پنجشنبههای شهدایی| شهیدی از فاطمیون که در غربت آسمانی شد
تاریخ انتشار: ۱۸ دی ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۶۰۵۵۶۵
به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز، وقتی از جهاد سخن به میان میآید و حریم عقیده، دین و مقدسات به خطر میافتد، برای آنها که غیرت دارند و خداباورند، دفاع از این حریم، حد و مرز نمیشناسد. این را مومنانی از ایران، افغانستان، عراق و پاکستان در این برهه حساس از تاریخ، در مقابل تفکر تکفیر، جهالت و وحشیگری در عراق و سوریه ثابت کردهاند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مهمان امروز پنجشنبههای شهدایی، محمدزمانعطایی، یکی از شهدای مدافع حرم تیپ فاطمیون است، آنان که به دلایل مختلف مهاجر شدند و در نهایت مدافع حرم اهل بیت(علیهم السلام)، شهدایی که به پیروی از بانوی دو عالم حضرت زینب(سلام الله علیها) در غریبانهترین غربتها با ندای لبیک، سر دادند، جان دادند، اما دین و اعتقاداتشان را با هیچ چیز عوض نکردند.
توفیق فاطمیون در جبهه مقاومت در دو مساله نمود بیشتری دارد؛ یکی ایمان و اعتقاد قلبی به خدا و محبت اهل بیت(علیهم السلام) و دیگری روحیه شجاعت و آمادگی رزمی است.
شهید «محمد زمان عطایی» به همراه دیگر همرزمانش، نظام محسنی و جمشید احمدی از دلیرمردان افغانستانی گردان فاطمیون بودند که دی ماه سال ۹۴ پس از مبارزه با تکفیریهای داعشی جام شهادت را نوشیدند و در گلزار شهدای شیراز تشیع و خاکسپاری شدند و الحق و الانصاف که مردم شهید پرور شهر شیراز نیز بدرقه جانانهای از این شهدای گرانقدر کردند و نشان دادند که محبت اهل بیت(ع) مرز نمیشناسد و فراتر از خطوط روی نقشه هاست.
پدرش شیخ خداداد از ناحیه هر دوچشم نیز کم بینا است و ننه گلچمن مادر شهید از خوبیهای بی پایان طفل معصوم ۱۷ ساله شان میگویند، اینکه عصای دست پدر و مادر پیر و برادر وخواهرانش بود؛ اینکه عشق به اهل بیت(ع)در وجود محمد زمان هر لحظه شعله میکشید، او قبل از شهادتش به زیارت تمام حرمهای اهل بیت(ع) که امکانش بود رفت؛
مزار اهل بیت(ع) در مشهد و قم و کربلا و نجف و سامرا و کاظمین و شیراز و ... را زیارت کرد و سپس با بینش و عشقی عمیق خود را به جبهههای سوریه رساند و برای این کار خود را به جای هفده ساله بودن ۲۲ ساله جلوه داد تا بتواند برود و در سوریه با تکفیریها بجنگد و بالاخره در سفر دوم خود به سوریه در چنین روزهایی در دی ماه ۹۴شربت شهادت را نوشید و به آرزوی دیرینهاش نائل آمد.
در خانهای کوچک در محله دهپیاله شیراز، در دامان خانوادهای که عشق به اهل بیت(ع) حرف اول و آخر را در آن میزند پرورش یافت، پدر شهید، معتقد است، شیعیان از مقدسات و نوامیس همه مسلمانان دفاع میکنند و نام امام حسین و بی بی زینب (علیهما السلام) از زبانش نمیافتاد.
«ننه گلچمن» مادر شهید با لهجه شیرین افغانستانیاش از خوبیهای محمد زمانش میگوید، با بغضی که در لرزش صدایش نمایان است میگوید: وقتی از زیارت امام رضا(ع) برگشتیم عزم رفتن کرده بود و ما دلمان راضی نمیشد که برود نگران بودیم که نکند برایش اتفاقی بیفتد و شهید بشود.
جوان ۱۷ سالهاش، سنش را بیشتر گفته بود تا بتواند همراه دیگر جوانان غیور گردان فاطمیون به سوریه برود.جوانی که اعتقاد داشت آدمی یک بار میمیرد و چه بهتر که در راه خدا و برای دفاع از ناموس مسلمانان و شیعه باشد.
مادرش ادامه داد: مرداد ۹۴ بود که از طریق گردان فاطمیون از شهر ورامین تهران به سوریه اعزام شدند، بیست روز اول که مراحل آموزشی بود خبری از او نداشتیم اما بعد تماس میگرفت و از اوضاع و احوال خودش میگفت، دلداریمان میداد که نگران نباشید حال من خوب است.
خواهر شهید نیز از باور خودش و «محمد زمان» گفت: خدا رحمت کند امام خمینی را، ایشان رهبر شیعیان جهان و ما بود و حالا هم آیت الله خامنهای رهبر ما هستند و محمد زمان با علاقه و اعتقاد به این مسئله رفت تا حافظ امنیت باشد.
مهربانی، دلسوز بودن، احترام به خانواده و توجه به خواهرها و اهمیت به نماز اول وقتش که از سفر آخرشان به مشهد در خاطرش مانده بود، از ویژگیهایی بود، که خواهر شهید از آنها یاد میکرد.
۳ ماه بعد از اولین حضورش در سوریه به ایران برگشته بود، حال و هوای دیگری داشت که خواهرش نیز آن را احساس کرده بود و به برادر گفته بود که تو شهید میشوی..
خواهر شهید در ادامه صحبت پدر از عمویشان میگفت که در جنگ رژیم بعث علیه ایران حضور داشته و جانباز شده است و دوستی و همدلی دیرینه بین مردم ایران و افغاستان را و دردهای مشترکی که باهم تجربه کردهاند را نیز بازگو کرد.
ابوماهان از راویان خاطرات مدافعان حرم، درباره این شهید مینویسد: فروردین سال ۹۴ تازه از تدمر برگشته بودم دمشق، چند روزی در سراج مستقرشدم، یک روز صبح، سید رضا حسینی پیشم آمد وگفت: گروه ۳۵را تحویل دادهاند که به عنوان نیرو با خودم به تدمر ببرم، شما هم به عنوان نیروی مخابرات باید همراه من باشید.
من از تدمر خاطره خوبی نداشتم و قبول نکردم، اما دو نفر از بچههای مخابرات را معرفی کردم، که با سید همراه شوند، ولی سید قبول نکرد و گفت: باید خودت با من باشی.
بچههای گروه ۳۵ را تحویل گرفت و به سمت تدمر حرکت کردیم، به شهر حماه رسیدیم که تلفنی به سید خبر دادند، باید به سمت حومه ادلب برویم. در حماه با محمد زمان عطایی آشنا شدم، فردی ساکت وارام، تا از او سوال نمیکردی،حرف نمیزد، ولی بسیار کنجکاو و در کارش دقیق بود.
محمدزمان به عنوان یک نیروی پیاده انجام وظیفه میکرد، گاهی اوقات در خلوت خود، چنان محو میشد، که فکر میکردی دنیایی غم، در چهرهاش نمایان است.
روزها به خوبی به نفعمان میگذشت و ما در حومه ادلب، در چند تا تل(تپه) مستقر بودیم، یکی از تلها که بلندتر از بقیه تلها بود و از نظر استراتژیکی خیلی برای ما اهمیت داشت تل خطاب بود، ناگفته نماند که این تل، از نظر بلندی مشرف به کل منطقه بود و نیروهای دشمن هر شب هجوم میآوردند ولی بچهها با شجاعت پاتکشان را دفع میکردند.
روزهای متوالی گذشت تا اینکه، روز مرخصی گروه ۳۵سر رسید و گردان طاهر کرمی را جایگزین نیروهای سید رضا کردند، تعدادی از بچهها به مرخصی رفتند و تعدادی هم باقی ماندند.
دو، سه روزی از مستقر شدن نیروهای کرمی نگذشته بود که یک شب، دشمن تل خطاب را مورد هجوم قرار داد، آن شب من هم خط بودم، بعد از یک ساعت درگیری و نبود نیروی کافی، تل سقوط کرد، من به سید رضا بیسیم زدم، تا با نیروهایش کمک ما بیایند.
نیروهای سید، لباس شخصی را جایگزین لباس رزم کرده بودند، که صبح فردا به مرخصی بروند، ولی سید همه را ساعت ۳شب، اماده باش داده بود و سریع با ماشینهای حاضر در مقر به کمک ما آمدند، وقتی سید به ما رسید، که ما پایین تل بودیم، تل سقوط کرده بود. دشمن مثل باران سمت ما گلوله میریخت، همه عقب کشیدیم، هوا تازه روشن شده بود که سید بلبل، با تعدادی از نیروها که محمد زمان عطایی هم جزوشان بود به ما ملحق شدند.
تقریبا بین ساعت هفت یا هشت بود که بچهها حمله را شروع کردند، نیروها با جدیت، با نام خدا و لبیک یا زینب پیش میرفتند. کار نصفه شده بود که محمدزمان زخمی سطحی برداشت، محمدزمان خودش دوست نداشت به عقب برگردد، ولی سید اصرار کرد که محمدزمان به بهداری منتقل شود.
بچهها سر ظهر تل را همراه با کلی غنیمت جنگی اسیر و تلفات جانی، از دشمن گرفتند، بعد از عملیات ، نیروهای۳۵ به مرخصی رفتند.
بعد از مدتی من هم به مرخصی آمدم و در زمانی که من نبودم بچههای ۳۵دوباره در کنار سید، برای انجام وظیفه به تدمر رفتند، زمانی که به دمشق برگشتم، سید بلبل دنبالم آمد و فردای آنروز به سمت تدمر رفتیم.
نیروهای سید، در جایی به نام سایت که عقبتر از تیفور در شهر تدمر بود، مستقر شدند، از قضای روزگار با محمدزمان هم اطاقی شده بودم، نسبت به دفعه اولی که او را دیده بودم، غریبتر و مظلومتر دیده می شد، کم حرف و تودار بود.
اسم محمدزمان سر زبان نیروها بود، بعد از چند روزی که در سایت بودیم دوباره سید رضا را با نیروهاش به سمت حومه لاذقیه که خط هجوممان، همان حومه ادلب بود، فرستادند.
در نبود سید متاسفانه تل خطاب و تلهای اطراف آن سقوط کرده بود و خط عقبتر آمده بود،.به سید ماموریت دادند که نیروهایش را از سمت دیگری، به نام جبهه منصوره حرکت دهد.
به سمت منطقه عملیاتی حرکت کردیم، نزدیک موقعیت، دو سه روزی همان جا بلاتکلیف بودیم هنوز دستور حرکت نداده بودند، محمدزمان غریبانه تمرکز کرده بود، انگار دریایی غم در چشمهاش موج میزد. شاید حس کرده بود؟!!شاید؟!! که چگونه آخرین روزهای زندگیاش را با خانوادهاش، که از او دورند قسمت کند، شاید در تنهایی خودش، حرفهای ناگفته زیادی را با پدر و مادرش در میان میگذاشت.
عملیات شروع شد، نیروها با شجاعت حرکت کردند، نزدیک منطقه عملیاتی، داخل یک شیار، کار را با نام خدا شروع کردند، در همان ساعت اولیه کار، نیروها کمی پیش رفته بودند که دشمن به وسیله سلاح سنگین و تک تیراندازهایش، حرکت بچهها را کند کرد.
شهید محمد زمان عطایی در دی ماه ۹۴در همان شیار، با اصابت گلوله به سر، توسط تکتیرانداز، به صف یاران شهیدش پیوست و پیکر او در هفدهم دیماه، در گلزار شهدای شیراز، کنار برادران ایرانی خود آرام گرفت.
انتهای پیام/ س
منبع: فارس
کلیدواژه: فاطمیون فارس شیراز شهید مدافع حرم اهل بیت ع سید رضا دی ماه بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۶۰۵۵۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تشییع پیکر مطهر شهید «حاج محمد رنجنوش»
دریافت 39 MB
به گزارش خبرنگار مهر، تشییع پیکر مطهر شهید پاسدار حاج محمد رنجنوش بر روی دستان مردم شهید پرور و انقلابی همدان در میدان میدان امام خمینی(ره) برگزار شد.
کد خبر 6096484