Web Analytics Made Easy - Statcounter

انسان باید شناسانده شود، ابعاد وجودیش، کیفیت رشد و تکاملش، عوامل انحطاطش، هدف نهایی از وجودش، همه این‌ها باید مشخص گردد؛ تا این کار صورت نگیرد بحث درباره حقوق، اقتصاد و سایر رشته‌ها بدون پایه و ریشه است.

به گزارش خبرگزاری شبستان ؛ متن پیش‌رو دیدگاه‌های آیت‌الله مصباح یزدی درباره علم دینی و اسلامی‌سازی علوم انسانی‌ است که از آثار وی استخراج شده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 

بعد از دوران رنسانس در اروپا تحولاتی جهانی در عرصه آموزش اتفاق افتاد که سبب شد بسیاری از ارزش‌های علمی روز، جایگاه خود را از دست داده و ارزش‌های دیگری جایگزین آنها شود. این موضوع سبب ایجاد تقابل و تعارض میان علوم قدیم (علوم دینی) و جدید (علوم تجربی) شد که تا مدت‌ها باعث بروز بحران فکری و مروج گرایش شک‌گرایی در قرون وسطی بود. جامعه حوزوی و دانشگاهی کشور باید تاریخچه و مبانی پیدایش علوم جدید در اروپا و جهان را با دقت بررسی کنند تا بتوانند با موج علوم غربی مسلط بر فضای علمی کشور مقابله کنند.
در تعاریف مصطلح امروزی در جوامع غربی، علم دینی در برابر علم دانشگاهی و مرادف با علوم قدیم دانسته می‌شود که با توجه به نام دیگر علوم دانشگاهی که علوم جدید است در واقع تقابل علم دینی و دانشگاهی تقابل علم جدید و قدیم تصور می‌شود. متفکران غربی و طرفدارن آن‌ها برای علوم به اصطلاح قدیم جایگاهی قائل نیستند و معتقدند که تنها علوم جدید نتایج ارزشمندی برای بشر به همراه داشته‌اند. باید به این نکته توجه داشت که علم برابر با تجربه نیست بلکه علم آشنایی با تمام حقایق و به بیان دیگر کشف حقیقت است.
دین نیز در اصطلاح علمای اسلامی از سه عنصر اعتقاد به خدا، قیامت و رابطه وحیانی میان خدا و خلق تشکیل شده و به تمامی شئون زندگی انسانی اعم از فردی و اجتماعی رنگ خدایی می‌دهد، ‌سلیقه‌ای و دل‌بخواهی نیست و جدی‌ترین مسأله در زندگی بشر به شمار می‌آید.
با توجه به تعاریف علم (کشف حقیقت) و دین (برنامه جامع فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی) ترکیب علم دینی شکل می‌گیرد. در تعریف صحیح علم دینی باید شأن ذاتی دین و هدف اصلی آن حفظ شود که همانا بیان حقایقی است که دسترسی به آن‌ها از راه‌های متعارف و عمومی فهم امکان‌پذیر نیست.
علم دینی تنها شامل معلوماتی می‌شود که از منابع اختصاصی دین (کتاب و سنت) استخراج شده باشند، ‌که البته این معلومات باید نتایجی یقینی باشند که با روش‌های یقینی از منابع یقینی به دست آمده باشند. باید توجه داشته باشیم که هر علمی که از آیات و روایات استخراج می‌شود را هم نمی‌توان علم دینی قلمداد کرد، چرا که برخی از این معلومات (همچون مثال‌های قرآن) تنها نقشی ابزاری برای تبیین هدف دین دارند و خود جزئی از علم دینی نیستند، همان‌گونه که عقل نیز از نظر اسلام معتبر است ولی همه مدرکات آن (مانند معادلات دو مجهولی یا مسائل منطقی) جزء دین به‌شمار نمی‌روند.
در مباحث و گفت‌وگوهای علمی نباید به آیات متشابه و روایات ضعیف تمسک شود چون در آینده‌ای نه چندان دور از همین آیات و روایات متشابه و ضعیف در برابر ما استفاده خواهند کرد که زیان‌های جبران ناپذیری برای اسلام به همراه خواهد داشت. منابع دینی باید به خوبی شناخته شوند و سهل‌انگاری در این‌کار باعث انحراف و برداشت‌های نادرست از دین می‌شود، همان‌طور که بسیاری از انحرافات گروه‌های الحادی و التقاطی از نسبت دادن‌های ساده‌انگارانه به دین ناشی می‌شود و باعث خسارات فراوانی شده است. ۱

 

بومی‌سازی علم

منظور از بومی‌سازی و اسلامی کردن علوم، صرف تعویض اصطلاحات نیست، بلکه تغییر جهان‌بینی‌ها و استفاده از منبع وحی در تولید علم است. گزاره‌هایی که به نام علوم انسانی شناخته می‌شود و در اطرافش کتاب‌ها نوشته شده، خاستگاهش مغرب زمین است و خواه ناخواه تأثیر فرهنگ و ادبیات غرب در آن‌ها تعبیه شده است. اصطلاحاتش با همان اصطلاحاتی که موافق فرهنگ غربی است شکل گرفته است و سردمداران و صاحبان نظریه‌های معروف آن، عمدتاً اهل مغرب زمین هستند. کتاب‌های دانشگاهی ما نیز با اندکی تغییر، ترجمه‌ای است از کتاب‌هایی که در اروپا و آمریکا نوشته شده است. یک یا چند مثال اروپایی را برداشته‌اند، مثال ایرانی گذاشته‌اند و به اصطلاح بومی‌سازی شده است. به نظر ما، تا آن‌جا که مربوط به اصطلاحات و ادبیات باشد، مشکلی ایجاد نمی‌شود؛ ولی بحث‌های دیگری هست که برمی‌گردد به بینش‌ها و جهان‌بینی‌ها، به یک نظریات زیربنایی که در مبانی عمدتاً با فرهنگ غرب سازگاری دارد و بر آن اساس پایه‌ریزی شده است. مسأله اینجاست که یک اصطلاحی بار فرهنگی دارد. ۲

همان ‌طور که ذکر شد، مبانی اسلامی‌سازی علوم انسانی همان اصول جهان‌بینی اسلامی است که در مواردی با جهان‌بینی حاکم بر علوم انسانی موجود تعارض دارد. طبیعی است که این مبانی بر اصول ارزشی و هنجاری این علوم هم تأثیر عمیقی برجای می‌گذارد، همان‌گونه که در روش‌شناسی این علوم اثر دارد. برای تحقق این مهم، اولا: باید ما حوصله این کار را داشته باشیم. واقع‌بینانه بدانیم که این کار، کار یک روز یا دو روز نیست. ثانیا: با توجه به واقعیاتی که در دانشگاه‌های ما وجود دارد، باید از سرمنشأ کار را شروع کرد. این مفاسد سیاسی اخیر که در کشور ما ایجاد شد، منشأ آن به بیست سال پیش برمی‌گردد. برخی اساتید دانشگاه، افکار انحرافی را به این افراد، تزریق کردند. اساتید شناخته شده‌ای که اکنون در ایران نیستند. درس آن اساتید، این کارگزاران را به بار آورد و آنها این حرکت را به وجود آوردند و به فکر براندازی نظام افتادند. اگر بخواهیم تغییر کند از همان جا باید تغییر کند. استاد دانشگاه باید فکرش عوض شود. البته با اجبار نمی‌شود. باید خود استاد باور داشته باشد تا این ایده را در ذهن دانشجو جایگزین کند. پس استاد باید عوض شود. تغییر استاد و تغییر کتاب باید توأم باشد.

حال این سؤال مطرح می‌شود که چگونه باید استاد را عوض کرد؟ چگونه باید کتاب را عوض کرد؟ در جواب می‌گویم : این کار شدنی است و روی این مسأله فکر شده و طرح هم دارد؛ اما قدم اولِ این کار در گرو فعالیت ماست. مسئولیت بزرگی به عهده حوزه است. رسالت ما تحول در فرهنگ یک کشور اسلامی و بعد در تمام دنیا است. این وظیفه و جهادی است که به عهده ماست. قدمی که باید دنبال کنیم، اول این است که درصدد باشیم، مفاهیم اصلی علوم انسانی را نقادی کنیم و بفهمیم نظریات اسلامی در این زمینه چگونه باید باشد. در قدم بعد باید از لحاظ کمیت و کیفیت آمادگی پیدا کنیم که بتوانیم اساتید دانشگاه را بازآموزی کنیم. باید جلسات بحث و گفت‌وگویی تحت عنوان کلاس، همایش‌های علمی، کنفرانس و… داشته باشیم، تا دوستانه این مفاهیم به اساتید متدینی که علاقه‌مند هستند، منتقل شود.

اساتیدی که می‌خواهند تحول ایجاد کنند، اما نمی‌دانند چگونه باید این کار را به ثمر برسانند. نمونه اینگونه اساتید، اساتید بسیجی ماست که کم هم نیستند. تجربه‌هایی که در کار با اساتید دانشگاه داشته‌ایم، نمونه‌های موفقی است. کسانی روز اول با یک دید منفی می‌آمدند و این سؤال برایشان مطرح بود که چه نیازی بود که من اینجا بیایم؟ چند روز بعد همان افراد می‌آمدند و می‌گفتند: ما می‌خواهیم اصلاً دانشگاه را رها کنیم و بیاییم طلبه شویم. در ظرف چند روز ببینید از کجا تا به کجا، تحول ایجاد شد. این کار شدنی است و طرح آن هم فی‌الجمله قابل ارائه است. یک بخشی از آن مربوط به دولت و مجلس است و آنها فعلاً به ما مربوط نیست. آنچه مربوط به ماست، این است که همت کنیم و در زمینه تحقیقات علمی اسلامی نهایت تلاش خودمان را بکار گیریم و آنچه که از دست مان بر می‌آید کوتاهی نکنیم. این را یک جهادی بدانیم که شبانه روز باید روی آن کار کنیم تا آنرا به ثمر برسانیم. ۳
آیه معروفی است که «ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً کَلِمَهً طَیبَهً کَشَجَرَهٍ طَیبَهٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السماءِ تُؤْتی أُکُلَها کُل حینٍ بِإِذْنِ رَبها»۴ یا مثالی که قرآن درباره انفاق می‌زند «کَمَثَلِ حَبهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی کُلِ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبهٍ وَ اللهُ یضاعِفُ لِمَنْ یشاء»۵ آن کسانی که زرنگ باشند، در کارهای علمی هم می‌گردند دنبال آن کارهایی که چنین زمینه‌هایی را فراهم کند. گاهی یک تحقیق، علمی است؛ نتیجه‌اش محدود است، روزمره است، نیاز امروز و فردا را تأمین کند؛ اما دیگر خیلی گسترش پیدا نمی‌کند، در زمینه‌های دیگر کاربردی ندارد؛ اما تحقیق در مسائل بنیادی هر علمی، «کمثل حبه… » است. باید ارزش کارهای بنیادی را درک کنیم، بهترین‌ها و مفید‌ترین‌ها را انتخاب کنیم، بعد حوصله و صبر و استقامت داشته باشیم.

 

موانع تحقق فرایند بومی‌سازی در علوم انسانی

مشکل جدی ما تا به حال، خودباختگی بود. فکر می‌کردیم نهایت علومی که ما به دانشگاه می‌توانیم بیاموزیم، ترجمه مطالبی است که دانشمندان غربی در اختیار ما قرار داده‌اند. جوانان ما را این‌طور تربیت کرده بودند که خودتان در این زمینه‌ها چیزی ندارید. اگر چیزی یاد بگیرید، همین‌هاست که ما به شما می‌دهیم. همان‌طور که در زمینه صنعت و تکنولوژی القا شده بود. این روزها آن‌چه برای ما مهم است این است که با توجه به این که در یک شرایط اجتماعی و سیاسی بسیار استثنایی در طول تاریخ قرار گرفته‌ایم، روح خودباوری و اعتماد به نفس که در جوانان بیدار شده را تقویت کنیم تا در حرکتی که آغاز شده، قدم‌های بلندی بردارند.

امروز این امکانات فراهم شده که بتوان در یک فضایی احساس استقلال فکری کرد. جرئت نقد افکار دیگران را پیدا کرد، البته نقد بعد از فهم صحیح. آن وقتی واقعاً نقد ما پذیرفته و قابل قبول است که حرف طرف مقابل را درست درک کرده باشیم، نه اینکه یک تصور اجمالی داشته باشیم. هنر بزرگ شهید مطهری این بود که وقتی می‌خواست افکار دیگران را نقد کند، نظریه‌های آن‌ها را بهتر از خودشان تبیین می‌کرد. بارها از مارکسیست‌ها شنیده شد که ایشان نظریه‌های مارکسیستی را از خود ما بهتر تبیین می‌کند و آن وقت به حق هم نقد می‌کرد.۶

اینکه می‌بینید در بسیاری از زمینه‌های علوم انسانی عقب هستیم، به خاطر این است که در این زمینه‌ها برنامه‌ریزی نشده است. علوم طبیعی و تجربی چون نتایج دنیوی داشته، انگیزه زیاد بوده است. کار بنیادی در این جاها چون منافع مادی زیادی ندارد، باید با انگیزه‌های الهی انجام گیرد.

البته این کار، کار یک نفر یا دو نفر نیست، به یک مجموعه انسانی مناسب نیاز دارد. به مجموعه­ای از انسان‌هایی نیاز است که دو خصلت داشته باشند: اولاً باورشان باشد که اینها باید تغییر کند. ثانیاً همت این کار را نیز داشته باشند. متأسفانه نه آن باور وجود دارد و نه آن همت. فرض کنیم اکنون بعد از سی سال این تحول پیدا شده و با تأکیدات مقام معظم رهبری – خدا ان شاءالله بر طول عمر و عزت ایشان بیفزاید و ایشان باز هم پیگیری خواهند کرد و آنقدر خواهند گفت تا این باورها بیشتر در جوان‌ها تقویت شود ـ این باور پدید آمده است؛ اما اکنون آن جوان دانشگاهی که فوق لیسانس یا دکترای روانشناسی دارد و می‌خواهد در این زمینه اقدام کند، چه کاری باید انجام دهد؟ چه کسی باید نظریه پردازش باشد؟ افکار اسلامی را از کجا باید یاد بگیرد؟ چه قسمتی از این علوم باید تغییر کند؟ البته از همان سی سال قبل پیش‌بینی شده بود که ما باید یک کار مشترکی بین اساتید حوزه و دانشگاه داشته باشیم تا این نقطه‌ها به کمک هم حل شود. ولی کمبود نیروی انسانی و کمبود باور در آن زمان حتی در خود ستاد انقلاب فرهنگی آن زمان وجود داشت. چنین باوری وجود نداشت و صرفاً چون امام فرموده بود مجبور بودند، قبول کنند؛ ولی دلشان باور نداشت. اکنون پس از آن سالها هنوز نمی دانم چند درصد از دست‌اندرکاران، به این تحول باور دارند؟ کسانی هستند که چنین باوری ندارند. صرفاً معتقدند که با گذاشتن یک آیه و یک روایت برای اسلامی شدن کافی است! این‌ها بخشی از مشکلات و موانع اسلامی‌سازی علوم انسانی است.

 

شاخصه‌ها و امتیازات علم انسانی بومی

علمی که در محافل دانشگاهی پذیرفته می‌شود یا باید مستقیماً از تجربه استفاده بشود، همان گرایش‌های پوزیتویستی افراطی، یا یک مقداری معتدل‌تر برای تحلیل‌های عقلانی هم کم و بیش ارزش قائل شده‌اند، اما بیش از این تجاوز نمی‌کند! گاهی تجربه‌های عینی بلاواسطه است مثل تحقیقاتی که در داروسازی انجام می‌گیرد و گاهی خودِ تجربه عینی، مسأله علوم اجتماعی را حل نمی‌کند، بلکه از آن‌ها یک تفسیرهایی می‌شود، تحلیل‌هایی می‌شود که بر آن تجربه‌ها مبتنی است. در علوم انسانی مباحثی برمی‌گردد به یک سلسله تجربیات عینی که مطالب از آن‌ها انتزاع می‌شود. کسانی‌ که در این زمینه‌ها بحث کرده‌اند، گاه گرایش‌های پوزیتویستی اعم از حاد و یا معتدل داشته‌اند و گاهی گرایش‌های فلسفی خاص و یا اشخاصی آزادتر و بازتر فکر کرده‌اند. در هر حال در مباحث اجتماعی از گرایشاتشان استفاده کرده‌اند و مایه گذاشته‌اند.

علوم انسانی غالباً از تجربه‌های فردی و شخصی و موردی شروع شده است و بعد کم‌کم با تحلیل و تفسیر آن‌ها، تجربه‌هایی به صورت یک قاعده علمی درآمده و مجموعه آن‌ها به صورت علم عرضه شده، ما نیز می‌توانیم از تجربه‌های شخصی خود استفاده کنیم. ۷ولی ما به عنوان یک دانشمند مسلمان وقتی می‌خواهیم در این مباحث نظر دهیم، گاهی برای خودمان لازم می‌دانیم از منابع دینی و تعبدی استفاده کنیم، بگوییم این مطلب با این آیه قرآن نمی‌سازد و یا نه می‌سازد. این متدلوژی علم به اصطلاحی که معروف است، ‌نیست. ما در جاهایی از متدولوژی رایج علوم انسانی فراتر می‌رویم؛ یعنی باید از اول اعلام کنیم که متدلوژی ما وسیع‌تر است، تنها به حس و عقل اکتفا نمی‌کنیم و به ادله تعبدی هم استناد می‌کنیم، چون پشتوانه عقلی دارد و برمی‌گردد به یک نوع استدلال عقلی. یعنی اول عقل اثبات می‌کند که این مبنا صحیح است و حجت است، بعد به آن استناد می‌کند. پس منظورمان از بومی‌سازی و اسلامی کردن علوم، صرف تعویض اصطلاحات نیست.

ما می‌گوییم یک اختلاف مبنایی در متدلوژی علوم انسانی داریم. و آن اختلاف این است که اگر مطلبی را براساس تعبد بر وحی، مستند و اثبات کردیم، این هم علم است؛ علم به معنای اعتقاد یقینی کاشف از واقع. علم اسلامی دایره ادله‌اش وسیع‌تر و متدلوژی آن گسترده‌تر است. باید توجه داشته باشیم اگر از عرف جهانی اصطلاح علم خارج شدیم و پوزیتویست‌ها دیگر این را علم ندانستند، این گناه و ذنب لایغفری نیست دست کم ارزش داخلی دارد و ارزشش بیشتر از مباحثی است که از راه حس اثبا‌ت می‌شود. اگر ما بتوانیم سیطره فرهنگی‌مان را در این بخش گسترش بدهیم و هویت علمی خودمان را بیشتر اثبات کنیم، دنیا هم خواهد پذیرفت.

ما در اسلام چیزهایی به برکت وحی داریم که خارج از فرمول مطالعات میدانی و آزمون و خطا و روش‌های علمی است. این‌ها یک محصولات آماده، غیبی، الهی، بهشتی است در اختیار ما و ما قدرش را نمی‌دانیم. مخصوصاً آن‌جایی که تعارض دارد با دستاوردهای فکری بشری تا امروز. ما موظفیم به عنوان مدافعین اسلام و کسانی که وارث میراث علمی اسلام هستیم، این‌ها را کشف کنیم، استخراج کنیم و در دسترس دنیا قرار دهیم و اثبات کنیم که این نظریات، برتر از نظریات شماست. باید حرکتی شروع شود که این دو کمبود را تأمین کند. یکی به ما خودباوری بدهد و به خودمان جرئت بدهیم که ما هم اظهارنظر کنیم، نقد کنیم، نقد علمی منطقی. دوم ارتباط با اسلام و اثبات برتری آن برای عالم از راه منطق و استدلال با منطق عقلی تا به این وسیله محافل علمی را فتح کنیم.

 

خطر اتکای به علوم غیربومی و وارداتی

علوم انسانی عرض عریضی دارد و یک بخش آن شامل برخی مسائل کاربردی است که حتی در زندگی روزمره‌ ما و عموم مردم نقش دارد؛ مسایلی که به روان‌شناسی، علوم تربیتی، مسائل خانوادگی و… مربوط است و تقریباً عام‌البلوی است و هیچ کس از آن مستثنی نیست. اگر دیدگاه‌های اسلام در این مسایل روشن شود برکات فراوانی خواهد داشت و اگر خدای ناکرده در آن‌ها انحرافی صورت گیرد و کسانی در این جهات، نگرشی مخالف با اسلام پیدا کنند دود آن در چشم همه می‌رود.

بخش دیگر، علومی است که سطح خاص‌تری دارد و بیشتر با نخبگان ارتباط پیدا می‌کند؛ با کسانی که در نهادهای مختلف دولتی و شبه‌دولتی در تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌ها فعالیت می‌کنند. این افراد از یک سلسله گزاره‌های علوم انسانی استفاده می‌کنند که اگر خدای ناکرده انحرافی در آن‌ها پیدا شود، ابتدا زیانش متوجه گروه خاصی می‌شود؛ ولی نهایتاً با واسطه به سایر مردم هم سرایت می‌کند؛ مثل مسایل اقتصادی، حقوقی، سیاسی و… . اگر اقتصاد ما به معنای واقعی کلمه اقتصاد اسلامی نباشد و کسانی بر اساس همان تئوری‌ها‌ی اقتصادی غربی که در دنیا معروف است، تصمیم‌گیری کنند، اختلالاتی در دستگاه‌های مربوط پیدا خواهد شد و طبعاً با واسطه، نقایص آن به عموم مردم هم سرایت می‌کند. مثلا اگر در بعضی از برنامه‌های اقتصادی بر اساس اقتصاد رایج جهان و اقتصاد لیبرال تصمیم‌گیری شود این احتمال وجود دارد که بعضی از قوانین ما با مسایل ربوی آلوده شود. این اشکال، اول متوجه نخبگانی است که در قوه‌ مقننه یا در دولت و وزرات اقتصاد یا وزرات‌ها‌ی مربوط دیگر در تصمیم‌گیری‌ها مؤثرند؛ ولی به هر حال فساد آن به همه جامعه سرایت می‌کند. این هم بخشی از علوم انسانی است که مستقیماً با همه‌ مردم سروکار ندارد؛ ولی با واسطه‌ نخبگان، تصمیم‌گیران، برنامه‌سازان و تصمیم‌سازان به مردم هم می‌رسد.

سلسله‌ دیگری از مسائل علوم انسانی هم هست که از این مسائل، کلی‌تر و بنیادی‌تر است؛ جنبه کاربردی آن ضعیف است ولی از مسایل بنیادی است. این مسائل، داوطلب کمتری برای تحقیق دارد؛ چون انسان به طور طبیعی وقتی دنبال کاری می‌رود یا پروژه‌ای را اجرا می‌کند یا تحقیقی را انجام می‌دهد، دوست دارد نتیجه‌اش را ببیند؛ اگر نتیجه‌اش ظاهر شد برای ادامه‌ کار تشویق می‌شود؛ می‌گوید زحمتی که کشیدم اثر داد. در تحقیقات کاربردی وقتی تحقیقی انجام می‌گیرد امکان عملی شدن آن زیاد است و انسان می‌تواند نتیجه‌اش را هم ببیند؛ وقتی حُسن نتیجه‌اش را دید برای ادامه کار و عمق بخشیدن به آن تشویق می‌شود، اما مسایل بنیادی چون با عمل خیلی فاصله دارد کمتر کسی حوصله می‌کند تا درباره آن‌ها فکر و بحث کند. برخی افراد هم گمان می‌کنند که این‌ها بحث‌ها‌ی زائدی است. ما مسایل بنیادی را نباید دست‌کم بگیریم. دلیل کلی این مطلب این است که نتایج مسایل کاربردی منطقاً متوقف بر مسایل بنیادی است.

مسایل کاربردی مثل شاخه‌هایی می‌مانند که از یک ریشه تغذیه می‌کنند. مسایل بنیادی ریشه‌های این درخت‌اند که مواد غذایی را جذب می‌کنند و به شاخه‌ها، برگ‌ها، گل‌ها، شکوفه‌ها و میوه‌ها می‌رسانند. اگر ریشه فاسد باشد مواد غذایی، درست به سایر اعضاء نمی‌رسد. اگر ریشه سمومی را جذب کرد به جای این‌که درخت میوه‌ی سالم بدهد میوه‌ی زهرآگین، فاسد و بیمارکننده‌ای را تحویل می‌دهد. همه مردم که زیرِ زمین را نمی‌بینند، ساقه و شاخ و برگ درخت را می‌بینند؛ ولی آنها که ژرف‌نگرند و دقت بیشتری دارند، می‌بینند که همه این‌ها از ریشه تغذیه می‌شوند. در این مثال، محل تشبیه فقط تأثیری است که ریشه در ساقه و شاخ و برگ دارد؛ و الا ممکن است برخی تأثیرها از نور و هوا و… هم حاصل شود و یا تأثیر متقابل بین ریشه و سایر اعضاء وجود داشته باشد. مسایل بنیادی در علوم انسانی حکم ریشه را دارند؛ اگر این ریشه‌ها در جای خودش مستحکم شده باشند شاخ و برگ‌هایی که از آن‌ها می‌روید نتیجه‌ خوبی خواهد داد، اما اگر این ریشه‌ها فاسد باشد یا غذایی که از راه ریشه‌ها به گیاه می‌رسد مواد سمی باشد، آثار نامطلوبی در شاخ و برگ‌ها و نهایتاً در میوه‌ها خواهد داشت. چه بسا نتوان نشان داد که این میوه، مضر و خطرناک است و بگویند: درخت سالم است و هیچ اشکالی ندارد؛ ولی زمانی روشن می‌شود این میوه‌ها مسموم بوده‌اند که مصرف شوند و آثار آن‌ها ظاهر شود؛ آن وقت هم دیگر کار از کار گذشته است.

مسایل بنیادی در علوم انسانی حکم ریشه‌ها را دارند؛ اما داوطلب برای تحقیق در این مسائل کم است؛ چون به دقت زیاد، استعداد خاص و حوصله‌‌ی زیاد نیاز دارد. باید انسان سال‌ها زحمت بکشد تا یک مبنا و یک مسأله بنیادی را حل کند با این‌که چندان اثر عملی ظاهری ندارد؛ یعنی روشن نیست که در عمل چه نتیجه‌ای دارد. به همین دلیل غالباً به‌خصوص در کشورهایی که رشد فرهنگی‌شان ضعیف است مسائل بنیادی، کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد و حتی ـ

همان طور که عرض کردم ـ بعضی‌ها بی‌مهری می‌کنند و می‌گویند: این‌ها وقت تلف کردن است؛ باید بحثی مطرح کنید که نتیجه‌ای داشته باشد! غافل از این‌که وقتی ریشه خراب است بحث‌های دیگر پا در هواست؛ «وَ مَثَلُ کَلِمَهٍ خَبیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبیثَهٍ اجْتُثتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرار»؛۸ سخن آلوده به درخت ناپاکى می‌ماند که از روى زمین برکنده شده، و قرار و ثباتى ندارد. » قرآن می‌گوید اگر درخت بی‌ریشه باشد این شجره، خبیث است و نمی‌تواند ثباتی داشته باشد. این شاخ و برگ‌ها وقتی می‌توانند استقرار داشته باشند و تأثیر ببخشند و نقش ایفا کنند که ریشه‌ محکمی داشته باشند. اگر ریشه خراب شد، آن‌ها نمی‌توانند نقش خودشان را درست ایفا کنند؛ چند روزی تأثیرات موقت می‌گذارند و خشک می‌شوند و دور می‌افتند؛ «اجْتُثتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَار». ۹

بنابراین مسایل بنیادی را نباید کم اهمیت شمرد؛ البته نمی‌گویم همه نیروهایمان را صرف مسایل بنیادی کنیم، ولی باید به این نکته توجه داشت که همه نیروهایمان را هم صرف مسایل کاربردی نکنیم. باید بدانیم که مسایل کاربردی مبتنی بر مسایل دیگری است که آن‌ها باید در جای خودش حل شده باشد تا نتایج درستی بر آن‌ها مترتب شود والا مصداق این آیه‌ی شریفه خواهد شد «کَشَجَرَهٍ خَبیثَهٍ اجْتُثتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرار».

از دیدگاه رهبری دو روی سکه آسیب تولید علم در حوزه علوم انسانی عبارت است از: الف. تقلیدی کردن علم و رواج ترجمه‌گرایی؛ ب. بی‌خبری از تحولات جدید علمی. از دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب لازمه تولید علوم انسانی، ‌برقراری پایه‌های علمی بر مبنای دین است. معظم له درباره نقش علم دینی در تحول علوم انسانی می‌فرماید: مبنای علوم انسانی غرب که در دانشگاه‌های کشور به صورت ترجمه‌ای تدریس می‌شود، جهان‌بینی مادی و متعارض با مبانی قرآنی و دینی است، در حالی‌که پایه و اساس علوم انسانی را باید در قرآن جستجو کرد… . اگر این کار انجام شود پژوهشگران با استفاده از مبانی قرآنی و هچنین استفاده از برخی پیشرفت‌های علوم انسانی، می‌توانند بنای رفیع و مستحکمی را از علوم انسانی پایه‌گذاری کند ۱۰.

معنای سفارش‌های مقام معظم رهبری این است که فی‌الجمله برای نهضت نرم‌افزاری و پیشرفت علوم، راه‌کارهایی وجود دارد. باید این راهکار‌ها را شناخت و از آن استفاده کرد. قوانینی در علوم انسانی وجود دارد که اگر دانشمندان ۲۰۰ سال هم با دقت روی آن کار کنند نمی‌توانند با آن صراحتی که در قرآن بیان شده است آن‌ها را به دست آوردند. مراقب باشیم که نسبت به این مسائلی که رایگان در دست ما قرار گرفته است ناشکری نکنیم. ناشکری نسبت به این مسائل به این است که بگوییم معلوم نیستند.
از طرفی دیگر می‌توان مسائلی را که از راه وحی معلوم گشته‌اند با تجربه اثبات کرد تا برای دیگران هم معلوم شوند. معلوم شدن این دسته از مسائل برای ما که معتقد به وحی هستیم و این خورشید برایمان طلوع کرده است نیاز به روش‌های علمی ندارد. بله، برای راهنمایی کسانی که صرفا راه تجربی را قبول دارند مفید است. ۱۱

 

مهمترین مشکل علوم انسانی

آموزش علوم انسانی در دانشگاه های ما در زمان گذشته دو عیب اساسی داشت. یکی این‌که بر این سیاست استوار بود که اعتقادات دینی و اسلامی از دانشجویان ما سلب شود. به نحوی که این سیاست اعمال شده است و به صورت نامرئی در کتاب های ما تحقق یافته است. مطلب دیگر این است که اصولاً علوم انسانی چه در دانشگاه‌های ما و چه در سایر دانشگاه‌های جهان به صورت اندام‌های مثله شده در آمده است؛ یعنی کسی که در اقتصاد درس می‌خواند از آن جهتی که دانشجوی اقتصاد است و بعد فارغ‌التحصیل می‌شود و بعد استاد می‌شود هیچ نیازی به اخلاق در خودش احساس نمی‌کند و هیچ حس نمی‌کند که این معلومات او سلولی از سلول‌های یک پیکر است که رابطه ارگانیک با سایر سلول‌ها دارد! در هیچ جای دنیا این مشکل به صورت کامل حل نشده که رشته‌های علوم انسانی به صورت اندام‌هایی از یک پیکر عرضه و تدریس شود و حداقل به صورت یک درس روابط این‌ها مشخص گردد.

ما معتقدیم که پایه همه رشته‌های علوم انسانی مباحث انسان‌شناسی است که در تمام رشته‌های علوم انسانی این درس باید وجود داشته باشد. انسان باید شناسانده شود، ابعاد وجودیش، کیفیت رشد و تکاملش، عوامل انحطاطش، هدف نهایی از وجودش، همه این‌ها باید مشخص گردد؛ تا این کار صورت نگیرد بحث درباره حقوق، اقتصاد و سایر رشته‌ها بدون پایه و ریشه است.

هنگامی هر یک از علوم انسانی جای خود را باز می‌کنند و در اندیشه و جامعه تأثیر می‌بخشد که موضع آن در فکر ما، ارتباطش با سایر رشته‌ها و ایدئولوژی ما و جهان‌بینی ما مشخص گردد. ما به عنوان یک مسلمان باید بدانیم از دیدگاه اسلام، انسان چه موجودی است؟ چگونه رشد می‌کند؟ چگونه تکامل می‌یابد؟ از لحاظ روحی و معنوی، چگونه باید حرکت کند تا به تکامل نهایی‌اش برسد؟ این مسائل به عنوان اصول باید تبیین شود. آن وقت است که ما می‌توانیم بگوییم اقتصاد چه رابطه‌ای با تکامل انسان دارد؟ هدف اقتصاد اسلامی چیست؟ تا ندانیم انسان چیست و کمال نهایی انسان چیست، نمی‌توانیم روشن کنیم که اقتصاد چه نقشی در تکامل انسان می‌تواند ایفا نماید. تا رابطه انسان با خدا درک نشود نمی‌توان پایه محکمی برای حقوق عرضه کرد و نظریه اسلام را در حقوق روشن کرد که از نظر اسلام حق چیست و از کجا پیدا می‌شود. آیا حق یک امر حقیقی و تکوینی است یا یک امر اعتباری است؟ اگر اعتباری است آیا وهمی یا قراردادی محض است یا مبتنی بر حقایقی است؟ آن حقایق چیست؟ و همین‌طور سایر مسائل.

حتی روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، علوم تربیتی و سایر رشته‌های علوم انسانی که تماس با مسائل اسلامی دارد، هنگامی از دیدگاه اسلام قابل تبیین‌اند که بر انسان‌شناسی اسلامی مبتنی باشند. حتی به عقیده ما مکتب‌های غیر اسلامی و ضد اسلامی نیز اگر بخواهند یک رابطه روشنی بین علوم انسانی بیان کنند می‌باید بر اساس آن مکتب ابتدا اقدام به عرضه انسان‌شناسی نمایند و بگویند انسان از نظر ما چیست. آن وقت به نظریه‌پردازی در زمینه‌های مختلف بپردازند. مثلاً بگویند: اقتصاد زیر بناست یا روبنا و… . تا زمانی که روشن نشود انسان چگونه موجودی است جای این نیست که بحث شود که اقتصاد زیربناست یا روبنا و آیا مسائل اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، همه این‌ها زائیده اقتصاد هستند یا خیر. تا ماهیت زندگی اجتماعی انسان روشن نشود و هدف از این زندگی روشن نگردد (و ‌در واقع، بدون انسان‌شناسی)، هیچ‌کدام از این‌مسائل پایه ندارد. ۱۲

سرنوشت آینده کشور، عمدتاً به دست فارغ التحصیلان دانشگاه هاست. قبل از پیروزی انقلاب به طور کلی در اختیار آنها بود و روحانی جایی نداشت و اکنون فی الجمله یک جایی برای روحانی باز شده است – البته روحانیان نیز، چه از لحاظ کمیت و چه از لحاظ کیفیت، آمادگی کافی برای پر کردن این خلأ را ندارند – و از طرف دیگر می‌دانیم که بسیاری از مفاسدی که ما با آن درگیر هستیم، ناشی از ضعف ما در علوم انسانی است. نمونه کاملاً روشن آن در جریانات اخیر بعد از انتخابات بود. برخی تصریح کردند به این‌که مشکل ما ضعف علوم انسانی بود و به همین تعبیر در دادگاه اعتراف کردند. همه اینها لزوم یک تحول را می‌رساند. اما این تحول چگونه باید صورت بگیرد؟ علوم انسانی در دانشگاه باید اسلامی شود؛ اما چگونه؟ امام(قدس سره) سی سال پیش این نکته را فرمودند. مقام معظم رهبری راجع به علوم انسانی به چند تن از وزراء تأکید کردند و شخصاً به وزیری فرمودند: «من از شخص شما می‌خواهم این کار را انجام دهید». در شورای عالی انقلاب فرهنگی کمیته‌ای برای رسیدگی به این مسأله تشکیل شد که چگونه باید دانشگاه‌ها اسلامی شود؟ مدتی بحث شد که این کمیته چه اسمی داشته باشد؟

ابتدا برخی پیشنهاد دادند: نام آن «کمیته انقلابی کردن دانشگاه ها» باشد. بعد اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی ایران گفتند: «مگر دانشگاه‌های ما اسلامی نیست که ما می‌خواهیم آنها را اسلامی کنیم. این توهین به دانشگاه هاست». بالاخره با پیشنهاد جناب آقای دکتر حداد عادل، اسم کمیته «کمیته اسلامی شدن دانشگاه‌ها» گذاشته شد. از آن زمان تاکنون، سالها گذشته است. این کمیته جلسات متعددی را برای تدوین آیین‌نامه اسلامی شدن دانشگاه‌ها، برگزار کرد و درباره آنچه باید انجام بگیرد، مطالبی روی کاغذ آمد؛ اما نمی‌دانم آیا یک درصد آنچه روی کاغذ آمده بود، عملی شد یا نه؟ کار زیادی باید انجام بگیرد و این شوخی نیست. باید در همه رشته‌های علوم انسانی، در کتاب‌ها و در اساتید، تجدید نظر شود. ما برای اسلامی شدن دانشگاه ها، نه استاد داریم و نه کتاب. کتاب‌ها همانطور که همه صاحبنظران اطلاع دارند، ترجمه‌ای است از کتاب‌هایی که در اروپا و آمریکا نوشته شده با اندکی تغییر. چند مثال اروپایی برداشته شده و به جای آن، مثال ایرانی گذاشته و باصطلاح بومی سازی شده است. اگر این کتاب‌ها بخواهد اسلامی شود، باید کل کتاب عوض شود. البته سال‌ها روی این کتاب‌ها کار شده تا آن نقطه‌هایی که با اسلام تنافی دارد مشخص شود. گروههای زیادی روی اینها کار کردند که پرونده‌های این کار در شورای انقلاب فرهنگی موجود است؛ ولی نوشتن کتاب درسی دانشگاه، برای همه رشته‌های علوم انسانی، کار عظیمی است. نوشتن یک کتاب در این زمینه به زمان زیاد، نیروی انسانی مخلص وآگاهِ فراوان نیاز دارد و البته امکانات مادی آن هم باید فراهم باشد. از سی سال پیش طرح اولیه برای این کار در نظر گرفته شد ولی مثل بسیاری از کارهای دیگر، اجراء نشد. باید آسیب شناسی کنیم که چرا آن طرح با این‌که اراده امام پشت آن بود، عملی نشد؟۱۳

 

نهضت نرم‌افزاری

علیرغم اخلاص و علم اساتید دانشگاهی نمی‌توان از آنها توقع داشت که علوم انسانی را اسلامی کنند؛ زیرا علوم انسانی که آنها فرا گرفته‌اند، همان علوم غربی است. از طرف دیگر حوزویان نیز صرفاً با آشنائی با اسلام نمی‌توانند این کار را به انجام برسانند؛ زیرا آشنایی با علوم انسانی و موضوع و محمول و قضایای آن نیز برای این کار لازم است. از همین رو تنها افرادی که آشنایی لازم را هم با علوم اسلامی و هم با علوم انسانی داشته باشند و برای این کار نیز دلسوز باشند می‌توانند قدم اول را بردارند.

اگر فرض شود همه مقدمات نظری تحول درعلوم انسانی فراهم شود و به همه سؤالات نیز پاسخی روشن داده شود، پس از همه این مراحل فقط تحقیقات مرحله نظری به پایان رسیده و نوبت به ارزیابی این مسأله می‌رسد که آیا زمینه‌اجرایی کردن نتیجه این تحقیقات در عمل هم فراهم است یا خیر؟

به همین منظور باید در کنار طرح مسایل نظری در زمینه علوم انسانی، باید یک طرح اجرائی برای شروع کار و کیفیت انجام آن نیز ارائه کرد. زیرا گاهی نقشه یک ساختمان توسط مهندس به سرعت تهیه می‌شود؛ اما اجرای نقشه مراحل دشواری را شامل می‌شود و باید محاسبه شود که این عملیات از کجا شروع شود، چه قدر نیروی انسانی و امکانات می‌خواهد و… .

پی نوشتها:

۱- مصباح یزدی، محمد تقی، سخنرانی در هشتمین همایش وحدت حوزه و دانشگاه، ۴/۱۰/۱۳۸۹.

۲- مصباح یزدی،محمد تقی، بازخوانی سخنان آیت الله مصباح یزدی در مورد پالایش علوم انسانی، خبرگزاری فارس، حوزه آئین و اندیشه، شماره ۸۹۰۶۰۶۰۶۹۴.

۳- مصباح­ یزدی، محمد تقی، سخنرانی در هجدهمین نشست انجمن فارغ التحصیلان مؤسسه امام خمینی قد‌س‌سره‌، ۱۵/۸/۸۸.

۴- ابراهیم، ۲۴.۴ .

۵- بقره، ۲۶۱.

۶- مصباح یزدی، محمد تقی، بازخوانی سخنان آیت الله مصباح یزدی در مورد پالایش علوم انسانی، خبرگزاری فارس، حوزه آئین و اندیشه، شماره ۸۹۰۶۰۶۰۶۹۴.

۷- مصباح یزدی، محمد تقی، بازخوانی سخنان آیت الله مصباح یزدی در مورد پالایش علوم انسانی، خبرگزاری فارس، حوزه آئین و اندیشه، شماره ۸۹۰۶۰۶۰۶۹۴.

۸- ابراهیم، ۲۶.

۹- مصباح یزدی، محمدتقی، سخنرانی در نوزدهمین نشست انجمن فارغ‌التحصیلان موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی قد‌س‌سره‌، ۰۴/۰۴/۸۹.

۱۰- از فرمایشات مقام معظم رهبری (‌مد ظله‌العالی‌) در دیدار با بانوان قرآن پژوه، ۲۸/۷/۱۳۸۸.

۱۱- مصباح یزدی، محمدتقی، جستارهایی در فلسفه علوم انسانی از دیدگاه علامه آیت الله مصباح یزدی، چاپ اول، ص۷۱.

۱۲- مصباح یزدی، محمد تقی، رابطه ایدئولوژی و فرهنگ اسلامی با علوم انسانی، مجموعه مقالات وحدت حوزه و دانشگاه و بومی و اسلامی کردن علوم انسانی، ۲۷آذر۱۳۷۸، ص۸۷.

۱۳- مصباح یزدی، محمدتقی، سخنرانی در هجدهمین نشست انجمن فارغ التحصیلان مؤسسه امام خمینی (قد‌س‌سره‌)، ۱۵/۸/۸۸.

 

 

پایان پیام/49

منبع: شبستان

کلیدواژه: موسسه امام خمینی قم آیت الله مصباح یزدی علوم انسانی آیت الله مصباح یزدی رشته های علوم انسانی مقام معظم رهبری علوم انسانی فارغ التحصیلان اساتید دانشگاه دانشگاه های ما علوم انسانی انقلاب فرهنگی مسایل بنیادی سایر رشته ها انسان شناسی داشته باشند داشته باشیم اسلامی شدن تصمیم گیری همه این ها بومی سازی جهان بینی برمی گردد مشخص گردد شاخ و برگ زمینه ها محمد تقی نتیجه اش تجربه ها علم دینی کتاب ها ریشه ها آن وقت سی سال برگ ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت shabestan.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «شبستان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۵۴۱۳۱۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شاید لازم باشد مهندسان دروس علوم انسانی را پاس کنند!

فرارو- "اسامه بن لادن" بنیانگذار القاعده در دانشگاه ملک عبدالعزیز در رشته‌های علم اقتصاد و مدیریت بازرگانی تحصیل کرد و در سال ۱۹۸۱ میلادی مدرکی در مدیریت عمومی یا مدرکی در مهندسی عمران در ۱۹۷۹ اخذ نمود. عمر "فاروق عبدالمطلب" مهندس مکانیک نیجریه‌ای و هم چنین فارغ التحصیل در رشته مدیریت بازرگانی در سال ۲۰۰۹ میلادی قصد داشت پرواز ۲۵۳ خطوط هوایی نورث وست به دیترویت را در روز کریسمس منفجر کند.

به گزارش فرارو، "فیصل شهزاد" مظنون اصلی بمبگذاری خودرویی در میدان تایمز در نیویورک که در فرودگاه کندی بازداشت شد فارغ التحصیل مقطع لیسانس در رشته علوم رایانه و مهندسی بود. "فیض محمد" یک مهندس عمران در فرودگاه کراچی با باتری و مدار الکتریکی پنهان در کفش هایش دستگیر شد. "محمد عبدالسلام فرج" رهبر گروه اسلام گرای افراطی و سلفی "الجهاد" مصر که به دلیل نقش در هماهنگی ترور انور سادات رئیس جمهور اسبق مصر در سال ۱۹۸۲ میلادی اعدام شد فارغ التحصیل رشته مهندسی برق بود.

"خالد شیخ محمد" از اعضای ارشد سازمان القاعده و طراح اصلی حمله به برج‌های دوقلو در امریکا فارغ التحصیل مهندسی مکانیک در کارولینای شمالی بود. "محمد عطا" که فرماندهی حمله یازدهم سپتامبر و ربایش هواپیما و هدایت آن به سوی برج دوقلوی تجاری نیویورک را برعهده داشت فارغ التحصیل رشته مهندسی معماری از دانشگاه قاهره بود و گفته می‌شود پدر وکیل اش به شدت سخت گیر بود و او را مجبور به درس خواندن می‌کرد و نمی‌گذاشت او در کودکی با بچه‌های همسایه بازی کند. در مجموع، از میان طراحان عملیات یازدهم سپتامبر که تحصیلات دانشگاهی داشتند هشت نفر از آنان در رشته مهندسی تحصیل کرده بودند. "کفیل احمد" که در سال ۲۰۰۷ تلاش کرد در فرودگاه گلاسکو بمب‌گذاری کند فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد در رشته مهندسی هوانوردی از بلفاست بود.

"محمد اموازی" ملقب به جان جهادی جلاد داعش که در سال ۲۰۱۵ میلادی به گفته مقام‌های امریکایی بر اثر حمله پهپادی در رقه در سوریه کشته شد فارغ التحصیل مدیریت بازرگانی و متخصص سیستم‌های اطلاعاتی بود. او در ۲۱ سالگی به عنون فروشنده در یک شرکت حوزه فناوری اطلاعات در کویت کار کرد و به گفته رئیس اش یکی از بهترین کارمندان آن شرکت بود.

مهندسی، حرفه‌ای نیست که اکثر مردم آن را با دین یا تمایلات مذهبی مرتبط بدانند. در ظاهر به نظر می‌رسد فعالیت در عرصه ساختمان و پل سازی مبتنی بر اصول سکولار علم است. با این وجود، آیا با مثال‌هایی که ذکر شد ارتباط میان تحصیلگردکان رشته‌های مهندسی و تروریسم اسلام گرایان افراطی تصادفی بوده است؟ داده‌ها نشان می‌دهند افراد دارای تحصیلات مهندسی در بین اعضای گروه‌های اسلامگرای افراطی از نظر کمی در سراسر جهان سه تا چهار برابر بیش از دارندگان مدرک از سایر رشته‌ها هستند. علت چیست؟

مولفه تحصیلات یکی از معدود ویژگی‌های سطح خُرد بررسی یک فرد است که در مورد آن داده‌های قابل اعتمادی وجود دارد و می‌تواند ویژگی‌ها و خصوصیات زیربنایی یک فرد را نشان دهد.

"استفن هرتوگ" استاد مدرسه اقتصاد لندن در مقاله‌ای منتشر شده در ژورنال جامعه شناسی اروپایی در سال ۲۰۰۹ میلادی با پرداختن به دو متغیر تحصیلات مهندسی و انگیزه پیوستن تحصیلکردگان در آن رشته به گروه‌های تروریستی استدلال کرده بود که ترکیبی از دو عامل محرومیت نسبی مهندسان در تعدادی از کشور‌های مسلمان و ذهنیت و طرز فکر مهندسی، معقول‌ترین علل توضیح دهنده گرایش بیش‌تر مهندسان برای جذب شدن در سازمان‌های تروریستی در مقایسه با فارغ التحصیلان سایر رشته‌ها می‌باشد. او در پژوهش خود فهرستی از ۴۰۴۰ عضو گروه‌های اسلامگرای افراطی را تهیه کرد. در نمونه بررسی شده افراد از ۳۰ ملیت مختلف بودند. میانگین تاریخ تولد افراد سال ۱۹۶۸ میلادی بود. نتایج بررسی چشمگیر بود: سهم افراد دارای تحصیلات عالیه در میان تروریست‌ها چشمگیر بود. ۶۹ درصد از آنان دارای تحصیلات عالیه بودند. بررسی نشان داد صرفا در گروه‌های افراطی در جنوب شرقی آسیا سطح تحصیلات اعضا پایین از سایر موارد بررسی شده بود. در این میان گروهی که با فاصله زیاد در رتبه نخست عضویت در سازمان تروریستی قرار داشتند مهندسان بودند: ۴۳ درصد از افراد بررسی شده.

نکته جالب توجه در آن بررسی این بود که داده‌ها نشان می‌داد در مورد افراد مشارکت کننده در فعالیت‌های اسلام گرایانه افراطی اما غیر خشونت‌آمیز اگرچه حضور مهندسان پررنگ بود، اما به نظر می‌رسد که تسلط کم تری بر آن حوزه داشتند و گروه قوی و غالب‌تر در آن عرصه افراد فارغ التحصیل در سایر رشته‌های علمی از جمله پزشکی بودند. آیا این بدان معناست که مهندسان به طور کلی بیشتر مستعد افراط گرایی ستیزه جو هستند؟

هرتوگ اشاره می‌کند که در بررسی هایش نتوانست غالب بودن مهندسان در میان گروه‌های چپگرای افراطی فعال پس از جنگ جهانی دوم از جمله فراکسیون ارتش سرخ در آلمان، ارتش سرخ ژاپن، بریگاد سرخ ایتالیا  و گروه‌های چریک شهری آمریکای لاتین را بیابد و آن گروه‌ها شامل بیش‌تر تحت سلطه دانشجویان حقوق و علوم انسانی بودند.

هم چنین، در میان آنارشیست‌ها حضور مهندسان اندک بود.  در مقابل، در میان اعضای گروه‌های راستگرای افراطی اکثر اعضا سطح تحصیلات بسیاری پایین تری داشتند، اما در میان آنان اگرچه مهندسان غالب نبودند، اما دست کم حضور واضحی داشتند. در میان ۲۸۷ عضو بررسی شده گروه‌های راستگرای افراطی و نئونازی در آلمان و اتریش که در ۳۳ گروه شرکت داشتند ۲۹ نفر دارای تحصیلات عالیه بودند. ۶ نفر از آن افراد مهندس بودند. در گروه‌های راست افراطی ایالات متحده که ایدئولوژی مذهبی و آخرالزمانی قوی‌ای دارند اعضا عمدتا سطح تحصیلات ضعیفی داشتند، اما در میان تحصیلکردگان عضو آن گروه‌ها نیز مهندسان نقش پررنگی داشتند. با این وجود، در گروه‌های راستگرای افراطی حضور مهندسان به اندازه حضور آنان در گروه‌های اسلام گرای افراطی برجسته نبوده است.

در نتیجه، طی فرآیند بررسی داده‌ها هرتوگ به طرح این پرسش پرداخت که چرا مهندسان به طور خاص در برخی از کشور‌های مسلمان تمایل به افراطی شدن دارند؟ 

نتایج بررسی نشان می‌دهد تعداد مهندسان پیوسته به گروه‌های تروریستی نسبت به کل جمعیت مهندسان ناچیز است، اما نکته چشمگیر آن است که مهندسان در مقایسه با فارغ التحصیلان سایر رشته‌ها سه تا چهار برابر بیشتر به گروه‌های اسلام گرای افراطی پیوسته اند. در جریان بررسی او این فرضیه رد شد که پذیرش مهندسان بیش‌تر در گروه‌های افراطی براساس مهارت‌های فنی آنان بوده است چرا که فناروی استفاده شده در اکثر حملات خشونت آمیز نسبتا ساده بوده و به تخصص زیادی نیاز ندارد و به دست آوردن مواد منفجره باکیفیت بسیار دشوارتر از استفاده از ان می‌باشد.

هرتوگ در بررسی هایش به این نتیجه رسید که اکثریت قریب به اتفاق مهندسان درگیر در ۲۲۸ طرح تروریستی به عنوان بنیانگذاران یا رهبران گروه عمل کردند و صرفا ۱۵ درصد از آنان بمب ساخته بودند. برای مثال، در بمبگذاری‌های ویرانگر در عربستان سعودی در فاصله سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ میلادی افراد دخیل مهندس نبودند و یا اعضای گروه هایی، چون  سازمان ببر‌های آزادیبخش تامیل در سریلانکا، گروه‌های جدایی طلبی، چون ارتش جمهوری خواه ایرلند و سازمان جدایی طلب منطقه باسک (اتا) عمدتا از میان طبقه ضعیف از تحصیلات و عمدتا طبقه کارگر بوده اند.

نتایج بررسی‌ها نشان می‌دهند فرزندان خانواده‌های مرفه‌تر به جنبش‌های افراطی اسلامگرا پیوسته اند و کشور‌های با اقتصاد نسبتا قوی مانند مالزی، هندوستان و اندونزی بیش از حد انتظار مهندسانی داشتند که به گروه‌های تروریستی پیوستند پس باید عاملی در میان باشد که به انگیزه‌ای برای پیوستن مهندسان به سازمان‌های تروریستی تبدیل می‌شود.

مهندسان محافظه کارتر و مذهبی‌تر از فارغ التحصیلان سایر رشته‌ها

با کنار گذاشته شدن فرضیه تاثیر مهارت فنی برای  عضویت بیش‌تر مهندسان در گروه‌های تروریستی نوبت به بررسی ویژگی دیگری در سطح فردی می‌رسد: ذهنیت یک مهندس. نتیجه نظرسنجی‌ای انجام شده در سال ۱۹۸۴ میلادی در سراسر امریکا با تمرکز بر روی دیدگاه‌های سیاسی و مذهبی مردان نشان داد مردان مهندس بیش‌تر خود را در اردوگاه سیاسی راستگرایان معرفی کرده بودند. ۵۷.۶ درصد از مهندسان یا محافظه کار و یا محافظه کار افراطی بودند. این میزان در میان افراد تحصیلکرده در سایر رشته‌های تحصیلی دیگر کم‌تر و به شرح ذیل بود: ۵۱ درصد اقتصادانان، ۴۲.۵ درصد پزشکان، ۲۱.۴ درصد افراد تحصیلکرده در رشته‌های علوم اجتماعی و ۱۸.۶ درصد افراد تحصیلکرده در رشته‌های علوم اجتماعی. در این میان تنها ۱.۴ درصد مهندسان در اردوگاه چپگرایان حضور داشتند در حالی که این میزان در مورد تحصیلکردگان علوم اجتماعی ۱۲.۹ درصد و در میان تحصیلکردگان حقوق ۱۶.۷ درصد بود. نکته جالب‌تر آن که نظرسنجی بنیاد کارنگی در سال ۱۹۶۹ میلادی نشان داد مهندسان در مقایسه با تحصیلکردگان سایر رشته‌های دانشگاهی با بالاترین نرخ (۶۶.۵ درصد) دیندارترین گروه در بین تمام فارغ التحصیلان دانشگاهی بودند. هم چنین، بررسی‌ها نشان دادند مهندسان و اقتصاددانان کم‌ترین مخالفت را با دین دارند. نتایج نشان دادن احتمال محافظه کار و مذهبی بودن مهندسان هفت برابر بیش از احتمال محافظه کار و مذهبی بودن تحصیلکردگان رشته‌ای از رشته‌های حوزه علوم اجتماعی است.

این پدیده منحصر به امریکا نیست. برخی شواهد قدیمی نشان می‌دهند دست کم سوگیری‌های راستگرایانه در خاورمیانه نیز در میان مهندسان بیش‌تر بوده است. نتیجه نظرسنجی‌ای در سال ۱۹۴۸ از ۳۸۹۰ دانشجوی دانشگاه قاهره نشان داد بیش‌ترین همسویی و همدلی با ایدئولوژی فاشیسم در میان دانشجویان مهندسی مشاهده شده بود. نظرسنجی‌ای در سال ۱۹۹۹ میلادی از میان اساتید کانادایی نیز نشان داد مهندسان در مقایسه با تحصیلکردگان سایر رشته‌ها از همه کم‌تر لیبرال هستند.

این موضوع درباره ایران نیز صدق می‌کند. "والری هافمن" در تحقیق خود در سال ۱۹۹۵ میلادی برای پروژه بنیادگرایی دانشگاه شیکاگو اشاره کرده بود در جایی که مهندسان مبارز ایرانی بالقوه بین پیوستن به یک گروه چپگرای سکولار و یا یک گروه اسلامگرا دو گزینه را برای انتخاب داشتند گروه دوم را در سطح گسترده تری انتخاب می‌کردند. در دهه ۱۹۷۰ میلادی دانشجویان علوم انسانی و علوم اجتماعی طیف غالب در میان گروه‌های چریکی مارکسیستی بودند و در مقابل تحصیلکردگان رشته‌های ریاضی – فیزیک و فنی – مهندسی اکثریت اعضای سازمان‌های مسلح اسلامگرا از جمله مجاهدین خلق (پیش از انقلاب) را تشکیل می‌دادند. در فلسطین نیز در میان گروه‌های مسلح اکثر مهندسان به گروه اسلامگرای حماس و نه فتح سکولار ملحق شدند.

چرایی گرایش مهندسان به گروه‌های راستگرای افراطی

شاید این پرسش مطرح شود که چرا مهندسان اکثرا در زمره راستگرایان افراطی و نه در اردوگاه چپگرایان دیده می‌شوند؟ اسلام گرایان افراطی به وضوح دارای ویژگی‌های مشترکی با جهان بینی راست افراطی هستند. هر دو طیف نگاه مشرک و مکانیستی به جامعه ایده آل دارند. اسلام گرایان افراطی پلورالیسم (کثرت گرایی) غربی را رد می‌کنند و برای  جامعه‌ای متحد و منظم که توسط یک فرمانده قوی اداره می‌شود تلاش می‌کنند جامعه‌ای که در آن تقسیم کار و وظایف بین زن و مرد، مسلمان و غیر مسلمان و رهبران سیاسی در قالب چوپان و توده‌ها در قالب رمه وجود دارد. ترس از هرج و مرج اجتماعی که این نظم تثبیت شده را تضعیف کند پایه و اساس دغدغه آنان است.

هم چنین، هدف راست افراطی احیای نظم از دست رفته و اقتدار گذشته است که به عنوان واکنشی در برابر جابجابی یا محرومیت از جایگاه اجتماعی در دوره‌های بروز تغییر اجتماعی قلمداد می‌شود. در اشتهای راست افراطی برای احیای نظم از دست رفته تطابق زیادی با ایدئولوژی اسلام گرایی افراطی دیده می‌شود اینان نیز مدعی بازگشت به نظم جامعه اولیه اسلامی هستند و این موضوع در متون سلفی‌های تکفیری دیده می‌شود.

نگاه سلسله مراتبی و اقتدارگرایانه به نظم اجتماعی، بی تفاوتی نسبت به نابرابری اجتماعی، نوع نگاهی به جامعه که گویی نیاز به پاکسازی اخلاقی دارد، دلتنگی نسبت به گذشته اسطوره ای، دفاع شدید از درون گروه در برابر گروه‌های بیرونی (خارجی ها، غیر مسلمانان و گروه‌های اجتماعی دیگر)، برتری طلبی حتی تا جایی که به تحقیر جنسیتی، نژادی و مذهبی می‌انجامد از ویژگی‌های گروه‌های  اسلام گرای افراطی و راست افراطی هستند. به انقیاد کشیدن افراد نزد آنان در مورد داعش تا سطح برده داری پیش رفت.

در این میان می‌توان حدس زد که چرا چنین جهان بینی‌ای برای مهندسان جذاب‌تر از سایر گروه‌های دارای تحصیلات دانشگاهی است. پاسخ‌های شناختی در رشته‌های مهندسی بسته‌تر و واضح‌تر هستند در حالی که در مورد سایر علوم پاسخ‌ها بی پایان‌تر بوده و از قطعیت کم تری برخوردارند. مهندسی حوزه‌ای است که افراد تحصیلکرده در آن تمایلی به ابهام ندارند. هرتوگ معتقد است که مجموعه ذهنی مهندس ممکن است ترکیبی از محافظه کاری عاطفی و عادات فکری‌ای باشد که پاسخ‌های روشن را به پرسش‌های مبهم ترجیح می‌دهد: ترکیبی از ذهن تیزبین با پذیرش وفادارانه اقتدار.

مهندسان بهتر از سایرین سلسه مراتب غالب را می‌پذیرند و در مواجهه با امور نااشنا و مبهم سطوح بالایی از انزجار را تجربه می‌کنند.

"آری دابلیو کروگلانسکی" استاد روانشناسی در دانشگاه مریلند از اصطلاح "یقین جویی" برای توصیف این موضوع استفاده کرده است. او می‌گوید انسان‌ها اغلب به دنبال کسب اطمینان هستند تا به آنان کمک کند حس مورد اهمیت قائل شدن از سوی دیگران را دریابند و شرم و تحقیر شدن می‌تواند این احساس اهمیت را تضعیف کند. برای مثال، "محمد یوسف عبدالعزیز" شهروند ۲۴ ساله آمریکایی کویتی تبار که در سال ۲۰۱۵ میلادی با تیراندازی به پایگاه نظامی تنسی حمله کرد و ۵ نظامی امریکایی را به قتل رساند دانش آموخته مهندسی برق بود. او نتوانسته بود به خانواده اش بگوید شغل اش در یک شرکت فعال در حوزه انرژی هسته‌ای را از داده بود. یکی از اعضای خانواده او به روزنامه "چاتانوگا تایمز" گفته بود که او به دلیل این ناکامی شغلی عمیقا احساس شرمساری می‌کرد.

کروگلانسکی می‌گوید افراد در این شرایط با دو انتخاب روبرو می‌شوند یا آن که احساس عدم اطمینان را بپذیرند و دست کم تحمل کنند تا زمانی که دوباره احساس تعادل را به دست آورند یا به دنبال کسب اطمینان باشند. او می‌گوید وقتی مهندسان دومی را انتخاب می‌کنند دینامیسم دیگر وارد عمل شده و آنان براساس اعتقادات خود عمل می‌کنند. او این وضعیت را یک "طوفان کامل" قلمداد می‌کند.

در ترکیه بسیاری از اعضای احزاب اسلام گرای غیر خشونت گرا نیز مهندسان هستند. آنان باور دارند بهترین راه برای حل مشکلات اجتماعی از طریق رویکرد‌های فنی و منطقی است و در مقابل نخبگان کمالیست (سکولار‌های طرفدار آتاترک) که اغلب حقوقدان هستند را تحقیر می‌کنند و معتقدند آنان بیش‌تر مشغول بحث در مورد ایده‌های انتزاعی می‌باشند.

"ساموئل فلورمن" در سال ۱۹۸۷ میلادی فرمول بندی‌ای از ذهنیت مهندسان را ارائه کرد که می‌تواند به عنوان نمایی از چگونگی تفکر یک مهندس به درک بهتر موضوع کمک کند.

او اشاره کرده بود که یک مهندس معتقد به حقیقت علمی و حقیقت قابل تایید است. هم چنین یک مهندس عملگرا می‌باشد و خواهان کاربرد حقیقت در اهداف انسانی است. یک مهندس مسئولیت پذیر است یعنی در مواجهه با ریسک و عدم اطمینان مسئولیت می‌پذیرد و برای دستیابی به اهداف مورد توافق به شیوه‌ای موثر قابل اعتماد است. اعتقاد مهندسان به سخت کوشی باعث می‌شود تا انان برای همکاری و ساختار‌های اجتماعی تثبیت شده ارزش قائل شوند. هرتوگ با استناد به این موارد اشاره می‌کند که مهندسانی که تروریست شدند نظم و نه لزوما عدم اطمینان همراه با مهندسی موثر را ترجیح داده بودند. آنان برای ساختار‌های اجتماعی تثبیت شده ارزش قائل بودند، اما حاضر به درک یا پذیرش ابهام مربوط به مشکلات و اهداف واقعی انسانی نبودند.

اولیویه روآ" پژوهشگر مشهور حوزه اسلام سیاسی در مورد این که چرا بسیاری از روشنفکران اسلامگرا دارای تحصیلات فنی و مهندسی هستند اشاره می‌کند که علوم پایه برداشت مهندسان از انسجام کل و عقلانیت خدای واحد را بازتاب می‌دهد. در مقابل، آنان علوم اجتماعی غربی را رد می‌کنند، زیرا آن رشته‌ها وحدت و نظم الهی جهان را به چالش می‌کشند. شواهدی وجود دارند که نشان می‌دهند ویژگی‌های فردی منسجم مهندسان با چنین تمایلاتی مرتبط است.

در مانفیست دهه ۱۹۸۰ میلادی القاعده اشاره شده که اعضا برای عضویت در آن گروه باید دارای مدرک دانشگاهی باشند. در کتابچه راهنمای آموزشی آن گروه برای اعضا آمده که پذیرش عضویت باید از میان افراد منضبط، صبور و باهوش باشد. تمایل به این فکر که جوامع باید به طور منظم مشابه ماشین‌های خوب کار کنند ویژگی‌ای است که یادآور مهندسان اسلامگرای افراطی است.

هم چنین، در پرونده‌های امنیتی بریتانیا آمده که شبکه از استخدام کنندگان نیرو‌های افراطی در محوطه‌های دانشگاه در حال گردش بوده تا افرادی با صلاحیت‌های فنی و حرفه‌ای به ویژه دارندگان مدارک مهندسی و فناوری اطلاعات را هدف قرار داده و جذب کنند.

علاوه بر آن، سرخوردگی مهندسان از کسب مناصب و شغل‌های سطح بالای اجتماعی در نتیجه ناکامی‌های مرتبط با توسعه اقتصادی و فناوری که کشور‌های خاورمیانه بعد از تجربه بحران اقتصادی دردناک با سقوط قیمت نفت پس از سال ۱۹۸۲ میلادی شاهد آن بودند در گرایش آنان به پیوستن به گروه‌های افراطی نقش داشته است.

چه می‌توان کرد؟

مهندسان خود را حلال مشکل می‌دانند و زمانی که به نظر می‌رسد در دنیا مشکلی وجود دارد برای حل آن به دنبال راه حل‌های مهندسی هستند. ذهن یک مهندس مستعد کشش به سوی اصول مطلق و غیر قابل مذاکره است این موردی است که می‌تواند انان را بیش‌تر جذب گروه‌های ایدئولوژیک یا اعتقادی سازد چرا که آن گروه‌ها نیز قوانین تغییر ناپذیری دارند و به دنبال ارائه راه حل‌های واحد می‌باشند. اگر قرار است با تروریسم مقابله شود و به آن پایان داده شود لازم است که ما انسان‌ها یکدیگر را بهتر بشناسیم، یاد بگیریم که خود را همان طور که دیگران ما را می‌بینند ببینیم، یاد بگیریم نفرت را بشناسیم و با علل آن مقابله کنیم و و مهم‌تر از همه صرفا درباره یکدیگر بیاموزیم. این طرز فکر مهندسی نیست که چنین یادگیری‌ای را تسهیل می‌کند بلکه برای دستیابی به آن باید دروس علوم انسانی را فراگرفت. ذهن مانند چتر نجات است وقتی باز باشد بهترین عملکرد را دارد.

خواندن و یادگیری در مورد مردم و فرهنگ‌های دیگر برای گشایش (و وسعت بخشیدن) اذهان امری لازم است. در غیر این صورت نمی‌توان فهمید افراد از نژادها، مذاهب یا زبان‌های دیگر رویا‌ها و امید‌های مشابهی دارند. بدون مطالعه گسترده و وسعت بخشیدن به ذهن خود نمی‌توانیم مظاهر بی شمار وضعیت انسانی را درک کنیم و هم چنین نمی‌توانیم جهانی بودن اهداف و آرمان‌های انسانی را درک نماییم. بدون علوم انسانی ما نمی‌توانیم تشخیص دهیم که برای یک موضوع بیش از یک طرف و بیش از یک پاسخ برای یک سوال وجود دارد. این آن چیزی است که در مورد مهندسی صدق نمی‌کند. شاید راه حل این باشد که هر دانشجوی مهندسی حداقل چند درصد از دروس خود را به طور اجباری از میان دروس رشته‌های مرتبط با علوم انسانی انتخاب کند!

گردآوری و ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنه

منابع:


Berreby, David (۲۰۱۰) , Engineering Terror, NY Times.
Berrett, Dan (۲۰۱۶) , Does engineering education breed terrorists?, The Chronicle of Higher Education.
Farrell, Henry (۲۰۱۶) , This new book explains why so many Islamist extremists have studied engineering, The Washington Post.
Floorman, Samuel C (۱۹۸۷) , The Civilized Engineer, New York, St. Martins Press.
Hertog, Steffen (۲۰۰۹) , Why are there so many Engineers among Islamic Radicals?, European Journal of Sociology.
Hoffman, Valerie (۱۹۹۵) , Muslim Funda-
mentalists: Psychosocial Profiles, University of Chicago Press.Kruglanski, Arie (۲۰۱۸) , The Making of Violent Extremists, The National Consortium for the Study of Terrorism and Responses to Terrorism (START).

Roy, Olivier (۱۹۹۰) , Les nouveaux intellectuels islamistes: essai d’approche philosophique, in Kepel Gilles and Yann
Richard, eds. , Intellectuels et militants de l’Islam contemporain, pp.۲۶۱-۲۸۳.

دیگر خبرها

  • شیب داوطلبان ورود به دانشگاه در رشته‌های علوم انسانی بالاست/ کشور با خطر کمبود تکنسین مواجه است
  • وزیر خارجه: همه خدمه کشتی توقیف شده را با نگاه انسانی آزاد کرده‌ایم
  • امیرعبداللهیان: ایران همه خدمه کشتی توقیف‌شده را با نگاه انسانی آزاد کرد
  • ایران خدمه کشتی توقیف شده را با نگاه انسانی آزاد کرد
  • امیرعبداللهیان: همه خدمه کشتیِ توقیف‌شده را با نگاه انسانی آزاد کرده‌ایم
  • همه خدمه کشتی توقیف‌شده را با نگاه انسانی آزاد کرده‌ایم
  • آیت‌الله مصباح نقش مهمی در تحول علوم انسانی داشتند
  • طرح ولایت آیت الله مصباح یزدی اثرات عمیقی در جوانان داشت
  • اشتغال پایدار از عوامل نگه‌داشت جمعیت است
  • شاید لازم باشد مهندسان دروس علوم انسانی را پاس کنند!