مستند خودکار داستان زندگی علیاکبر رفوگران، پدر نوشتافزار ایران و بنیانگذار کارخانه بیک در کشور است. او این روزها گرچه دیگر خودکاری تولید نمیکند اما به تولید محصول دیگری روی آورده است. به گزارش ایلنا، «خودکار» یک مستند پرتره درباره زندگی "علیاکبر روفوگران" پدر نوشتافزار ایران است، کسی که برای اولین بار خودکار بیک و مداد سوسمار نشان را در ایران تولید کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کارآفرینی که یک زندگی بسیار پرفراز و نشیب را قبل و بعد از انقلاب داشته و بعد از آنکه کارخانهاش در اوایل دهه ۷۰ دچار مشکل میشود، تولید را چند سال بعد از سر میگیرد. اساسا کلمه خودکار اصطلاحی است که او؛ خود برای این نوشتافزار جدید در دهه ۴۰ انتخاب کرده است. در مستند «خودکار» به تمامی سوالات و مجهولات ذهنی مردم در خصوص برند «بیک» از جمله اینکه این محصول از کجا آمده، آیا در حال حاضر تولید میشود و سرنوشت آن چه شد؟، پاسخ داده شده است. با محمد ثقفی، کارگردان مستند «خودکار»، به بهانه پخش این اثر از شبکه نمایش خانگی گفتگو کردیم. *چطور شد که سراغ خودکار بیک رفتید؟ این سوژه چه ویژگیهایی نسبت به دیگر کارآفرینان داشت؟ خودکار بیک محصولی است که همه ایرانیان آن را میشناسند و مربوط به طبقه خاصی نیست. اگر توجه کرده باشید این خودکار چند سالی است که در بازار نیست و تبدیل به یک کالای نوستالژیک شده. این موضوع همیشه پس ذهنم بود که چرا خودکاری به این اندازه محبوب بین مردم به یکباره در بازار دیگر وجود ندارد. خیلی اتفاقی چند سال پیش متوجه شدم کسی که این خودکار را در ایران تولید کرده همچنان در قید حیات است و اسمش آقای علیاکبر رفوگران است. در مراسم امینالضرب هم از ایشان تقدیر شد، پیگیر شدم ایشان را پیدا کنم و درباره این محصول که تولید کرده و چرایی تعطیلی آن صحبت کنم. حدود یک سال یافتن و راضی کردن ایشان برای اینکه جلوی دوربین بیاید، طول کشید. خیلی مایل نبود به خاطر روحیهای که داشت و تواضع خاصاش جلوی دوربین بیاید اما بالاخره رضایت داد از زندگی کاریاش فیلمی تولید کنیم. مستند را تابستان ۹۷ کلید زدیم و تا بهار ۹۸ تولید آن طول کشید. آن را در جشنواره سینما حقیقت سال گذشته در بخش کارآفرینی شرکت دادیم و جایزه سوم را گرفتیم. *برای پژوهش پیرامون این شخصیت و فعالیتهایش چه منابعی در اختیار داشتید؟ تنها منبع من کتابی بود که او در قالب اتوبیوگرافی درباره خودش نوشته است و در بازار هم کمیاب هست. به هر طریقی بود آن را تهیه کردم. جالب است بدانید آقای رفوگران خودش نویسنده است و چندین رمان منتشر کرده. این کتاب اتوبیوگرافی به من خط داد و نقاط عطف و مهم زندگی او را از کتاب استخراج کردم و بر اساس آن یک سناریو برای فیلم مستند طراحی کردم که یک روند داستانی بر اساس فراز و فرودهای زندگی ایشان بود. البته کتاب آقای رفوگران مباحث تا قبل از انقلاب را شرح داده، لذا ما قسمت بعد از انقلاب را با توجه به صحبتهای او طراحی کردیم. با مصاحبههایی که گرفتم متریال فیلم تکمیل شد. فیلم سه بخش دارد: یک بخش مصاحبه است و بخش دیگر آرشیو و یک بخشی انیمیشن. چون آرشیو ایشان از کارخانه خیلی کم و محدود است و فقط یک عکس از کارخانه پیش از انقلاب داشت، مجبور شدیم به موشنگرافی رو بیاوریم و با آرشیو عکسهای شخصی ایشان که از دهههای ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ و ۶۰ ایران است، تصاویر را کامل کردیم. *قصه زندگی ایشان چه ویژگیهای دراماتیکی داشت که شما را مجاب به ساخت مستند کرد؟ آیا صرفا به خاطر اینکه کارآفرین بود یا وجوه پنهانی از زندگیاش شما را ترغیب کرد؟ ایشان کاراکتر خیلی جالبی دارد و مسیر زندگیای که طی کرده، مشخصات یک قهرمان دراماتیک را داراست. کسی که تصمیم میگیرد یک کار مهمی را انجام دهد و با مشکلات عدیدهای روبرو میشود و شکست میخورد و دوباره بلند میشود و مسیر را ادامه میدهد. تمام اوج و فرودهای دراماتیکی که یک کاراکتر میتواند داشته باشد و برای مخاطب انگیزه بخش و لذت بخش باشد و با آن همذات پنداری کند، در زندگی او که نزدیک به ۹۰ سال است، وجود دارد. او از ۷-۸ سالگی که وارد بازار کار میشود تا امروز که ۹۱ سال سن دارد، در مسیر این اوج و فرودها قرار داشته. این کاراکتر از آن دست سوژههایی است که برای هر مستندسازی جذاب است و قبل از تولید فیلم؛ نصف راه را رفته است و فقط کافیست بشود آن را تبدیل به یک فیلم کرد. من هم چیزی که خیلی برام اهمیت داشت حالت روایی بودن فیلم بود. *چرا کارخانه بیک دیگر به فعالیتش ادامه نداد؟ دولت حمایت نکرد یا به خاطر کهولت سن آقای رفوگران این تعطیلی رخ داد؟ در اوایل انقلاب یکسری پروندههای اقتصادی برای یک عده به حق یا ناحق شکل میگیرد و ایشان هم یکسری تهمتها بهش زده میشود و تولید کارخانه متوقف میشود حتی به زندان میافتد. خبر که به رهبری میرسد، ایشان آقای ناطق نوری را پیگیر پرونده میکند تا مشکل را حل کند و بیگناهی ایشان ثابت میشود. وقتی از زندان آزاد میشود چند سالی ایران را ترک میکند و در این فاصله کارخانه به دلیل بدهیهایی که برایش به وجود آمده بود و چون خودش مستقیم به مدیریت کارخانه نظارت نداشته است، کارخانه فروخته میشود. این اتفاق باعث میشود کارخانه اواخر دهه شصت متوقف شود. *اوایل انقلاب بسیاری از سرمایهداران و کارخانهداران ایرانی به دلیل فضای آن روزها، سرمایه و کارخانه خود را از دست میدهند. سینمای مستند چقدر میتواند به این سوژهها بپردازد؟ ما البته در مستند؛ اشارهای به این ماجرای توقیف کارخانه در اوایل انقلاب کردیم ولی اگر بخواهیم یک لیست تهیه کنیم از کارخانهداران بزرگی که متاسفانه اوایل انقلاب دچار مشکلات بزرگی شدند که بیشتر از آنکه اقتصادی باشد جنبه سیاسی داشته است؛ لیست بلند بالایی میشود. خیلی از کارخانهداران کارشان را تعطیل کردند و بسیاری از ایران رفتند. آقای رفوگران از آن دست افرادی بود که از ایران رفت ولی دوباره برگشت و تولید را ادامه داد. به نظرم این جنبهی زندگی او خیلی مهم است و امروز همچنان در سن ۹۰ سالگی، او کارخانهی عطر بیک را دارد و مشغول تولید است. به نظرم باید سینمای مستند یک پژوهش جداگانه درباره اتفاقاتی که در دهه شصت برای اقتصاد ایران رخ داده، تولید کند. البته کارهایی در این زمینه جسته و گریخته انجام شده ولی اینکه کاری به صورت متمرکز روی این موضوع باشد را من سراغ ندارم. *اتفاقاتی که در دهه شصت برای بسیاری از تولیدکنندگان افتاد همردهی اتفاقات سیاسی؛ ضربههای بزرگی به کشور وارد کرد و به نظر میرسد اهمیت ساخت و موشکافی این موضوع بسیار زیاد است. خدا را شکر فضا برای پرداختن به این موضوعات خیلی باز شده و امیدوارم درباره تولیدکنندگان دهه شصت که به خاطر مسائل سیاسی مجبور به ترک وطن یا تعطیلی فعالیتهایشان شدند، مستند خوبی ساخته شود.
*در چند سال اخیر سینمای مستند روی موضوع کارآفرینی تمرکز ویژهای کرده، بیشتر این مستندها هم روی شخصیتهایی تمرکز کرده که کسب و کارها و نحوه فعالیتهایشان سنتی است. اهمیت ساخت مستند در این حوزه به چه شکل است و چرا مستندسازان علاقه بیشتری برای ورود به این موضوعات پیدا کردهاند؟ مهمترین اتفاق برای ایران به خصوص در دو دهه اخیر مقوله تولید است. تولید در تمامی زمینهها، حتی در زمینه ساخت مستند و تولید محتوا. هر چیزی که به تولید داخل اهمیت میدهد قابل ارزش است. حتی رهبر انقلاب هم هر سال در نامگذاری سال و صحبتهایشان درباره این اتفاق تاکید بسیاری میکنند. طبیعی است که وقتی مقوله به این مهمی در کشور وجود دارد، مستندساز هم به سمت ساخت آثاری با این مضمون میرود. چه مستندهایی که به صورت سفارشی ساخته میشود و چه آثاری که به صورت هنری ساخته میشود. خودم هم برای فیلم بعدیام باز سراغ یک موضوع در زمینه تولید رفتهام. ناخودآگاه وقتی جامعه به سمت تولید ترغیب میشود مستندساز هم از این قاعده مستثنی نیست. حتی به نظرم سینمای داستانی هم باید در این زمینه ورود کند چراکه امروز کمتر فیلم داستانی درباره تولید و کارآفرینی ساخته میشود. مستندساز میتواند با ساخت این آثار به جامعه الگو دهد. من با مستند «خودکار» بازتابهای خیلی خوبی از سوی مخاطبان گرفتم. اینکه این موضوع انگیزه بخش است و حس غرور به مخاطب میدهد که برای کار کردن خسته نشود و از پا ننشیند. من اعتقاد بسیاری دارم که ما هیچ مقصد روشنی جز با تولیدکننده بودن نداریم. کشوری که سالها مصرفکننده بوده، امروز به این نتیجه رسیده که هیچ راهی جز اینکه خودمان تولید کنیم، نداریم. *نسل امروز در مقام مقایسه با دیدن مستندهایی مثل «خودکار» آنهم با تمامی سختیهایی که قدیمیها در مسیر زندگی داشتهاند، میگوید نسل گذشته نقطه امیدی برای پیشرفت داشت اما امروز هیچ نقطه روشنی برای شروع کارآفرینی و تلاش در این مسیر وجود ندارد! دقیقا من هم به این موضوع رسیدم، یعنی مخاطبانی داشتم که همین حرف را زدند. بیشترشان هم کسانی هستند که هم سن و سال خودم یا حتی کوچکترند. من همیشه از شعار دادن بدم میآمده در فیلم هم سعی کردم از شعار دادن پرهیز کنم، اما نکته این است که با وجود تمامی مشکلات اقتصادی که در کشور وجود دارد باز هم میتوان راهی برای رشد پیدا کرد. نباید فراموش کنیم که مشکلات همیشه وجود دارد و مربوط به یک دوره زمانی خاص نیست. در زندگی آقای رفوگران هم مشکلات بسیاری وجود داشته، شاید مثل امروز مشکل تهیه ارز و نقدینگی نبوده اما مشکل بزرگتری داشته و آن اینکه حق نداشتهاند تولید کند. ایران در آن دوران محکوم به این بود که یک کشور مصرفکننده باشد. ولی الان میبینیم که در حوزهی شرکتهای دانش بنیان و استارتآپها فضای کار بسیار بازتر از گذشته است و البته که جنس مشکلات هم تغییر کرده است. اگر درنهایت این جبر را بپذیریم که هیچ راه سعادت و پیشرفتی جز تولید نداریم و تولید حکم مرگ و زندگی را برایمان دارد، شاید نگاهمان فرق کند. * تفاوت نسل امروز با گذشته در همین پشتکار و تلاشیست که امروز به خاطر سبک زندگی کمتر میتوانیم سراغی از آن بگیریم. بله، این سبک زندگی و تربیتی خیلی تاثیرگذار است، البته احساسم میگوید نسل دهه هشتاد و نودیها چون وسط مشکلات اقتصادی زندگی و رشد کردند و میبینند پدر و مادر بالاخره باید خودش گلیماش را از آب بیرون بکشد به مسئله تولید اهمیت بیشتری خواهد داد و میتوان به آنها امیدوار بود. * برخلاف دیگر ژانرهای مستند که بازار هدف و جذب مخاطب بهتری دارند، شاید مخاطب در نگاه اول کمتر تمایل به تماشای مستندهای کارآفرینی داشته باشد. شیوه بازاریابی و راههای پخش این مستندها چگونه است؟ از سال گذشته که جشنواره سینما حقیقت با حمایت اتاق بازرگانی فضایی را برای ساخت فیلمهای کارآفرینی ایجاد کرد توجه به این جنس از مستندها بیشتر شد. از طرفی جشنوارههای کارآفرینی مثل فردا و فیلم رشد باید بیشتر به این موضوع اهمیت بدهند. ضمن اینکه باید پکیجهای نمایشی مستقلی ایجاد شود که در قالب آن این جنس از مستندها پخش شود. برای مستند خودکار این اتفاق افتاد و در شبکه مستند در قالب مجموعه مستندهای کارآفرینی پخش خواهد شد. حتی میتوان از ظرفیت اکرانهای هنر و تجربه هم استفاده کرد. باید کم کم فضایی را ایجاد کرد که این جنس از مستندها بیشتر جا بیفتد. همانطور که مستند کارستان را خانم بنیاعتماد و آقای میرطهماسب تولید کردند و استقبال خوبی هم از آن شد. این نوع مستندها فارغ از سیاست است و بدون نگاههای سیاسی وقتی با نگاه عادلانه به آنها نگاه کنیم، درمییابیم کارآفرینی و تولید یک موضوع ملی است. این مستندها هم جنبه انگیزشی دارد هم آموزشی و تاریخی و میتواند برای مخاطب جذاب و راهگشا باشد. بیشتر بخوانید: سرنوشت تلخ ۶ کارخانه مشهور ایرانی: از "ارج" تا "تولی پرس" وقتی خودکار «بیک» جادو میکند (+عکس) سرنوشت خودكار بيك چه شد؟ لینک کوتاه: asriran.com/003CfD
منبع: عصر ایران
کلیدواژه: خودکار بیک
اوایل انقلاب
دهه شصت
چند سال
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا
منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۵۶۱۰۴۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت یک دلداگی به همسر؛ مرد ایرانی ۲۵ سال در دریا سرگردان بود! +تصویر
کاجامه خوس... او ۲۵ سال تمام است ک در اتاقکی در گوشهی قایق فرسوده خود، یکه و تنها در دریا زندگی میکند. او ۲۵ سال پیش لیلا (همسر زیبایش) را در دریا از دست داد و با مرگ همسرش زادگاه خود خشکبیجار را ترک گفت... دو اسلحهی روسی به مبلغ هفت قران از دو ملوان روسی که آن روزگار در کشتیهای تجارتی کار میکردند خرید و با قایق ماهیگیری خود، زندگی در دریا و مردابهای دوردست و خالی از سکنه را آغاز کرد...
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عبدالله یک جوان عادی گیلک بود که در سال ۱۳۲۸ لیلا همسر عزیزش را در از دست داد. از آن پس اما او دیگر عادی نبود و هرگز هم آن آدم سابق نشد. به قایقی کوچک نشست، سر به دریا گذاشت، و در اتاقک محقر روی قایقش به زندگی ادامه داد. با ادامه پیدا کردن این وضعیت کمکم در میان محلیها به «کاجامه خوس» معروف شد یعنی فردی که در کجامه [اتاقک کوچکی که در قایقش ساخته بود] میخوابد و شد قهرمان بسیاری از شعرهای گیلکی عاشقانه. در اردیبهشت ۱۳۵۳ گروهی از صیادان محلی کاجامه خوس را پس از مدتها بیخبری در قایق فرسودهاش دیدند. این ماجرا اینقدر عجیب بود که بلافاصله گزارشش در روزنامهی اطلاعات (۲ اردیبهشت ۵۳) به این شرح منتشر شد:
«کاجامه خوس» پیر افسانهای گیلان که زندگی حیرتانگیز او در اشعار محلی گیلک و فولکلور این قسمت از کشور ما اثر فراوان داشته زنده است!
دیروز [چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۵۳] جمعی از صیادان محلی، پس از سالها بیخبری از این مرد افسانهای، بار دیگر او را در قایق کهنه و فرسودهاش که از ۲۵ سال پیش تنها خانهی اوست، یافتند.
خبر زنده بودن «کاجامه خوس» بهسرعت در گیلان دهان به دهان گشت و یک بار دیگر جمعی از شعرا و محققین فولکلور گیلان به سراغ او رفتند تا مردی را که یک ربع قرن، به امید دیدار «لیلا» همسر از دسترفتهاش، در دریا سرگردان است، از نزدیک ببینید.
پیر کاجامه خوس در سراسر جهان تنها کسی است که چنین زندگی حیرتآوری دارد: او ۲۵ سال تمام است ک در اتاقکی در گوشهی قایق فرسوده خود، یکه و تنها در دریا زندگی میکند. در تمام این مدت یک بار پایش را به میان مردم نگذاشته، نه نام خود را به یاد میآورد و نه از گذشت روزگار خبری دارد.
آنها که از گذشته «کاجامه خوس» خبر دارند میگویند:
سرنوشت او این است که یکه و تنها در دریا بمیرد و قصهای به قصههای شورانگیز دلدادگی زمان ما افزوده شود.
او ۲۵ سال پیش لیلا (همسر زیبایش) را در دریا از دست داد و با مرگ همسرش زادگاه خود خشکبیجار را ترک گفت... دو اسلحهی روسی به مبلغ هفت قران از دو ملوان روسی که آن روزگار در کشتیهای تجارتی کار میکردند خرید و با قایق ماهیگیری خود، زندگی در دریا و مردابهای دوردست و خالی از سکنه را آغاز کرد...
حالا پس از سالها او در ساحل مرداب نیلیرنگ بندر پهلوی جایی که جز صدای مرغان وحشی و نجوای باد در دل برگهای درختان صدایی نیست، اقامت گزیده است...
خبرنگاران ما در رشت و بندر پهلوی که دیروز [چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۵۳] ساعتی را با «کاجامه خوس» گذراندهاند، مینویسند: با گذشت هر بهار یک خط به بدنهی قایق خود و یک خط به درخت قطوری که با آن الفتی دیرینه دارد، میکشد تا به حال ۲۵ خط به نشانهی ۲۵ سال سرگردانی در دریا به تنهی درخت و قایق او کشیده شده است... خوراک او ماهی و مرغان دریایی است... شبهای جمعه، چند فانوس در اتاقک داخل قایق خود برمیافروزد و چشم به راه لیلا میماند. تا سپیدهدم در خیال، با همسر از دسترفتهاش گفتوگوها دارد...
مردم میگویند: نام اصلی کاجامه خوس عبدالله است... و دهها شعر محلی و ترانههای فولکلوریک و بومی که با زندگی گیلانیها عجین شده، یادآور خاطرات اوست.
ترجمهی یکی از این اشعار چنین است:
عبدو، بیا که دیگر کلبهی تو سوخت...
و تنها پاروهای نیمسوختهات به جا مانده...
بیا عبدو، ای پیر دریا که قایق خانهی توست
بیا که فانوس است هم خاموش است
مبادا... که اسیر توفان شده باشی
باد میوزد...
موجها را میلرزاند...
و عبدو سرگردان در دریاست...