Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری فارس ـ گروه حماسه و مقاومت ـ زهرا بختیاری: ناگهان در چشم به هم زدنی همه برنامه‌ریزی‌ها به هم ریخت. رزمندگان ایرانی که می‌خواستند دشمن را غافلگیر کنند، خود در تنگنایی قرار گرفته بودند که فرماندهان را مستاصل کرد.

چند ماهی از بررسی طرح عملیاتی می‌گذشت که طبق محاسبات نهایی در ۱۳ اسفند سال ۶۰ بنا شد، در ادامه با آماده‌سازی نیروها و تجهیزات، ۱۷ یا ۱۸ فروردین سال ۶۱ علیه ارتش بعث عراق انجام شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بیش از یک سال و نیم از تجاوز صدام به خاک ایران گذشته بود و بخش‌هایی از خاک کشورمان، از جمله خرمشهر به اشغال در آمده بود. اما پیش از آغاز یک نبرد بزرگ دوباره جبهه اسلام مورد هجوم شدید آتش دشمن قرار گرفت.

سپهبد صیاد شیرازی که فرماندهی نیروی زمینی ارتش را بر عهده داشت، ساعت‌ها برای طرح عملیات پیش رو که قرار بود با همکاری سپاه انجام شود، با محسن رضایی فرمانده سپاه بحث و گفت‌وگو کرده بود، اما غافلگیری دشمن همه چیز را به هم ریخت.

*چه کسی باید این ماموریت را انجام می‌داد؟

زمان کم بود و هر لحظه که از دست می‌رفت، می‌توانست ضربه را سنگین‌تر کند. جلسه اضطراری برگزار شد و همه به این نتیجه رسیدند که باید با امام ملاقات کنند و از او بخواهند با درایتشان کارگشا شوند. اما چطور و چه کسی باید این ماموریت را انجام می‌داد؟

شهید حق‌شناس که از خلبانان زِبَردست نیروی هوایی ارتش بود و گفت‌وگوی فرماندهان را مبنی بر کمبود وقت شنید، پیشنهادی داد که بسیار پرخطر بود و حتی او اعلام کرد در صورت موافقت خود مسئولیت آن را نمی‌پذیرد و صرفا مجری آن خواهد بود. او پیشنهاد داد: محسن رضایی را با هواپیمای F5 شکاری ظرف ۲۰ دقیقه به تهران خواهد رساند و ۲۰ دقیقه‌ای هم برخواهند گشت. 

وضعیت آنقدر خطرناک و به هم ریخته بود که فرماندهان پیشنهاد او را پذیرفتند و فرمانده سپاه حاضر شد با سرهنگ خلبان حق‌شناس عازم تهران شود. یکی از خطراتی که می‌توانست یک فرد را ـ که بدون تجهیزات سرنشین این هواپیما می‌شود ـ تهدید کند، ایست قلبی ناشی از فشار زیاد هوا بود.

صیاد شیرازی در خصوص این خاطره می‌گوید: «برادرمان آقای‌‎ ‎‌رضایی ظرف ۲۰ دقیقه رفتند به تهران و شاید مثلاً نیم ساعت هم طول‌‎ ‎‌کشید تا جماران رسیدند. ده ـ پانزده دقیقه هم خدمت حضرت امام (ره)‌‎ ‎‌بودند، نیم ساعته برگشتند تا فرودگاه و ۲۰ دقیقه‌ای هم برگشتند تا دزفول.‌‎ ‎‌حدوداً بعد از دو ساعت، آنچه را که ما می‌خواستیم انجام شود، صورت‌‎ ‎‌گرفت.»

محسن رضایی در دیدار با امام خمینی همه سختی‌ها، کمبودها و وضعیت را برای ایشان تشریح کرد و خواست حضرت امام اگر صلاح می‌دانند استخاره‌ای انجام دهند تا مشخص شود در انجام عملیات طرح‌ریزی شده تعجیل شود یا راه دیگری پیش رویشان قرار خواهد گرفت. 

* جمله امام آغاز عملیات بود

امام با آرامش همیشگی خود فرمودند: «اگر تدبیر کرده‌اید، عمل کنید. استخاره لازم نیست.» سپس توصیه کردند اگر می‌خواهید قرآن را باز کنید و طلب خیر داشته باشید. باز کردن قرآن تغییر نام عملیات پیش رو را هم رقم زد. آیه مقابل چشم محسن رضایی این بود: «نصر من الله و فتحٌ قریب». دیدن چنین آیه‌ای کافی بود تا برای انجام عملیات یقین حاصل شود و نام آن «فتح المبین» انتخاب شود با رمز مقدس یا زهرا(س).


نقشه عملیات فتح المبین

فرمانده سپاه به جنوب برگشت و پس از اعلام نظر فرمانده کل قوا بنا شد عملیات در اسرع وقت و در همان چهار محور «عین خوش، پل نادری دزفول، شوش و رقابیه» آغاز شود.

دو محور از جمله «رقابیه» به شدت تحت پیشروی دشمن قرار گرفته بود و همین امر موجب شد تا حزب بعث از دو محور دیگر غافل شود و گمان کند قوای اسلام آنقدر زمینگیر شده‌اند که نتوانند از نقطه دیگری حمله کنند.

*شهید خرازی: عقب‌نشینی نمی‌کنیم!

دشمن تا حدودی درست فکر می‌کرد و آن فشار زیادی بود که بر رزمندگان ایرانی وارد آمده بود. این فشار تا حدی بود که در منطقه «عین خوش» علی رغم اینکه قوای اسلام در حال پیشروی بودند، پاتک دشمن حجم آتش وسیع‌تری داشت و ادامه عملیات را برای اغلب فرماندهان درگیر در منطقه دشوار و نشدنی کرد؛ تا جایی که برخی دستور عقب‌نشینی دادند، اما فرمانده نام‌آور لشکر ۱۴ امام حسین(ع) اصفهان یعنی حسین خرازی، کسی نبود که تن به عقب نشینی دهد. با نیروهایش ایستاد و اعلام کرد: «عقب‌نشینی نمی‌کنیم.»


خواندن دعای کمیل پیش از عملیات

از طرف دیگر «تپه‌های علی‌گره زد» که منطقه مهمی به لحاظ استراتژیکی بود نیز توسط لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) فتح شد. 

عملیاتی که حدود ۳۰ دقیقه بعد از آغاز ۲ فروردین سال ۶۱ شروع شده بود، حالا می‌رفت که در ۷ فروردین زمانی که نیروهای اسلام در حال انجام مرحله سوم عملیات فتح‌المبین بودند، اسرای زیادی، حدود ۱۵ تا ۲۰ هزار نفر از حزب بعث بگیرد و طی این سه مرحله مناطق زیادی از تصرف دشمن را آزاد کند.


اسرای عراقی در عملیات فتح المبین

خورشید ۱۰ فروردین طلوع کرد و مرحله ۴ عملیات نیز با موفقیت انجام شد. 


رزمندگان در عملیات فتح المبین

*پیغامی که حسن باقری برای حاج قاسم آورد

سردار حاج قاسم سلیمانی در خاطراتش روزهای انجام این عملیات را روایت کرده که در بخشی از آن اینگونه تعریف می‌کند: «بعد از ۱۰ روز جنگ به شدت خسته بودیم. ۱۰ شبانه روز اصلاً نخوابیده بودیم. شب ساعت ۱۲ دیگر نا نداشتم تکان بخورم، در سنگر تدارکات خوابیده بودم.

برادر عزیزمان آقای بشردوست که آن وقت فرمانده محور دشت عباس عین خوش بود به نام لشکر قدس یا قرارگاه قدس، آمد مرا بیدار کرد، گفت بیا برویم دشت عباس کنار جاده آسفالت آنجا برادر حسن باقری برای شما پیغامی دارد.

رفتیم، حسن داخل ماشین بود. به من گفت آقا محسن گفته که امشب حتماً باید تنگه ابوقریب را ببندید. ساعت تقریباً یک بامداد بود و ما امکاناتی نداشتیم، سه گردانی که ۱۰ شبانه روز کامل درگیر بودند دیگر توان نداشتند با وجود این باید تنگ ابوقریب را می‌بستیم که هم از فرار دشمن جلوگیری شود و هم دشمن نتواند با آوردن نیرو آنجا را تقویت کند. 

ما ماندیم که واقعاً برای حمله به دشمن چه بکنیم و دست به یک ترفندی زدیم و به بچه‌های ستادمان که آن موقع ستادی هم نداشتیم، همان بچه‌هایی که کارهای ستادی را انجام می‌دادند، گفتیم هرچه کمپرسی دارید، جمع کنید تا چراغ روشن از چاه نفت بروند به طرف دشمن، آنجا تعدادی ماشین‌های جهاد سازندگی و کمک‌های مردمی بود و آقای ترکان هم که مسئول زدن خاکریز در دشت عباس بود، ماشین‌هایی داشتند، همه را چراغ روشن راه انداختیم به طرف دشمن. ۱۰ تا ۲۰ تا ماشین سنگین بود که وقتی حرکت کردند دشمن فکر می‌کرد نیروی تازه نفس به سوی او می‌آید و تزلزلی در روحیه عراقی‌ها ایجاد می‌کرد و هم این که دشمن را وادار به فرار می‌کرد.

فاصله ما با عراقی‌ها حدود ۵۰ متر بود. آنها آن طرف تپه بودند و ما این طرف تپه و به هم تیراندازی می‌کردیم. آنها سنگر تعجیلی داشتند و ما هم سنگر تعجیلی داشتیم. قرار شد صبح زود به عراقی‌ها حمله کنیم؛ چون اصلاً نیرویی برای حمله کردن نداشتیم و باید با همان ۱۰۰ نفر حمله می‌کردیم. بنابراین چاره‌ای نبود.

حمید عرب‌نژاد که بعداً در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید، آنجا بود. آدم متخصصی بود. برای حفظ و تثبیت شهر مهاباد هم نقش موثری داشت. من از او خواستم که با لودر جلو حرکت کند، وقتی صبح برای عملیات آماده شدیم دیدیم عراقی‌ها نیستند، اول شب یک تیراندازی بین ما و آنها شد و کم‌کم تیراندازی تبدیل به سکوت شد و صبح زود دیدیم سرو صدایی نیست. رفتیم روی تپه و دیدیم عراقی‌ها نیستند.


حاج قاسم در حال سخنرانی برای نیروهایش

حمید را با لودر جلو فرستادم و بچه‌ها پشت سرش حرکت کردند؛ چون ممکن بود عراقی‌ها در تپه کناری کمین کرده باشند و غافلگیر شویم و بقیه نیروها هم شهید بشوند. با این طرح لااقل لودر زده می‌شد و بقیه می‌توانستیم آرایش دفاعی بگیریم و درگیر شویم.

لودر جلو رفت و ما پشت سرش حرکت کردیم. هرچه جلوتر رفتیم دیدیم عراقی‌ها نیستند. اولین بار یک استیشن به ما داده بودند در جبهه دشت عباس و اولین ساعتی بود که سوار این ماشین شدیم. من به اتفاق مهدی کازرونی و تهامی که بی‌سیم‌چی من بود و حسن دانایی که یکی از فرماندهان بزرگ جنگ شد و آن روز به اتفاق شهید زین الدین مسئولیت اطلاعات از شاوریه تا عین خوش را داشتند و حسن مسئولیت آمادگی و اطلاعات محور دشت عباس و عین خوش را به عهده داشت، ۴ نفری داخل ماشین نشستیم و جلوتر از نیروها حرکت کردیم.

برای این که خودمان را به دشمن برسانیم روی همان جاده خاکی که از ارتفاعات به طرف پایین می‌رفتیم و روی نقشه به تنگ ابوقریب می‌رسید، راه افتادیم و از دور تاسیسات چاه نفت را دیدیم و یقین کردیم که به طرف ابوقریب می‌رویم. رسیدیم به چاه‌های نفت. ۵ تا ۴ نفر عراقی جا مانده بودند که آنها را اسیر کردیم و یک نفر را کنار این‌ها گذاشتیم و خودمان ادامه دادیم که برویم به طرف تنگ ابوقریب. انتهای ستون، عراقی‌ها مشغول عبور بودند و ما هم آن موقع جوان بودیم و زیاد اعتنایی نمی‌کردیم. به سرعت پشت سر ستون تانک می‌رفتیم که خودمان را برسانیم به ستون تانک؛ یک ماشین تنها بودیم. همین که گفتیم تانک، یک انفجار عظیمی رخ داد. ماشین رفته بود روی مین ضد خودرو، مین منفجر شد تمام ماشین تکه تکه شد. عکس ماشین هست. توی تکه‌های ماشین ما چهار نفر در هوا معلق زنان افتادیم روی زمین و واقعاً عجیب بود اگر عکس ماشین را ببینید، غیر قابل تصور است که در این ماشین کسی زنده بماند. من صورتم سوخت، مقداری ترکش ریز به صورتم خورد، مهدی پایش زخمی شد و عمده ما زخم‌های کوچکی برداشتیم؛ در حالی که حداقل زخم آن صحنه باید قطع شدن پای کامل باشد، هیچ کس تصور نمی‌کرد ما زنده باشیم.

با انفجار این ماشین همزمان پشت سر ما از جاده آسفالت، احمد متوسلیان با ماشین رسید. بعد بچه‌ها رسیدند و ما را منتقل کردند به بیمارستان دزفول و این آخرین روز عملیات فتح‌المبین بود. فکر کنم روز ۱۳ نوروز بود که رسیدیم به انتهای فتح‌المبین و تنگ ابوقریب در دست ما قرار گرفت.»


خوشحالی مردم دزفول و شوش از موفقیت عملیات

*نوروز پیروز

پیروزی قاطع رزمندگان ایرانی و از پای درآمدن ۳ لشکر حزب بعث علاوه بر اینکه عید نوروز را به کام ملت ایران شیرین‌تر کرده بود، توانست بستری ایجاد کند تا چند ماه بعد فتح بزرگ خرمشهر نیز به وقوع بپیوندد. 

انتهای پیام/

منبع: فارس

کلیدواژه: نوروز پیروز عملیات فتح المبین دفاع مقدس صیاد شیرازی حسن باقری عملیات فتح المبین محسن رضایی قرار گرفت عقب نشینی دشت عباس عراقی ها حاج قاسم عین خوش بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۳۷۷۴۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایت حیرت‌ انگیز یک نویسنده از خاطره‌بازی دو فرمانده ایرانی و عراقی سال‌ها پس از جنگ تحمیلی

 احمد دهقان (نویسنده) روایتی قابل توجه از دیدار سردار فتح‌الله جعفری فرمانده زرهی ایران در دفاع مقدس و فرمانده لشکر یکم عراق در عملیات فتح المبین گفت.

گفت‌وگوی رادیو مضمون با احمد دهقان را بخوانید:

-  فرمانده عراقی کاملاً با دیسیپلین نشست و شروع به حرف زدن کرد و گفت: «من در عملیات فتح‌المبین می‌‌دانستم ایران می‌خواهد حمله کند» و داشت برگ‌برنده‌هایش را برای فرمانده ایرانی رو می‌کرد.

- فرمانده عراقی ادامه داد: «آن شبی که می‌خواستید حمله کنید، سکوت بود و من به معاون عملیات خودم گفتم سکوت ایرانی‌‌ها خیلی خطرناک است و اینها امشب حمله می‌کنند. بعد به نیروهایی که در شوش داشتیم، آماده باش دادیم و گفتم آماده باشید که ایرانی‌ها می‌خواهند حمله کنند و کشتار راه بیندازید و خلاصه آن کشته‌هایی که شما دادید بخاطر پیش‌بینی من بود».

-  آقای جعفری هیچ چیزی نمی‌گفت و این حالت داشت مرا دیوانه می‌کرد! جنگی سر میز شام بود و این جنگ کاملا به سمت عراقی‌ها تمایل پیدا کرده بود.

-  آقای جعفری شامش را قشنگ خورد و بعد گفت: «تو حسن باقری را می‌شناسی»؟ فرمانده عراقی گفت: «بله؛ در عملیات فکه شهید شد و اگر او بود، احتمالاً جنگ شما متحول می‌شد».

-  آقای جعفری ادامه داد: «حسن باقری دهم اسفند مرا صدا زد و هنگامی که من به قرارگاه رفتم، عکس های تو را به من نشان داد» فرمانده عراقی جا خورده بود!

- آقای جعفری ادامه داد: «حسن باقری به من گفت روی تپه سبز برو (تپه سبز مقابل شوش است) و تمامی آتش منطقه را در دست بگیر؛ طوری که هیچ کس بدون اجازهٔ تو حق تیراندازی نداشته باشد.

 - حسن باقری گفت که فرمانده گردان مقابل شوش، دیروز با شلیک خمپاره کشته شده و امروز فرمانده لشکر یکم عراق خواهد آمد تا فرمانده گردان جدید را در خط معرفی کند. این فرمانده لشکر آدم ترسویی است و این باید زنده بماند تا ما عملیات خودمان را انجام بدهیم. این باید سالم برود و سالم برگردد؛ چون که معاون او یک بعثی است و اگر فرمانده فعلی کشته شود، او را فرمانده لشکر می‌کنند؛ پس این فرمانده لشگر باید زنده بماند.»

- آقای جعفری گفت: «من آمدم روی تپه؛ تو با دو تا ماشین به خط آمدی؛ فرمانده ها را جمع کردی. بعد فرمانده‌ جدید را معرفی کردی و دم غروب با همان ماشینی که آمده بودی، برگشتی من غروب آمدم به حسن باقری گفتم تو سالم آمدی و برگشتی»!

منبع: رادیو مضمون 

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • چرا حسن باقری نمی‌خواست فرمانده عراقی کشته شود؟
  • روایت حیرت‌ انگیز یک نویسنده از خاطره‌بازی دو فرمانده ایرانی و عراقی سال‌ها پس از جنگ تحمیلی
  • مسدود شدن میدان امام علی به سمت چهار راه بابا قاسم
  • مسیر میدان امام علی به سمت چهار راه بابا قاسم مسدود است
  • پرواز شهرکرد به عسلویه برقرار شد
  • آغاز عملیات توسعه بخش دیالیز بیمارستان امام خمینی (ره) خاش
  • نعیم قاسم: پاسخ حزب الله کوبنده خواهد بود
  • شیخ نعیم قاسم: پاسخ حزب الله کوبنده خواهد بود
  • سلیمانی عملیات‌هایی داشته که هیچ ژنرال آمریکایی نداشته!
  • حضور بیش از ۲۷۰ نفر از کادر پزشکی لرستان در بیمارستان تخصصی دلفان