یافته بزرگ شمس تبریزی چه بود؟
تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۳۶۶۶۰۹
مهدوی سخنانش را با شخصیت تاثیرگذار و حیرتانگیز شمس آغاز کرد و او را جزو انسانهای بزرگ تاریخ نامید که تاثیر شگرفی پس از قرنها از خود به جای گذاشته است. سپس ادامه داد: وقتی من به اندازهی ذهن خود شمس تبریزی را بررسی میکنم، او را در ردیف انسانهای والا و بزرگی میگذارم که دورانساز بودند؛ آدمهایی مثل سقراط و اسپینوزا؛ یا شخصیتهایی در فرهنگ خود ما مانند شیخ شهابالدین سهروردی.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حقیقت در گفتوگو نهفته است
شاید مهمترین نکتهای که از سقراط برای ما به یادگار ماند، و البته این یادگار جاودانه و حقیقتی گرهگشا است، آن بود که گفت حقیقت در گفتوگو است. چه بسیار از باورهایی که ما تصور میکنیم که قطعی و درست هستند اما وقتی در برابر چالشهای جدی و طوفانی از پرسشها قرار میگیرند، معلوم میشود که درست راه را طی نکردهایم و حقیقت را به درستی نشناختهایم. اما چه هنگام بر ما آشکار و برملا میشود که راه را درست نرفتهایم؟ چه زمانی میتوانیم احساس کنیم که خطی از حقیقت به دست آوردهایم؟ وقتی که ذهنمان را بگشاییم. از این جا به بعد است که معلوم میشود کجا کج رفتهایم. آن جاست که درمییابیم طعم حقیقت چقدر شیرین است. این یافتن حقیقت، در گفتوگو اتفاق میافتد.
این جمله زیبای امام علی(ع) را شنیدهاید که گفته است کسانی که اصرار میکنند آن چه یافتهاند یقین قطعی است، بدون آن که آن را آزموده و سنجیده باشند، البته به هلاکت میرسند. به راستی هم اگر دریچههای اندیشه گشوده شود و فرصت بدهیم که افکارمان مورد ارزیابی و نقادی قرار بگیرد، آن وقت معلوم میشود که کجا خطا کردهایم. این دستاورد بزرگ سقراط بود که آن را برای ما جاودان کرد که حقیقت در گفتوگو است.
من برای مثال از اسپینوزا نام بردم وگرنه همه حکیمان حرفهایی زدهاند که غنی است و تازه میماند. البته باید رفت و آنها را کاوید و بهره بُرد. ولی نامی که از اسپینوزا بردم برای آن بود که او گفت یک جوهر واقعی و یک حقیقت بیکران بیشتر نیست، و آن خدا است. خدا در طبیعت تجلی پیدا میکند و آن وقت حالات ما، تو گویی، حالاتی از آن حقیقت و جوهر واحد است. البته این سخن الهیات مسیحیت را بعداً به شدت تحت تاثیر قرار داد. خود اسپینوزا هم عتاب دید و تبعید شد. سخن او با الهیات فردنگرانهای که برخی از بزرگان یهودی و مسیحی و حتی مسلمان مطرح میکردند، سر ناسازگاری و تعارض داشت. اما امروز میتواند در فهم الهیات و ارتباط درست ما با خداوند، تاثیرگذار باشد.
همین نسبت را در شیخ شهابالدین سهروردی هم، وقتی مفهوم نور را با دیانت آمیخته کرد، میبینید. او هم دورانساز شد. سهروردی تقریباً به ما القاء میکند که در دیانت باید نوعی بارش نور را دید. یعنی دینداری باید با نورانی شدن تناسب داشته باشد. وقتی میتوانید بگویید دیندارِ صادقی هستید که بتوانید ببینید هر روز از ظلمتها بیشتر بیرون میآیید و تاریکیهای اطراف خود را کمتر میکنید. به همین دلیل بود که آن نوع دینداری سطحی، بی روح، بی رمق، بیاحساس و بی شوریدگی دوران خودش را به شدت نفی کرد. به همین دلیل هم هست که همان گونه که اسپینوزا مجازات دید، همانطور که سقراط به کام مرگ کشانده شد، سهروردی هم این گونه شد. چون با روح زمانهاش به ستیز برخاست و دینداری بی روح و بی ذوق را نفی کرد.
شمس مولانا را از خواب جزمیت بیدار کرد
شمس تبریزی هم به همان گونه بود، البته نه به خاطر این که تبعید و به کام مرگ کشیده شد. او به یک نتیجه مهم و ممتاز رسیده بود و به حقیقت نابی دست یافته بود که البته با هزار افسوس آن حقیقت بعدها در فرهنگ ما تزریق نشد، ولی جان مولانا را دربرگرفت و روح مولانا را تحت تاثیر قرار داد و شخصیتی از مولانا ساخت که گفت: «مُرده بدم زنده شدم، گریه بدم خنده شدم/ دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم.»
آن چیزی که شمس با خودش آورده بود و بعدها متاسفانه در فرهنگ ما بسیار از آن حقیقت قدرنشناسی شد، همان چیزی بود که مولانا را از خواب جزمیت بیدار کرد؛ از خواب عمیقی که مولانا با همه بزرگی روحش، از آن خبر نداشت. تعبیر کانت میتواند همسو با این مساله باشد که گفت: من از خواب جزمیت بیدار شدم. کانت زمانی که از آن جزمیت بیرون آمد، انقلابی در قرن هجدهم به وجود آورد که همیشه باقی است و میوههای آن را میچینیم و میخوریم و لذت میبریم. همین را در شمس و مولانا هم میبینید. شمس، مولانا را از یک خواب جزمی بیدار کرد. آن حقیقت نابی که شمس با خود آورده بود، در فرهنگ ما استثنایی بود. به نظر من کم میتوان آدمهایی را شناخت که به زندگی و جهان آن گونه بنگرند. شمس آمد و حس بی قراری و سیری ناپذیری و بیکرانگی را در وجود مولانا القاء کرد.
یافته بزرگ شمس تبریزی چه بود؟
بزرگترین یافته شمس، خودش بود. به هر سو میرفت تا ظرفیت و جانی را پیدا کند که این یافته بزرگ را به او تزریق کند و در میان بگذارد، آن را نمییافت و دیگران را بیگانه احساس میکرد. تا آن که مولانا را یافت و تجربه خودش را با او در میان گذاشت و دید که او محرم است. کسی است که ظرفیت پذیرش این مفهوم و یافته ناب را میتواند داشته باشد. یافته بزرگ شمس این بود که ما انسانها، به نسبت، انسانهای کرانمندی هستیم که از نقصان و فقر و کرانمندی رنج میبریم. به همین دلیل در نسبت با انسانهای دیگر باید از سر فروتنی قدم برداریم، لاف خدایی نزنیم و تندی نورزیم. باور کنیم که بزرگی از آن خداوند است. آدمی باید به این فضیلت بزرگ دست پیدا کند که به اندازه خودش با دیگران در ارتباط باشد. پا در کفش دیگران فرو نبرد. مانع بیان ایده و عقیده و نحوه زندگی و سلیقه دیگران نباشد. این همان فروتنی است که در مثنوی هم درباره آن بسیار سخن گفته شده است. شمس هم در «مقالات» خودش از آن دم میزند.
نکته دیگری که وجود دارد، قصه درون آدمی است. همین آدمی که با کرانمندی آمیخته شده، نقصان و درک نقصان بیرونی او، اتفاقاً یک فضلیت بزرگ است. اما در درون او غوغایی به پا است. خداوند قابلیتی در درون او قرار داده است. آن قابلیت، درون بیکرانه و بی حد و مرز اوست. این نکتهای است که در تمام زندگی شمس میبینیم و یافته روحی و معرفتی بزرگی است که شمس به آن دست پیدا کرد؛ این که آدمی باور کند که در درون نباید حد و مرزی داشته باشد. بلکه باید مرزها را بشکند. نباید احساس پیری کند و فکر کند که به پایان خط رسیده است، بهویژه در حوزه معرفت یا بهتر شدن اخلاقی. این، یافته درخشانی است که به نظر من، شمس با خود آورده است.
وقتی مقالات شمس را میخوانید، این را بیشتر احساس میکنید. این همان سوغات و هدیهای است که او در برابر چشمان مولانا آشکار میکند و او را نجات میدهد از این که فکر کند بهترین و عالِمترین است. شمس به او میگوید که تو هر کسی هم که باشی، هنوز در اول راهی. پس نباید احساس سیری کنی، نباید احساس کنی غنیِ کامل، انسانِ کامل، شدهای. بهنظر میرسد که تفکر انسان کامل در شمس وجود ندارد و چه خوب است که چنین تفکری در او وجود ندارد و چقدر بد است که چنان احساسی در فرهنگ ما تزریق نشد تا ما همواره خود را در راه ببینیم و دردمندانه در را بکوبیم و ذهن مان را نسبت به معارف دیگران آماده کنیم و از یافتههای دیگران سود ببریم. اما در مولوی این فرهنگ تزریق شد و زندگی او را زیر و زبر کرد.
شمس در فرهنگ ما تنها و غریب بود
انسانهای بزرگ و فرهیختگان و فرزانگان، یافتهها و ایدههایی به میان آوردند که دورانساز بود. حرف مهم شمس هم القای بیقراری بود، این که در یک مرز متوقف نشویم، برتریهای واقعی را نه در بیرون، بلکه در درون خودمان تجربه کنیم. به همین دلیل است که شمس اندکی در فرهنگ ما تنها و غریب بود. او با فرهنگ ایستایی زمانه سر ناسازگاری داشت.
شمس میگوید: «فضیلت، زیادتی باشد» یعنی فضل خدا وقتی در وجود ما رخنه کرد میتوانیم بگوییم که خدا ما را دوست دارد. البته یکی از راههای آزمودن این که خدا ما را دوست دارد، این است. یک راه دیگر این است که ما به سمت «زیادتی» برویم. یعنی احساس تشنگی و بیقراری کنیم. زندگی را برای بهتر و کامل تر شدن طی کنیم و هرگز سیر نشویم.
شمس میگوید: «به فقیهی راضی مشو، گو زیادت خواهم؛ از صوفیی زیادت خواهم. از هر چه پیشت آید از آن زیادت خواه» این همان منطق درخشانی است که در مثنوی هم هست و بینظیر است. مولانا از آن به «تشنگی» تعبیر میکند: «آب کم جو تشنگی آور به دست/ تا بجوشد آبت از بالا و پست» مولانا میگوید: نخوت و غرور را از خودت دور کن. تکبرِ این که از دیگران بیشتر میدانی میتواند روح تو را خسته کند و روح آدمی را بیمار سازد. این بزرگترین دستاورد شمس تبریزی بود که کریمانه به مولانا تزریق کرد. شاید مهمترین جذابیت مولانا همین تشنگی و بی قراری است.
شمس دستاوردش را کریمانه به مولانا تزریق کرد
ما یاد نگرفتیم که همچنان در راه باشیم. اصلا در فرهنگ ما غایت مهمتر از راه است. همین است که اهل کاویدن نیستیم. نه خود را میکاویم و نه راز آفرینش را به درستی میکاویم. متوقف شدهایم. به همین دلیل است که رنج میکشیم. این روحیهای بسیار استثنایی بود که کسی به ما بگوید: حدیث شکستن، جوهر است. فرو نهادنِ کهنگی جوهر است و من میخواهم که تو نو بشوی و هر روز با طراوات بشوی. انسانی میتواند از این همه نور و هدایای گرانبها سود ببرد که اهلش باشد. مشتری باشد. علامت مشتری بودن هم آن است که دل او دل پُر دردی باشد. یعنی محدودیتهای خودش را بشکند و بالاتر از آن را بخواهد.
البته رازهای عالم، بیانتهاست. برای آشنایی با بیکرانگی عالم، باید روح بیکرانه و سیری ناپذیر پیدا کرد. انسان وقتی سیر میشود خسته و ملول و دلزده میشود. بسیاری از رنجهای آدمی از همین جا میآید. تاریخ فرهنگی ما، درد را از ما گرفت، درد را از سینههای ما بیرون کرد. ما شدیم آدمهایی قانع و راضی. این ما را در ورطه و برکهای تیره انداخته است که دیگر نتوانیم زندگی بهتر و آسودهای را تجربه کنیم و حرفهای مهمتری بزنیم. متاسفانه این فرهنگ سیر شدن، نیاز به تحرک و رنج کشیدن و به تکاپو افتادن را از ما گرفته است. آفت و رفتارهای کج آدمی هم لاف خدایی زدنهای اوست. با نخوت و غرور و با عقل کل به دیگران نگریستن است. این آدمی را اسیر کرده است.
شمس دائما در حال نو شدن و سیلان وجود بود
به راستی که فرهنگ بزرگی در وجود این شخصیت پرمایه، شمس، هست. به همین دلیل هم بود که او در طول زندگیاش از دیگران متفاوت بود. وقتی او در میان جمعی قرار میگرفت که لافهای بلند میزدند، خود را به منزل رسیده میدانستند، عارف و فقیه و زاهد میدیدند، اما حاضر نبودند به نقد خود بپردازند و لباس کهنه را از تَن خود بیرون بیاورند و نوتر بشوند، آنها را برنمیتابید و از آنها دوری میکرد. بیخود نیست که اوحدالدین کرمانی را برنمیتابید و حتی چندان سر سازگاری با بایزید بسطامی نداشت و به نقد او و حتی ابن عربی میپرداخت. این نه از سرِ تبختر و تکبر بود، بلکه سوزمندانه و شورمندانه و دردمندانه به آنها میگفت که آن جایی که ایستادهاید انتهای کار و پایان قصه نیست. ولی میدید که گوش آنها شنوا نیست. لذا تجربه خودش را با آنها در میان نمیگذارد. از این جهت، شخصیت شمس، به قول امروزیها، پارادوکسیکال است.
مولانا هم درباره او میگفت: «سرفرازی، شیرگیری، مست عشقی، فتنهای». یعنی وجود تو به تمامی آدمی را به نقد و آزمون میکشد. چون شمس دائماً در حال نو شدن و سیلان وجود بود و به غیر نمیپرداخت. بی قرار خود بود. به همین دلیل اوصاف متعارضی در وجود او جمع شده بود. آن وقت این شخص، خود به خود در میان آدمها تنها میشد: «یک سواره میرود شاه عظیم/ در کف طفلان چنین دُر یتیم» این جاست که میفهمیم چرا در نگاه شمس تبریزی انسان در رنج به سر میبرد. رنج، برخاسته از ایستایی است. رنج در جایی است که آدمی در عین این که چشماناش باز است، ولی مُرده است. رنج، در نکاویدن و پیش نرفتن است؛ در نیازمودن و تغییر نکردن است.
/6262
کد خبر 1467201منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: شهر کتاب مولانا همین دلیل فرهنگ ما شمس تبریزی یافته بزرگ گفت وگو انسان ها آن حقیقت بی قرار آدم ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۳۶۶۶۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیا ادعای سید حسین نصر دربارهی همکاری شریعتی با ساواک حقیقت دارد؟
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، به تازگی ویدیویی از یک گفتوگوی قدیمی با دکتر سید حسین نصر، رئیس دانشگاه آریامهرسابق(صنعتی شریف) در سالهای پیش از انقلاب و رئیس دفتر فرح پهلوی در فضای مجازی بازنشر شده که او در آن ادعا کرده «سازمان امنیت پیشتیبانی بسیار قوی از شریعتی میکرد در دانشگاه فردوسی. [شریعتی با ساواک] به نحوهای همکاری یا عضویت داشت. او میگفت این کار را برای پیشبرد اهداف انقلابی میکرد. پولهای حسینیه ارشاد توسط سازمان امنیت میآمد. ثابتی طرفداری عجیب و غریبی از شریعتی کرد. میگفت افراد و جوانان را از کمونیسم برمیگرداند. آنها [ساواک] گزارش شدیدی علیه من برای شاه فرستادند. من دلایل خودم را برای شاه گفتم. شاه گفت کاری به کار شریعتی نداشته باشید.»
مرکز اسناد انقلاب اسلامی بهتازگی اسنادی را منتشر کرده که بهروشنی نشان میدهند شریعتی همواره مورد سوءظن ساواک بوده است. در ادامه گزارش مرکز اسناد انقلاب اسلامی در این باره و نیز اسنادی را که در این زمینه منتشر کرده است میخوانید:
۱۳ سال قبل پرویز ثابتی، مدیرکل اداره سوم (امیت داخلی) ساواک در کتاب خاطراتش ادعاها درباره هماهنگی و همکاری شریعتی با سازمان اطلاعات و امنیت کشور برای برنامههای سخنرانی در حسینیه ارشاد را رد کرده بود: «اینکه ساواک به او کمک کرده باشد که چنین فعالیتهایی را انجام بدهد، به کلی بیپایه و اساس است. چون او در ابتدا، علاوه بر حمله به شیعه افراطی و اسلام عقبمانده، به مارکسیسم نیز حمله میکرد و در آن زمانها، هنوز مارکسیسم در بین دانشجویان جذبه داشت، ما موافقت کردیم تا در دانشگاه فردوسی مشهد تدریس کند، منتها او غالبا اینطرف و آنطرف در حال سخنرانی بود… ما او را لانسه نکردیم. صرفا موقعی که میخواست در دانشگاه فردوسی مشهد استادیار بشود، صلاحیت وی را تایید کردیم و بعد که خواست برود فرانسه، اجازه خروجش را تایید کردیم. پس از بازگشت، شروع کرد به زیادهروی و افراط که بازداشتش کردیم… ۶ ماه بعد قبول کرد که یک سلسله مقالاتی ضد کمونیستی بنویسد و مینوشت در پاورقی روزنامهها چاپ میشد… او را آزاد کردیم به شرط آنکه به نوشتن مقالات ضد کمونیستی در خارج از زندان ادامه دهد اما او به بهانه مریضی ادامه نداد و بعد دوباره مخفی شد.»[۱]
گزارشهای پرشماری از ساواک در گنجینه مرکز اسناد انقلاب اسلامی نگهداری میشود که گویای سوءظن دائمی، نظارت و مراقبت بر سخنرانیها و آثار دکتر علی شریعتی است.
یکی از این اسناد، کسب تکلیف اداره کل سوم ساواک به ریاست ثابتی، از سازمان اطلاعات و امنیت کشور در خصوص جلوگیری از سخنرانی شریعتی و تحت مراقبت قرار دادن او و کنترل انتشارات حسینیه ارشاد «به دلیل سخنرانیهای نامبرده علیه مصالح کشور و انتشار کتب ضد رژیم توسط آن» است:
«درباره دکتر علی شریعتی مزینانی
محترما باستحضار میرساند.
فعالیتهای مذهبی حسینیه ارشاد در واقع قائم به وجود دکتر علی شریعتی مزینانی که به طور نسبتا مرتب در این حسینیه سخنرانی مینماید میباشد، این شخص در گذشته فعالیتهای خلافی را علیه مصالح کشور انجام میداده که بعدا در ظاهر خود را فردی که قصدش مبارزه با عناصر منحرف میباشد قلمداد و در زمینههای مذهبی شروع به فعالیت کرده و با گام گذاشتن در حسینیه ارشاد در این زمینه تلاشهای زیادی از خود نشان میدهد.
آنطوری که نوشتهها و اظهارات یادشده نشان میدهد در جریان فکری مشارالیه هیچگونه تغییری به وقوع نپیوسته، بلکه وی با هوشیاری کامل مقاصد خود را در پوشش مسائل مذهبی به مستمعین اظهاراتش و خوانندگان کتبی که انتشار میدهد، ارائه میکند و هر روز گام جدیدی در این راه برمیدارد. در طرز تفکر نامبرده وجوه تشابه بسیاری با عناصر سازمان آزادیبخش ایران وابسته به جمعیت به اصطلاح نهضت آزادی مشاهده میگردد، و وجه تمایز او با این افراد صرفا عدم اظهار نیات خود به طور آشکار و ارائه آن در قالبهای خاص مذهبی است و به طور کلی میتوان نامبرده را عامل اصلی وقایعی که در حسینیه مذکور میگذرد دانست زیرا هیاتمدیره و گردانندگان حسینیه موصوف نیز تحت تاثیر و نفوذ وی میباشند و در واقع آلت بلاارادهی وی هستند.
نکتهی دیگری که در خصوص وضعیت حسینیهی مورد بحث شایان توجه و امعان نظر است انتشارات حسینیهی مزبور میباشد که بدون هیچ کنترل و کسب مجوزی صورت میگیرد. قسمت انتشارات حسینیهی مذکور مطالب مذهبی و سخنان نامبرده را به صورت کتب مختلف و نشریات و جزوات متعدد در اختیار عناصر مذهبی قرار میدهد و قبل از انتشار به علت آنکه مجوز قانونی مانند انتشار سایر کتب از مراجع مسئول اخذ نمینمایند مطالب خود را در پوششهای مناسب به خوانندگان تلقین میکند و خلاصهی دو کتاب شهادت و از کجا آغاز کنیم که به شرح پیوست از عرض میگذرد مؤید این امر میباشد.
با عرض مراتب بالا چنانچه صلاح دانسته شود نام یادشده از سخنرانان حسینیهی مذکور حذف و شدیدا تحت مراقبت قرار گیرد و انتشارات حسینیهی مزبور نیز به دقت کنترل و ترتیبی اتخاذ گردد قبل از انتشار هرگونه کتاب و نشریهای مطالب آن مورد بررسی و پس از کسب اجازه مبادرت به انتشار آن نمایند. موکول به رای عالیست.»
چهار روز بعد از این گزارش، مکاتبهی دیگری صورت میگیرد که دو ماه بعد از آن (۴ر۱۱ر۵۱) منجر به نامهی رئیس ساواک با شهربانی کل کشور در خصوص جمعآوری بعضی از آثار دکتر شریعتی میشود.
دربارهی کتب تالیفی دکتر علی شریعتی مزینانی
پیرو شماره ۹۸۵۴ر۳۱۲ – ۲ر۹ر۵۱
دکتر علی شریعتی مزینانی که از عناصر ناراحت و مخالف دولت میباشد و قبلا با سخنرانی در حسینیه ارشاد و برخی از کانونهای دانشجویی مبادرت به ایراد سخنان تحریکآمیز مینمود، به موازت اینگونه اقدامات، و از طریق انتشارات حسینیه ارشاد و با سوءاستفاده از اینکه نشریات حسینیهی موصوف وسیله مقامات مسئول به طور کافی کنترل نمیشد، کتب تحریکآمیزی تالیف و منتشر نموده بود. اما پس از بسته شدن حسینیه ارشاد تهیه و توزیع اینگونه کتب و جزوات پایان نگرفت به طوریکه هماکنون جزوهها و کتابهای مزبور از تهران به اکثر مناطق کشور ارسال گردیده و میگردد. با توجه به اینکه شخص نامبرده سعی نموده در اینگونه کتب با قلب حقایق دین مبین اسلام و نتیجهگیریهای گمراهکننده، از اعتقادات مذهبی افراد سوءاستفاده نموده و آنها را به سوی فعالیتهای مضره سیاسی سوق دهد، خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به جمعآوری کتب تالیفشده وسیله نامبرده بالا که لیست اسامی آنها به پیوست ایفاد میگردد، در تهران و سایر نقاط کشور اقدام و نتیجه را به این سازمان اعلام نمایند.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور - ارتشبد نصیری
۱- از کجا آغاز کنیم
۲- شهادت
۳- یکبار دیگر ابوذر
۴- علی، مکتب، وحدت و عدالت
۵- امت و امامت
۶- روش شناخت اسلام
۷- مسئولیت شیعه بودن
۸- شیعه علوی و شیعه صفوی
۹- اسلامشناسی (جزوات متعدد)
برآیند اسناد و گزارشهای ساواک نه تنها موید ادعای دکتر نصر دربارهی همکاری شریعتی با ساواک نیست، بلکه برخلاف آن آثار و سخنرانیهای او را «تحریکآمیز» تشخیص داده و درصدد جمعآوری و تعطیلی آن برآمدند.
پینوشت:
۱. در دامگه حادثه، خاطرات پرویز ثابتی به کوشش عرفان قانعیفرد صص ۲۸۰-۲۷۹
۲۴۵۲۵۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899765