Web Analytics Made Easy - Statcounter
2024-04-28@10:20:24 GMT
۸۰۲ نتیجه - (۰.۰۳۱ ثانیه)

جدیدترین‌های «فال حافظ»:

بیشتر بخوانید: اخبار اقتصادی روز در یوتیوب (اخبار جدید در صفحه یک)
    هزار شکر که دیدم به کام خویشت بازز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز روندگان طریقت ره بلا سپرندرفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیبکه نیست سینه ارباب کینه محرم راز اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیستمن آن نیم که از این عشقبازی آیم باز چه گویمت که ز سوز درون چه می‌بینمز اشک پرس حکایت که من نیم غماز چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیختکه کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز بدین سپاس که مجلس منور است به دوستگرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیستجمال دولت محمود را به زلف ایاز غزل سرایی...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال شنبه ۱ بهمن به تفال حافظ بدین گونه است:‌ بگرفت کار حسنت، چون عشق من کمالی خوش باش...
    روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیرپیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغبر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرشدر غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باکآتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقصور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر صوف برکش ز سر و باده صافی درکشسیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باشبخت گو پشت مکن روی زمین...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال شنبه ۳۰ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی آمد...
    نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیرهر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر ز وصل روی جوانان تمتعی بردارکه در کمینگه عمر است مکر عالم پیر نعیم هر دو جهان پیش عاشقان به جویکه این متاع قلیل است و آن عطای کثیر معاشری خوش و رودی بساز می‌خواهمکه درد خویش بگویم به ناله بم و زیر بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنماگر موافق تدبیر من شود تقدیر چو قسمت ازلی بی حضور ما کردندگر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشککه نقش خال نگارم نمی‌رود ز ضمیر بیار ساغر در خوشاب ای ساقیحسود گو کرم آصفی ببین و بمیر به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بارولی کرشمه ساقی...
    فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است. شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفتفراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهرکنایتیست که از روزگار هجران گفت نشان یار سفرکرده از که پرسم بازکه هر چه گفت برید صبا پریشان گفت فغان که آن مه نامهربان مهرگسلبه ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیبکه دل به درد تو خو کرد و ترک...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال جمعه ۲۹ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ این خرقه که من دارم در رهن شراب...
    یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخورکلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکنوین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمنچتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت (نگشت)دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیبباشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کندچون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدمسرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال پنج‌شنبه ۲۸ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ زان می‌عشق، کز او پخته شود هر خامی...
    دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبورگلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور ای گل به شکر آن که تویی پادشاه حسنبا بلبلان بی‌دل شیدا مکن غرور از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنمتا نیست غیبتی نبود لذت حضور گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شادما را غم نگار بود مایه سرور زاهد اگر به حور و قصور است امیدوارما را شرابخانه قصور است و یار حور می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسیگوید تو را که باده مخور گو هوالغفور حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنیدر هجر وصل باشد و در ظلمت است نور تفسیر : مدتی است که از روزگار و سرنوشت خسته شده و از تقدیر خود گله مند...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال چهارشنبه ۲۷ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ که برد به نزد شاهان ز من گدا...
    ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمربازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر از دیده گر سرشک چو باران چکد رواستکاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن استدریاب کار ما که نه پیداست کار عمر تا کی می صبوح و شکرخواب بامدادهشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر دی در گذار بود و نظر سوی ما نکردبیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر اندیشه از محیط فنا نیست هر که رابر نقطه دهان تو باشد مدار عمر در هر طرف ز خیل حوادث کمین‌گهیستزان رو عنان گسسته دواند سوار عمر بی عمر زنده‌ام من و این بس عجب مدارروز فراق را که نهد در شمار عمر حافظ سخن بگوی...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال سه‌شنبه ۲۶ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ اتت روائح رند الحمی و زاد غرامی فدای...
    گر بود عمر به میخانه رسم بار دگربجز از خدمت رندان نکنم کار دگر خرم آن روز که با دیده گریان برومتا زنم آب در میکده یک بار دگر معرفت نیست در این قوم خدا را سببیتا برم گوهر خود را به خریدار دگر یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناختحاش لله که روم من ز پی یار دگر گر مساعد شودم دایره چرخ کبودهم به دست آورمش باز به پرگار دگر عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارندغمزه شوخش و آن طرهٔ طرار دگر راز سربسته ما بین که به دستان گفتندهر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعتکندم قصد دل ریش به آزار دگر بازگویم نه در این...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال دوشنبه ۲۵ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ سینه مالامال درد است‌ای دریغا مرهمی دل ز...
    شب وصل است و طی شد نامه هجرسلام فیه حتی مطلع الفجر دلا در عاشقی ثابت قدم باشکه در این ره نباشد کار بی اجر من از رندی نخواهم کرد توبهو لو آذیتنی بالهجر و الحجر برآی ای صبح روشن دل خدا راکه بس تاریک می‌بینم شب هجر دلم رفت و ندیدم روی دلدارفغان از این تطاول آه از این زجر وفا خواهی جفاکش باش حافظفان الربح و الخسران فی التجر تفسیر : مژده باد بر شما که به زودی تلخی های روزگار تمام شده و روی خوش زندگی را خواهید دید. اگر نتیجه کارتان برای شما مهم است باید این سختی ها را تحمل کرده و با تلاش و صبوری تا آخر راه پیش بروید. از لطف خداوند ناامید...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال یک‌شنبه ۲۴ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ ز دلبرم که رساند نوازش قلمی کجاست پیک...
    روی بنمای و وجود خودم از یاد ببرخرمن سوختگان را همه گو باد ببر ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلاگو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهاتای دل خام طمع این سخن از یاد ببر سینه گو شعله آتشکده فارس بکشدیده گو آب رخ دجله بغداد ببر دولت پیر مغان باد که باقی سهل استدیگری گو برو و نام من از یاد ببر سعی نابرده در این راه به جایی نرسیمزد اگر می‌طلبی طاعت استاد ببر روز مرگم نفسی وعده دیدار بدهوان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر دوش می‌گفت به مژگان درازت بکشمیا رب از خاطرش اندیشه بیداد ببر حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یاربرو...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال شنبه ۲۳ دی  به تفال حافظ بدین گونه است:‌ احمد الله علی معدلة السلطان احمد شیخ اویس...
    ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیارببر اندوه دل و مژده دلدار بیار نکته‌ای روح فزا از دهن دوست بگونامه‌ای خوش خبر از عالم اسرار بیار تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشامشمه‌ای از نفحات نفس یار بیار به وفای تو که خاک ره آن یار عزیزبی غباری که پدید آید از اغیار بیار گردی از رهگذر دوست به کوری رقیببهر آسایش این دیده خونبار بیار خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیستخبری از بر آن دلبر عیار بیار شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمنبه اسیران قفس مژده گلزار بیار کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوستعشوه‌ای زان لب شیرین شکربار بیار روزگاریست که دل چهره مقصود ندیدساقیا آن قدح آینه...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال جمعه ۲۲ دی  به تفال حافظ بدین گونه است:‌ وقت را غنیمت دان آن قدَر که بتْوانی...
    ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آرزار و بیمار غمم راحت جانی به من آر قلب بی‌حاصل ما را بزن اکسیر مرادیعنی از خاک در دوست نشانی به من آر در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ استز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر در غریبی و فراق و غم دل پیر شدمساغر می ز کف تازه جوانی به من آر منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشانوگر ایشان نستانند روانی به من آر ساقیا عشرت امروز به فردا مفکنیا ز دیوان قضا خط امانی به من آر دلم از دست بشد دوش چو حافظ می‌گفتکای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر تفسیر : مدتی است غمگین و اندهگین...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال پنج‌شنبه ۲۱ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی که...
    صبا ز منزل جانان گذر دریغ مداروز او به عاشق بی‌دل خبر دریغ مدار به شکر آن که شکفتی به کام بخت ای گلنسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدار حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودیکنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر استز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار کنون که چشمه قند است لعل نوشینتسخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار مکارم تو به آفاق می‌برد شاعراز او وظیفه و زاد سفر دریغ مدار چو ذکر خیر طلب می‌کنی سخن این استکه در بهای سخن سیم و زر دریغ مدار غبار غم برود حال خوش شود حافظتو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار تفسیر :...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال چهارشنبه ۲۰ دی  به تفال حافظ بدین گونه است:‌ گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی چون نیک...
    عید است و آخر گل و یاران در انتظارساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار دل برگرفته بودم از ایام گل ولیکاری بکرد همت پاکان روزه دار دل در جهان مبند و به مستی سؤال کناز فیض جام و قصه جمشید کامگار جز نقد جان به دست ندارم شراب کوکان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریمیا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهدجام مرصع تو بدین در شاهوار گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هستاز می کنند روزه گشا طالبان یار زانجا که پرده پوشی عفو کریم توستبر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار ترسم که روز حشر عنان بر...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال سه‌شنبه ۱۹ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی...
    الا ای طوطی گویای اسرارمبادا خالیت شکر ز منقار سرت سبز و دلت خوش باد جاویدکه خوش نقشی نمودی از خط یار سخن سربسته گفتی با حریفانخدا را زین معما پرده بردار به روی ما زن از ساغر گلابیکه خواب آلوده‌ایم ای بخت بیدار چه ره بود این که زد در پرده مطربکه می‌رقصند با هم مست و هشیار از آن افیون که ساقی در می افکندحریفان را نه سر ماند نه دستار سکندر را نمی‌بخشند آبیبه زور و زر میسر نیست این کار بیا و حال اهل درد بشنوبه لفظ اندک و معنی بسیار بت چینی عدوی دین و دل‌هاستخداوندا دل و دینم نگه دار به مستوران مگو اسرار مستیحدیث جان مگو با نقش دیوار به یمن دولت منصور...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال دوشنبه ۱۸ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ دو یار زیرک و از باده کهن دو...
    معاشران گره از زلف یار باز کنیدشبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید حضور خلوت انس است و دوستان جمعندو ان یکاد بخوانید و در فراز کنید رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویندکه گوش هوش به پیغام اهل راز کنید به جان دوست که غم پرده بر شما ندردگر اعتماد بر الطاف کارساز کنید میان عاشق و معشوق فرق بسیار استچو یار ناز نماید شما نیاز کنید نخست موعظه پیر صحبت این حرف استکه از مصاحب ناجنس احتراز کنید هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشقبر او نمرده به فتوای من نماز کنید وگر طلب کند انعامی از شما حافظحوالتش به لب یار دلنواز کنید تفسیر : خسته شده و امید خود را از دست...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال یک‌شنبه ۱۷ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ نوش کن جام شراب یک منی تا بدان...
    بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنیداز یار آشنا سخن آشنا شنید ای شاه حسن چشم به حال گدا فکنکاین گوش بس حکایت شاه و گدا شنید خوش می‌کنم به باده مشکین مشام جانکز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید سر خدا که عارف سالک به کس نگفتدر حیرتم که باده فروش از کجا شنید یا رب کجاست محرم رازی که یک زماندل شرح آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید اینش سزا نبود دل حق گزار منکز غمگسار خود سخن ناسزا شنید محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شداز گلشن زمانه که بوی وفا شنید ساقی بیا که عشق ندا می‌کند بلندکان کس که گفت قصه ما هم ز ما شنید ما باده زیر...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال شنبه ۱۶ دی  به تفال حافظ بدین گونه است:‌ صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنی...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال امروز جمعه ۱۵ دی  به تفال حافظ بدین گونه است:‌ ای که در کشتن ما هیچ مدارا...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال پنج‌شنبه ۱۴ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ بشنو این نکته که خود را ز غم...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال چهارشنبه ۱۳ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی اسباب...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال سه‌شنبه ۱۲ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ سحرگه ره‎رویی در سرزمینی همی‌گفت این معما با...
    دمی همدم و همراه شدن با حضرت حافظ پیشینه‌ای چند قرنی در میان ایرانیان و فرهنگ ایرانی دارد. بدون شک همه ایرانیان از خردسالی با حافظ و فال این شاعر و عارف نامی آشنایی دارند.  به گزارش «زی‌سان»، حافظ‌خوانی در مراسم‌های مختلف همانند لحظه سال تحویل و شب یلدا، بخشی از فرهنگ و سنت دیرینه جامعه ایرانی است. در کنار خواندن غزلیات، گرفتن فال حافظ نیز یک رسم همیشگی برای ایرانیان است.  این باور قدیمی در میان ایرانیان وجود دارد که حضرت حافظ داننده عالم نهان و غیب است و در لحظات مختلف با رجوع فال حافظ می‌توان تصمیم درست را گرفت. فال دوشنبه ۱۱ دی به تفال حافظ بدین گونه است:‌ تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی...
    فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است. دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبورگلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور ای گل به شکر آن که تویی پادشاه حسنبا بلبلان بی‌دل شیدا مکن غرور از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنمتا نیست غیبتی نبود لذت حضور گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شادما را غم نگار بود مایه سرور زاهد اگر به حور و قصور است امیدوارما را شرابخانه قصور است و یار...
    به گزارش «مبلغ»- به مناسبت شبهای آخر پاییز و شب یلدا، سخنان مرحوم دکتر محمد علی اسلامی ندوشن، نویسنده و حافظ شناس کشورمان را در ادامه بشنوید: بیشتر بخوانید: سند «خیلی محرمانه» درباره اسلامی ندوشن! وصیت‌ محمدعلی اسلامی ندوشن ببینید | همخوانی سرود «ای ایران» در مراسم محمدعلی اسلامی ندوشن برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1852039
    اگر به باده مشکین دلم کشد شایدکه بوی خیر ز زهد ریا نمی‌آید جهانیان همه گر منع من کنند از عشقمن آن کنم که خداوندگار فرماید طمع ز فیض کرامت مبر که خلق کریمگنه ببخشد و بر عاشقان ببخشاید مقیم حلقه ذکر است دل بدان امیدکه حلقه‌ای ز سر زلف یار بگشاید تو را که حسن خداداده هست و حجله بختچه حاجت است که مشاطه‌ات بیاراید چمن خوش است و هوا دلکش است و می بی‌غشکنون به جز دل خوش هیچ در نمی‌باید جمیله‌ایست عروس جهان ولی هش دارکه این مخدره در عقد کس نمی‌آید به لابه گفتمش ای ماه رخ چه باشد اگربه یک شکر ز تو دلخسته‌ای بیاساید به خنده گفت که حافظ خدای را مپسندکه بوسه تو...
    بخت از دهان دوست نشانم نمی‌دهددولت خبر ز راز نهانم نمی‌دهد از بهر بوسه‌ای ز لبش جان همی‌دهماینم همی‌ستاند و آنم نمی‌دهد مردم در این فراق و در آن پرده راه نیستیا هست و پرده دار نشانم نمی‌دهد زلفش کشید باد صبا چرخ سفله بینکان جا مجال بادوزانم نمی‌دهد چندان که بر کنار چو پرگار می‌شدمدوران چو نقطه ره به میانم نمی‌دهد شکر به صبر دست دهد عاقبت ولیبدعهدی زمانه زمانم نمی‌دهد گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوستحافظ ز آه و ناله امانم نمی‌دهد تفسیر : ناامیدی و یاس قلب شما را فرا گرفته ، بهتر است تا می توانید امیدوار بوده و بدون ذره ای تردید و با اراده قوی و گام های استوار به سمت هدف...
    دریافت 15 MB کد خبر 817700 منبع: صدا و سیما برچسب‌ها شب یلدا استان گلستان سربازی خبر ویژه دفاع - ارتش جمهوری اسلامی سید ابراهیم رئیسی
    گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شودپیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود یا رب اندر کنف سایه آن سرو بلندگر من سوخته یک دم بنشینم چه شود آخر ای خاتم جمشید همایون آثارگر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزیدمن اگر مهر نگاری بگزینم چه شود عقلم از خانه به در رفت و گر می این استدیدم از پیش که در خانه دینم چه شود صرف شد عمر گران مایه به معشوقه و میتا از آنم چه به پیش آید از اینم چه شود خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفتحافظ ار نیز بداند که چنینم چه شود تفسیر : به عهد و پیمانی که...
    رئیس اداره تبلیغات شهرداری اصفهان با اشاره به فضاسازی یلدای نصف‌جهان بر اساس اشعار حافظ و شغل‌های خدمت‌گزاران شهری گفت: بنرهایی به‌مناسبت بلندترین شب سال بر اساس شغل شب زنده‌داران شهرداری شش شغل همچون انتظامات، آتش‌نشانی، مهندسان عمرانی و کارگران حفظ فضای سبز انتخاب، طراحی و در نقاط مختلف نصب شد. حسن کوشکیان در گفت‌وگو و با خبرنگار ایمنا اظهار کرد: فضاسازی یلدای شهر اصفهان بر اساس اشعار حافظ و شغل‌های خدمت‌گزاران شهر طراحی شده است. وی افزود: بنرهایی به‌مناسبت بلندترین شب سال بر اساس شغل شب زنده‌داران شهرداری شش شغل همچون انتظامات، آتش‌نشانی، مهندسان عمرانی و کارگران انتخاب و در کنار اشعار حافظ که تا حد امکان ربط کلامی به آن شغل داشته باشد، طراحی و در نقاط...
    هرچند امشب فقط یک دقیقه از شب‌های دیگر سال طولانی‌تر است اما همین 60 ثانیه بهانه‌ای شده تا خاطرات زیادی برای ما ایرانی‌ها در آن رقم بخورد و یادآور شب‌هایی شیرین و شاد باشد. از زمان کودکی که باید انشای شب یلدا می‌نوشتیم تا جمع‌شدن همه اعضای فامیل در خانه پدرومادربزرگ، انداختن سفره شب یلدا که معمولا هر بخش آن با یک خانواده بود، تزیین سفره، شعرخوانی پدربزرگ، فال حافظ و ... خاطراتی است که از این شب در ذهن بسیاری از ما ماندگار شده است. شبی که به شیرینی انارش می‌شناسیم و شاد بودنی که در کنار دیگر اعضای خانواده محقق می‌شود. یلدا واژه‌ای سُریانی به معنای زایش و تولد است و تاریخچه آن به گذشته‌های بسیار دور برمی‌گردد...
    گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشودتا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر استحیوانی که ننوشد می و انسان نشود گوهر پاک بباید که شود قابل فیضور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باشکه به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود عشق می‌ورزم و امید که این فن شریفچون هنرهای دگر موجب حرمان نشود دوش می‌گفت که فردا بدهم کام دلتسببی ساز خدایا که پشیمان نشود حسن خلقی ز خدا می‌طلبم خوی تو راتا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود ذره را تا نبود همت عالی حافظطالب چشمه خورشید درخشان نشود تفسیر : از غرور و ریاکاری...
    ترسم که اشک در غم ما پرده‌در شودوین راز سر به مهر به عالم سمر شود گویند سنگ لعل شود در مقام صبرآری شود ولیک به خون جگر شود خواهم شدن به میکده گریان و دادخواهکز دست غم خلاص من آن جا مگر شود از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روانباشد کز آن میانه یکی کارگر شود ای جان حدیث ما بر دلدار بازگولیکن چنان مگو که صبا را خبر شود از کیمیای مهر تو زر گشت روی منآری به یمن لطف شما خاک زر شود در تنگنای حیرتم از نخوت رقیبیا رب مباد آن که گدا معتبر شود بس نکته غیر حسن بباید که تا کسیمقبول طبع مردم صاحب نظر شود این سرکشی که کنگره کاخ وصل راستسرها بر...
    ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رودوین بحث با ثلاثه غساله می‌رود می ده که نوعروس چمن حد حسن یافتکار این زمان ز صنعت دلاله می‌رود شکرشکن شوند همه طوطیان هندزین قند پارسی که به بنگاله می‌رود طی مکان ببین و زمان در سلوک شعرکاین طفل یک شبه ره یک ساله می‌رود آن چشم جادوانه عابدفریب بینکش کاروان سحر ز دنباله می‌رود از ره مرو به عشوه دنیا که این عجوزمکاره می‌نشیند و محتاله می‌رود باد بهار می‌وزد از گلستان شاهوز ژاله باده در قدح لاله می‌رود حافظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دینغافل مشو که کار تو از ناله می‌رود تفسیر : فرصت های خوبی در راه است و بخت و اقبال به شما روی آورده، از این...
    خوشا دلی که مدام از پی نظر نرودبه هر درش که بخوانند بی‌خبر نرود طمع در آن لب شیرین نکردنم اولیولی چگونه مگس از پی شکر نرود سواد دیده غمدیده‌ام به اشک مشویکه نقش خال توام هرگز از نظر نرود ز من چو باد صبا بوی خود دریغ مدارچرا که بی سر زلف توام به سر نرود دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجاییکه هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود مکن به چشم حقارت نگاه در من مستکه آبروی شریعت بدین قدر نرود من گدا هوس سروقامتی دارمکه دست در کمرش جز به سیم و زر نرود تو کز مکارم اخلاق عالمی دگریوفای عهد من از خاطرت به در نرود سیاه نامه‌تر از خود کسی نمی‌بینمچگونه چون قلمم دود...
    فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است. شب وصل است و طی شد نامه هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر دلا در عاشقی ثابت قدم باش که در این ره نباشد کار بی اجر من از رندی نخواهم کرد توبه و لو آذیتنی بالهجر و الحجر برآی‌ ای صبح روشن دل خدا را که بس تاریک می‌بینم شب هجر دلم رفت و ندیدم روی دلدار فغان از این تطاول آه از این زجر وفا خواهی جفاکش باش...
    یاد باد آن که نهانت نظری با ما بودرقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود یاد باد آن که چو چشمت به عتابم می‌کشتمعجز عیسویت در لب شکرخا بود یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انسجز من و یار نبودیم و خدا با ما بود یاد باد آن که رخت شمع طرب می‌افروختوین دل سوخته پروانه ناپروا بود یاد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادبآن که او خنده مستانه زدی صهبا بود یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدیدر میان من و لعل تو حکایت‌ها بود یاد باد آن که نگارم چو کمر بربستیدر رکابش مه نو پیک جهان پیما بود یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مستوآنچه در مسجدم...
    یاد باد آن که نهانت نظری با ما بودرقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود یاد باد آن که چو چشمت به عتابم می‌کشتمعجز عیسویت در لب شکرخا بود یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انسجز من و یار نبودیم و خدا با ما بود یاد باد آن که رخت شمع طرب می‌افروختوین دل سوخته پروانه ناپروا بود یاد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادبآن که او خنده مستانه زدی صهبا بود یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدیدر میان من و لعل تو حکایت‌ها بود یاد باد آن که نگارم چو کمر بربستیدر رکابش مه نو پیک جهان پیما بود یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مستوآنچه در مسجدم...
    سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بودرونق میکده از درس و دعای ما بود نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستانهر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود دفتر دانش ما جمله بشویید به میکه فلک دیدم و در قصد دل دانا بود از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دلکاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود دل چو پرگار به هر سو دورانی می‌کردو اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود مطرب از درد محبت عملی می‌پرداختکه حکیمان جهان را مژه خون پالا بود می‌شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جویبر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشانرخصت خبث نداد ار نه حکایت‌ها بود قلب اندوده...
    بود آیا که در میکده‌ها بگشایندگره از کار فروبسته ما بگشایند اگر از بهر دل زاهد خودبین بستنددل قوی دار که از بهر خدا بگشایند به صفای دل رندان صبوحی زدگانبس در بسته به مفتاح دعا بگشایند نامه تعزیت دختر رز بنویسیدتا همه مغبچگان زلف دوتا بگشایند گیسوی چنگ ببرید به مرگ می نابتا حریفان همه خون از مژه‌ها بگشایند در میخانه ببستند خدایا مپسندکه در خانه تزویر و ریا بگشایند حافظ این خرقه که داری تو ببینی فرداکه چه زنار ز زیرش به دغا بگشایند تفسیر : اگرچه سختی های زیادی را تحمل می کنید و غم و اندوه زیادی دارید اما ناامیدی از درگاه خداوند نتیجه خوبی برای شما ندارد، مطمئن باشید با امید به پروردگار و صبوری،...
    شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهندکه زیرکان جهان از کمندشان نرهند من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاههزار شکر که یاران شهر بی‌گنهند جفا نه پیشه درویشیست و راهرویبیار باده که این سالکان نه مرد رهند مبین حقیر گدایان عشق را کاین قومشهان بی کمر و خسروان بی کلهند به هوش باش که هنگام باد استغناهزار خرمن طاعت به نیم جو ننهند مکن که کوکبه دلبری شکسته شودچو بندگان بگریزند و چاکران بجهند غلام همت دردی کشان یک رنگمنه آن گروه که ازرق لباس و دل سیهند قدم منه به خرابات جز به شرط ادبکه سالکان درش محرمان پادشهند جناب عشق بلند است همتی حافظکه عاشقان ره بی‌همتان به خود ندهند تفسیر : با...
    دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنندپنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند ناموس عشق و رونق عشاق می‌برندعیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوزباطل در این خیال که اکسیر می‌کنند گویند رمز عشق مگویید و مشنویدمشکل حکایتیست که تقریر می‌کنند ما از برون در شده مغرور صد فریبتا خود درون پرده چه تدبیر می‌کنند تشویش وقت پیر مغان می‌دهند بازاین سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خریدخوبان در این معامله تقصیر می‌کنند قومی به جد و جهد نهادند وصل دوستقومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهرکاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند می خور که شیخ و حافظ و مفتی...
    واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنندچون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرستوبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند گوییا باور نمی‌دارند روز داوریکاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشانکاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند ای گدای خانقه برجه که در دیر مغانمی‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشدزمره دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گویکاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفتقدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند تفسیر : گاهی به حرف هایی...
    گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنندگفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنند گفتم خراج مصر طلب می‌کند لبتگفتا در این معامله کمتر زیان کنند گفتم به نقطه دهنت خود که برد راهگفت این حکایتیست که با نکته دان کنند گفتم صنم پرست مشو با صمد نشینگفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند گفتم هوای میکده غم می‌برد ز دلگفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب استگفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند گفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سودگفتا به بوسه شکرینش جوان کنند گفتم که خواجه کی به سر حجله می‌رودگفت آن زمان که مشتری و مه قران کنند گفتم دعای...
    فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است. دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدیکز عکس روی او شب هجران سر آمدی تعبیر رفت یار سفرکرده می‌رسد‌ ای کاش هر چه زودتر از در درآمدی ذکرش به خیر ساقی فرخنده فال منکز در مدام با قدح و ساغر آمدی خوش بودی ار به خواب بدیدی دیار خویشتا یاد صحبتش سوی ما رهبر آمدی فیض ازل به زور و زر ار آمدی به دستآب خضر نصیبه اسکندر آمدی آن...
    شاهدان گر دلبری زین سان کنندزاهدان را رخنه در ایمان کنند هر کجا آن شاخ نرگس بشکفدگلرخانش دیده نرگسدان کنند ای جوان سروقد گویی ببرپیش از آن کز قامتت چوگان کنند عاشقان را بر سر خود حکم نیستهر چه فرمان تو باشد آن کنند پیش چشمم کمتر است از قطره‌ایاین حکایت‌ها که از طوفان کنند یار ما چون گیرد آغاز سماعقدسیان بر عرش دست افشان کنند مردم چشمم به خون آغشته شددر کجا این ظلم بر انسان کنند خوش برآ با غصه ای دل کاهل رازعیش خوش در بوته هجران کنند سر مکش حافظ ز آه نیم شبتا چو صبحت آینه رخشان کنند تفسیر : قدر فرصت های پیش رو را بدانید و از موقعیت ها استفاده کنید. سختی ها...
    آنان که خاک را به نظر کیمیا کنندآیا بود که گوشه چشمی به ما کنند دردم نهفته به ز طبیبان مدعیباشد که از خزانه غیبم دوا کنند معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشدهر کس حکایتی به تصور چرا کنند چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیستآن به که کار خود به عنایت رها کنند بی معرفت مباش که در من یزید عشقاهل نظر معامله با آشنا کنند حالی درون پرده بسی فتنه می‌رودتا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدارصاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند می خور که صد گناه ز اغیار در حجاببهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند پیراهنی که آید از او بوی یوسفمترسم...
    غلام نرگس مست تو تاجدارانندخراب باده لعل تو هوشیارانند تو را صبا و مرا آب دیده شد غمازو گر نه عاشق و معشوق رازدارانند ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگرکه از یمین و یسارت چه سوگوارانند گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببینکه از تطاول زلفت چه بی‌قرارانند نصیب ماست بهشت ای خداشناس بروکه مستحق کرامت گناهکارانند نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بسکه عندلیب تو از هر طرف هزارانند تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که منپیاده می‌روم و همرهان سوارانند بیا به میکده و چهره ارغوانی کنمرو به صومعه کان جا سیاه کارانند خلاص حافظ از آن زلف تابدار مبادکه بستگان کمند تو رستگارانند تفسیر : شایددر گذشته اشتباهاتی انجام...
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانندپری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندندز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزندنهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابندرخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارندز رویم راز پنهانی چو می‌بینند می‌خوانند دوای درد عاشق را کسی کو سهل پنداردز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارندبدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرندکه با این درد اگر دربند درمانند درمانند تفسیر : راه پرپیچ...
    در نظربازی ما بی‌خبران حیرانندمن چنینم که نمودم دگر ایشان دانند عاقلان نقطه پرگار وجودند ولیعشق داند که در این دایره سرگردانند جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیستماه و خورشید همین آینه می‌گردانند عهد ما با لب شیرین دهنان بست خداما همه بنده و این قوم خداوندانند مفلسانیم و هوای می و مطرب داریمآه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند وصل خورشید به شبپره اعمی نرسدکه در آن آینه صاحب نظران حیرانند لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغعشقبازان چنین مستحق هجرانند مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کارور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو بادعقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند زاهد ار رندی حافظ نکند فهم...
    سرو چمان من چرا میل چمن نمی کندهمدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوسگفت که این سیاه کج گوش به من نمی کند تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف اوزان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند پیش کمان ابرویش لابه همی کنم ولیگوش کشیده است از آن گوش به من نمی کند با همه عطف دامنت آیدم از صبا عجبکز گذر تو خاک را مشک ختن نمی کند چون ز نسیم می شود زلف بنفشه پرشکنوه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمی کند دل به امید روی او همدم جان نمی شودجان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند ساقی سیم...
    آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کندبر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام ویوان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از اونومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند گفتم گره نگشوده‌ام زان طره تا من بوده‌امگفتا منش فرموده‌ام تا با تو طراری کند پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیده‌است بواز مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند چون من گدای بی‌نشان مشکل بود یاری چنانسلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند زان طره پرپیچ و خم سهل است اگر بینم ستماز بند و زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند...
    کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کندببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند قاصد منزل سلمی که سلامت بادشچه شود گر به سلامی دل ما شاد کند امتحان کن که بسی گنج مرادت بدهندگر خرابی چو مرا لطف تو آباد کند یا رب اندر دل آن خسرو شیرین اندازکه به رحمت گذری بر سر فرهاد کند شاه را به بود از طاعت صدساله و زهدقدر یک ساعته عمری که در او داد کند حالیا عشوه ناز تو ز بنیادم بردتا دگرباره حکیمانه چه بنیاد کند گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنیستفکر مشاطه چه با حسن خداداد کند ره نبردیم به مقصود خود اندر شیرازخرم آن روز که حافظ ره بغداد کند تفسیر : به زودی ملاقات...
    طایر دولت اگر باز گذاری بکندیار بازآید و با وصل قراری بکند دیده را دستگه در و گهر گر چه نماندبخورد خونی و تدبیر نثاری بکند دوش گفتم بکند لعل لبش چاره منهاتف غیب ندا داد که آری بکند کس نیارد بر او دم زند از قصه مامگرش باد صبا گوش گذاری بکند داده‌ام باز نظر را به تذروی پروازبازخواند مگرش نقش و شکاری بکند شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفیمردی از خویش برون آید و کاری بکند کو کریمی که ز بزم طربش غمزده‌ایجرعه‌ای درکشد و دفع خماری بکند یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیببود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند حافظا گر نروی از در او هم روزیگذری بر سرت از گوشه...
      گزارش کامل از گزیده‌خبرهای امروز «مدرسه آنلاین» را با کلیک بر تیتر آن بخوانید.   در بسته زیر اخبار  و محتوا‌های آموزشی پیرامون «بی احترامی مجری صدا و سیما به وزیر آموزش و پروش»،  «تهدید و پیشنهاد غیراخلاقی معلم به دانش آموزانش در ازای نمره»، «عکسی بامزه از هادی چوپان در دوران بچگی؛ لاغرتر و زیباتر»، «فیلم / مدرسه ای در ترکیه با نوای سلام یا مهدی غوغا به پا کرد»، «سرانه مصرف سیگار در کشورها چگونه است؟»، «فال حافظ امروز با توضیح و شرح کامل»، «فیلم شادی دانش آموزان بابت میلیونی شدن صفحه مجازی معلم»، «اگر چشم عقاب داری سه تفاوت این دو تصویر را در کمتر از نُه ثانیه پیدا کن»، «حملات اسرائیل به مدرسه ی البراق...
    مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کندکه اعتراض بر اسرار علم غیب کند کمال سر محبت ببین نه نقص گناهکه هر که بی‌هنر افتد نظر به عیب کند ز عطر حور بهشت آن نفس برآید بویکه خاک میکده ما عبیر جیب کند چنان زند ره اسلام غمزه ساقیکه اجتناب ز صهبا مگر صهیب کند کلید گنج سعادت قبول اهل دل استمباد آن که در این نکته شک و ریب کند شبان وادی ایمن گهی رسد به مرادکه چند سال به جان خدمت شعیب کند ز دیده خون بچکاند فسانه حافظچو یاد وقت زمان شباب و شیب کند تفسیر : بیش از حد به هدف خود وابسته شده اید و به هر قیمتی می خواهید آن را به دست...
    دلا بسوز که سوز تو کارها بکندنیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند عتاب یار پری چهره عاشقانه بکشکه یک کرشمه تلافی صد جفا بکند ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارندهر آن که خدمت جام جهان نما بکند طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیکچو درد در تو نبیند که را دوا بکند تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دارکه رحم اگر نکند مدعی خدا بکند ز بخت خفته ملولم بود که بیداریبه وقت فاتحه صبح یک دعا بکند بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبردمگر دلالت این دولتش صبا بکند تفسیر : به امید الطاف خداوند باشید و تنها از او کمک بخواهید. ناامیدی دردی دوا نخواهد کرد، برای رسیدن به مراد دل خود، باید...
    گر می فروش حاجت رندان روا کندایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند ساقی به جام عدل بده باده تا گداغیرت نیاورد که جهان پربلا کند حقا کز این غمان برسد مژده امانگر سالکی به عهد امانت وفا کند گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیمنسبت مکن به غیر که این‌ها خدا کند در کارخانه‌ای که ره عقل و فضل نیستفهم ضعیف رای فضولی چرا کند مطرب بساز پرده که کس بی اجل نمردوان کو نه این ترانه سراید خطا کند ما را که درد عشق و بلای خمار کشتیا وصل دوست یا می صافی دوا کند جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوختعیسی دمی کجاست که احیای ما کند تفسیر : شکست و پیروزی...
    دوش دیدم که ملایک در میخانه زدندگل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوتبا من راه نشین باده مستانه زدند آسمان بار امانت نتوانست کشیدقرعه کار به نام من دیوانه زدند جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنهچون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند شکر ایزد که میان من و او صلح افتادصوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند آتش آن نیست که از شعله او خندد شمعآتش آن است که در خرمن پروانه زدند کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقابتا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند تفسیر : مژده باد بر شما که فال مبارکی دارید، سختی های فراوانی که تاکنون دیده اید به زودی برطرف می شود و همای...
    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادندواندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردندباده از جام تجلی صفاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبیآن شب قدر که این تازه براتم دادند بعد از این روی من و آینه وصف جمالکه در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجبمستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند هاتف آن روز به من مژده این دولت دادکه بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزداجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند همت حافظ و انفاس سحرخیزان بودکه ز بند غم ایام نجاتم دادند تفسیر : تاکنون رنج های زیادی کشیده...
    حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چندمحرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسیدهم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقابفرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند قند آمیخته با گل نه علاج دل ماستبوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چند زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذرتا خرابت نکند صحبت بدنامی چند عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگونفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند ای گدایان خرابات خدا یار شماستچشم انعام مدارید ز انعامی چند پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویشکه مگو حال دل سوخته با خامی چند حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوختکامگارا...
    بعد از این دست من و دامن آن سرو بلندکه به بالای چمان از بن و بیخم برکند حاجت مطرب و می نیست تو برقع بگشاکه به رقص آوردم آتش رویت چو سپند هیچ رویی نشود آینه حجله بختمگر آن روی که مالند در آن سم سمند گفتم اسرار غمت هر چه بود گو می‌باشصبر از این بیش ندارم چه کنم تا کی و چند مکش آن آهوی مشکین مرا ای صیادشرم از آن چشم سیه دار و مبندش به کمند من خاکی که از این در نتوانم برخاستاز کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند باز مستان دل از آن گیسوی مشکین حافظزان که دیوانه همان به که بود اندر بند تفسیر : ناامیدی را کنار بگذارید و...
    ای پسته تو خنده زده بر حدیث قندمشتاقم از برای خدا یک شکر بخند طوبی ز قامت تو نیارد که دم زندزین قصه بگذرم که سخن می‌شود بلند خواهی که برنخیزدت از دیده رود خوندل در وفای صحبت رود کسان مبند گر جلوه می‌نمایی و گر طعنه می‌زنیما نیستیم معتقد شیخ خودپسند ز آشفتگی حال من آگاه کی شودآن را که دل نگشت گرفتار این کمند بازار شوق گرم شد آن سروقد کجاستتا جان خود بر آتش رویش کنم سپند جایی که یار ما به شکرخنده دم زندای پسته کیستی تو خدا را به خود مخند حافظ چو ترک غمزه ترکان نمی‌کنیدانی کجاست جای تو خوارزم یا خجند تفسیر : شوخی و بذله گویی در همه شرایط خوب نیست، مخصوصا...
    رسید مژده که ایام غم نخواهد ماندچنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند من ار چه در نظر یار خاکسار شدمرقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه راکسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد استچو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بودکه جام باده بیاور که جم نخواهد ماند غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانهکه این معامله تا صبحدم نخواهد ماند توانگرا دل درویش خود به دست آورکه مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زرکه جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند ز مهربانی جانان طمع مبر حافظکه نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند...
    هر که شد محرم دل در حرم یار بماندوان که این کار ندانست در انکار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکنشکر ایزد که نه در پرده پندار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رختدلق ما بود که در خانه خمار بماند محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببردقصه ماست که در هر سر بازار بماند هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیمآب حسرت شد و در چشم گهربار بماند جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفتجاودان کس نشنیدیم که در کار بماند گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگسشیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتریادگاری که در این گنبد دوار بماند داشتم...
    نه هر که چهره برافروخت دلبری داندنه هر که آینه سازد سکندری داند نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشستکلاه داری و آیین سروری داند تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکنکه دوست خود روش بنده پروری داند غلام همت آن رند عافیت سوزمکه در گداصفتی کیمیاگری داند وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزیوگرنه هر که تو بینی ستمگری داند بباختم دل دیوانه و ندانستمکه آدمی بچه‌ای شیوه پری داند هزار نکته باریکتر ز مو این جاستنه هر که سر بتراشد قلندری داند مدار نقطه بینش ز خال توست مراکه قدر گوهر یک دانه جوهری داند به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شدجهان بگیرد اگر دادگستری داند ز شعر دلکش حافظ...
    سحرم دولت بیدار به بالین آمدگفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرامتا ببینی که نگارت به چه آیین آمد مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشایکه ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد گریه آبی به رخ سوختگان بازآوردناله فریادرس عاشق مسکین آمد مرغ دل باز هوادار کمان ابروییستای کبوتر نگران باش که شاهین آمد ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوستکه به کام دل ما آن بشد و این آمد رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهارگریه‌اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبلعنبرافشان به تماشای ریاحین آمد تفسیر : مژده باد بر شما که مراد دل تان با توکل بر خدا و صبر...
    صبا به تهنیت پیر می فروش آمدکه موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشایدرخت سبز شد و مرغ در خروش آمد تنور لاله چنان برفروخت باد بهارکه غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوشکه این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموعبه حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزادچه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد چه جای صحبت نامحرم است مجلس انسسر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد ز خانقاه به میخانه می‌رود حافظمگر ز مستی زهد ریا به هوش آمد...
    مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمدهدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی بازکه سلیمان گل از باد هوا بازآمد عارفی کو که کند فهم زبان سوسنتا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد مردمی کرد و کرم لطف خداداد به منکان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبحداغ دل بود به امید دوا بازآمد چشم من در ره این قافله راه بماندتا به گوش دلم آواز درا بازآمد گر چه حافظ در رنجش زد و پیمان بشکستلطف او بین که به لطف از در ما بازآمد تفسیر : روزهای خجسته ای در پیش دارید، سرانجام صبر و شکیبایی شما نتیجه داده و به مراد...
    در نمازم خم ابروی تو با یاد آمدحالتی رفت که محراب به فریاد آمد از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدارکان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد باده صافی شد و مرغان چمن مست شدندموسم عاشقی و کار به بنیاد آمد بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنومشادی آورد گل و باد صبا شاد آمد ای عروس هنر از بخت شکایت منماحجله حسن بیارای که داماد آمد دلفریبان نباتی همه زیور بستنددلبر ماست که با حسن خداداد آمد زیر بارند درختان که تعلق دارندای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوانتا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد تفسیر : دلی پاک و باطنی روشن دارید، موفقیت هایی...
    عشق تو نهال حیرت آمدوصل تو کمال حیرت آمد بس غرقه حال وصل کآخرهم بر سر حال حیرت آمد یک دل بنما که در ره اوبر چهره نه خال حیرت آمد نه وصل بماند و نه واصلآن جا که خیال حیرت آمد از هر طرفی که گوش کردمآواز سؤال حیرت آمد شد منهزم از کمال عزتآن را که جلال حیرت آمد سر تا قدم وجود حافظدر عشق نهال حیرت آمد تفسیر : نگران شرایط موجود نباشید، شما انسان خلاق و باهوشی هستید کافیست خودتان را باور کنید! گاهی دچار افراط و تفریط در کارها می شوید که خوب نیست، همیشه جانب تعادل را نگاه داشته و در زندگی قناعت کنید. شاید لازم باشد کمی خواسته های خود را کمتر کنید....
    دوش از جناب آصف پیک بشارت آمدکز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد خاک وجود ما را از آب دیده گل کنویرانسرای دل را گاه عمارت آمد این شرح بی‌نهایت کز زلف یار گفتندحرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد عیبم بپوش زنهار ای خرقه می آلودکان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد امروز جای هر کس پیدا شود ز خوبانکان ماه مجلس افروز اندر صدارت آمد بر تخت جم که تاجش معراج آسمان استهمت نگر که موری با آن حقارت آمد از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگه دارکان جادوی کمانکش بر عزم غارت آمد آلوده‌ای تو حافظ فیضی ز شاه درخواهکان عنصر سماحت بهر طهارت آمد دریاست مجلس او دریاب وقت و در یابهان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد...
    زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شداز سر پیمان برفت با سر پیمانه شد صوفی مجلس که دی جام و قدح می‌شکستباز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد شاهد عهد شباب آمده بودش به خوابباز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد مغبچه‌ای می‌گذشت راهزن دین و دلدر پی آن آشنا از همه بیگانه شد آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوختچهره خندان شمع آفت پروانه شد گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشتقطره باران ما گوهر یک دانه شد نرگس ساقی بخواند آیت افسونگریحلقه اوراد ما مجلس افسانه شد منزل حافظ کنون بارگه پادشاستدل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد تفسیر : درهای بسته به روی شما باز شده که نتیجه دعاهای شما به درگاه خداوند...
    یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شددوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاستخون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستیحق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد لعلی از کان مروت برنیامد سال‌هاستتابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیارمهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اندکس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاستعندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوختکس ندارد ذوق مستی میگساران...
    گداخت جان که شود کار دل تمام و نشدبسوختیم در این آرزوی خام و نشد به لابه گفت شبی میر مجلس تو شومشدم به رغبت خویشش کمین غلام و نشد پیام داد که خواهم نشست با رندانبشد به رندی و دردی کشیم نام و نشد رواست در بر اگر می‌تپد کبوتر دلکه دید در ره خود تاب و پیچ دام و نشد بدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعلچه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد به کوی عشق منه بی‌دلیل راه قدمکه من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد فغان که در طلب گنج نامه مقصودشدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد دریغ و درد که در جست و جوی گنج حضوربسی شدم...
    ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شددل رمیده ما را رفیق و مونس شد نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبه غمزه مسئله آموز صد مدرس شد به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبافدای عارض نسرین و چشم نرگس شد به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوستگدای شهر نگه کن که میر مجلس شد خیال آب خضر بست و جام اسکندربه جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد طربسرای محبت کنون شود معمورکه طاق ابروی یار منش مهندس شد لب از ترشح می پاک کن برای خداکه خاطرم به هزاران گنه موسوس شد کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمودکه علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد چو زر عزیز وجود است نظم من آریقبول دولتیان کیمیای این مس شد ز راه...
    روز هجران و شب فرقت یار آخر شدزدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمودعاقبت در قدم باد بهار آخر شد شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گلنخوت باد دی و شوکت خار آخر شد صبح امید که بد معتکف پرده غیبگو برون آی که کار شب تار آخر شد آن پریشانی شب‌های دراز و غم دلهمه در سایه گیسوی نگار آخر شد باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوزقصه غصه که در دولت یار آخر شد ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی بادکه به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ راشکر کان محنت بی‌حد و شمار آخر شد تفسیر : اقبال شما بلند...
    مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شدقضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشتمگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودندهر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخشکه ساز شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزمکنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقیدلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظکه زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد...
    نفس باد صبا مشک فشان خواهد شدعالم پیر دگرباره جوان خواهد شد ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد دادچشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد این تطاول که کشید از غم هجران بلبلتا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیرمجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنیمایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشیداز نظر تا شب عید رمضان خواهد شد گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبتکه به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرودچند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد حافظ از بهر...
    گل بی رخ یار خوش نباشدبی باده بهار خوش نباشد طرف چمن و طواف بستانبی لاله عذار خوش نباشد رقصیدن سرو و حالت گلبی صوت هزار خوش نباشد با یار شکرلب گل اندامبی بوس و کنار خوش نباشد هر نقش که دست عقل بنددجز نقش نگار خوش نباشد جان نقد محقر است حافظاز بهر نثار خوش نباشد تفسیر : آنچه اهمیت دارد باطن زیبا و صیقلی می باشد و ظاهر در درجه دوم اهمیت دارد. تکیه بر ظواهر نکنید که صورت زیبا باقی نخواهد ماند. نیتی در دل دارید که نباید نگران آن باشید، به زودی دوران سختی خواهد گذشت و ایام خوشی و شادی فرا می رسد. هیچکس بی عیب و نقص نیست، در جهت رفع نقایص و عیوب...
    خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشدکه در دستت به جز ساغر نباشد زمان خوشدلی دریاب و در یابکه دایم در صدف گوهر نباشد غنیمت دان و می خور در گلستانکه گل تا هفته دیگر نباشد ایا پرلعل کرده جام زرینببخشا بر کسی کش زر نباشد بیا ای شیخ و از خمخانه ماشرابی خور که در کوثر نباشد بشوی اوراق اگر همدرس ماییکه علم عشق در دفتر نباشد ز من بنیوش و دل در شاهدی بندکه حسنش بسته زیور نباشد شرابی بی خمارم بخش یا ربکه با وی هیچ درد سر نباشد من از جان بنده سلطان اویسماگر چه یادش از چاکر نباشد به تاج عالم آرایش که خورشیدچنین زیبنده افسر نباشد کسی گیرد خطا بر نظم حافظکه هیچش لطف...
    کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشدیک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد از لعل تو گر یابم انگشتری زنهارصد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد غمناک نباید بود از طعن حسود ای دلشاید که چو وابینی خیر تو در این باشد هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیزنقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد جام می و خون دل هر یک به کسی دادنددر دایره قسمت اوضاع چنین باشد در کار گلاب و گل حکم ازلی این بودکاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطرکاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد تفسیر : اندوهگین نباشید، با غم و غصه نمی توانید تصمیم درست بگیرید. از روزهای...
    خوش است خلوت اگر یار یار من باشدنه من بسوزم و او شمع انجمن باشد من آن نگین سلیمان به هیچ نستانمکه گاه گاه بر او دست اهرمن باشد روا مدار خدایا که در حریم وصالرقیب محرم و حرمان نصیب من باشد همای گو مفکن سایه شرف هرگزدر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دلتوان شناخت ز سوزی که در سخن باشد هوای کوی تو از سر نمی‌رود آریغریب را دل سرگشته با وطن باشد به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظچو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد تفسیر : ترسیدن از سختی ها و مشکلات شما را عقب خواهد انداخت، اگر به تلاش خود ایمان دارید باید با...
    نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشدای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد صوفی ما که ز ورد سحری مست شدیشامگاهش نگران باش که سرخوش باشد خوش بود گر محک تجربه آید به میانتا سیه روی شود هر که در او غش باشد خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آبای بسا رخ که به خونابه منقش باشد ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوستعاشقی شیوه رندان بلاکش باشد غم دنیای دنی چند خوری باده بخورحیف باشد دل دانا که مشوش باشد دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروشگر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد تفسیر : گمان نکنید کارهای مهم به راحتی انجام می شوند و برای موفقیت نیازی به تلاش نیست. هیچ کاری را دست...
    من و انکار شراب این چه حکایت باشدغالبا این قدرم عقل و کفایت باشد تا به غایت ره میخانه نمی‌دانستمور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیازتا تو را خود ز میان با که عنایت باشد زاهد ار راه به رندی نبرد معذور استعشق کاریست که موقوف هدایت باشد من که شب‌ها ره تقوا زده‌ام با دف و چنگاین زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاندپیر ما هر چه کند عین عنایت باشد دوش از این غصه نخفتم که رفیقی می‌گفتحافظ ار مست بود جای شکایت باشد تفسیر : اعتماد به نفس خود را افزایش دهید و به توانایی ها...