) ایجاد شد را نگاه کنید. چه خوانندهای سراغ دارید که در بیات ترک یا کرد بیات (آلبوم آستان جانان) یا دشتی آثاری این¬چنین ارزشمند ارائه کند؟
شما در تاریخ موسیقی ایران یک خواننده به من نشان دهید که متعلقات یک دستگاه را در یک ساعت مفهوم بخشیده باشد. در آلبوم «نوامرکب خوانی» چه شاهکاری خلق شده است. کسانی هم بودند که مرصعخوانی کردند اما مقبول مردم واقع نشد. برای این¬که اثری مورد پسند مردم قرار گیرد، چندین ویژگی لازم است. به قول حافظ: صد نکته غیر حُسن بباید که تا کسی / مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
آلبوم «نوامرکب خوانی» شجریان مقبول طبع شد و آن صد نکته مورد نظر را هم داشت. در منِ موزیسین تأثیر ایجاد کرد و مخاطب عادی هم با آن ارتباط گرفت. وقتی بخواهیم به صورت تخصصی درباره آواز صحبت کنیم، باید بگویم کدام خواننده توانسته دستگاه «چهارگاه» را به صورت کامل و زیبا اجرا کند. هر کسی چهارگاه خوانده، گوشههای درآمد، زابل، مخالف، مغلوب و فرود را خوانده است. هر کسی در دستگاه شور آواز خوانده، درآمد، درآمد دوم، نغمه، رضوی، قرچه، حسینی و فرود را خوانده است. تازه من چند گوشه اضافه هم اشاره کردم. اما نگاه شجریان به این آوازها بسیار دقیق، کامل و ظریف بوده است.
شجریان با همین دستگاههایی که اشاره کردید چگونه برخورد کرده است؟ آوازهای شجریان در این دستگاهها چه تفاوتهایی با اجرای دیگر خوانندگان دارد؟
در بیشتر آثار شجریان، حرکتها، خوانشها و فرم¬دهی به لحنِ خوانشِ اشعار در بهترین شکل قرار دارد. مثلاً در بیتِ «خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است» آن¬قدر این شعر را درست خوانده که منِ شنونده مجذوب شعر میشوم. شعر را منطبق با حال و هوای هر گوشه انتخاب کرده است. برخورد شجریان با آواز، شعر و گوشهها آگاهانه بوده است.
چند اثر از شجریان در میان شاهکارهای موسیقی ایرانی قرار دارند؟
بیشک میتوان 10 اثر از آثار شجریان را در میان شاهکارهای موسیقی ایران قرار داد. کمتر هنرمندی است که این تعداد شاهکار در عرصه موسیقی داشته باشد. نگاه به کارنامه دیگر هنرمندان نشان میدهد که هر هنرمند در طول دوران زندگی هنری¬اش، در نهایت یک یا دو اثر به¬عنوان شاهکار داشته باشد. اما در زندگی هنری شجریان بیش از 10 آلبوم هست که در میان شاهکارهای موسیقی ایران قرار میگیرند.
از این شاهکارها چند اثر را برایمان نام میبرید؟
آلبوم شبهای نیشابور با آهنگسازی استاد قلندر فرامرز پایور و آلبومهایی که بازسازی و بازخوانی آثار هنری از هنرمندان گذشته بود که استاد پایور تنظیم کرده بود. آستان جانان، بیداد، دستان، چشمه نوش، عشق داند، نوا مرکبخوانی و چند اثر دیگر از شاهکارهای ایشان است. به نظرم شجریان در نوامرکب خوانی، عشق را دستآموز کرده است. یعنی این شجریان است که به کلمات و به آواز روح میبخشد. شجریان در این اثر غالب بر محیط است. نیِ سحرانگیز محمد موسوی در کنار ساختههای ستُرگ و پر از زیباییِ مشکاتیان، این آلبوم را به شاهکار تبدیل کرده است.
ما به برخی آثار لقب شاهکار میدهیم. مثلاً به سمفونی 9 بتهوون شاهکار میگوییم؛ شاهکاری که در درون-مایهاش حرفهای زیادی برای گفتن دارد؛ مثلاً در حوزه ادبی، تاریخی، جغرافی و فلسفه. ولی در زمینه حس و زیبایی چه؟ اثری ممکن است خیلی قدرتمند باشد. شما نظامی را که میخوانید بزرگ و قدرتمند است و حرفهای زیادی برای گفتن دارد، اما وقتی مولوی را میخوانید، همان ستُرگی با عشق همراه شده است و گویی حلوا میخوری. شجریان موسیقی ایران را حلوا کرد. آواز را حلوا کرد. امیدوارم که هنرجویان استاد شجریان تفکر او را دنبال کنند نه آوازهایش را. فکرت هنرمند است که چراغ میگذارد و مسیر را نشان میدهد.
این انتقاد به محمدرضا شجریان بوده است که شاگردانش هرگز نتوانستند از سایه او بیرون بیایند. تنها کسی که این کار را تا حدودی انجام داد، پسرش همایون بود. شاید این مسئله به این دلیل است که شجریان آن¬قدر در آواز ایران جایگاه رفیعی داشته است که هنرجویان او هرگز نتوانستند از او عبور کنند.
شجریان معلم آواز نبود، متفکر آواز بود. ایراد کسانی که نزد او برای آموختن آواز میروند همین بود؛ آن¬ها میرفتند تا از شجریان آواز یاد بگیرند. در حالی که آوازهای شجریان در آثار او هست. این هنرجویان برای آموختن تفکر آواز باید نزد او میرفتند. استاد حسن کسایی چند شاگرد برجسته دارد؟ استاد جلیل شهناز چند شاگرد برجسته دارد؟ اینها معلم موسیقی نبودند. اینها هنرمندانی بودند که چراغ سرِ راه هنر میگذاشتند و هر کسی باید با دید خودش این چراغها را دریابد.
در بین آن¬هایی که نزد استاد شجریان مشق آواز میکردند، دو نفر برجسته¬تر بودند، ایرج بسطامی و علی جهاندار.
ایرج بسطامی همیشه به من میگفت که من در چشمم فقط استاد شجریان را میبینم و هیچ خواننده دیگری نقشش به اندازه شجریان در فکر و ذهن من نیست. اگر شاگردان شجریان کم کار کردهاند، این گناه شجریان نیست. برخی میگویند در موسیقی ایران بیشتر خوانندگان شبیه شجریان میخوانند و مقصر این امر را خودِ شجریان میدانند. مگر آقای شجریان کسی را مجبور کرده که از او تبعیت کنند؟ آقای شجریان تلویزیون و رسانه قدرتمندی نداشته که همه را مجبور به تبعیت از خودش کند.
کسی که میخواهد خوشنویسی بیاموزد، میگردد تا کسی را پیدا کند که هنرمندی بهتر با آثاری کاملتر و بهتر باشد و از او بیاموزد. در این¬جا هم مقصر شجریان نیست. این¬جا میدان انتخاب است و شجریان توانسته کاملتر جلوه کند و دانش بیشتری از لحاظ حس و دانایی و توانایی را در حیطهی آواز و فکر موسیقایی به رخ بکشد.
در میان آثار محمدرضا شجریان اگر بخواهید فقط یک اثر را انتخاب کنید، کدام اثر را برمیگزینید؟
آلبوم خاموشِ 19 مهر 1399 در طوس بهترین اثر شجریان بود. آلبومی که خواننده، آهنگساز و تهیه کنندهاش مردم بودند. چقدر زیبا گفت همایون شجریان خطاب به مردم: «آن¬چه من میخواهم بگویم آن-جاست.» 19 مهر 1399 بهترین آلبوم مرکب خوانی مردم برای شجریان بود و این بهترین اثر این هنرمند بود.
هنرمندی که بیش از نیم قرن فعالیت هنری کرده و چندین شاهکار در کارنامه داشته، در کنار تمام کارهای خوبش، ممکن است اشتباهی هم در زندگی هنری¬اش بوده باشد. از نظر شما اشتباه شجریان در کجا بود؟ کدام اثر را نباید میخواند و خواند؟ کدام اثر را باید میخواند و نخواند؟ یا این¬که کدام کار را نباید انجام میداد و داد؟
به نظر من نقدی که به استاد شجریان می¬رود در آن زمان اتفاق افتاد که پروژه باغ هنر را در بم کلید زد. این پروژه در نهایت با شکست مواجه شد. همان زمان هم گفتم ای کاش استاد شجریان از دست رفتنِ ایرج بسطامی را بهانه میکرد و تصمیم میگرفت چندین ایرج بسطامی را از شکوفههای آواز ایران به مردم و ایران فرهنگی معرفی کند. ای کاش استاد شجریان در آن زمان چندین آهنگساز و چندین گروه را فعال میکرد و از میان هنرجویانش که کارشان خوب بود، چندین نفر را معرفی میکرد و فضای کار را برایشان فراهم میساخت. در آن صورت ما امروز به شکلی واقعی با باغ هنر مواجه بودیم، نه باغ هنری که امروز در بم در تسخیر استانداری است. به نظرم هنرمندان نباید وارد عرصههای مدرسهسازی و کارهای این¬گونه شوند. مدرسه¬سازی و دانشگاه¬سازی وظیفه دولت است، نه وظیفه هنرمند. باغ هنر بم به نظرم یک اشتباه بود.
در میان آثار شجریان اثری هست که معتقد باشید این اثر را نباید میخواند.
زندگی هنرمند فراز و نشیب دارد. باید به او اجازه داد که در فراز و نشیبها کارش را بکند.
در روزهای پس از درگذشت محمدرضا شجریان شورای شهر تهران و شورای شهر شیراز تصمیم گرفتند خیابانهایی را به نام این هنرمند تغییر دهند. این درحالی بود که سال گذشته شورای شهر تهران تصمیم به نام¬گذاری یکی از خیابانهای این شهر به نام محمدرضا شجریان گرفته بود اما در نهایت از این کار منصرف شد. به نظرتان این اقدامها قابل تحسین است یا در اوضاع کنونی چندان به درد نمیخورد؟
من هم شنیدم که خیابان روبهروی آرامگاه حافظ در شیراز به نام محمدرضا شجریان تغییر نام داده شده است، اما باید خطاب به شورای شهر شیراز بگویم شجریان از سعدی تا حافظ را به نام خود ثبت کرده است، شما عقب¬ماندگیتان را از زمان رفته ز دست بجویید. از سوی دیگر شورای شهر تهران هم قصد انجام همین کار را داشت که خطاب به شورای شهر تهران هم باید بگویم شجریان به خیابان نیاز ندارد، دلهای مردم عاشق ایران، شاهراه شجریان است.
شما در مراسم خاکسپاری محمدرضا شجریان در شهر طوس و در کنار مقبره حکیم ابوالقاسم فردوسی حضور داشتید، این مراسم را چطور دیدید؟
خوشحالم که مراسم خاکسپاری محمدرضا شجریان بدون تنش برگزار شد. البته جز این هم انتظاری نمیرفت. چون مردم فهیم و فرهنگی میدانند که مراسم خاکسپاری محمدرضا شجریان نباید جایی برای تصفیه حسابهای سیاسی شود. ایرانِ فرهنگی ثابت کرده که همیشه برای آدمهایی که سهم بسزایی در فرهنگ و هنر دارند حرمت قائل است. من در طوس و در مراسم خاکسپاری استاد شجریان فهمیدم برگزارکنندگان به عمد عاجز بودهاند از این¬که سخنوری درخور و در جایگاه بلندبالا در قامت فردوسی و شجریان بیاورند یا این¬که کسی که سخنور بوده را نتوانستهاند مجاب کنند که آن¬چه را بگوید که آن¬ها میخواهند.
همچنین حصار قرار دادن میان مردم و وداعکنندگان با نامیترین هنرمند محبوب موسیقی ایرانِ فرهنگی موجب شرم و خجالت بود؛ البته منجر به خلق تابلویی زیبا و جاوید شد که حقانیت شجریان و هنر را به رخ کشید. یک بار دیگر فهمیدم حکومت ما با هنر میانه خوبی ندارد. آن¬جا فهمیدم هنرمند خوب هنرمند مُرده است.
در آن مراسم دو سخنرانی ضعیف از مسئولان خانه موسیقی داشتیم که خواستههایشان هم مانند سخنرانیشان حقیر بود. یکی از این خواستهها این بود که یکی از خیابانهای تهران به نام شجریان شود. این در حالی بود که سال گذشته همین شورای شهر تهران اجازه انجام این کار را نداشت.
یک خواستهی حقیر دیگر این بود که از این پس در جشنوارههای موسیقی تندیس محمدرضا شجریان را به برگزیدگان بدهند. این خواسته در حد و اندازه محمدرضا شجریان نبود. یا شجریان اشتباهی در آن¬جا دفن شده یا شما را به اشتباه برای سخنرانی انتخاب کردهاند. شجریان برای موسیقی ایران یک فردوسی است. نیازی نبود او را در کنار فردوسی خاک کنند. هیچ¬کدام از مقامات رسمی کشور در این مراسم نبودند. این مسئله بار دیگر ثابت کرد مسئولان ما با هنر زاویه دارند.
منبع: خبرگزاری برنا
کلیدواژه: محمدرضا شجریان حسین پرنیا موسیقی ایران موسیقی ایران شورای شهر تهران محمدرضا شجریان مراسم خاکسپاری شیوه های آوازی موسیقی ایرانی زندگی هنری اش قبل از انقلاب استاد شجریان آثار شجریان ایرج بسطامی نشان می دهد صدا و سیما شجریان هم آن زمان باغ هنر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۲۳۱۹۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پشت پرده محبوبیت تیلور سوئیفت در ایران | وقتی او در مورد پایان رابطه عاطفی خود حرف میزند...
به گزارش همشهری آنلاین، با این حال اگر از طرفداران تیلور سوئیفت سوال کنید که علت علاقهشان به این هنرمند چیست؟ احتمالا پاسخ دهند که چون میتوانند با ترانههای او همزاد پنداری کنند و به راحتی خود را به عنوان راوی ترانههایش تصور کنند اما در کنار این ویژگی نمیتوان ارتباط عمیق سوئیفت با طرفدارانش را نادیده گرفت؛ چراکه او هنرمندی است که اگر یکی از سوپر طرفدارانش در آسیا بیماری لاعلاجی داشته باشد و نیاز به کمک مالی داشته باشد، حمایت خود را دریغ نمیکند و چه بسا که به دیدن آن طرفدار برود. همچنین ارتباط او در فضای مجازی با طرفدارانش غیر قابل انکار است، ارتباطی از جنس لایک کردن پستهای طرفدارانش در فضای مجازی گرفته تا اشتراکگذاری آن پستها.
اما چرا امروز از تیلور سوئیفت مینویسیم؟ در هفتههای اخیر سونامی اخباری از جدیدترین آلبوم سوئیفت به نام «The Tortured Poets Department» در فضای مجازی منتشر شد که از ثبت چندین رکورد جدید به نام این هنرمند میگفت.
در حقیقت سوئیفت با انتشار یازدهمین آلبوم استودیویی خود رکورد بیشترین پخش آلبوم، آهنگ و هنرمند را در یک روز در Spotify و سایر پلتفرمهای موسیقی به ثبت رساند؛ رکوردی که با بیش از ۳۰۰ میلیون استریم (پخش آنلاین موسیقی) آلبوم جدید او طی یک روز به ثبت رسیده است.
اما این تنها رکوردی نبود که یازدهمین آلبوم استودیویی سوئیفت در کمتر از ۲۴ ساعت پس از انتشار در Spotify شکست. بلکه اولین تکآهنگ آلبوم جدید او به نام «Fortnight» با حضور «پست مالون» رکورد بیشترین پخششده در یک روز را ثبت کرد.
سوئیفت پیش از این هم با انتشار آلبوم «Midnights» در اکتبر ۲۰۲۲ رکورد Spotify را برای پخششدهترین آلبوم در یک روز و پخششدهترین هنرمند در یک روز را در اختیار داشت. این آلبوم همچنین در سایر پلتفرمهای پخش موسیقی، رکورد بزرگترین آلبوم پاپ تمام دوران را با استریمهای روز اول در Apple Music شکست. همچنین این آلبوم در اولین روز انتشار خود به پرمخاطبترین آلبوم آمازون موزیک تبدیل شد.
اما پس از خواندن این اخبار درباره سوئیفت، شاید برای شما هم سوال شود که سوئیفت دقیقا چرا تا این حد محبوب است که طی یک روز جدیدترین آلبومش با ۳۰ قطعه موسیقی، بیش از ۳۰۰ میلیون بار در اسپاتیفای شنیده میشود؟
پیش از پاسخ به این سوال باید گفت که نمیتوان با وجود تور پرطرفدار Eras، تسخیر جایگاههای نخست چارت موسیقی بیلبورد آمریکا، ثروت میلیارد دلاری، ۱۲ جایزه گرمی، تأثیر گسترده او بر فرهنگ موسیقی پاپ و موفقیت احیای آلبومهای قبلیاش، شهرت و موفقیت عظیم سوئیفت را انکار کرد؛ موفقیتی که تصادفی نیست.
در ادامه اما نگاهی خواهیم داشت به علت محبوبیت جهانی سوئیفت در جهان از نگاه چند کارشناس و منتقد موسیقی آمریکایی.
عکس | تیلور سوئیفت شخصیت سال تایم ٢٠٢٣ شد
موسیقی سوئیفت
توبی کوئینزبرگ که یک کارشناس موسیقی مشهور است، میگوید: «نمیتوانیم درباره موفقیت تیلور سوئیفت بدون اذعان به توانایی استثنایی او در نوشتن آهنگهایی که آشنا و در عین حال متمایز، قابل دسترس و معمولی هستند صحبت کنیم. تاکید بر این نکته مهم است که نوشتن آهنگی مانند آهنگهایی که تیلور مینویسد، فوقالعاده دشوار است. حتی یک بار انجامش هم سخت است، حال تصور کنید بخواهید طی یک آلبوم این کار را انجام دهید! اگرچه که سوئیفت نزدیک به دو دهه است که در آلبومهای متوالی این کار را انجام میدهد.»
درو نوبیل نیز که یک دانشیار تئوری موسیقی است، میگوید: «تیلور سوئیفت در نوشتن موسیقی واقعاً خوب است. این امر غیرقابل انکار است. او میداند که چگونه یک ملودی بسازد. موضوعات آهنگهای او بسیار مرتبط است. من یک مرد ۳۸ ساله هستم و میتوانم به آهنگهای او، حتی آهنگهایی که در ۲۰ سالگی نوشته است، گوش دهم و با آنها ارتباط برقرار کنم.»
همه کاره بودن او
سوئیفت به طرز ماهرانهای ژانرهای مختلفی مانند کانتری، پاپ، آلترناتیو و فولکلور را در زندگی حرفهای خود تجربه کرده است. نوبیل و کونیگزبرگ میگویند که تسلط بر این توانایی برای تکامل دشوار است، اما او موفق شد و توانست همچنان کاراکتر «تیلور سوئیفت» را حفظ کند.
سوئیفت که در اصل یک هنرمند ژانر کانتری بود، ابتدا با آلبوم «قرمز» (Red)، فضای کاری خود را به موسیقی پاپ آغشته کرد. او در این آلبوم با مکس مارتین که یکی از تهیهکنندگان مطرح آمریکا است، همکاری کرد.
در حالی که فضای کلی آلبوم «قرمز» پاپ بود اما در آلبوم از سازهای بانجو استفاده شده بود و سوئیفت سبک و سیاق کانتری را در خواندن آهنگها حفظ کرد. سوئیفت اما در آلبوم «۱۹۸۹» خود طی اقدامی بیسابقه، به طور کامل ژانر کانتری را کنار گذاشت. در حقیقت او با این کار برای همیشه کانتری را از کار خود حذف کرد و در قالب یک هنرمند جدید در اوج کاری خود ظاهر شد.
البته او به داستان سرایی خود در آثار غیرکانتری که یکی از ویژگیهای بارز موسیقی کانتری است، ادامه داد و با همین ترفند توانست آن طرفدارانی که او را به خاطر سبک کانتریش دنبال میکردند، نگه دارد. به هر حال او یک داستانسرای عالی است، چه داستانی تخیلی در مورد کسی که شوهرش را به قتل رسانده باشد و چه داستانی درباره روابط عاطفی خودش.
هنگامی که دو آلبوم «evermore» و «folklore» در سال ۲۰۲۰ منتشر شدند، جهان بار دیگر شاهد تسلط سوئیفت در تغییر ژانر، از پاپ به فولک و آلترناتیو بود.
نوبیل درباره این اقدام میگوید: «اگر هنرمندان از ژانر اصلی خود دور شوند، اغلب اوقات طرفداران شورش میکنند اما سوئیفت این ریسک را کرده است و این باورنکردنی است.»
هوش تجاری سوئیفت
کونیگزبرگ میگوید: «موفقیت در صنعت موسیقی صرفاً به موسیقی مربوط نمیشود، بلکه در مورد تجارت است و مهارتهای تجاری تیلور شگفتانگیز است».
درحقیقت از توانایی او در ساخت ماهرانه برند خود گرفته تا حرکتهای استراتژیکش، سوئیفت ثابت کرده است که هم یک هنرمند موفق است و هم یک تاجر. به عنوان مثال، تصمیم او برای تولید فیلمی از تور اخیرش (Eras tour) نتایج خارق العادهای داشت. این فیلم که در ماه اکتبر به سینماها رفت، «پرفروشترین فیلم کنسرت» است که در افتتاحیه ۹۲.۸ میلیون دلار درآمد داشت.
همچنین بازاریابی رسانههای اجتماعی سوئیفت او را در جایگاه بالای هنرمندان موسیقی مینشاند؛ درحقیقت او از ابتدای فعالیت خود ارتباط با طرفدارانش در رسانههای اجتماعی را انجام داد که در آن زمان غیرعادی بود.
حرکت درخشان سوئیفت
از اقدام سوئیفت برای ضبط مجدد و انتشار مجدد آلبومهای اولیهاش به طور گستردهای به عنوان یک تصمیم هوشمندانه یاد میشود. این تصمیم ناشی از اختلاف عمومی سوئیفت با شرکت ضبط قبلی خود، Big Machine، و مالک آن Scooter Braun است. در سال ۲۰۲۰، براون حقوق اصلی ضبطهای تیلور سوئیفت را فروخت و در اقدامی تلافیجویانه بیسابقه، سوئیفت آلبومهای خود را دوباره ضبط کرد و بدین ترتیب کنترل شخصی بر حقوق اصلی ضبطهای جدید به دست آورد.
در حالی که سوئیفت خاطرنشان میکند که همه اینها برای برگرداندن حقوق هنرمندان بوده است اما ثابت شده است که یک تصمیم تجاری درخشان بود. درحقیقت آلبومهای تازه ضبطشده بسیار محبوب بوده و موجب حمایت از تور Eras و افزایش تعهد طرفداران به او شدند.
آینده نگری او
نوبیل میگوید سوئیفت درک ذاتی از خواستههای مخاطبانش دارد و این توانایی میتواند توضیح دهد که چرا موفقیت زیادی کسب کرده است. او سه لحظه را دلیل شیدایی امروزی سوئیفتیها میداند:
۱۹۸۹
زمانی که آلبوم «۱۹۸۹» در سال ۲۰۱۴ منتشر شد، موسیقی الکترونیک (EDM) چارت ۴۰ موسیقی برتر را تسخیر کرده بود. آهنگهای زد و کالوین هریس با آهنگهای پردازش شده توسط کامپیوتر و صدای ترکیب شده در صدر جدول قرار داشتند. با توجه به محبوبیت فزاینده EDM، نوبیل میگوید که دوستداران موسیقی میل به چیزی داشتند که علاقه آنها به موسیقی پاپ «dance-y» را برآورده میکرد و در عین حال بیانی معتبر از شخصیت یک هنرمند بود. او استدلال میکند که این اتفاق در آلبوم «۱۹۸۹» سوئیفت رخ داد.
شیوع کرونا در سال ۲۰۲۰
نوبیل میگوید در طول قرنطینه همهگیر سال ۲۰۲۰، سوئیفت با انتشار غافلگیرکننده دو آلبوم folklore و evermore در ژانر indie folk حال و هوای طرفدارانش را مجذوب خود کرد. سوئیفت با انحراف آشکار از موسیقی پاپ به دنبال همکارانی با تجربه در ژانرهای جدید برای کار روی آلبومها شد؛ تصمیم هنری دیگری که آن هم یک تصمیم تجاری موفق بود.
کونیگزبرگ میگوید: «این اقدام دقیقاً همان چیزی بود که فرهنگ در آن زمان به آن نیاز داشت؛ یک آلبوم متفکر و تأمل برانگیز که منعکسکننده حس غالب انزوای اجتماعی است.»
فولکلور در سال ۲۰۲۰ به پرفروشترین آلبوم ایالات متحده تبدیل شد و همانطور که نوبیل توضیح میدهد، این موفقیت تصادفی نبود.
او ادامه میدهد: «طرفداران با این آهنگها دوباره بیرون از خانه بودند و زیبایی طبیعت را کاوش میکردند؛ آهنگهایی که صدایی روستایی داشتند و درباره رودخانهها و درختان صحبت میکردند. او همیشه توانسته از چیزی که همه ما آرزوی آن را داریم استفاده کند.»
تور era
نوبیل میگوید دو نیروی فرهنگی را میتوان به عنوان مدرکی برای موفقیت تور Eras بررسی کرد؛ یک اینکه در دنیای پس از همه گیری، مردم برای تجربه کنسرت زنده گرسنه بودند و دوم اینکه ما به عنوان یک جامعه، در میان انزوای فزاینده خود به دلیل کار از راه دور، رسانههای اجتماعی و سکولاریزاسیون رو به رشد، درصدد تجربههای جمعی هستیم. شرکت در یک کنسرت با دهها هزار نفر دیگر که آنها نیز با آهنگهای تیلور سوئیفت بزرگ شدهاند، بسیار عمیقتر از قدردانی از موسیقی اوست، بلکه میگوید «شما بخشی از یک جنبش هستید».
آیا می توان از موفقیت سوئیفت تقلید کرد؟
خیر.
نوبیل معتقد است که سوئیفت هر حرکتی را برای مواجهه با یک لحظه خاص طراحی کرده است و اگر آنها در زمانهای دیگری انجام میداد، احتمالاً از موفقیت یکسانی برخوردار نمیشد. به عنوان مثال، اگر فولکلور در سال ۲۰۱۹ منتشر می شد، تأثیر مشابهی نداشت. اینگونه نیست که او از دیگران برتر باشد؛ بلکه در کتگوری قرار دارد که افراد کمی شامل آن میشوند، توانایی عالی او در نوشتن موسیقی که با این لحظات فرهنگی ترکیب شدهاند، ترکیب نادری است.
بیانسه از هنرمندانی است که به چنین موفقیتی نزدیک شده است اما نژاد تأثیر زیادی در جهانی نشدن هنر او در این وسعت دارد، اگرچه که برای یک سفیدپوست چنین چیزی مطرح نیست.
وقتی تیلور سوئیفت در مورد پایان رابطه عاطفی خود صحبت می کند، تصور این است که او به طور کلی درباره این مسئله صحبت میکند. ولی وقتی بیانسه درباره خیانت شوهرش به او و نحوه کنار آمدن با آن صحبت میکند، به روایت او به چشم روایتی از روابط سیاهپوستان نگاه میشود. دلیل اینکه میتوانیم تیلور سوئیفت را نماینده همه ببینیم این است که او بلوند و سفیدپوست است و نژاد برایش مطرح نیست؛ در صورتی که بیانسه سیاهپوست است و نژاد دارد.
البته در نهایت فراموش نکنیم که تا حدی هم علاقه بالای طرفداران به سوئیفت به شیدایی میمانند و نمیتوان به هیچ وجه او را بزرگترین هنرمند عصر حال حاضر خواند، چرا که در این صورت باید با بزرگانی مانند پینک فلوید یا بیتلز مقایسه شود که اصلا موجه نیست.
آنچه جای بحث ندارد این است که ژانر پاپ در دوران تیلور سوئیفت است، داستانی عاشقانه از موفقیتهای برتر و موفقیت افسونکننده که بر درخشش او به عنوان یک تاجر تأکید میکند و بهطور استراتژیک صنعت موسیقی را با هنرمندی و زیرکی هدایت میکند.
کد خبر 848295 منبع: ایسنا برچسبها موسیقی ایرانی خبر مهم موسیقی - چهره - ساز - آلبوم - اجرا